فی توو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

فی توو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

دانلودمقاله اشتقاق

اختصاصی از فی توو دانلودمقاله اشتقاق دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 مقدمه
پس از حمد خداوند تبارک و تعالی و درود بر حضرت محمد (صلی‌الله علیه و آله) و خاندان پاکش!
در ابتدا ذکر این نکته لازم است که زبان عربی به چند دسته تقسیم می‌شود (صرف، نمو، معانی، بدیع،‌ بیان، لغت) و هریک نیز مشتمل بر قواعدی است و بدیهی است که تمامی آن قواعد و اصول موردنیاز ما در رسیدن به اجتهاد در کتب مورد تدریس در حوزه علمیه بیان نشده و یا اگر هم بیان شده به صورتی مجمل و گذرا بیان شده است لذا نمی‌شود به این کتابها اکتفا کرد و انجام دادن چنین کارهایی پیرامون موضوعاتی از جمله موضوعات صرفی و نحوی از مسلمات است.
بحث در این تحقیق پیرامون اشتقاق است (در علم صرف اگر نگاهی منصفانه لحاظ شود نمی‌شود از اهمیت آن روی گردان شود به جهت اهمیتی که در دروس و سالهای بعدی مثلاً در اصول فقه دارد) حال این سوال مطرح می‌شود آیا یک پاورقی خیلی مجمل در صرف ساده نیاز یک طلبه را حول این مسئله برطرف می‌کند؟ جواب این سئوال بدیهی است. از اهمیت این بحث همان بس که اگر کسی این قواعد را نداند در پیدا کردن لغت و در ادامه در ترجمه و... دچار مشکل می‌شود.
لذا ما با بیان توضیح و شقوق اشتقاق وجه همت خود را بر آن نهادیم تا بتوانیم قطره‌ای از دریای مجهولات را معلوم سازیم.
تعریف اشتقاق
«در لغت جدا کردن چیزی است از چیزی و در اصطلاح ساختن اسمی یا فعلی است از اسم یا فعل دیگر، و آن ساخته شده را که فرع است مشتق و آن را که اصل است مشتق منه گویند و اشتقاق قسمی از صرف است.»
«و آن اشتراک صیغ مختلفه است در اصل واحد از جهت لفظ و معنی، آن اصل واحد را «مشتق منه» و هریک از آن صیغه‌ها را «مشتق» گویند و اگر اشتراک از جهت معنی فقط بود ترادف است مانند علم و یقین و ادراک و قطع، و آن الفاظ را مترادف گویند واگر از جهت لفظ فقط بود تشابه است مانند (ذهب و ذهاب و مذهب) و آن الفاظ را مشابه گویند. و در هیچ‌کدام اشتقاق نیست» .
امیل بدیع یعقوب در تعریف اشقاق می‌گوید: «آن گرفتن لفظی از لفظ دیگر است به شرط مناسبت آندو از جهت معنی و ترکیب و مغایرتشان در صیغه مثل اشتقاق کاتب از کتب.»
احمد بن علی بن مسعود می‌گوید: «اشتقاق بین دو لفظ که در لفظ و معنی تناسب دارند یافت می‌شود.»
ملا عبدالرحمن جامی می‌گوید: «اشتقاق یعنی اینکه بین دو لفظ متناسب یکی از دلالت‌های سه گانه یافت می‌شود.»
اصل اشتقاق
«پیرامون اصل اشتقاق نزد بصریون و کوفیون اختلاف است. بصریون می گویند اصل اشتقاق مصدر است و کوفیون می‌گویند اصل اشتقاق فعل است.»
دلائل بصریون برای اینکه مصدر اصل مشتقات است:
«1ـ مصدر دلالت می‌کند بر زمان مطلق (ماضی، حال و آینده) اما فعل دلالت می‌کند بر زمان معین و همانطور که مطلق اصل برای مقید است پس مصدر اصل برای فعل است.
2ـ مصدر اسم است. اسم قائم به نفس است و از فعل بی‌نیاز است ولی فعل، قائم به نفس نیست و احتیاج به غیر دارد. یعنی به چیزی که قائم به نفس است. اگر چیزی که قائم به نفس است اصل باشد بهتر است از چیزی که قائم به نفس نیست.
3ـ وجه تسمیه مصدر به خاطر صدور فعل از اوست.
4ـ مصدر دلالت می کند بر یک چیز و آن حدث است اما فعل دلالت می کند با صیغه‌اش به دو چیز (حدث و زمان) و همانطور که یک چیز اصل دو چیز می‌شود مصدر، اصل فعل است.
5ـ مصدر برایش یک مثال است مثل: الضرب، القتل و... ولی فعل مثالهای مختلفی دارد از قبیل (ماضی، مضارع، امرو... و 14 صیغه‌ی تمام آنها)
6ـ فعل دلالت می‌کند با صیغه‌‌اش بر چیزی که مصدر بر آن دلالت می‌کند پس فعل ضرب دلالت می‌کند بر چیزی که الضرب بر آن دلالت می کند که مصدر است و عکس آن صحیح نیست. پس مصدر اصل است و فعل فرع است و فرع ناچار است که اصلی داشته باشد.
7ـ اگر مصدر، مشتق از فعل بود واجب بود که جاری شود بر سنت در قیاس و مختلف نمی‌شد. همانطور که در اسماء فاعل و مفعول مختلف نشده است (از فعل مضارع گرفته می‌شود در وزن، در معنا، در ذات و...) و واجب بود بر آن چیزی که فعل بر آن دلالت می‌کند (حدث و زمان) دلالت کند. و همچنین بر معنای ثالث همانطور که اسم فاعل و مفعول اینطورند (بر حدث و به ذات فاعل و مفعول به) پس زمانی که مصدر این گونه نیست دلالت می‌کند به این که مشتق از فعل نیست.»
دلایل کوفیون برای اینکه اصل مشتقات است:
«1ـ همانا مصدر صحیح می‌باشد به خاطر صحیح بودن فعلش و معتل می‌باشد به خاطر اعلال فعلش مثل: (قاوم قواماً و قام قیاماً)
2ـ فعل عمل می‌کند در مصدر مثل ضربت ضرباً و چون که رتبه عامل قبل از رتبه معمول است پس واجب است که مصدر فرع فعل باشد.
3ـ مصدر ذکر می‌شود برای تاکید و رتبه مؤکَّد مقدم بر رتبه مؤکِّد می‌باشد.
مثل ضربت ضرباً که ضربت مؤکَّد و ضرباً‌ مؤکِّد است.
4ـ همانا بعضی افعال مصدری برای ایشان نیست که عبارتند از: (نعم، بئس، عسی، لیس، دو فعل تعجب و حبّذا) که اگر مصدر اصل باشد نباید این افعال از مصدر خارج بشوند چون محال است که فرع بدون اصل باشد.

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله   15 صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلودمقاله اشتقاق

دانلودمقاله در وجوب و فضیلت امر به معروف و نهى از منکر و نکوهش ترک آنها

اختصاصی از فی توو دانلودمقاله در وجوب و فضیلت امر به معروف و نهى از منکر و نکوهش ترک آنها دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 
دلیل به این مطلب ، بعد از اجماع امت اسلامى و عنایت عقلهاى سالم بر آن ، آیات و اخبار و آثار وارد شده است .
اما آیات ، قول خداى تعالى : (( و لتکن منکم امة یدعون الى الخیر و یاءمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و اولئک هم المفلحون . )) در آیه فوق به طور وضوح ، وجوب آمده است ، زیرا کلمه (( ((والتکن )) )) امر است و ظاهر امر ایجاب است و در این آیه توضیحى است مبنى بر این که رستگارى منوط بر آن است ، زیرا به طور حصر بیان کرده و فرموده است : (( و اولئک هم المفلحون . )) و نیز در آیه آمده است که این عمل واجب کفایى است نه واجب عینى ، زیرا وقتى که گروهى اقدام کردند، از دیگران ساقط مى گردد، چون نفرموده است که همگى امر به معروف کنید، بلکه فرموده است : ((باید جمعى از میان شما دعوت به نیکى کنند.)) بنابراین هرگاه یک فرد و یا جمعى اقدام کنند، تکلیف از دیگران برداشته شده و رستگارى از آن کسانى خواهد بود که امر به معروف کرده اند ولى اگر تمام مردم از آن خوددارى کنند ناگزیر گناه متوجه تمام کسانى است که توانایى انجام آن را داشته اند.
خداى تعالى فرموده است : (( لیسوا سواء من اهل الکتاب امة قائمة یتلون آیات اللّه آباء اللیل و هم یسجدون ، یؤ منون باللّه و الیوم الا خر و یاءمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و یسارعون فى الخیرات و اولئک من الصالحین . ))
در این آیه خداى متعال صالح بودن آنان را به صرف داشتن ایمان به خدا و روز واپسین گواهى نکرده است ، بلکه امر به معروف و نهى از منکر را نیز بر آن افزوده است .
خداى تعالى فرموده است : (( و المؤ منون و المؤ منات بعضهم اولیاء بعض یاءمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و یقیمون الصلوة . )) مؤ منان را به انجام امر به معروف وصف کرده است . پس کسى که امر به معروف را ترک کند از جمع مؤ منان توصیف شده در این آیه خارج است .
خداى تعالى فرموده است : (( لعن الذین کفروا من بنى اسرائیل على لسان داوود و عیسى بن مریم ذلک بما عصوا و کانوا یعتدون ، کانوا لا یتناهون عن منکر فعلوه لبئس ما کانوا یفعلون . ))
این نهایت سرزنش است ، زیرا آنان را به علت ترک ((نهى از منکر)) سزاوار لعن و نفرین دانسته است .
و خداى تعالى فرموده است : (( کنتم خیر امة اخرجت للناس تاءمرون بالمعروف و تنهون عن المنکر. ))
این سخن دلیل بر فضیلت امر به معروف است ، زیرا بیانگر آن است که ایشان بدان وسیله بهترین امت بودند.
و خداى تعالى فرماید: ععع فلما نسوا ما ذکروا انجینا الذین ینهون عن السوء و اخذنا الذین ظلموا بعذاب بئیس بما کانوا یفسقون . ))
به این ترتیب بیان کرده است که ایشان به دلیل نهى از بدى نجات یافتند. و این خود نیز دلیل بر وجوب (نهى از منکر) است .
خداى تعالى فرموده است : (( الذین ان مکناهم فى الارض اقاموا الصلوة و آتوا الزکوة و امروا بالمعروف و نهوا عن المنکر. ))
در این آیه خداى متعال ، امر به معروف و نهى از منکر را در شمار صفات نیکان و مؤ منان ، با نماز و زکات برابر کرده است .
خداى تعالى فرماید: (( تعاونوا على البر و التقوى و لا تعاونوا على الاثم و العدوان .))
این دستور قاطعى است ، و معناى تعاون ، واداشتن دیگران به یارى رساندن به امر خیر و هموار کردن راه خیر و مسدود کردن راه هاى شر و تجاوز، در حد امکان است .
خداى تعالى فرموده است : (( لولا ینهیهم الربانیون و الاحبار عن قولهم الاثم و اکلهم السحت لبئس ما کانوا یصنعون . )) خداوند در این آیه بیان کرده است که آنان به دلیل ترک نهى از منکر، گناه کرده اند.
خداى تعالى فرموده : (( فلو کان من القرون من قبلکم اولوا بقیة ینهون عن الفساد فى الارض الا قلیلا ممن انجینا... ))
در این آیه خداوند بیان داشته است که همه آنان را، به جز اندکى که از فساد در روى زمین جلوگیرى مى کردند، هلاک کرده است .
و خداى تعالى فرموده است : (( یا ایها الذین آمنوا کونوا قوامین بالقسط شهداء للّه و لو على انفسکم اوالوالدین و الاقربین . ))
این مطلب همان امر به معروف به پدر و مادر و خویشاوندان است .
خداى تعالى فرماید: (( لا خیر فى کثیر من نجویهم الا من امر بصدقة او معروف او اصلاح بین الناس و من یفعل ذلک ابتغاء مرضات اللّه فسوف نؤ تیه اجرا عظیما. ))
و خداى تعالى فرموده است : (( و ان طائفتان من المؤ منین اقتتلوا فاصلحوا بینهما...))
اصلاح همان جلوگیرى از تجاوز و بازگرداندن به طاعت خداست ، و اگر متجاوز برنگشت ، خداوند دستور به مبارزه با او را داده و فرموده است : (( فقاتلوا التى تبغى حتى تفیى ء الى امر اللّه . ))
و این همان نهى از منکر است .
اما اخبار: از پیامبر صلى اللّه علیه و اله نقل شده که فرمود: ((هیچ گروهى نیستند که مرتکب گناهى شوند و در میان ایشان کسى باشد که بتواند آنها را نهى از منکر کند و نکند، مگر این که بزودى خداوند همه آنها را به عذابى از جانب خود گرفتار مى سازد.))
از ابوثعلبه خشنى نقل کرده اند که وى از رسول خدا صلى اللّه علیه و اله درباره تفسیر این آیه مبارکه پرسید: (( ((لا یضرکم من ضل اذا اهتدیتم .)) ))
پیامبر صلى اللّه علیه و اله مى فرماید: ((اى ابوثعلبه ، امر به معروف و نهى از منکر کن و هرگاه دیدى که مردم به دنبال حرص و آز هستند و از هواى نفس ‍ پیروى مى کنند و دنیا را برگزیده اند و هر صاحب نظرى ، فریفته نظر خویش ‍ است ، مواظب خودت باش و توده مردم را رها کن ، زیرا در پى شما آشوبهایى مانند پاره هاى تیره شب است ، کسى که در آن اوقات به دست آویزى همچون دست آویز شما چنگ زند، اجر و مزد پنجاه تن از شما را دارد. گفتند: یا رسول اللّه ، آیا اجر پنجاه تن از آن مردم را؟ فرمود: بلکه از شما را که نیکوکارى را یارى مى کند در حالى که آنها نمى کنند.))
از ابن مسعود درباره تفسیر این آیه پرسیدند، او گفت : اینک زمان تفسیر آن نیست ، امروز متن آیه قابل قبول است و لیکن نزدیک است که زمان تفسیر آن فرا رسد؛ آن وقت شما امر به معروف مى کنید، با شما چنین و چنان عمل مى کنند و سخن مى گویید، کسى از شما نمى پذیرد، در آن زمان است که ((باید به خود بپردازید و هنگامى که شما هدایت یافتید، گمراهى کسانى که گمراه شده اند به شما زیانى نمى رساند.))
رسول خدا صلى اللّه علیه و اله فرمود: ((باید امر به معروف و نهى از منکر کنید اگر نه خداوند بدکاران شما را به شما مسلط مى کند و از آن پس نیکان شما هر چه دعا مى کنند، مستجاب نمى شود.)) مقصود این است که هیبت و شکوه آنان در نظر اشرار از بین مى رود در نتیجه اهمیتى به آنها نمى دهند و از آنها نمى ترسند.
پیامبر صلى اللّه علیه و اله فرمود: ((اى مردم ! خداى تعالى مى فرماید: اى مردم ! باید امر به معروف و نهى از منکر کنید، پیش از آن که دعا کنید و مستجاب نشود.))
آن حضرت مى فرماید: ((کارهاى نیک در برابر جهاد در راه خدا به قدر آب دهان انداختن در دریایى ژرف است ، و تمام اعمال نیکو و جهاد در راه خدا در برابر امر به معروف و نهى از منکر بیش از آب دهان در برابر اقیانوسى ژرف نمى باشد.))
پیامبر صلى اللّه علیه و اله فرمود: ((همانا خداى تعالى از بنده مى پرسد: چه باعث شد که منکر را دیدى و نهى از منکر نکردى ؟ هرگاه خداوند دلیلى را به بنده اش تلقین کند، مى گوید: پروردگارا! به تو اعتماد ورزیدم و از مردم فاصله گرفتم .))
آن حضرت فرمود: ((مبادا میان معابر و بر رهگذرها بنشینید، گفتند: ما ناگزیر از نشستنیم ، زیرا رهگذرها انجمن ماست و در آنجاها گفتگو مى کنیم . فرمود: اگر نمى خواهید این مکانها را ترک کنید پس حق آن را ادا کنید، عرض کردند: حق راه چیست ؟ فرمود: چشم پوشیدن (از نامحرم ) و آزار نرساندن (به مردم ) و جواب سلام (دیگران ) را دادن و امر به معروف و نهى از منکر.))
پیامبر صلى اللّه علیه و اله فرمود: ((تمام سخنان فرزند آدم به زیان اوست نه به سود او، جز امر به معروف یا نهى از منکر و ذکر خدا.))
آن حضرت فرمود: ((همانا خداوند خواص را به واسطه گناهان عامه مردم عذاب نمى کند مگر این که منکرى بین آنها ظاهر شود در حالى که خواص ‍ مى توانند نهى از منکر بکنند ولى نکنند.))
ابوامامه باهلى از پیامبر صلى اللّه علیه و اله نقل کرده است که فرمود: ((چگونه خواهید بود وقتى که زنان شما سرکشى کنند و جوانانتان فاسق شوند و شما جهاد را ترک کنید؟ عرض کردند: یا رسول اللّه ، آیا چنین چیزى شدنى است ؟ فرمود: آرى ، به خدایى که جان من در اختیار اوست بدتر از آن خواهد شد، پرسیدند: یا رسول اللّه ، بدتر از آن چیست ؟ فرمود: چگونه خواهید بود وقتى که امر به معروف و نهى از منکر نکنید؟ عرض کردند: یا رسول اللّه ، مگر چنان چیزى مى شود؟ فرمود: آرى ، قسم به آن جان من در دست اوست ، بدتر از آن خواهد شد، عرض کردند: بدتر از آن چیست ؟ فرمود: چگونه خواهید بود وقتى که معروف را منکر و منکر را معروف ببینید؟ گفتند: یا رسول اللّه آیا چنین چیزى ممکن است ؟ فرمود: آرى سوگند به آن که جان من در اختیار اوست بدتر از آن خواهد شد، گفتند: بدتر از آن چیست ؟ فرمود: چگونه خواهد بود وقتى که امر به منکر و نهى از معروف کنید، گفتند: یا رسول اللّه ، آیا چنین چیزى مى شود؟ فرمود: آرى قسم به خدایى که جان من در دست اوست ، بدتر از آن هم خواهد شد، خداى تعالى مى فرماید: به ذات مقدسم سوگند خورده ام آنان را به آشوبى گرفتار سازم که شخص بردبار هم سرگردان بماند.))

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  33  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلودمقاله در وجوب و فضیلت امر به معروف و نهى از منکر و نکوهش ترک آنها

دانلودمقاله اخلاق در اسلام

اختصاصی از فی توو دانلودمقاله اخلاق در اسلام دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

 

 

تعریف اخلاق
علم اخلاق عبارت است از فنى که پیرامون ملکات انسانى بحث مى‏کند، ملکاتى که مربوطبه قواى نباتى و حیوانى و انسانى اوست، به این غرض بحث میکند که فضائل آنها را از رذائلش‏جدا سازد و معلوم کند کدام یک از ملکات نفسانى انسان خوب و فضیلت و مایه کمال اوست، وکدامیک بد و رذیله و مایه نقص اوست، تا آدمى بعد از شناسائى آنها خود را با فضائل بیاراید، واز رذائل دور کند و در نتیجه اعمال نیکى که مقتضاى فضائل درونى است، انجام دهد تا دراجتماع انسانى ستایش عموم و ثناى جمیل جامعه را بخود جلب نموده، سعادت علمى و عملى‏خود را به کمال برساند.
دسته بندى مسائل اخلاقى
اخلاق نیک و بد در قرآن
اصول کلى، مسائل اخلاقى و طرق مختلف تهذیب نفس، مکتبها، انگیزه‏ها و نتیجه‏ها، به طور مشروح مورد بررسى قرار گرفت و رهنمودهاى مهم قرآن مجید در زمینه این مسائل در شکل تفسیر موضوعى بیان شد.
اکنون نوبت آن رسیده است که با استفاده از آن اصول کلى به سراغ تک تک «فضایل‏» و «رذایل‏» اخلاقى برویم و هر یک را در پرتو رهنمودهاى وحى و آیات مورد بررسى قرار دهیم.
عوامل شکل‏گیرى آن فضایل و رذایل، آثار و نشانه‏ها، نتایج و عواقب خوب و بد هر یک، و بالاخره طرق مبارزه با رذایل اخلاقى و کسب فضایل را مورد بررسى قرار دهیم.
هنگام ورود در این بحث، در فکر فرو رفتیم که با استفاده از کدام نظم و ترتیب در این بحث پرتلاطم وارد شویم!
آیا باید روش فلاسفه یونان را در تقسیم اخلاق به چهار بخش(حکمت، عدالت، شهوت و غضب) قناعت کنیم؟ در حالى که نه هماهنگ با آیات قرآن است که ما در این بحثها در سایه آن حرکت مى‏کنیم و نه فى حد ذاته خالى از نقیصه یا نقیصه‏هاست که در جلد اول به آن اشاره شد.
آیا فضایل و رذایل را طبق حروف الفبا ترتیب دهیم و بحثها را به این صورت پیش ببریم، در حالى که روش الفبایى در این‏گونه مسایل غالبا از روش منطقى جدا مى‏شود و بحثها ناهماهنگ مى‏گردد.
آیا به سراغ سایر مکتبهاى شرق و غرب در مسایل اخلاقى برویم و نظم بحث را از آنها بگیریم؟! در حالى که هر کدام براى خود مشکل یا مشکلاتى دارند و اضافه بر این، ممکن نیست هماهنگ با تفسیر موضوعى قرآن در زمینه اخلاق گردد.
ناگهان به لطف پروردگار و با یک الهام درونى روش تازه‏اى به نظر رسید که برخاسته از خود قرآن و با الهام گرفتن از آن باشد و آن اینکه: مى‏دانیم قرآن مجید قسمت مهم مباحث اخلاقى و عملى را در لابلاى شرح تاریخ گذشتگان و اقوام پیشین آورده و به خوبى مجسم ساخته است که هر کدام از این رذایل و فضایل چه بازتابهاى وسیع و گسترده‏اى در جوامع انسانى دارد و عاقبت کار آنها به کجا مى‏رسد و انصافا قرآن از این نظر داد سخن داده که مسایل اخلاقى را در بوته آزمایشهاى عینى و خارجى قرار داده است تا نتیجه‏گیرى از آن براى هر خواننده و شنونده‏اى بسیار سریع و عمیق باشد!
به همین دلیل فکر کردیم بهتر است معیار نظم مباحث را با توجه به شرایط ویژه‏اى که بر بحثهاى ما حاکم است، همان تواریخ قرآن مجید و معیارهاى حاکم بر آن بدانیم.
به تعبیر دیگر: نخست‏به سراغ داستان آفرینش آدم و حوا و وسوسه‏هاى شیطان و دور شدن آنها از بهشت مى‏رویم و رذایلى که سبب پیدایش ماجراى عبرت‏انگیز طرد شیطان از بساط قرب خداوند و محروم شدن آدم و حوا از بهشت‏شد را در طلیعه بحث قرار مى‏دهیم.
مى‏دانیم شیطان به خاطر «استکبار» و «خودخواهى‏» و «خود برتر بینى‏» و سپس «لجاجت‏» و «تعصب‏» از سجده بر آدم خوددارى کرد و از درگاه خدا رانده شد و آدم‏7 و حوا به خاطر «حرص‏» و «آز» تسلیم وسوسه‏هاى بى‏منطق دشمن خود - شیطان - شدند و در دام او افتادند.
بعد نوبت‏به داستان «هابیل‏» و «قابیل‏» و صفات زشتى که انگیزه قتل هابیل شد مى‏رسد و به همین ترتیب به سراغ داستان نوح و ماجراهاى دیگر تاریخى، مخصوصا ماجراى قوم بنى اسرائیل و موسى‏7 مى‏رویم و در آینه زندگى انبیاى الهى فضایل و آثار آن را مى‏بینیم و در زندگى اقوام منحرف که گرفتار انواع مجازاتهاى الهى شدند آثار رذایل را مشاهده مى‏کنیم.
این روش هم جالب و شیرین است و هم با بحثهاى قرآنى سازگارتر مى‏باشد. اضافه بر این به بحثهاى فضایل و رذایل جنبه عینیت مى‏بخشد و آنها را در صحنه حس و تجربه قرار مى‏دهد.
کمال انسان از نظر دین
کتاب: مبادى اخلاق در قرآن، ص 51
نویسنده: آیت الله جوادى آملى
خداى سبحان کمال محض و کمال‏آفرین است؛ هر چه از او ظهور کند کامل است. عالم و آدم از او ظهور کرده و هر دو از مظاهر کمال حقند، هم کمال نفسى دارند و هم از کمال نسبى برخوردارند : «ما ترى فى خلق الرحمن من تفاوت فارجع البصر هل ترى من فطور» (1) همه ذرات عالم هستى به سوى کمال در حرکتند و مسیر امر الهى را طى مى‏کنند، خداى سبحان به آسمانها و زمین فرمود: خواسته یا ناخواسته به سوى من بیایید، گفتند ما خواهانیم و با طوع و رغبت مى‏آییم: «فقال لها وللأرض اتیا طوعا أو کرها قالتا أتینا طائعین» (2) . انسان نیز تافته‏اى جدا بافته از جهان خلقت نیست، از این رو سعى مى‏کند با رسیدن به کمال مطلوب خود را با سایر مخلوقات وفق دهد وبا مجموعه جهان آفرینش هماهنگ سازد، راه هماهنگ شدن با نظام پیوسته جهان، در سیر به سوى کمال مطلوب، کسب فضایل اخلاقى است. اخلاق این توانایى را دارد که انسان متخلق را در این مسیر با این مجموعه هماهنگ کند، انسان نیز به طور طبیعى پذیراى چنین هماهنگى است و در مسیر کمال مطلق در حرکت است.
کمال در چیست؟
صاحبان علوم گوناگون، تفسیرهاى متنوع و متفاوتى از کمال انسان دارند. هر کسى کمال را در رشته علمى خاص خود مى‏داند؛ ولى آخرین سخن را کمال‏آفرین جهان هستى، خداى سبحان، مى‏گوید و چه کسى راستگوتر از اوست؟:
«و من أصدق من الله قیلا» (3) .
در علوم اعتبارى و قراردادى، صاحبان علوم ادبى، کسى را که در علوم‏ادبى‏جامع باشد، «کامل» مى‏نامند. آنان به کسى که لغت شناس ماهرودرفن لغت سرآمد باشد، «لغوى» و به کسى که در علم «اعراب» سرآمدباشد «نحوى» و به کسى که در فن شعر و قافیه و وزن شناسى ماهر باشد، «عروضى» و به کسى که جامع بین این رشته‏ها شده «ادیب کامل» مى‏گویند.

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله 24   صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلودمقاله اخلاق در اسلام

دانلودمقاله اوامر

اختصاصی از فی توو دانلودمقاله اوامر دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

 مقدمه
با سپاس فراوان از خداوند متعال و سلام و صلوات بر پیامبر ختمی مرتبت حضرت محمد (ص) و خاندان پاک ایشان.
این تحقیق مختصر در بحث امر از علم اصول است که مهمترین مباحث موجود در امر را مورد بررسی قرار می‌دهد مسائلی که در اساس استنباط احکام شرعی از منابع آن که طبق نظر امامیه فقط چهار منبع هستند که شامل کتاب و سنت و عقل و اجماع می‌شود کاربرد بسیار دارد و هدف از این تحقیق در وهله اول انجام وظیفه محوله و دوم راه‌گشا بودن این تحقیق در تحقیقات بهتر و کاملتر است و امید است که این امر تحقق یابد. ان‌شاء‌الله.

امر
بحث در امر در دو عنوان مطرح است: 1ـ در ماده امر 2ـ در صیغه امر
ماده امر
مواد از ماده امر، کلمه «امر» است که از حروف (ا، م، ر) تشکیل شده است. که در این زمینه سه بحث وجود دارد:
(الف) معنای کلمه امر
ماده امر لفظ مشترکی است که در طلب و غیر طلب بکار می‌رود «بعید نیست که تمامی معانی غیر از طلب که امر در آنها به کار می‌رود همگی به معنای واحد جامع رجوع کنند و آن مفهوم شیء است» پس لفظ امر بین دو معنا مشترک است:
1ـ طلب 2ـ شیء
الف) طلب: مراد از آن اظهار اراده و رغبت به وسیله قول، کتابت و غیر آنهاست نه مطلق طلب، پس تفسیر کردن امر به طلب از باب تعریف شیء به اعم از آن است.
ب) شیء: مراد از آن هر شیئی به نحو مطلق نیست و لذا تعریف امر به معنای شیء نیز از قبیل تعریف یک چیز به اعم است چون چیزی را امر اطلاق نمی‌کنند مگر اینکه از افعال و صفات باشد و مراد از فعل و صفت معنای حدثی یا مصدری نیست بلکه خود فعل و صفت از آن حیث که موجود است منظور می‌باشد ولی امر به معنای طلب خلاف این است و منظور از آن، معنای حدثی و جهت صدور است.
ب) اعتبار و علو در معنای ماده امر
معتبر بودن علو در امر یقیناً شرط است «ولی استعلاء اگر از آن به نحو مولویه قصد شده باشد پس معتبراست. اما اگر به نحو کبر و برتری غیر حقیقی باشد معتبر نیست.»
اطلاق امر بر طلب غیر عالی صحیح نیست مگر با عنایت و به صورت مجاز، گرچه غیر عالی خودش را عالی بداند.
ج) دلالت لفظ امر بر وجوب
در دلالت کردن ماده امر به معنای طلب بر وجوب اختلاف وجود دارد:
«یک قول آن است که امر به معنای طلب فقط برای طلب وجوبی وضع شده است» و «قول دیگر اینکه برای اعم از طلب وجوبی و ندبی آمده است.» قول حق این است که ماده امر برای طلب وجوبی وضع شده است چرا که باید حقیقت عبودیت و مولویت حفظ شود و اگر ما امر را به معنای ندبی نیز بدانیم پس عدم اطاعت امر مولی جایز است که این با عبودیت سازگار نیست.
2) صیغه امر
صیغه امر یعنی هیئت امر،‌فعل صیغه (افعل) که در موارد متعددی استعمال می‌شود مثل تهدید یا بعث و یا تعجیز و یا... «امر وضع شده برای انشاء طلب که اختلاف در جهت تهدید یا تمجیز و غیر آنها به سبب داعی امر است» ولی روشن است که همه این معانی در یک معنای واحدی، به کار رفته است و آن یک نسبت خاص بین متکلم و مخاطب و ماده وضع شده است.
الف) ظهور صیغه امر در وجوب
اصولیون در ظهور صیغه امر در وجوب و کیفیت آن اختلاف دارند که مهمترین آن دو قول است:
1ـ صیغه امر ظاهر و در وجوب است و این یا به سبب وضع برای وجوب است و یا از جهت انصراف طلب به اکمل افراد است.

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله 10   صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلودمقاله اوامر

دانلودمقاله بحث در حدیث کمیل از امیر الومنین علیه السلام پیرامون ولایت فقیه

اختصاصی از فی توو دانلودمقاله بحث در حدیث کمیل از امیر الومنین علیه السلام پیرامون ولایت فقیه دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

 

 

تربیت فرزند به معناى فراهم آوردن مقدمات لازم براى به فعلیت رسیدن قواى او در راه تقرب به خداوند است. این عمل نیازمند آگاهى و تمرین عملى است. اگر پدر و مادر در جهت انتقال عقاید صحیح و ایجاد رفتار درست در فرزند خود کوشا باشند، خیر او را فراهم کرده‏اند و خداوند بر آنان رحمت خواهد نمود. درباره عقیده صحیح و انتقال آن به فرزندان، تکلیف بزرگى بر عهده والدین گذاشته شده است؛ زیرا تأثیر عقایدى که در خانواده رواج دارد و به فرزند القاء مى‏شود در آینده او غیر قابل انکار است: کل مولود یولد على الفطرة حتى یکون ابواه یهوادنه او ینصرانه او یمجسانه
عمل تربیتى در خانواده به منزله پاسدارى از فطرت توحیدى فرزند است. این پاسدارى یک وظیفه بزرگ تربیتى و اخلاقى است که عمل به آن مهم‏ترین کارکرد خانواده را فعلیت مى‏بخشد. امام سجاد(ع) در رسالة الحقوق فرمودند: و اما حق ولدک فتعلم انه منک و مضاف الیک فى عاجل الدنیا بخیره و شره و انک مسئول عما ولیته من حسن الادب و الدلالة على ربه و المعونة له على طاعته فیک و فى نفسه، فمثاب على ذلک و معاقب فاعمل فى امره عمل المتزین بحسن اثره علیه فى عاجل الدنیا، المعذر الى ربه فیما بینک و بینه بحسن القیام علیه، و الاخذله منه و لا قوة الا باللَّه؛ حق فرزند تو این است که بدانى او از توست و هر گونه که باشد چه نیک و چه بد در دنیاى گذرا به تو منسوب است و تو در آن چه به او سرپرستى دارى مسئول هستى در ادب نیکو و راهنمایى به سوى پروردگار و یارى او بر طاعت خداوند درباره تو و خودش. پس بر این کار پاداش مى‏گیرى اگر درست عمل کنى و کیفر مى‏بینى اگر نادرست عمل نمایى پس او را چنان تربیت کن که با اثرى که بر او مى‏گذرى در دنیا زیبایى بیافرینى و با قیام شایسته به وظیفه‏اى که نسبت به او دادى در نزد خداوند معذور باشى که هیچ قوتى نیست مگر از خداوند. در این سخن، امام سجاد(ع) تربیت نیکو و آموزش عقیده توحیدى و کمک براى ایجاد رفتار صحیح در فرزند را بیان کرده‏اند و سپس انجام این وظایف را موجب سعادت دنیا و آخرت والدین دانسته‏اند. در روایتى امیرالمؤمنین(ع) همین وظایف را ذکر فرموه‏اند: و حق الولد على الوالد ان یحسن اسمه و یحسن ادبه و یعلمه القرآن؛ حق فرزند بر پدر آن است که او را نام نکو نهد و نیکش پرورد و قرآنش تعلیم دهد. آموزش قرآن به معناى آموزش همه عقایدى است که دلالت فرزند به سوى خدا را محقق مى‏کند و پرورش نیکو به معناى ادب آموزى و ایجاد رفتار صحیح سعادت بخش است. محیط خانواده اولین محیط اجتماعى است که فرزند تجربه مى‏کند او از اعضاى خانواده به ویژه پدر و مادر بیشترین تأثیر را مى‏پذیرد؛ زیرا حمایت پدر و مادر خود را تجربه کرده است و همواره دیده است که ضعف‏هاى جسمى او را پدر و مادر جبران مى‏کنند و تغذیه و پرورش او را از روى مهر و شفقت انجام مى‏دهند. این تجربه‏ها موجب اطمینان او نسبت به آنها مى‏شود و این اطمینان باعث پذیرندگى فرزند از پدر و مادر مى‏گردد. اگر پدر و مادر در این زمان عقاید صحیح را به او بیاموزند، قلب نیالوده او آن را مى‏پذیرد و عادات لازم و متناسب با عقاید صحیح را مى‏یابد. امیرالمؤمنین(ع) خطاب به فرزند خویش فرمودند: فادرتک بالادب قبل ان یقسوا قلبک و یشتغل لبک؛ پس به ادب آموختنت پرداختم پیش از آن که دلت سخت شود و خردت در تصرف هوایى دیگر در آید. در ادامه همین نامه فرمودند: و رأیت حیث عنانى من امرک ما یعین الوالد الشفیق و اجمعت علیه من ادبک أن یکون ذلک و انت مقبل العمر و مقتبل الدهر، ذو نیة سلیمة و نفس صافیة و ان ابتدئک بتعلیم کتاب اللَّه و تأویله، و شرایع الاسلام واحکامه و حلاله و حرامه؛ و چون به کار توهمچون پدرى مهربان عنایت داشتم و بر ادب آموختنت همت گماشتم چنان دیدم که این عنایت در هنگام جوانى‏ات به کار رود و در بهار زندگانى که نیتى پاک و نهادى نیالوده دارى، و این که نخست تو را کتاب خدابیاموزم و تأویل آن را به تو تعلیم دهم، و شریعت اسلام و احکام آن را از حلال و حرام بر تو آشکار سازم. در این بخش از نامه امام على به فرزندشان بر انتقال عقیده صحیح و ادب اموزى و نیز بر پاکى ضمیر انسان در دوره کودکى و جوانى تأکید شده است؛ یعنى همان دورانى که بیشترین تأثیر را از خانواده مى‏پذیرد. انتقال عقیده حق و ایجاد رفتار سعادت آفرین، عنوان کلى وظایف تربیتى پدر و مادر است. ولى تفصیل عقیده حق را باید در قران و سنت جستجو کرد و رفتار صحیح را نیز از قرآن و سنت آموخت. پدر و مادر مسئول تحقق این امور در فرزند هستند. بنابراین باید در جستجوى بهترین روش براى تحقق آنها باشند و مسئولیت آنها تنها با گفتن و اطلاع رساندن خاتمه نمى‏یابد، بلکه باید روش‏هاى مناسب براى مؤمن و متقى شدن فرزندشان را بیابند. امام صادق(ع) از پیامبر اکرم(ص) روایت کرده‏اند: رحم اللَّه من اعان ولده على بره، قال قلت کیف یعینه على بره؟ قال یقبل میسوره، و یتجاوز عن معسوره و لا یرهقه و لا یخرق به؛ خداوند کسى را که به خیر فرزندش یارى مى‏دهد بیامرزد پرسیدند چگونه به خیر فرزند یارى رساند؟ فرمودند: آن چه در توان اوست پذیرا شود و از آن چه فوق توان اوست در گذرد و او را به نافرمانى نخواند و سرگشته و حیرانش نسازد. در این روایت یک اصل مهم تربیتى بیان شده است: توانایى‏ها و استعدادهاى متربى باید در جریان تربیت مورد توجه باشد والدین در مسیر تربیت فکرى و عملى فرزند خود نباید از این اصل غفلت کنند. غفلت از این اصل خیر فرزند را محقق نمى‏کند و او را به نافرمانى و سرگشتگى مبتلا مى‏سازد. از این روایت اهمیت مراحل رشد را نیز مى‏توان دریافت؛ زیرا بدون توجه به قابلیت‏هاى فرزند در دوره‏هاى مختلف زندگى، تربیت صحیح ممکن نمى‏شود. خوشبختانه در روایات اهمیت توجه به مراحل رشد ذکر شده است. از امام صادق(ع) نقل شده است: دع ابنک یلعب سبع سنین و یؤدب سبع سنین و الزمه نفسک سبع سنین؛ فرزندت را بگو تا هفت سالگى بازى کند و هفت سال او را ادب‏آموز و در هفت سال سوم او را ملازم و همراه خود دار. گویى هفت سال نخست سال‏هایى است که کودک به طور غیر مستقیم و فقط از طریق مشاهده رفتار پدر و مادر مى‏آموزد و در هفت سال دوم به آموزش مستقیم عقیدتى مى‏پردازد و هفت سال سوم سال‏هاى ورود به میدان یادگیرى حلال و حرام شریعت در مقام عمل است. از امام صادق(ع) روایت شده است: الغلام یلعب سبع سنین و یتعلم الکتاب سبع سنین و یتعلم الحلال و الحرام سبع سنین؛ فرزند پسر هفت سال بازى مى‏کند و هفت سال قرآن مى‏آموزد و هفت سال حلال و حرام را یاد مى‏گیرد. یکى از اهداف تعلیم و تربیت فرزند در خانه و مدرسه، آماده سازى او براى زندگى در اجتماع و تعقیب اهداف جامعه الهى است. به همین دلیل برخى از آموزش‏ها براى او ضرورى است و باید از خانه آن آموزش‏ها را شروع کرد. نمونه مشهور و بارز این گونه آموزش‏ها در روایتى از امیرالمؤمنین(ع) آمده است: علموا اولادکم السباحة و الرمایة؛ فرزندان خود را شنا و تیراندازى بیاموزید. اگر بپذیریم که این دو ماده آموزشى به سبب آن است که فرزند را براى انجام وظایف اجتماعى آماده کند. طبعا نمى‏توان در همین دو ماده آموزشى متوقف شد. بلکه باید به تناسب زمان و نیازمندى‏هاى جامعه اسلامى، مواد آموزشى متنوع دیگرى را نیز در نظر داشت. در تربیت فرزند نیز همچون سایر قلمروهاى زندگى، باید اصول ثابت را از امور متغیر جدا ساخت و به این حقیقت توجه کرد که برخى از آداب و ظواهر زندگى تغییر مى‏کند و روابط اخلاقى و نیازمندى‏هاى زندگى اجتماعى دگرگون مى‏شود. تربیت فرزند را باید با آگاهى از تفاوت‏هاى خود و فرزندان از حیث فضاى فرهنگى و مناسبات اجتماعى صورت داد. باید فرزند را آماده ساخت تا اصول ثابت و نامتغیر اخلاق را متناسب با ظرف زمانى و مکانى زندگى خود رعایت کند. این آمادى او را براى مقابله با تلقینات مسموم توانا مى‏سازد و امنیت اخلاقى او را در دوران جوانى و بعد از آن تضمین مى‏نماید. به امیرالمؤمنین(ع) نسبت داده شده است که فرموددند: فرزندان خود را به اخلاقى متناسب با روزگارشان مؤدب سازید: لا تؤدبوا اولادکم با خلاقکم لا نهم خلقوا لزمان غیر زمانکم؛ فرزندان خود را به اخلاق خودتان تربیت نکنید زیرا آنان براى زمانى غیر از زمان شما آفریده شده‏اند. در پایان تأکید مى‏کنیم که فرزند موهبتى است که به امانت در اختیار والدین قرار گرفته است. باید این موهبت را گرامى داشت و از اکرام و احترام او فروگذار نکرد چرا که سلامت روح او در احترام کردن اوست و تربیت اخلاقى او در سایه اکرام و احترامش موفق‏تر خواهد بود. پیامبر اکرم(ص) فرمودند: اکرموا اولادکم و احسنوا آدابهم؛ فرزندانتان را بزرگ دارید و با آنان رفتارى نیکو کنید.

وظیفه فرزند در قبال والدین (نیکى به پدر و مادر)
نیکى به پدر و مادر، وظیفه‏اى اخلاقى است که در واجب بودن شکر منعم ریشه دارد. انسان فطرتا شاکر و سپاسگزار کسى است که به او نیکى کرده است. سپاسگزارى از پدر و مادر، نشانه و گواه سلامت فطرت است و کسى که به پدر و مادر خود نیکى مى‏کند، از فطرت خود پاسدارى کرده است. اهمیت سپاسگزارى از پدر و مادر، چنان است که خداوند پس از امر به شکرگزارى از خود، شکر پدر و مادر را آورده است: و وصینا الانسان بوالدیه حملته امه و هنا على و هن و فصاله فى عامین ان اشکر لى و لوالدیک الى المصیر؛ و انسان را درباره پدر و مادرش سفارش کردیم. مادرش به هنگام باردارى او را با ناتوانى روى ناتوانى حمل کرد و دوران شیرخوارگى او در دو سال پایان مى‏یابد آرى او را سفارش کردیم که شکرگزار من و پدر و مادرت باش که بازگشت همه به سوى من است. و همان طور که کسى نمى‏تواند شکر پروردگار به جاى آورد، شکرگزارى از پدر و مادر نیز بسیار دشوار و در حد محال است. از پیامبراکرم(ص) روایت شده است: لن یجزى ولد عن والده حتى یجده مملوکا فیشتریه و یعتقه؛ هرگز فرزندى پاداش پدرش را ادا نمى‏کند، مگر آن که پدر مملوک باشد و فرزند او را بخرد و آزاد سازد. و نیز از ایشان روایت شده است: بر الوالدین افضل من الصلوة و الصوم و الحج و العمرة و الجهاد فى سبیل اللَّه؛ نیکى به پدر و مادر برتر از نماز و روزه و حج و عمره و جهاد در راه خداست. نیکى به پدر و مادر چنان اهمیتى دارد که حتى پدر و مادرى که از نظر عقیده دچار انحراف هستند و یا به فرزند خود ظلم کرده‏اند باید مورد احترام واقع شوند و فرزند به آنان نیکى کند. مادر حق ویژه‏اى دارد و نیکى به او مقدم است. امام صادق(ع) فرمودند: شخصى نزد پیامبر اکرم(ص) آمد و پرسید اى پیامبر! به چه کسى نیکى کنم؟ فرمودند: مادرت پرسید: سپس به چه کسى؟ فرمودند: به مادرت. باز پرسید: سپس به چه کسى؟ فرمودند: به مادرت، دوباره پرسید: سپس به چه کسى؟ فرمودند: به پدرت. وجوب پرهیز از آزار پدر و مادر خداوند در قرآن کریم نیکى به پدر و مادر را وظیفه‏اى واجب معرفى فرموده است؛ وظیفه‏اى که پس از توحید در پرستش ذکر شده است: و قضى ربک الا تعبدوا الا ایاه و بالوالدین احسانا اما یبلغن عندک الکبر احدهما او کلا هما فلا تقل لهما اف و لا تنهرهما و قل لهما قولا کریما؛ پروردگار تو مقرر کرد که جز او را مپرستید و به پدر و مادر خود احسان کنید؛ اگر یکى از آن دو یا هر دو در کنار تو به سالخوردگى رسیدند به آنها حتى اف مگو و به آنان پرخاش مکن و با آنها سخنى شایسته بگوى. مطابق این آیه به پدر و مادر امرى واجب وکوچک‏ترین بى‏احترامى به آنان ممنوع است.این وجوب و ممنوعیت چنان که گفتیم پس از بیان وجوب یگانه پرستى ذکر شده است و این گواه اهمیت حقوق والدین است. اهانت و بى‏احترامى نسبت به والدین به هیچ روى پذیرفته نیست؛

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  20  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلودمقاله بحث در حدیث کمیل از امیر الومنین علیه السلام پیرامون ولایت فقیه