مطالب این پست : دانلود متن کامل این پایان نامه به همراه تمام ضمائم (پیوست ها) : پایان نامه ایدئولوژی خاورمیانه 70 صفحه
با فرمت ورد (دانلود متن کامل پایان نامه)
پایان نامه رشته علوم سیاسی
منطقه ای را که غربیها خاورمیانه می نامند از دو دیدگاه می توان مطالعه کرد؛ یکی از دیدگاه غرب و دیگری از دیدگاه مردم این منطقه که ایرانیان، اعراب، ترکها و یهودیان هستند. قبل از فروپاشی بلوک شرق این منطقه از نظر قدرتهای بزرگ اروپایی و ابرقدرتها دارای اهمیت استراتژیکی و ژئوپولیتیکی ویژه ای بود و هنوز هم به رغم از میان رفتن شوروی از اهمیت آن کاسته نشده چرا که نفت خاورمیانه منبعی سهل الوصول و نسبتاً ارزان تر انرژی برای کشورهای اروپایی، ژاپن، هند، چین و تا حدودی ایالات متحده است. اگر چه امروز روسیه دیگر تهدیدی جدی برای صدور نفت خاورمیانه محسوب نمی شود ولی هر عامل دیگری که امنیت راههای دریایی از خلیج فارس تا اروپا و خاور دور را به خطر اندازد و انتقال نفت را متوقف یا مختل کند با واکنش شدید غرب مواجه خواهد شد. بنابراین از این نظر وضع خاورمیانه امروز و در آینده ی قابل پیش بینی به وضعی که در قرن نوزدهم آن را «مسئله شرق» می نامیدند نیست.
اما دولتها و مردم خاورمیانه چه بخواهند و چه نخواهند نمی توانند از سیاست بازیها و رقابتهای قدرتهای بزرگ کنار بمانند. در گذشته برخی از دولتهای خاورمیانه با استفاده از درگیریها و تضادهای بین دو بلوک شرق و غرب توانستند رانتهای استراتژیکی به دست آورند و تا حدودی شکم مردم خود را سیر کنند. ولی امروز این وضعیت دگرگون شده است، نیروهای نظامی قدرتهای بزرگ به بهانه هایی سست این کشورها را اشغال می کنند. بنابراین امروز حتی ثروتمندترین و نیرومندترین کشور صادرکننده ی نفت نه از نظر جمعیت و نه از لحاظ منابع علمی، صنعتی، فنی یا قدرت نظامی توان رقابت با ایالات متحده یا حتی کشورهایی نظیر فرانسه، بریتانیا، آلمان و ژاپن را ندارد. درواقع، دولتهای خاورمیانه نه تنها سودبرندگان رقابتها و تضادهای بین المللی قدرتهای بزرگ نبوده و نیستند بلکه قربانیان اصلی این رقابتها هستند.
اما اگر بخواهیم این منطقه را نه از دیدگاه استراتژیکی و ژئوپولیتیکی غرب بلکه از دیدگاه مردمان آنکه اکثراً مسلمان هستند بررسی کنیم، آن گاه مسائل و موضوعهای خاورمیانه برای ما متفاوت از دیدگاه غربیها خواهند بود. شاید ظاهراً نخستین مسئله مهم مناقشه فلسطین و اسراییل باشد. یکی از دلایل به درازا کشیده شدن این مناقشه این است که جهان عرب از مجموعه ی دولتهایی تشکیل شده که پس از تجزیه امپراتوری عثمانی توسط دول غربی به طور مصنوعی تأسیس شده اند و بنابراین دارای نقطه نظرها و منافع متفاوت و گاه متضاد هستند و هرگز نتوانسته اند بر سر یک راه حل مشترک توافق کنند. بدیهی است که منافع و دیدگاههای عربستان سعودی، یک دولت بسیار ثروتمند و به شدت ارتدکس اسلامی، نمی تواند با منافع و دیدگاههای یک دولت فقیر غیرمذهبی خاورمیانه ای یکسان باشد.
با نگاهی سریع به روند مناقشه ی اعراب و اسراییل مشاهده می کنیم که مصر در ابتدا به علت موقعیت ژئوپولیتیک و نظامی اش از مهره های اصلی ائتلاف ضد اسراییلی بود ولی پس از توافق کمپ دیوید در 1978 از این ائتلاف کنار کشید. اکنون نیز پس از توافقهای اسراییل با سازمان آزادی بخش فلسطین و سپس با دولت خودگردان و نیز با اردن، سوریه عضو دیگر آن ائتلاف در موقعیتی نبوده و نیست که بتواند خطر یک جنگ تازه با اسراییل را به جان بخرد. بنابراین تضاد اعراب و اسراییل ممکن است با روی کار آمدن حماس به صورت کنونی باقی بماند یا حتی از طریق به اجرا درآوردن توافقهای اسلو و موافقتهای بعد از آن به یک راه حل قابل قبول طرفین بینجامد.
اما اگر فرض کنیم آن ائتلاف بزرگ 1948 اعراب بر علیه اسراییل از نو زنده و یک جنگ تازه به نابودی اسراییل منجر شود باز هم مسئله مردم خاورمیانه حل نخواهد شد. مسئله اصلی چیز دیگری است، که با پایان گرفتن انزوای منطقه و ورود آن به صحنه سیاست و روابط بین الملل بروز کرد. این مسئله در واقع مسئله عدم توفیق یا عدم رغبت مردم منطقه برای نزدیک شدن به تمدن و فرهنگی دیگر یا جذب آن بود.
تا شروع قرن بیستم نظامهای سیاسی خاورمیانه از نوعی بودند که در کتابهای سیاسی کلاسیک به عنوان استبداد شرقی توصیف می شوند. دراین نوع نظام، دولت در خدمت خلیفه یا سلطان و وظیفه عمده اش گرفتن مالیات و نگه داری نیروی نظامی بود، و هیچ اعتمادی بین فرمانروایان و مردم وجود نداشت. در اواخر قرن نوزدهم، برای روشنفکران منطقه که کم و بیش با نظامهای سیاسی غربی آشنا شده بودند این نوع نظام دیگر پذیرفتنی نبود. پس چه چیزی باید جانشین آن می شد؟ یک نظام مشروطه، یعنی یک دولت ملی، که روابط فرمانروایان و مردم را تنظیم و تعریف کند. این نظام یعنی یکی از دستاوردهای سنت حقوقی و سیاسی اروپا، اگرچه در میان طبقات روشنفکر و تحصیل کرده ی منطقه از احترام و ارزش برخوردار بود ولی از نظر توده های مردم، به ویژه تودههای عرب، مخلوق قدرتهای «کافر و منفور» غربی و توطئه ای برای در هم شکستن اتحاد اعراب و ایجاد تفرقه در امت اسلامی تلقی می شد و بنابراین مشروعیتی نداشت.
به همین دلیل تلاشهای ترکهای جوان عثمانی، مشروطه خواهان ایرانی و مصری در جهت استقرار نظام مشروطه به هیچ انجامید و خیلی زود آشکار شد که دولتهای منطقه قادر به حفظ نظام پارلمانی آزاد نیستند. بنابراین، هر روز نظامی مستبدتر و خشن تر جایگزین نظام خودکامه ی پیش تر از خود شد و مردم منطقه مانند جانوران آزمایشگاهی در بوته ی آزمایش زورگویان ریز و درشت نظامی و غیرنظامی قرار گرفتند.
آنچه در واقع روی داد این بود که نهادهای سیاسی سنتی خاورمیانه از میان رفتند ولی هیچ نهاد قابل دوامی نیز جای آنها را نگرفت. همین مسئله ریشه ی بی ثباتی امروز خاورمیانه است. در مورد مفاهیم و ایدئولوژیها نیز اتفاق مشابه روی داد و تنش فرهنگی و روشنفکری امروز منطقه نیز پیامد همان است.
زمانی پان عربیسم محبوب ترین مفهوم و ایدئولوژی بود. این مفهوم با تجددگرایی منافات نداشت ضمن آنکه خواستار رهایی از گذشته و سنتهای قدیم نیز نبود. اما این حقیقت که عربها یک دولت واحد هستند در واقعیت منعکس نبود، چرا که پس از تجزیه امرپراتوری عثمانی عربها نه در یک دولت بلکه در دولتهای متعددی زندگی می کردند. بنابراین طبق ایدئولوژی پان عربیسم «واقعیت» باید به نحوی ساخته می شد که با «حقیقت» وفق دهد. اما تلاش برای تحقق بخشیدن به رؤیای پان عربیسم از معنویت به سیاست تبدیل شد، سیاستی که در آن رهبران دولتهای عربی علیه یکدیگر مبارزه و توطئه می کردند، سیاستی که در آن حکومت یک کشور می کوشید حکومت کشور همسایه اش را سرنگون کند، مبارزه ای که در آن میانه روی و امتناع وجود نداشت. جمال عبدالناصر سرشناس ترین رهبر جهان عرب بود که اصول معنوی پان عربیسم را به شعارهایی برای تحریک و انهدام تغییر داد. اما سرانجام این شعارها و سیاستها به هیچ انجامید و اگر امروز چیزی از پان عربیسم به عنوان ایدئولوژی رسمی باقی مانده همان است که در کتابهای درسی مدارس مشاهده می شود یا گهگاه عوام فریبان به آن متوسل می شوند. پان عربیسم جاذبه و نیروی الهام بخش خود را از دست داده است و وجود صوری آن پنهان کننده ی خلأیی روشنفکری و ایدئولوژیکی است که این امر هم دردناک است و هم خطرناک.
اما مفهوم ملت گرایی (ناسیونالیسم) که با تأسیس دولتهای ملی در خاورمیانه طرفدارانی پیدا کرد از همان ابتدا با مخالفتهای فراوانی روبه رو شد. معترضان ادعا
می کردند که ملت گرایی وفاداری به اسلام را که باید تنها عامل پیوند مسلمانان باشد نفی یا انکار می کند و اصولاً در اسلام مرزبندیهای جغرافیایی یا فرهنگی وجود ندارد. به علاوه تأکید ملت گرایی عمدتاً بر امور دنیوی بود و تأسیس نهادهای نوع غربی را برای رسیدن به توسعه و پیشرفت ملی تجویز می کرد که سرانجام ممکن بود به ایجاد دولتهای ملی مبتنی بر الگوهای غربی بینجامد.
این جدایی بین اسلام و دکترینهای سیاسی سرانجام متفکران اسلامی را نگران ساخت. ابوالعلأ مؤدودی از مسلمانان هند و پاکستان و شیخ حسن البنا بنیان گذار اخوان المسلمین در مصر در زمره ی نخستین اندیشمندانی بودند که مبارزه با این روند را آغاز کردند. آنها می گفتند که برای مصون ماندن در برابر مکتبهای روشنفکری مرموز و خطرناک که غرب آنها را رواج داده است و خطر آنها کمتر از خطر تسلط سیاسی و نظامی غرب نیست، مسلمانان باید به اسلام پیامبر (ص) بازگردند و نظامی براساس دستورات قرآن مجید و سنت پیامبر (ص) تأسیس کنند، و قانون گذاری و امور سیاسی باید مطابق دستورات الهی باشد.
بدیهی است که برای توده های مردم خاورمیانه که اسلام عمیقاً با جان و روحشان عجین شده و برایشان معنویت و آرامش روحی فراهم کرده است، گوش فرادادن به این سخنان دلنشین تر و پذیرفته تر از شنیدن بحثهای «روشنفکرانه مرموز» و نامأنوس است. اما واقعیت این است که آیا دولتها و مردم خاورمیانه امروز می توانند نهادها و ساختارهای سیاسی و فرهنگی، اجتماعی و اقتصادیِ الگوبرداری شده از غرب، پیچیده و متفاوت خود را رها کنند و در هیئتی واحد به نوع حکومت، سازمان، اصول و مدیریتی باز گردند که در آنها تجربه ای ندارند؟ در جای دیگری نوشته بودم: «در خاورمیانه دنیای کهن نمی میرد و دنیای نو زاده نمی شود، آیا این برزخ تاریخی همیشگی خواهد بود؟
متن کامل را می توانید دانلود کنید چون فقط تکه هایی از متن این پایان نامه در این صفحه درج شده است(به طور نمونه)
ولی در فایل دانلودی متن کامل پایان نامه
همراه با تمام ضمائم با فرمت ورد که قابل ویرایش و کپی کردن می باشند
موجود است