فی توو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

فی توو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

دانلود مقاله معارف اسلامی

اختصاصی از فی توو دانلود مقاله معارف اسلامی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

 


جهان بینی: نوع برداشت و طرز تفکری که یک مکتب درباره جهان هستی عرضه میدارد و زیر ساخت و تکیه گاه فکری آن مکتب بشمار میرود را جهان بینی گویند
حکمت:1-حکمت علمی ( دریافت خط مشی زندگی آنچنانچه باید باشد) 2- حکمت نظری(دریافت هستی آنچنانچه هست
جهان بینی: به معنی جهان شناسی است
بیشتر حیوانات جهان احساس دارند
جهان بینی: 1-تجربی 2- فلسفی 3- دینی
علوم تجربی مکتبی بر دو چیز است 1- فرضیه 2- آزمون
بزرگترین مزیت کشفیات علوم تجربی اینست که که دقیق – جزئی و مشخص باشد
علوم تجربی در تعقیب علتها و سببها و یا در تعقیب معلومها و اثر عملا تا حد معینی پیش میرود و بعد به نمیدانم میرسد
جهان بینی تجربی جز شناسی است نه کل شناسی
چهره جهان روز بروز تغییر میکند چون بر فرضیه و آزمون میتنی است نه بر اصول بدیهی اولی عقلی
جهان بینی تجربی یک جهان بینی متزلزل است چون بر فرضیه آزمون وخطا استوارشده و از پاسخگویی به مسائل عاجز میباشد
ایدئولوژی نیازمند نوعی جهان بینی است که:
اول به مسائل اساسی جهان شناسی که به کل جهان مربوط میشود پاسخ میدهد نه به اجزایی خاص
2- ثانیاً یک شناسایی پایدار و قابل اعتماد و جاودانه بدهد نه یک شناسایی موقت و زودگذر.
3- آنچه ارائه می‌دهد ارزش نظری و واقعیت‌نمایی داشته باشد نه حرفاً عملی و فنی.
• جهان‌بینی فلسفی:
دقت جهان‌بینی تجربی را ندارد در عوض به سلسله اصول متکی می‌باشد و آن اصول اولاً بدیهی و برای ذهن غیرقابل انکارند و با روش برهان و استدلال پیش می‌روند و ثانیاً عام و دربرگیرنده‌اند و به اصطلاح فلسفه ار احکام موجودند. طبعاً از نوعی جرم برخوردار است و آن تزلزل و بی‌ثباتی جهان‌بینی تجربی در فلسفی دیده نمی‌شود و هم محدودیت جهان‌بینی عقلائی و فلسفی است.
جهان‌بینی مطلوب و عالی آن جهان‌بینی است که:1- نخست قابل اثبات باشد 2-به حیات و زندگی معنا بدهد 3- آرمانورز و شوق‌انگیز و آرزو پرور باشد 5- قدرت تقدس بخشیدن به هدفهای انسانی و اجتماعی را داشته باشد 6- تعهد‌آور و مسئولیت ساز باشد

 

 

 

• جهان‌بینی توحیدی:
یعنی درک اینکه جهان از یک مشیت طلبی حکیمانه پدید آمده است و نظام هستی بر اساس خیر وجود و رحمت و رسانیدن موجودات به کمالات شایستة آنها استوار است. جهان‌بینی توحیدی جهانی یک‌قطبی و تک‌‚حوری است
• جهان با یک سلسله نظامات قطعی که سن الهیه نامیده می‌شود اداره می‌شود.
• جهان‌بینی توحیدی با نیروی منطق و علم و استدلال حمایت می‌شود.
• جهان‌بینی توحیدی به حیات زندگی، معنی و روح و هدف می‌دهد
• جهان‌بینی توحیدی تنها جهان‌بینی است که در آن تعهد و مسئولیت افراد در برابر یکدیگر مفهوم و معنی پیدا می‌کند.
• جهان‌بینی اسلامی:
جهان بینی اسلامی چهان بینی توحیدی است، توحید در اسلام به خالصترین شکل و پاکترین طرز بیان شده است.
از نظر جهان بینی توحیدی اسلامی،‌جهان یک آفریده است و با عنایت به مشیت الهی نگهداری می شود. اگر لحظه ای عنایت الهی از جهان گرفته شود نیست و نابود می شود.
تعریف علت:
می‌توان گفت که علت چیزی است که از وجود آن، وجود چیز دیگیری بنام معلول پدید می‌آید
پیدایش پدیدیه از دو فرض زیر بیرون نیست.
1 – از روی اتفاق پدید آمده است. 2 – اثری است از وجود دیگری که این پدیده به آن وابسته است.
رابطه علیت رابطه ای است وجودی، عینی و خارجی، نه ذهنی پس هر گاه علت تامه یعنی علتی که همه شرایط پیدایش و کمالات معلول را به یگانه ای واجد است. در خارج از ذهن تحقق باید معلول ضرورتاً تحقق می یابد.
اصل علیت یک اصل عقلی است که از حقایق عینی نشات گرفته است.
• اقسام علت: 1- علت تام و ناقص 2- بسیط و مرکب3- حقیقی و غیر حقیقی 4- قزیب و بعید 5- داخلی و خارجی
رابطه علت و معلول: 1- رابطه ضرورت میان علت و معلول 2- رابطه سخنیت 3- استحاله بقای معمول بدون علت تامه
• ممکن‌الوجود: موجودی که وجودش از دیگری وابسته غیر باشد ممکن‌الوجود است.
وجوب: عبارت است از استقلال در وجود قیام به خویشتن و وابسته نبودن به دیگری واجب‌الوجودی است مستقل قائم به ذات و بی نیاز از غیر
• اثبات وجود خدا:
• از راه برهان امکان وجوب به اثبات وجود خداوند می‌نوان پرداخت من با گوش می‌شنوم با چشم می‌بینم و لمس می‌کنم همه اینها علم حصولی است هم‌اکنون به دیگران اخساس محبت دارم نسبت به خودم آگاهی دارم هم اکنون به نصف خودم علم دارم علم حضوری در حالتی که علت پدیده را ممکن‌الوجود بنیگاریم.
• دو فرض قابل تصویر است یکی دور و تسلس و وجود واجب‌الوجود اثبات نمی‌شود مگر مثل ابن سینا ثابت کنیم دور و تسلسل هر دو باطل هستند و سلسله ممکنات سرانجام بالضروره باید بوجودی مستقل و قائم به ذات و خلاصه واجب‌الوجود منتهی می‌شود و ممکن است به ذات‌الوجود نرسد.
• دور که با اسلال دوگونه است 1- ( دور مضمر و دور با واسطه ) 2- دور مفترخ ( دور بدون واسطه )
از آنچه گذشت در مییابیم:
الف - با علم حضوری و حصولی درنگ میکنیم ممکن الوجود یا پدیده وحود دارد. ب - هر ممکنی ضرورتا نیازمند و واسطه به علتی است. ج - سلسه این ممکنات با علت ها سرانجام به علت العلل یا واجب الوجود میرسد
به عقیده ما پیروان صدر المتالهین حرکت در جوهر، وجود و تحقق دارد زیرا وجو اهعراض برابر تابع جوهر است و چون عرض را که تابع است میبینیم که تغییر و حرکت دارد باید بپذیریم جوهر که متبوع و تکیه گاه وجودی عرض است خرکت دارد که علت حرکت عرض شده است.
نتایج حرکت جوهری: 1- اثبات ذات قیوم خداوند. 2- غایت حرکت ( معاد ) 3- زمان، بعد چهارم ماده. 4- قیامت مسئله ای متحصر به کره زمین و انسانها نیست بلکه امری است کیهانی و در سطح تمام کائنات مادی
حرکت جوهری اختصاص به عالم ماده دارد زیرا حرکت از خواص و اعراض ماده است و در آنجا که ماده‌ای نباشد حرکتی هم وجود ندارد بنابراین در موجودات غیر مادی یعنی مجردات حرکت و یا حرکت جوهری ندارد.
پس اگر حرکت در ذات و جوهر جسم باشد و زمان هم از حرکت پدید میآید ماده سه بعد پهنا، درازا، دارد و بعد دبگر آن زمان است.
برهان نظم:
برهان نظم دو مقدمه دارد: 1-جنبه حسی و تجربی 2-صد در صد عقلی
ویژگیهای برهان نظم:
1-برهان نظم از یک نظرپایه حسی دارد و از نظر دیگر به شکل ریاضی میتوان ثابت کرد.2-برهان نظم نیاز به اثبات در سراسر جهان ندارد. 3-برهان نظم یک برهان پویا است هرکشف تازه دلیلی بر اثبات خداست.3-برهان نظم پیوند و عشق عمیقی میان خالق و مخلوق ایجاد میکند.4- قرآن کریم بیش از هر چیز به برهان نظم تکیه دارد و بویژه در توحید ربوی.
• تکیه برهان نظم بر این است که:
• آفریدگار جهان یک مبدا بزرگ علم و قدرت است.
برخلاف مادیون که جهان را زاییده بیشعور میدانند.
تعریف نظم: نظم یعنی گردآوردن اجزای متفاوت با کیفیت و کمیت.یژهای در یک کجموعه به طوریکه همکاری و هماهنگی آنها یک هدف معینی را تامین کند.
عنصر اصلی نظم: 1-برنامه ریزی دقیق 2-سازماندهی حساب شده 3-داشتن هدف
تصادف نقطه مقابل نظم است. کسانی که منکر نظم در جهان هستند معمولاً به تصادف اعتقاد دارند. تصادف گاه انکار علت فاعلی است گاه انکار علت غایی ( هدف ) است. ممکن نیست تمام شرایط و لوازمی که برای ظهور و ادامه حیات ضروری است بر حسب تصادف و اتفاق در زمان واحد بر روی سیاره‌ای فراهم شود.
سوم: شخصاَ انسان شکاکی بوده و لا ادرکی ( نمیدانم ) بوده و هرگز خدا را انکار نمیکند.
خلاصه ایرادهای سوم:
1 برهان نظم دارای شرایط یک برهان تجربی نیست زیرا در مورد غیر جهان آزمایش نشده.
2 نظم جهان از یک علت درونی ( نظم ذاتی ماده است
3 از کجا معلوم نظام موجود یک نظام اکمل است.
4 ما چه میدانیم که خدا بارها جهان را ساخته تا آفرینش این است.
5 این برهان بر فرض اثبات کند وجود ناظم و خالق را نمیتواند اثبات کند صفات کمالین را.
6 حوادث تاگوار مثل طوفان و زلزله تضاد با نظم جهان دارد.
این برهان نظم به همین اندازه اثبات میکند که طبیعت ماورایی دارد....... آن ماورا است حقیقت این است که کشف هوش و عقل از روی آثار و اعمال یک انسان نه از برهان تجربی است نه از طریق تمثیل منطقی بلکه نوعی برهان عقلی است.
احتمال نظم ذاتی که میوم گفته با اندازه نظم تصادفی است , نا معقول میباشد.
چند نکته در رابطه در رابطه با آفات و شرور.
1 بینش محدود و قضاوت نسبی ( مثل سیل میآید و ما فقط خود را میبینیم.)2- مصائب , سازنده روح انسان است.
3-هشدارها ( جهت پایان دادن به غرور و غفلت است ) 4-عاملی برای بازگشت. 5-فراز و نشیب به جهان روح میدهد.
6-بلاهای خود ساخته ( مثل ظلم انسان بر انسانهای دیگر
فطرت
1 در فطرت و سرشت انسان خداشناسی است.2- فطرت در انسان به منزله غریزه در حیوان میباشد.3- خداشناسی و خدا گرایی هر دو فطری است.
گرایشهای غیر اکتسابی یا غیر فطری:1-حقیقت جویی 2-تمایل به زیبایی 3-گرایش به فضادل انسانی و کارهای خیر 4-گرایش به کمال مطلق.
در انسان نوعی شناخت و معرفت بی واسطه وجود دارد که از طریق حواس بدست نیامده است. این قسم معرفت را معرفت حضوری و یا شهودی نامند در برابر معرفت حصولی.
• اسلام:
دین اسلام از آن جهت اسلام نامیده میشود که متضمن تسلیم محض در برابر حکم خدا و فرمان و ارده خداوند است.
هر علاقه فطری در عین فطری بودن احتیاج به توجه به تنبیه دارد. بود یا نبود مذکرات الهی اعیینی اموری که بشر را به خدا و خالق توجه دهد در افزایش و کاهش این علاقه مؤثر است.
• صفات خداوند.
1 ثبوتی ( صفات ذات (قدرت علم و هرگونه کمال ) , صفات فعل ( مثل عدالت ))
2 سلبی ( خدا مبرا است از هرگونه عیب و...... )
• صفات ذات: صفاتی است که فرد ذات به تنهایی و یا صرف نظر از مخلوق آنها را دارد
• صفات فعل:
به لحاظ واسطه و نسبتی که میان خداوند و مخلوق دارد برقرار است و هرگاه مخلوق دگرگون شود آن صفات هم نسبت به آن تغییر میکند مثل صفات رازقیت خداوند.
بنابراین قادر به فعل کسی است که:1-خواست و اراده داشته باشد. 2-دامنه قدرتش فعل و ؟ 3-فقط یکی از دو کفه مادی فعل و ترک را سنگین میکند.
1 هر قادری واجب الوجود ثابت شد که سلسله ممکنات به عله العلل میرسد.
• محال :
1 - ذاتی متضمن تضاد و تناقض است مثل 5 = 2 + 2 2– عادی
محال ذاتی متعلق به قدرت خداوند نیست و محال عادی قدرت خداوند بر آن تعلق می گیرد
علم: بر اساس دو برهان قیام ممکنات به واجب الوجود و برهان نظم، خداوند بر همه چیز عالم است.
علم خداوند: علم حضوری است نه حصولی
خداوند فاعل مختار است و خداوند عله‌العلل است.
توحید: اعتقاد به یگانگی خدا توحید نامیده می شود.
شرک: تنها گناه غیر قابل آموزش شرک به خدا است.
• دلایل اثبات توحید
1-برهان وحدت و هماهنگی
2-برهان قانع: توارد دو علت که دو علت تامه باشند بر علول محال است.
3- برهان ترکیب: در صورت تعدد واجب الوجود باید هر کدام مقضی داشتند پس مرکب می شوند و این سازگار نیست.
4-برهان صرف الوجود: واجب الوجود خلق است و نا محدود از تمام جهات.
5- برهان هدایت و فیض تشریعی:خدا منبع فیض است و یا فیض تشریعی انسان را به کمال می‌رساند.
مراتب و درجات توحید:
1-توحید ذاتی
2- توحید صفاتی توحید نظری
3- توحید افعالی
4- توحید در عبادت توحید عملی
• توحید ذاتی: یعنی شناخت ذات حق به وحدت و بگانگی اولی است. توحید ذاتی دویی بردار و تعدد پذیر نیست.
• توحید صفاتی:
مرکب و شناسایی خداوند بعنوان ذاتی که با هر کدام از صفاتش متحد و عین هم است توحید ذاتی یعنی نفی ثانی شدن و نفی مثل و مانند داشتن و توحید صفاتی بمعنی نفی هر گونه کثرت و ترکیب از خود ذات است.
• توحید افعالی:
یعنی درک و شناخت اینکه جهان با همه نظام و علل معلولات و اسباب و مسببات فعل خدا و کار او ناشی از اراده اوست
• توحید در عبادت:
توحید عملی و از نوع بودن و شدن است. و رسیدن به کمال و یگانه شدن است. روشن ترین مراتب توحید عملی یا توحید در عبادت انجام مراسم تقدیس و تنزیه است و تنها خدا را مطاع و قبله روج جهت حرکت دایره آن قرار دادن و هر مطاع و جهت و قبله و ایده آل را طرد کردن.
متکلین اسلامی
1 عدلیه (شیعه و معتزله) 2-اشاعره
عدلیه می گویند:
عدل خود حقیقتی است در مقابل ظلم و پروردگار به حکم اینکه حکیم و عادل است کارهای خود را با معیار و مقیاس عدل انجام می دهد. برخی افعال در ذات خود عدل است. مانند پاداش نیکوکاران و برخی در ذات خود ظلم مانند کیفر دادن به نیکوکاران و خداوند خود را با معیار و مقیاس عدل انتخاب می‌کند اشاعره می‌گویند
عدل خود حقیقتی نیست که قبلاً آن را توصیف کرد و مقیاس و معیاری برای فعل پروردگار قرار داد و معتقدند که خداوند سرچشمه عدل است.

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  31  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله معارف اسلامی

دانلودمقاله فلسفه برای همه

اختصاصی از فی توو دانلودمقاله فلسفه برای همه دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

 

 

با درود فراوان بر همگی

پیثاگوریان ( فیثاغورسیان) – قسمت سوم

آلکمایون (سده پنجم و ششم پیش از میلاد):

زندگی

از میان کسانی که معاصر پیثاگوراس ( فیثاغورس ) یا از نسل پس از وی بودند و در جریان فکری و فلسفی پیثاگوریان تاثیر کردند، هیچ کس را به اهمیت الکمایون
Alkmaion نمیشناسیم. در حالیکه از دیگران تنها نامی، انهم مشکوک، بجای مانده است، شواهد تاریخی قابل ملاحظه و دقیقی درباره این دانشمند و متفکر نگهداری شده است. ارسطو گزارش میدهد که: «آلکمایون در دوران پیری پیثاگوراس مردی جوان بوده است.» که بنابر این گزارش میتوان حدس زد که آلکمایون نزدیک به پایان سده ششم پیش از میلاد بدنیا امده بود و دوران کمال وی اوایل قرن پنجم بوده است. دیوژنس مینویسد: ‌«آلکمایون از کروتون، شاگرد دیگر پیثاگوراس، بیشتر نظریات وی در پزشکی است. اما گاهی به فلسفه طبیعی نیز میپردازد. چنانکه گوید: بیشتر چیزهای انسانی دوتایی است.» میدان اصلی کار و اندیشه وی پزشکی و مطالعه درباره ساختمان و چگونگی کار اندامها و اعصاب و حواس انسان بوده است.

نظریه حواس و مغز:

آلکمایون را بنیانگذار روانشناسی تجربی دانستند و دلیل انرا در گزارشی از ثئوفراستوس مییابیم: «از کسانیکه که ادراک حسی را نه نتیجه تاثیر همانند بر همانند میدانند، آلکمایون نخستین کسی است که اختلاف میان جانداران را معین کرد. وی میگوید انسان با جانداران دیگر از این لحاظ فرق دارد که «تنها او میاندیشد، در حالیکه دیگران احساس میکنند ولی نمی اندیشند» ، زیرا تفکر و احساس فرق دارند و نه انگونه که امپدوکلس عقیده دارد، یکی هستند. پس از ان وی درباره هر یک از حواس مکرر بحث میکند... وی عقیده دارد که مجموع حواس بنحوی با مغز همبستگی دارند، و بدینسان هنگامیکه مغز تکان بخورد یا جای خود را تغییر دهد، حواس ناقص میشوند زیرا این کار گذرگاههایی را که احساسها از انها میایند میگیرد.»
در این گزارش نخستین کوشش تجربی برای پی بردن به سرچشمه احساسات در انسان دیده میشود و نکته بسیار مهم این است که الکمایون عامل اساسی و تعیین کننده مغز در وجود انسان پی برده و انرا منبع و جایگاه حواس معرفی کرده است و ما میدانیم که نظریه تاثیر مغز را در حواس، بعدها هیپوکراتس و افلاطون از آلکمایون گرفتند در حالی که کسانی مانند امپدوکلس، ارسطو و بعدها رواقیون پیرو همان نظریه قبلی بودند و قلب را بجای مغز مرکز احساسات میدانستند. الکمایون نخستین کسی است که جانور زنده را تشریح کرده بود و پس از تشریح چشم، بوجود گذرگاههای حواس پی برده بود و همچنین آلکمایون درباره هریک از حواس انسان عمیقانه مطالعه کرده بود و چگونگی شنوایی، بینایی و دیگر حواس را در ادمی بدقت و تفصیل شرح میدهد.

نظریه پزشکی:

قبلن گفتیم که پیثاگوریان و بویژه فیلولائوس زیر تاثیر نظریات پزشکی آلکمایون قرار گرفته بودند اما خود او نیز ازسوی دیگر از نظریات پیثاگوریان، مخصوصن نظریه دوگانگی ایشان و نظریه اضداد متاثر شده بود و نظریه پزشکی وی تحت تاثیر ان قرار گرفت که در گزارش زیر داده شده است: «آلکمایون عقیده دارد که نگهبان تندرستی، برابری اندازه ها میان نیروهاست مانند تر و خشک، سرد و گرم، تلخ و شیرین و مانند اینها، در حالیکه تک فرمانروایی هر یک از انها علت بیماری میشود؛ زیرا تکفرمانروایی هر یک از انها فاسد کننده است. بیماری، از لحاظ علت ان، در اثر فزونی گرما یا سرما و از لحاظ انگیزه ان در اثر افراط یا کمبود غذا روی میدهد و از لحاظ جای ان، یا در خون است یا در مغز استخوان یا در مغز. و گاهی در اینجاها، بیماریها بعلتهای خارجی مثلن در اثر اب یا محیط یا رنج خستگی یا شکنجه و مانند اینها پدید میاید، از سویی دیگر تندرستی امیختگی هم اندازه کیفیات است.»
و این همان است که سیمیاس در گفتگو با سقراط ابراز میکند(به مطلب قبلی مراجعه شود) که بنابر عقیده پیثاگوریان، روح یک هماهنگی میان نیروها و عناصر متضاد بدن است و مرگ در نتیجه برهم خوردن یک هماهنگی روی میدهد.
از نظریات مهم الکمایون همچنین درباره روح است که ارسطو انرا نقل میکند: «وی میگوید روح مرگ ناپذیر است بعلت همانندی ان با چیزهای مرگ ناپذیر؛ و دارای این خاصیت است، زیرا همواره در حرکت است چون همه چیزهای خدایی پیوسته در حرکتند خورشید، ماه، ستارگان و همه اسمان.» در گزارش دیگر نیز گفته میشود که: «بعقیده الکمایون، روح بخودی خود بحرکت در میاید و درگیر یک حرکت جاویدان است، بنابراین مرگ ناپذیر و همانند چیزهای خدایی است.»
پس روح ادمی نیز مانند اجرام اسمانی یعنی ماهیات خدایی پیوسته در حرکت است اما علت جاویدانی و دوام اجرام اسمانی، حرکت دایره ای و همیشگی انهاست ولی در انسان چنین نیست بدن نیز در حرکت است، ولی حرکت ان دایره ای نیست تنها روح حرکت دایره ای دارد این نظریه الکمایون را به این شکل در گزارش دیگری از ارسطو مییابیم که مینویسد: «الکمایون میگوید که انسانها به این علت میمیرند که نمیتوانند اغاز را به پایان بهم پیوند دهند.» میدانیم که اغاز و پایان فقط در دایره وجود دارد و منظور الکمایون اینست که چون حرکت تن دایره ای نیست، یعنی برعکس اجرام اسمانی است و نمیتواند اغاز و پایان را بهم پیوند دهد پس از چندی از میان میرود. اما روح چون پیوسته در حرکت دایره ای است(تناسخ) مرگ ناپذیر و جاویدان است. این نظریه الکمایون را درباره حرکت دایره ای و همیشگی روح، افلاطون در رساله فایدروس خود پایه استدلال مشهورش برای اثبات بقا و فناناپذیری روح قرار داده و حتمن انرا اگاهانه از الکمایون گرفته است.

یاداوری :

درباره آلکمایون نکات زیر را میتوان بعنوان خلاصه برگزید:
1-آلکمایون در دوران پیثاگوراس میزیسته و جوان بوده است.
2- آلکمایون را بنیانگذار روانشناسی تجربی دانستند.
3-الکمایون عامل اساسی و تعیین کننده مغز در وجود انسان پی برده و انرا منبع و جایگاه حواس معرفی کرده است.
4- آلکمایون عقیده دارد که نگهبان تندرستی، برابری اندازه ها میان نیروهاست مانند تر و خشک، سرد و گرم، تلخ و شیرین و مانند اینها.
4- بعقیده الکمایون، روح جاویدان است.

پایدار باشید.
تابعد ...

Posted By hamid at 11:32 AM

Comment (0) | Trackback (0)

__    __    __    __    __    __    __

 

 

 

Thursday, December 09, 2004

 

با درود فراوان بر همگی

پیثاگوریان ( فیثاغورسیان) – قسمت دوم

:روح در نزد فیثاغورسیان

پیش از این گفته شد که هم خود پیثاگوراس
‎‎، هم پیروان و وابستگان به مکتب وی در ایین خود به مسئله روح و سرنوشت ان اهمیت بسیار دادند و مهمترین مسئله برای انان زایش دوباره بوده است که ترجمه دقیق اصطلاح یونانی پالین گِنسیا است که انرا بعدها به کلمه تناسخ که معادل پارسی ان ننگسار است ترجمه کرده اند، ودر حقیقت اصطلاحی است که نویسندگان بعدی یونان انرا ساخته اند و در مقابل کلمه یونانی متِمپسوخوسیس میباشد، و دیدیم که اصل این عقیده، یعنی بازگشت روحها به بدنهای دیگر چه از ان حیوان و چه انسان به خود پیثاگوراس بازمیگردد. از سویی دیگر نظریه روح و ماهیت ان در میان پیثاگوریان شکلها و تعبیرهای گوناگون گرفته است و بیشک یکی از علتهای این اختلافها را میتوان تاثیر اندیشه ها و نظریات دیگران دانست. ارسطو عقاید انان را دراینباره، چنین گزارش میدهد: «نظریه پیثاگوریان نیز ظاهرن همین مقصود را دارد؛ زیرا بعضی از ایشان گفتند که روح پرزهایی در هواست و دیگران گفتند که روح چیزی است که ان پرزها را به حرکت میاورد، ایشان بدان علت از پرزها سخن گفتند که انها پیوسته در حرکت بنظر میرسند، حتی هنگامیکه سکون کامل وجود دارد»
«یک نظریه دیگر درباره روح به ما منتقل شده است ایشان میگویند که ان یکنوع هماهنگی است، زیرا هماهنگی امیزشی از از اضداد است و بدن ما از اضداد ساخته شده است»
«چنین و چنان حالتی از اعداد...دیگری روح و عقل است.»
مشکل اینجاست که نمیتوان گفت صاحبان، انها را در چه زمان و چه مرحله ای از گسترش اندیشه های پیثاگوری میتوان جای داد. نظریه نخست که روح را مانند پرزها میداند با نظریه اعداد پیوستگی دارد، یعنی واحدهایی که دارای امتداد مکانی اند. و نظریه دوم که اشاره به هماهنگی(هارمونیا) میان اضداد میکند از این نظریه نتیجه میشود که، تندرستی نتیجه تساوی یا برابری اندازه ها در میان نیروهای متضاد بدن، مانند سرما، گرما، خشکی و رطوبت است؛ و از سوی دیگر با نظریه هارمونیا در موسیقی نزد پیثاگوریان و در نتیجه با نظریه اعداد ارتباط دارد زیرا بنابر گزارش سوم ایشان برای هر یک از معانی مجرد نیز مانند عدل، عقل و روح عددی میدانستند و مثلن روح یا عقل برابر عدد یک بوده است.
یکی از بهترین و روشنترین توصیفهایی که از روح بنابر نظریه هماهنگی بیان شده است، در نوشته افلاطون بنام فایدون مییابیم. در انجا سیمیاس شاگرد فیلولائوس هنگام گفتگو با سقراط درباره روح چنین میگوید: «سیمیاس گفت: مقصود من این است که میتوان همین را درباره هماهنگ کردن زههای الت موسیقی(چنگ) گفت: اینکه هماهنگی چیزی نادیدنی و غیر جسمانی و سخت زیبا و اسمانی است، ودر چنگ کوک شده جای دارد، در حالتی که خود الت موزیکی و زههای ان مادی و جسمانی و مرکب و زمینی است و خویشاوند با انچه که فناپذیر اند. اکنون فرض کن که این الت موزیکی شکسته است یا زههای ان بریده یا کنده شده است بنابر نظریه تو، هماهنگی باید همچنان وجود داشته باشد{سقراط به فناناپذیری و پایداری روح پس از مرگ اعتقاد دارد}، و نمیتواند از میان رفته باشد؛ زیرا نمیتوان تصور کرد که چون زهها بریده شوند، خود الت موسیقی و زهها که طبیعتی فناپذیر دارند باید همچنان موجود باشند و هماهنگی که سهیم است و خویشاوند، با انچه اسمانی و مرگ ناپذیر است، دیگر نباید وجود داشته باشد پیش از انچه فنا پذیر است از میان برود. نه، تو میگفتی که هماهنگی باید در جایی که چنانکه بود، وجود داشته باشد، و چوب و زهها پیش از انکه چیزی روی دهد خواهند پوسید، سقراط! من اینرا بدان علت میگویم که همانگونه که فکر میکنم تو خود اگاهی، ما پیثاگوریان نظریه ای از روح داریم که بیش و کم چنین است: بدن ما در کشش معنی میان حدهای نهایی گرم و سرد، و خشک وتر و مانند اینها، بهم نگه داشته شده است و روح ما یکنوع امیزه و هماهنگی این چیزهاست که به نسبت برابر باهم مرکب شدند. خوب، اگر روح واقعن یک هماهنگی است، اشکار است که به محض اینکه کشش بدن ما پایین اید یا از حد خاصی افزایش یابد روح باید از میان برود؛ هر چند اسمانی است؟ درست مانند هر هماهنگی دیگری، چه در اوازها و چه در هر فراورده هنری یا صنعتی، هر چند در هر یک از اینها بقایای مادی زمان طولانیتری میمانند، تا اینکه سوخته یا پوسیده شود. پس تو برای ما پاسخی به این استدلال پیدا کن، اگر کسی اصرار ورزد که چون روح امیزه ای از اجزا جسمانی است، پس نخستین چیزی است که در انچه ما مرگ مینامیم، از میان میرود.»
مشخص نیست این توصیف و تعبیر از روح چه اندازه زاییده فکر خود سیمیاس و چه اندازه مشتق از تعالیم استادان وی ازجمله فیلولائوس است، این پیداست که چنین تفسیر و تعبیری از روح در پایان پنجم پ.م در میان پیثاگوریان وجود داشته است، هر چند با نظریه پیثاگوری بقای روح فردی و دوباره زاییده شدن در قالبهای دیگر، متناقض است.

ادامه دارد...

پایدار باشید.

Posted By hamid at 8:35 PM

Comment (0) | Trackback (0)

__    __    __    __    __    __    __

 

 

 

Sunday, December 05, 2004

 

با درود فراوان بر همگی

پیثاگوریان ( فیثاغورسیان) – قسمت اول

فیلولائوس:

ما درباره زندگی فیلولائوس(
Philolaos) تقریبن چیزی نمیدانیم و از عقاید و کارهای فلسفی وی نیز اطلاع بسیار اندک داریم. دیوژنس مینویسد که: «آپولودوروس نیز میگوید که دموکریتوس و فیلولائوس معاصر بوده اند.» بنابراین میتوان گفت که فیلولائوس نیز در نیمه اول قرن پنجم پیش از میلاد متولد شده است. از سوی دیگر کِبِس از شاگردان سقراط در رساله فایدون اثر افلاطون میگوید که: «هنگامی که فیلولائوس در شهر ما (ثِباس) ساکن بود من از او این سخن را شنیده ام ...) و از انجا که محاوره کبس و سیمیاس با سقراط در روز مرگ وی پس از اشامیدن زهر شوکران اتفاق افتاده است، میتوام گفت که فیلولائوس بایستی چندی پیش از سال 399پ.م که سال مرگ سقرط است از شهر ثباس به تاراس در ایتالیا رفته و در انجا مستقر شده باشد و بنابراین هنگامیکه در ثباس سکونت داشته است، تقریبن پنجاه ساله بوده است، البته این بیش از یک حدس نخواهد بود زیرا ما نمیتوانیم معلوم کنیم که وی چند سال پیش از 399پ.م ثباس را ترک گفته است.
نویسندگان عقاید فیلسوفان نوشته هایی را به فیلولائوس نسبت میدهند و از گفته های ایشان چنین بر میاید که وی نخستین پیثاگوری است که دست به تالیف و نوشتن زده است. مثلن یامبلیخوس مینویسد : «زیرا در ان همه نسلها، هیچکس هرگز به یادداشتهای پیثاگوری، پیش از زمان فیلولائوس بر نخورده بود؛ وی نخست ان سه کتاب مشهور را منتشر کرد که گفته میشود دیون سیراکوسی به تقاضای افلاطون به صد مینا خریده بوده است.» این افسانه که افلاطون به نوشته های فیلولائوس دسترسی یافته و کتاب خود را به نام تیمایوس
Timaios از روی انها نوشته بود به شکلهای گوناگون در اثار نویسندگان عقاید امده است. رساله تیمایوس افلاطون درباره جهانشناسی و نظریه پیدایش است و در ان نشانه های عقاید و اصول پیثاگوری نمایان است اما اینکه افلاطون نوشته فیلولائوس را خریده است شایعه ای است که دشمنان وی انرا ساخته اند و به احتمال زیاد از آریستوکِسنوس شاگرد ارسطو سرچشمه میگیرد که از مخالفان افلاطون بوده و همواره میکوشیده است که اصالت و استقلال اندیشه وی را انکار کند.
از سوی دیگر میدانیم که فیلولائوس کتابی درباره اعداد نوشته بوده است زیرا اسپیوسیپوس شاگرد افلاطون، کتابی درباره اعداد نوشته بود که برپایه نوشته فیلولائوس قرار داشته است، همچنین وی کتابی در پزشکی نوشته بود که مدتها اثری از ان در دست نداشته اند تا اینکه تکه هایی از ان در کتاب منون بنام هنر درمان یا ایاتریکا نقل شده است.

تکه هایی از فیلولائوس:

1-طبیعت در نظام جهانی از نامحدود و محدود کننده به هم پیوسته شد، هم نظام کل جهانی و نیز همه چیزهای در ان.
2-ضرورتن همه هستنده ها باید یا محدود کننده یا نامحدود یا در عین حال محدودکننده و نامحدود هردو باشند اما نمیتوانند تنها نامحدود(یا تنها محدود کننده) باشند. زیرا اشکار است که هستنده ها نه همگی از محدود کننده و نه همگی از نامحدود میتوانند باشند پس روشن است که نظام جهانی و انچه در ان است از محدود کننده و نامحدود به هم پیوسته شده است.
3- زیرا از اغاز نیز، اگر هستنده ها همه نامحدود میبودند، موضوعی برای شناسایی وجود نمیداشت.
4-در حقیقت همه چیزهایی که شناخته شدنی اند دارای عددند، زیرا بدون ان ممکن نیست که چیزی را اندیشه کنند یا بشناسند.
5-وضع طبیعت و هارمونی چنین است: هستی چیزها جاویدان است و خود طبیعت نیز نیازمند معرفت خدایی و نه انسانی است علاوه بر این برای هیچیک از هستنده ها ممکن نبود که حتی شناخته شود، که ماهیت بنیادی برای چیزها وجود نمیداشت که نظام جهانی از ان ترکیب شده است، یعنی هم محدود کننده وهم محدود . اما چون این اصلهای نخستین ناهمانند و ناهمگونند روشا است که امکان نداشت یک نظام جهانی از انها پدید اید، اگر یک هماهنگی(هارمونی) افزوده نمیشد که به همین سان خود ان نیز پدید امده است. زیرا چیزهای همانند و همگون به هیچ روی نیازمند هماهنگی نبودند. اما چیزهای ناهمانند و چیزهای ناهمگون و چیزهایی که به نحوی نابرابر استوار شده اند، باید ضرورتن بوسیله هماهنگی به هم بسته شده باشند که بدان وسیله بتوانند در نظام جهانی نگه داشته شوند....
6-آنچه نخست از همه بهم پیوستند، یعنی واحد، در میانه کره جای دارد و اتشدان(هِستیا) نامیده میشود.
7-واحد، اصل نخستین همه چیز است.
9-هارمونی، وحدت بسیار در هم امیخته هاست و توافقی میان ناموافقها.
10-درواقع اجسام کره جهان پنج است، در خود کره : آتش، آب، خاک و هوا و پنجم کشتی باربر(هولکاس ؟) کره است.
11- در جاندار عاقل چهر اصل وجود دارد: مغز، قلب، ناف و عضو جنسی. سر جایگاه عقل، قلب جایگاه روح و احساس، ناف جایگاه ریشه گیری و رویش جنین است، عضو جنسی جای ریزش نطفه و تولید است. مغز نشانه اصل انسان، قلب اصل حیوان، ناف اصل گیاه و عضو جنسی نشانه اصل همه باهم است. زیرا همه چیز از نطفه جوانه میزند و میشکفد.
12-نظام جهانی یکی است، از مرکز شروع به پدید امدن کرد؛ درست از مرکز باهمان فواصل بسوی بالا که بسوی پایین، زیرا انچه از مرکز در بالاست با انچه در پایین است در وضع مقابل قرار دارد چون مرکز برای انچه کاملن در پایین است، بالاترین قسمت را تشکیل میدهد و بقیه نیز بهمین سان، زیرا هردو سو نسبت به مرکز یکسانند، تنها وضعشان معکوس است.
میتوان عقاید فیلولائوس را بدین سان نتیجه گرفت: هستی، چه بصورتی که در نظام کل جهانی یافت میشود و چه در مفردات هستنده ها، ترکیب یا بهم پیوستگی دو عنصر است که یکی نامحدود و دیگری محدود کننده یا دارای حد است. از سوی دیگر، تعریف هستی بر اساس اینکه ادراک شدنی است انجام میگیرد و معیار هستی هر چیز ان است که بتواند ادراک شود. ادراک شامل وجود معین و محدود میشود، و بنابراین حد انجایی است که ادراک تعلق به یک چیز معین میگیرد، زیرا انچه نامعین و نامحدود است، به ادراک در نمیاید.

جهان شناسی:

گزارشی از ثئوفراستوس میگوید: «فیلولائوس میگوید که اتش در میانه، گرد نقطه مرکزی جهان جای دارد، که انرا اتشدان و خانه زیوس، مادر و محراب خدایان، همنگهداشت و مقیاس طبیعت مینامد. اتش دیگری هم هست که بالاترین حد(جهان) را فراگرفته است(شاید فلک ستارگان ثابت) اما نخست موافق با طبیعت، مرکز است که در پیرامون ان ده جسم خدایی میچرخند. (پس از فلک ستارگان ثابت) پنج سیاره(یعنی زحل، مشتری، مریخ، عطارد، زهره)، سپس خورشید، در زیر ان ماه و در زیر ان زمین و در زیر این ضد زمین جای دارد و پس از همه اینها اتش اتشدان است که جایگاه مرکزی را گرفته است. بالاتری بخش پیرامونی را که عناصر پالوده در انند، وی اولومپوس مینامد و بخشی را که در فاصله راه اولومپوس است و در ان پنج سیاره و خورشید و ماه جای گرفتند، کوسموس نام میدهد ناحیه زیر اینها، یعنی فاصله زیر ماه و پیرامون زمین را که قلمرو شدن(صیرورت) دوستدار دگرگونی است، اورانوس(آسمان) مینامد.»
«فیلولائوس خورشید را بلورین میداند که بازتاب اتش کیهانی را در خود میگیرد، اما نور و گرما را به ما منتقل میسازد.»
«فیلولائوس عقیده دارد که همه چیز در اثر جبر و هماهنگی روی میدهد و وی برای نخستین بار معتقد شد که زمین در دایره ای میچرخد.»
«فیلولائوس معتقد است که زمین در دایره ای گرد اتش میچرخد، در دایره ای مایل، بروشی همانند خورشید وماه.»
«بعضی از پیثاگوریان که فیلولائوس از انهاست معتقدند که ماه بنظر میرسد که از خاک باشد، زیرا مانند زمین ما گرداگرد ان نیز مسکون است، البته جانوران و گیاهانی بزرگتر و زیباتر. زیرا جانداران روی ان پانزده بار بزرگترند.»
دیدیم که پیثاگوریان زمین را مرکز جهان نمیدانستند، بلکه مرکز انرا اتشی تصور میکردند که زمین و فلک و ستارگان ثابت و پنج سیاره دیگرو خورشید و ماه و همچنین ضدزمین گِرد آن در چرخشند. فیلولائوس نیز که شاید مبتکر این نظریه باشد، ان مرکز را اتشدان نامیده است. جهان و زمین کروی اند، زیرا بالا و پایین ندارند اما در جایی دیگر وی به چهار عنصر اصلی اشاره میکند که میتوان حدس زد زیر تاثیر نظریات فیلسوف دیگری بنام اِمپدوکِلس قرار گرفته است، اما عنصر پنجم که در همانجا بدان اشاره شده است، یعنی کشتی حامل کره، شاید منظور پوششی اثیری باشد که جهان را فراگرفته است.از سوی دیگر فیلولائوس نخستین کسی است که زمین را متحرک میداند و معتقد است که در دایره ای در چرخش است و دایره همان مدار زمین در گرد اتش مرکزی جهان است که خورشید و ماه و دیگر ستارگان و سیارات گرد ان میچرخند.

زیست شناسی:

گزارشی از مِنون در کتاب هنر درمان میگوید: «فیلولائوس از کروتون میگوید که بدنهای ما از گرما مرکب شده اند زیرا انها سهمی از سرما ندارند، چنانکه وی با ملاحظات زیر در اینباره استدلال میکند: نطفه گرم است و این نطفه است که جاندار را تولید میکند و جاییکه نطفه در ان نهاده شده است(رحم) مانند ان گرم است و انچه همانند چیزی است دارای همان نیرویی است که چیزی همانند ان داراست. پس از انجاکه عامل تولید کننده یا سازنده سهمی از سرما ندارد و همچنین جای در ان نهاده شده نیز دارای سهمی از سرما نیست، اشکار است که جانداری که ساخته میشود نیز دارای همان طبیعت پدید میاید. اما درباره ساخته شدن ان این استدلال را یاداور میشود: جاندار، مستقیمن پس از زاییده شدن، نفس را که سرد است از بیرون بدرون میکشد و سپس، درست انگونه که لازم است انرا باردیگر بیرون میدهد. رقبت به نفسی بیرونی بدان علت پدید میاید که در نتیجه بدرون کشیدن این نفس، بدنهای ما که در اغاز بسیار گرمند بدان وسیله خنک میشود.»
میتوان گفت که هماهنگی بارزی میان انها و نظریات کلی و اصول جهانشناسی پیثاگوریان وجود دارد. چنانکه دیدیم در جهانشناسی انان، نخست واحد که از نظر ایشان نماینده حد است، پس از پدید امدن، خلا را که نماینده نامحدود است، بیفاصله بدرون کشید یا بدیگر سخن تنفس کرد و این خلا همان نامحدودی است که واحد را از بیرون فرا گرفته است. در نظریه فیلولائوس نیز همین جریان را مییابیم، که موجود جاندار، به محض بیرون امدن از رحم، هوا را نفس را از بیرون بدرون میکشد. بدین سان برای او میان جهان بزرگ و جهان کوچک که ادمی باشد، همانندی وجود دارد.



یاداوری :

درباره فیلولائوس نکات زیر را میتوان بعنوان خلاصه برگزید:
1-میتوان گفت که فیلولائوس در نیمه اول قرن پنجم پیش از میلاد متولد شده است.
2- فیلولائوس، نخستین پیثاگوری است که دست به تالیف و نوشتن زده است.
3-وی سه کتاب درباره جهانشناسی و فیزیولوژی و اعداد نوشته که مورد استناد بسیاری از فیلسوفان قرار گرفته است.
4-هستی از نظر وی ترکیب یا بهم پیوستگی دو عنصر است، یکی نامحدود، و دیگری محدود.
5- وی هستی را بر اساس اینکه ادراک شدنی است، تعریف میکند. و میگوید معیار هستی هر چیز، ان است که بتواند ادراک شود و ادراک شامل وجود معین و محدود میشود.
6- وی زمین را مرکز جهان نمیدانست، بلکه مرکز انرا اتشی تصور میکرد که زمین و فلک و ستارگان ثابت و پنج سیاره دیگرو خورشید و ماه و همچنین ضدزمین گِرد آن در چرخشند.


پایدار باشید.
تابعد ...

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله 41   صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلودمقاله فلسفه برای همه

دانلودمقاله ارسطو Aristoteles

اختصاصی از فی توو دانلودمقاله ارسطو Aristoteles دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

 


زمستان 1383
دوم ماه اکتبر مصادف با مرگ ارسطو است که به علت ابتلا به بیماری یبوست در سن ٦٢ سالگی چشم از جهان فروبست. اما اندیشه‌ها و زندگی وی به دلیل نفوذ و تاثیر همواره زنده آن بر دنیای اندیشه و ادبیات همچنان روز آمد بشمار میاید و مورد علاقه و بحث متفکران و دانش پژوهان قرار دارد.

دوم ماه اکتبر مصادف با مرگ ارسطو است که به علت ابتلا به بیماری یبوست در سن ٦٢ سالگی چشم از جهان فروبست. اما اندیشه‌ها و زندگی وی به دلیل نفوذ و تاثیر همواره زنده آن بر دنیای اندیشه و ادبیات همچنان روز آمد بشمار میاید و مورد علاقه و بحث متفکران و دانش پژوهان قرار دارد. اکثر مراکز معتبر آدکادمیک و فکری دنیای امروز، کم و بیش اتفاق نظر دارند که در میان نخبگان و اندیشه پردازان بزرگ تاریخ جهان پنچ تن از اهمیت و جایگاه ویژه‌ای در شکل دادن به اندیشه و معرفت کنونی جهان برخوردارند. ارسطو بعنوان پدر علوم منطق ، نجوم ، شعر، ادبیات ، سیاست و زیست شناسی در راس آنها قرار دارد. چهار متفکر و اندیشمند دیگر این لیست پنج نفره به ترتیب عبارتند از: افلاطون ، کانت ، نیچه و ویتگشتاین.

 

پدر ارسطو پزشک بود. تربیت ارسطو در خانواده یک پزشک ، روحیه و ذهنیت او را شکل داد. از اینرو ارسطو علاوه بر مسایل فلسفی به مطالعه ارگانیسم موجودات زنده ، بیولوژی و طبیعت نیز می‌پرداخت. لذا ارسطو را میتوان نه تنها آخرین فیلسوف بزرگ دوران باستان بلکه اولین زیست شناس جهان نیز دانست. اگر افلاطون تنها عقل خود را در کار فکری بکار میبرد، ارسطو علاوه بر عقل ، تجربه و احساس خود را نیز مورد استفاده قرار داد. به همین دلیل ارسطو نقش مهمی در آفرینش واژه‌ها و مفاهیم تازه علمی و نیز معماری یک سیستم علمی بازی کرد. ارسطو در تمامی علوم زمان خود چیره بود. به همین دلیل او توانست همه دانستنی‌ها و علوم قبل از خود را جمع آوری ، مطالعه و طبقه بندی کند. این کار ارسطو کمک بزرگی به خود او بعنوان فیلسوف ، منطق دان و عالم امور طبیعی و اجتماعی کرد و همچنین کمک بزرگی به تکامل دانش بشری و سیستماتیزه کردن آن نمود. علاوه بر اینها ارسطو نویسنده‌ای چیره دست بود که نه تنها در باره مسایل دشوار فلسفی بلکه درباره زندگی روزمره و مسایل جاری مردم از طنز و فکاهی گرفته تا مسائل زناشویی و سکس نیز صاحب نظر بود و می‌نوشت. او همچنین یک شاعر، نمایشنامه پرداز و تراژدی نویس هم بود. ارسطو درباره تراژدی می‌نویسد: ‌«تراژدی برشی از زندگی و سرنوشت هر فرد انسانی است‌». از دید ارسطو شرایط یک ازدواج موفق و ایده آل آن است که مرد ٣٤ ساله و زن ١٨ ساله باشد. ارسطو نزدیک به ٢٠ سال یکی از شاگردان افلاطون در آکادمی بود و استاد او را با ‌«هوش ترین و ذکاوتمند ترین دانشجوی آکادمی» میدانست. ارسطو از اهالی آتن نبود بلکه از مقدونیه آمده بود و هنگامی تحصیل در آکادمی را شروع کرد که تنها ١٧ سال و استاد او افلاطون ٦١ سال داشت. ارسطو با وجود آنکه جوانترین چهره آکادمی بود بسرعت ترقی کرد و استعداد شگرفی از خود نشان داد و بزودی از چهره‌های برجسته آکادمی گردید. اما یکی از سنت‌های دیرین آکادمی آن بود که تنها یکی از اهالی آتن میتوانست ریاست آنرا عهده دار شود، لذا پس از مرگ افلاطون با وجود اینکه در شایستگی و توانایی ارسطو برای جانشینی او تردیدی وجود نداشت ، اما این مقام به او تعلق نگرفت و ارسطو بعنوان اعتراض ، آکادمی و نیز شهر آتن را ترک کرد. ارسطو طی چند سال معلم ویژه اسکندر کبیر ( آلکساندر) پادشاه معروف مقدونیه نیز بود.

 

استاد ارسطو، افلاطون همه آنچه را که در طبیعت موجود است زاده ذهن آدمی میدانست و بر این باور بود که یک چیز جاودان و تغییرناپذیر که آنرا ‌«ایده کامل‌» می‌نامید در فراسوی جهان هستی قرار دارد و آنچه ما از طبیعت می‌بینیم فاقد یک واقعیت عینی و تنها انعکاس و جزء ناچیزی از آن ‌«ایده کامل‌» است. اما ارسطو این نظریه افلاطون را مورد نقد و پرسش جدی قرار داد و بدلیل تسلط بر علوم طبیعی به این نتیجه رسید که برخلاف تصور افلاطون آنچه ما می‌بینیم خود انعکاسی از واقعیت بیرونی است. بعبارت دیگر دنیای واقعی همین دنیای بیرونی است و چیزی بنام ‌«ایده کامل‌» نیز ساخته ذهن آدمی است. این نظریه ارسطو تنها یک انتقاد از اندیشه افلاطون نبود بلکه یک پایه نظری و فلسفی مهم برای درک جهان هستی بشمار می‌رفت. ارسطو تاکید کرد که تنها آن چیزهایی که در روح انسان موجود است میتواند در آگاهی یعنی مخزن گوش و چشم آدمی موجود باشد.

 

نظم ، پرکاری و دانش طبیعی ارسطو به او امکان داد که در چند مورد دیگر دست به نوآوریهای مهم فکری بزند. ارسطو نخستین متفکری بود که طبقه بندی علوم را باب کرد و با استدلال اثبات کرد که جانوران ، گیاهان و انسانها هر یک دارای مختصات مربوط به خود هستند و برای پژوهش در باره هر یک ابتدا باید آگاهیهای هر یک از گروههای زیستی را بطور جداگانه طبقه بندی کرد. ارسطو با کاربرد این شیوه توانست روند فکر و دانش را گام مهمی به جلو ببرد. ارسطو نخستین کسی است که شیوه پژوهش منظمی برای کسب شناخت و علم را مطرح کرد. بعقیده ارسطو کسب دانش و شناخت از سه مرحله مختلف تشکیل میشود: گام نخست جمع آوری داده‌ها درباره موضوع مورد بررسی است. گام دوم منظم کردن و طبقه بندی کردن داده‌ها بر حسب موضوع است. گام سوم جمع بندی و نتیجه گیری از داده‌های طبقه بندی شده است. ارسطو بدلیل تسلط ویژه بر طبقه بدنی کردن علوم ، بنیانگذار منطق بعنوان علم نیز می‌باشد.

 

ارسطو با طبقه بندی مفاهیم و مسائل مختلف و قوانین ناظر بر هر یک در حقیقت پایه ریز علم منطق نیز گردید وچارچوبهای خاصی برای مطالعه هر موضوع ابداع کرد. بعنوان مثال او می‌گفت که: ١_اگر از این تعریف شروع کنیم که همه موجودات زنده مردنی هستند؛ و سپس ٢_ تعریف دوم را پیش بکشیم که هرمس (نام سگ) یک جاندار است؛ ٣_آنگاه میتوان به یک نتیجه جالب دست یافت که هرمس مردنی است. در حقیقت ارسطو رابطه و نسبت دو مفهوم ‌«موجود زنده‌» و ‌«مردن‌» را به کمک علم منطق تبیین می‌کند.

 

ارسطو علوم گوناگون را به چند دسته تقسیم کرد: علوم نظری مانند فیزیک و شیمی که قوانین آن از سوی انسان قابل اثر گذاری نیست اما قابل کشف است. بعنوان مثال اینکه حاصل دو ضربدر دو چهار میشود، از سوی انسان غیر قابل اثرگذاری است. دسته دوم علوم عملی اند که شامل سیاست و رفتار انسان و نهادهای اجتماعی میشوند. این دسته علوم عملی مانند سیاست از سوی انسان و عقل و رفتار او قابل اثر گذاری و تغییر و تحول اند. بنابراین سیاست از نگاه ارسطو اساسا موضوعی عملی و پراگماتیستی است و حوزه مستقلی نسبت به نظریه پردازی سیاسی دارد و موفقیت در آن منوط به داشتن خواص و ویژگیهایی شخصیتی و روحی معینی است که فرصت شناسی و تصمیم گیری به موقع و استفاده از لحظه از جمله آنهاست.

 

از ١٧٠ نوشته ارسطو تنها ٤٧ نوشته باقی است که اکثر آنها یادداشتها و طرح عمومی سخنرانی‌ها و مطالب تدریس او به دانشجویانش را باز می‌تاباند. بقیه آثار او در طول زمان از بین رفته است. اینرا نیز باید دانست که در دوران آنتیک ، فلسفه ، علمی شفاهی بود و نوشتن و انتشار کتب فلسفی و علمی چندان رایج نبود.

 

ارسطو از پرنفوذترین فلاسفه غرب است. اندیشه‌ها و آموزه‌های فلسفی ، پزشکی ، نجوم و منطق او در سراسر قرون وسطی همچون آیات مقدس مورد احترام محافل علمی اروپا قرار داشت. پس از مرگ جانخراش سقراط که با براه افتادن یک موج انتقام همراه بود، ارسطو نیز بیم آن داشت که جانش مورد تهدید قرار گیرد. مدت کوتاهی پس از آن از پای در آمد.

 

باید تاکید کرد که پرسشهایی که ارسطو را به تکاپو برانگیخت ، گرچه در طول قرنها با پاسخ‌های متفاوتی روبرو شده است اما همچنان مطرح اند. تلقی درباره انسان ، زن ، خوشبختی ، اخلاق و مذهب ، نوع حکومت مطلوب یا نامطلوب ، قدرت و مختصات حکومت و نسبت آن با شهروندان ، رابطه قدرت با اخلاق و حقانیت سیاسی. اینها از مهمترین پرسشهای فلسفه طی ٢٥ قرن بوده است. ارسطو در آثار خود همه این پرسشها را مورد بحث و بررسی قرار داده است.

 


تلقی از انسان
ارسطو بر این باور است که آدمی موجودی اجتماعی است ، اما دارای سه روح یا خواص جداگانه است: روح گیاهی ، روح حیوانی و روح عقلایی. انسان خوشبخت از دیدگاه ارسطو کسی است که هر سه این خواص را بکار برد. او بر این باور است که سه نوع خوشبختی وجود دارد: اول یک زندگی سرشار از سرگرمی و لذت جویی ، دوم یک زندگی که انسان در آن آزاد و مستقل است و سومین نوع خوشبختی غوطه خوردن در پهنه فلسفه و پژوهش و تفکر است. ارسطو آنگاه نتیجه می‌گیرد که برای یک زندگی پر معنا و به مفهوم واقعی خوشبخت باید هر سه نوع این خوشبختی‌ها در کنار هم در زندگی انسان وجود داشته باشد. بنابراین ارسطو هرگونه یکسونگری را مورد انتقاد قرار میدهد و می‌گوید آنکس که فقط به بدن و لذتهای مادی می‌اندیشد، یکسو نگر است و آنکس نیز که فقط در دنیای فکر و تعمق و اندیشه است او هم به نوبه خود یکسو نگر است. بنابراین خوشبختی واقعی از اعتدال و آمیزش همه انواع خوشبختی‌ها و لذت‌ها و کنار گذاردن یکسونگری بدست میاید. از نگاه ارسطو داشتن اوقات فراغت که لازمه تفکر و کنجکاوی و مطالعه است ، اهمیت زیادی در تکامل فکری و معنوی انسان دارد. لذا او تاکید می‌کند که فقرا و بطور کلی همه کسانی که فاقد اوقات فراغت کافی اند، امکان تکامل و رشد فکری را ندارند.

 

ارسطو دو نوع فضیلت را در نزد آدمی مد نظر قرار میدهد: نخست فضیلت شخصیتی که جنبه بازشناسنده یا خصلتی Characteristic دارد و منظور از آن تمایز میان خوب و بد در رفتار انسان است. به باور ارسطو مهمترین فضیلت خصلتی آدمی رعایت اعتدال و پرهیز از تندر روی و افراط گرایی در اندیشه و رفتار و منش است. بنابراین ارسطو افراط گرایی را رذالت و اعتدال را فضیلت می‌شمرد و همواره توصیه می‌کند که رویکرد میانه و میانه روی در میان دو سر افراط و تفریط موجب موفقیت و پیروزی و اصولا از نظر هنجاری بهترین رویکرد و بهترین انتخاب ممکن است. دو خصوصیت منفی اکثر انسانها از دید ارسطو که دو سر تند روی را تشکیل میدهند عبارتند از حسادت و خوشحالی از شکست دیگران می‌باشند. همچنین ارسطو از دو خصوصیت منفی دیگر انسانی یعنی فروتنی و تواضع زیاد و نیز روحیه تهاجمی یاد می‌کند. ارسطو اما در برابر خصایل منفی فوق ، دژمناکی و برخورندگی معتدل Indignation و نیز بخود مفتخر بودن را بعنوان نمونه یک خصلت خوب و میانه روانه انسانی پیش می‌کشد.

 

دومین فضیلت از دیدگاه ارسطو جنبه روشنفکری دارد و مراد او دغدغه و دلمشغولی ذهنی انسان است. ارسطو از چهار نوع علم سخن می‌گوید. علوم اثباتی ، علوم تکنیکی ، علوم اخلاقی و علوم عملی. علوم اثباتی بنا به عقیده ارسطو از سوی انسان غیر قابل اثر گذاری می‌باشند، مانند ریاضیات. علوم تکنیکی که توانایی انسان در این زمینه مانند مجسمه سازی و مهارتهای دستی و فنی به مهارت و چیره دستی انسان بستگی دارند. علوم اخلاقی که به اندیشه و منش و رفتار انسان می‌پردازد. ارسطو تاکید می‌کند که رفتار انسان امری یکبار برای همیشه و ذاتی نیست بلکه به هوشیاری و تمرین و استمرار و آموزش نیاز دارد و در اثر آموزش و تکرار قابل بهبود و تغییر است. چهارم علوم عملی که در راس آنها سیاست قرار دارد. ارسطو بر این باور است که فعالیت در پهنه سیاست و دغدغه‌های سیاسی از بهترین فضایل موجود و ممکن بشری است.

 

ارسطو در رساله معروف خود بنام ‌«درباره شعر‌» Poetik اولین متفکری است که انواع آفرینش‌های ادبی و هنری را مورد بحث قرار داد و به این نتیجه گیری مهم رسید که یک اثر ادبی و هنری اگر خوب باشد و بخواهد ماندگار شود باید کثرت در عین وحدت داشته باشد. منظور ارسطو از طرح کثرت در وحدت این است که یک اثر ادبی مهم باید از یک وحدت درونی برخوردار باشد و یک کثرت فکر و اندیشه در آن موجود باشد و با وجود طرح مسایل گوناگون باید از یک وحدت درونی نیز برخوردار باشد تا مهر اندیشه و سبک خالق اثر را بر آن حک کند. پس از ارسطو مفسرین او بر این باورند که این یک رساله زیبایی شناسی و نخستین رساله زیبایی شناسی در تاریخ جهان است. مفهوم وحدت در کثرت یکی از مفاهیم جاودانی پهنه اندیشه و ادبیات بوده است.

 

چهار استراتژی برای دستیابی به خوشبختی
ارسطو درباره خوشبختی انسان تعمق و تامل بسیار کرد و انواع کوششهای انسان برای دستیابی به سعادت و رفاه بیشتر را مورد مطالعه جدی قرار داد. ارسطو پس از این تاملات بر این باور دست یافت که انسانها بطور کلی چهار استراتژی در زندگی بر می‌گزینند و هر استراتژی بیانگر ارزش و هدف معینی است. اما همه این گزینش‌ها به یکسان به سعادت و خوشبختی آدمی منجر نمیشود.

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  9  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلودمقاله ارسطو Aristoteles

دانلودمقاله گنبد قابوس

اختصاصی از فی توو دانلودمقاله گنبد قابوس دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

 

 

مقدمه:
فرهگ مادی و معنوی ایران که ریشه در تمدن شکوفان هزار و چند ساله ی اسلامی دارد میراثی گرانقدر است که از گذشته این مرز و بوم بر جای مانده و شناخت وجوه مختلف این فرهنگ غنی و پربار وظیفه ای است که همت فرزندان خلف این سرزمین را طلب می نماید.
هنر معماری اسلامی بواسطه تلفیق با هنر معماری ایرانی به اوج تکامل خود رسید و شاهکارهای معماری بسیاری در جای جای کشور هنر پرور ایران پدید آورد. برج گنبد قابوسس که شکوه و ابهت هنر ایرانی – اسلامی را به نمایش گذاشته یکی از اولین بناهای ماندگار معماری ایرانی – اسلامی و بلندترین بنای آجری جهان بشمار می رود.
و حال می توان تغییر و تحول برج ها را در ایران به آخرین برج بلند چند منظوره ی میلاد تهران با هدف ساختن سازه ای به یادماندنی به عنوان نمادی که با معماری ایرانی و اسلامی هم خوانی بیشتری داشته باشد و بتواند پیروزی میان سنت های دیرین و فناوری نوین معماری ایجاد کرده و تمدن اصیل ایرانی- اسلامی را به جهانیان عرضه دارد.
مکان مجموعه یادمان با ویژگی خاص و منحصر به فرد ، پس از بررسی و مطالعه 17 نقطه مختلف شهر تهران، در تپه‏های کوی نصر برگزیده شد . محل این مجموعه موقعیتی بسیار استثنایی از حیث ارتفاع ، موقعیت و راه های دسترسی دارد . این مجموعه از چهار طرف به چهار بزرگراه اصلی تهران یعنی بزرگراه های رسالت ، شیخ فضل الله نوری ، شهید همت و بزرگراه شهید چمران متصل است . همچنین پیش بینی یک خط اختصاصی از یکی از ایستگاه‏های مترو و تدارک امکانات حمل ونقل هوایی برای ارتباط سریع با فرودگاه پیش بینی شده است . در ادامه به معرفی تک تک اجزای این مجموعه و بررسی نقش هرکدام می‌پردازیم و زیرساختهای پیش بینی شده برای این مجموعه را اجمالاً بررسی می‏کنیم.

 


جرجان:
سرزمین قدیم "جرجان" مابین کوههای البرز و بیابانهای وسیع ترکستان واقع شده‌است، سفرنامه نویسان قدیمی آن را سرزمینی پرآب و حاصلخیز که پوشیده از جنگل و بوته‌زار است ، توصیف کرده اند. لیکن در طول قرون متمادی جنگل های این خطّۀ سرسبز به سوی کوه های البرز واپس نشسته اند.

 

سرزمین جرجان همواره یکی از مهمترین ایالات کشور پهناور ایران بوده و شهر جرجان مرکز آن محسوب می‌شده است. جرجان معرب گرگان است. در این باره تذکر این نکته لازم است که جرجان قدیم در سه کیلومتری جانب غربی شهر گنبد کاووس فعلی واقع بوده، اما شهر گرگان فعلی همان است که در قدیم استر آباد خوانده می شده است.
نام های (هیرکانیا) و (وهرکانیا) و ... تلفظ های گوناگون نام جرجان در ادوار مختلف پیش از اسلام بوده است. در مورد وجه تسمیه جرجان نظرات متفاوتی وجود دارد. برخی فراوانی گرگ در جنگل های پیرامون آن را علت این نامگذاری دانسته و گرگان را به معنای جایگاه گرگ ها گرفته اند. برخی نیز بنای شهر را توسط گرگین پسر میلاد می دانند و عقیده دارند که گرگان از نام گرگین گرفته شده است. این وجه تسمیه چندان سندیت تاریخی ندارد. به نظر می رسد که مورد اول صحیح تر باشد. شهر جرجان دارای آنچنان قدمتی است که بطور حتم و یقین بنای آن را نمی توان به کسی نسبت داد.
سفرنامه نویسان و جغرافی دانان جملگی جرجان را در آبادی و وفور نعمت ستوده اند؛ ذکر یکایک گفته های آنان سخن را به درازا می کشاند. چنانکه از اقوال جغرافی دانان و سیاحان قدیم بر می آید، شهر جرجان به هنگام رونق و آبادانی خویش از بزرگترین شهرهای اسلامی محسوب می شده و رود گرگان آن را سیراب می کرده است. رود گرگان شهر را به دو بخش مجزا تقسیم می کرده که قسمت شرقی (شهرستان) و قسمت غربی (بکر آباد) نام داشته و پلی این دو قسمت را به هم مرتبط می ساخته است که بقایای آن را در چهار کیلومتری غرب گنبد کاووس می توان یافت. شهرستان مرکز اقلیم جرجان به شمار می رفته است.

 


آل زیار و قابوس:
در قرن سوم و چهارم هجری اوضاع سیاسی ایران بسیار آشفته بود. امرای آزمند ایالت های مختلف با استفاده از ضعف خلفای عباسی و دوری از مرکز خلافت در پی تشکیل حکومت های مستقل برآمده و بر سر تصرف سرزمین ها و شهرهای بیشتر با یکدیگر نزاع می کردند.
سرسلسلۀ آل زیار ابوالحجّاج مرد آویج (=مرد آویز) پسر زیار ابن وردانشاه (سلطه 323-319 هـ) از سرداران معروف دیلم بود که بر ولینعمت خود اسفار (اسوار= سوار) پسر شیرویه فرمانروای جرجان شورید و حکومت را از آن خود کرد.
پس از مردآویج برادرش ابوطالب وشمگیر (سلطه 57 یا 356-329 هـ) به سلطنت رسید. تقریباً تمامی دوران حکومت او در جنگ با آل بویه سپری شد.
پس از مرگ وشمگیر میان پسر بزرگترش ظهیرالدین ابومنصور بیستون (سلطه 67 یا 366-357 هـ) و ابوالحسن قابوس (سلطه 371-367 و 403-388 هـ) بر سر جانشینی پدر اختلاف افتاد. بیستون با پشتیبانی آل بویه و خلیفه عباسی تخت پدری را از آن خود کرد، تا اینکه در سال 366 (یا 367 هـ) درگذشت و قابوس ملقب به لقب پرطنطنة (شمس المعالی) صاحب تاج و تخت زیاری شد. اما در طی وقایع و حوادثی که ذکر آن موجب اطالۀ کلام است، به سال 1371 هـ از جرجان و طبرستان به خراسان گریخت، دورۀ دوم حکومت وی با تصرف دوبارۀ جرجان و طبرستان (388 هـ) آغاز شد. وی بنیاد حکومت خود را استوار کرد و جرجان را پایتخت خود قرار داد. قابوس چهارمین پادشاه سلسلۀ آل زیار و پرآوازه ترین آنان به شمار می رفت.
کیکاووس ابن اسکندر ابن قابوس ملقب به عنصرالمعالی (سلطه 462-441 هـ) مؤلف کتاب گرانمایۀ (قابوسنامه) است که آ ن را ب منظور ارشاد فرزندش گیلانشاه تألیف کرده است.
عنصرالمعالی با تصنیف این کتاب نام خود را در ادبیات فارسی تا ابد بر جای گذاشت. لیکن پیش از او شمس المعالی طریقی دیگر جسته و نام خود را بر کتیبه های برج قابوس مخلّد کرده بود.
طبق تصریح نوشته های کتیبۀ برج قابوس شمس المعالی به سال 397 هـ ق (برابر 7-996 م) امر به بنای این (قصر عالی) نموده است. برج در مدت پنج سال ساخته شده است. (اتمام 402 هـ).
یک سال پس از تکمیل برج نیز قابوس به دست سرداران خود که از بازگشت او به قدرت بیمناک بودند کشته شد و به احتمال قریب به یقین در داخل برج مذکور دفن شده است.
شیوۀ معماری:
گنبد قابوس از قدیمی ترین آثار دورۀ معماری اسلامی و از لحاظ شیوۀ معماری یکی از نخستین ساختمان های مربوط به دورۀ رازی و به بیانی دقیق تر مرز میان شیوه های معماری خراسانی و رازی به شمار می رود.
در اوایل دورۀ اسلامی پرهیز از شکوه و جلال و عدم به کارگیری تزئینات الحاقی از اصول معماری ایران محسوب می شد. این شیوۀ ساده تا زمان ابومسلم خراسانی که دستور بنای مساجد شبستانی بزرگ و زیبا و مجلل را در نقاط مختلف ایران صادر کرد، تداوم یافت.
معماری ناحیۀ شمال ایران به سبب دوری از مرکز خلافت و دشوارگذر بودن راه های ارتباطی بسیار دیرتر از جاهای دیگر تحت نفوذ فرهنگ اسلامی درآمد. غالباً فرهنگ و به تبع آن معماری این مناطق تحت نفوذ افراد ایران دوستی چون مرداویج ابن زیار که رؤیای پادشاهی پرشکوه ساسانیان را در سر می پرورانیده و خاندان بویه که روح ایرانی خود را حفظ کرده بودند قرار داشت.
از ویژگی های مهم شیوۀ معماری رازی بکارگیری مصالح محکم تر و مرغوب تر، رعایت اصول نیارش، رگچین نمودن بناها، گره بندی نمای بناها با آجر و مقرنس کاری می باشد. مهمترین خصوصیت این شیوۀ معماری استفاده از آجر با بهترین کیفیت ممکن است. تقریباً تمامی ساختمان های این دوره با آجر ساخته شده اند و از این حیث دورۀ مذکور و به ویژه دوران حکومت سلجوقیان بسیار مشهور است. دربارۀ اهمیت این ویژگی شیوۀ رازی همین قدر بس که بدانیم گنبد قابوس با ارتفاعی قریب 70 متر، بلندترین بنای آجری در جهان شناخته شده و به همین سبب از طرف سازمان بین المللی فرهنگی یونسکو جزو مواریث فرهنگی جهان به ثبت رسیده است.
این شیوۀ معماری که از قرن 4 هـ آغاز شده و تا هجوم مغول به ایران تداوم پیدا کرده است، دوره ای بود که پس از گذشت دوران سستی و فترت اولیۀ دورۀ اسلامی، ذوق و سلیقه در هنر معماری ایرانی به ظهور رسید و رو به پیشرفت نهاد.

هدف اولیۀ ساخت بنا:
دربارۀ این مسأله که هدف اولیۀ ساخت بنا چه بوده است، نظریات گوناگونی وجود دارد:
الف- محتمل ترین انگیزۀ ساخت چنین بنایی می توانسته تخصیص آن به منظور آرامگاه بانی آن قابوس ابن وشمگیر باشد. رابینو در سفرنامۀ خود می نویسد:
«.... در وسط کف برج یک سوراخ مستطیل شکل بوده که فعلاً پر از خاک است. در آنجا بدون شک کالبد قابوس ابن وشمگیر پادشاه جرجان قرار داشته که سنگ قبر آن مفقود شده است.»
« در سنۀ 1899 میلادی برابر 17-1316 قمری، یک هیأت روسی تا عمق 75/10 متری وسط گنبد را حفر کردند. نتایج حاصله از حفاری این بود که اولاً این تپه مصنوعی است و تا عمق مورد حفاری صاحب زیر سازی از آجر و احتمال می رود که تپۀ اطراف گنبد را بعدها به وسیلۀ خاکریزی مصنوعاً ساخته باشند. ثالثاً مسلم شد که نعش قابوس در کف یا زیرزمین این بنا مدفون نشده است. یحتمل جسد وی همانگونه که در زمان خودش شایع بود، در تابوتی شیشه ای با زنجیر از سقف آویخته بوده است. معهذا نه تابوت و نه مقبره پیدا نشده اند.»
آندره گدار نیز با استناد به حفریات روسها در وسط برج به این نتیجه می رسد که: «پس می شود گفت که قابوس در زمین دفن نشده است.» همچنین آندره گدار با تأکید بر اینکه «در هیچ جای بنا پله ای نیست که به بالا راه داشته باشد»، به این نتیجه می رسد که: «پس ناگزیریم که گفتۀ افسانه ای جنابی را باور کنیم که: کالبد قابوس در تابوتی بلورین قرار دارد و این تابوت به وسیلۀ زنجیرهایی در داخل گنبد مقبره اش معلق است.»
در دوران های پیش از اسلام استودان های بزرگان را در ایران به نحوی می ساختند که دشمن به استخوان های آنان دسترسی نداشته باشد؛ و این مطلب را دربارۀ استودان انوشیروان به تفصیل گفته اند. لیکن نظر به اینکه قابوس مسلمانی متعصب و مؤمن بوده، نمی توان پذیرفت که پیکر وی به صورت همیشگی با تابوت آویخته شده باشد.
در آغاز اسلام پیکر بزرگان ایرانی را به مدت چندین روز پس از مرگ به سقف می آویختند تا مردم با ایشان بدرود گویند و سپس آنان را در آرامگاه ابدیشان به خاک می سپردند. چنانکه در مورد صاحب ابن عباد نقل است که پیش از حمل جسد وی به اصفهان به منظور تدفین، چند روز تابوت وی را در سرای خویش به سقف آویخته بودند تا کسان وی و بزرگان با او وداع نمایند. مطمئناً در روزهای نخست تابوت قابوس نیز مطابق گفتۀ جنابی آویزان بوده و سپس وی را در مقبره اش دفن کرده اند. در هر حال با اطلاعات موجود نمی توان قضاوت صحیحی کرده، به نتیجه ای واحد دست یافت.
ب- همچنین بعید نیست که تنها هدف از ساخت چنان بنای با شکوه و معظمی نمایش قدرت و هنر و ایجاد بنای یادبودی باشد که یادآور شکوه و جلال دورۀ سلطنت بانی آن باشد، چه همواره پادشاهان بزرگ در پی باقی گذاشتن نامی جاودانه از خود بوده اند.
ج- با توجه به ارتفاع زیاد بنا این توجیه که ساختمان مذکور به منظور نشانه و نمود شهر جرجان و راهنمای مسافران در دشت گرگان بنا شده باشد، در ذهن قوت می یابد. در معماری ایرانی به بناهای کشیده و معظم (میل) همچون گنبد قابوس که به منظور تعیین مسیر مسافران در طول راه ها احداث می شده بسیار بر می خوریم. حتی اگر این گنبد در ابتدا با چنین هدفی ساخته نشده باشد، بلا شکچنین وظیفه ای را ایفا می نموده است. گنبد قابوس با احتساب تپۀ خاکی آن قریب 70 متر ارتفاع دارد و با چنین بلندایی نشانه و علامتی نمایان برای مسافران از مسافاتی بعید بوده است.
برج قابوس بر فراز تپه ای مصنوعی به ارتفاع تقریبی 15 متر قرار گرفته و پی بنا تا سطح امتداد یافته است. شکل نمایان برج عبارت از قسمت های ذیل می باشد:
«صفۀ زیرین که از سطح زمین 42/1 متر ارتفاع دارد، طرۀ مخروطی که 10 ترک بنا بر آن نشسته است. بدنۀ بنا که از طرفی شکل دهندۀ فضای داخل برج است و از طرف دیگر در خارج به وسیلۀ 10 ترک به طور مساوی تقسیم شده است. ترک ها یا پشتبندها طرۀ زیرین را به طره ای همانند در بالا می بندند و سرانجام بر فراز این همه کشیدگی به طرف بالا گنبد مخروطی وزین و پرمعنی و شکوهمند جای گرفته است.»
پس از شرح مبسوط مصالح ساختمانی این برج، به توضیح هر یک از اجزا و قسمت های فوق الذکر خواهیم پرداخت.

مصالح ساختمانی:
الف- آجر
سرتاسر این بنای عظیم از آجر پختۀ قرمز معمولی (بدون روکش) ساخته شده است. این برج را می توان نمونه ای ارزنده در فن آجرکاری و کاربرد صحیح این ماده ساختمانی به بهترین وجه ممکنه دانست.
رنگ آجرها به مرور زمان و تحت تأثیر آفتاب سوزان و باران به رنگ طلایی خاکی (برنزی) زیبایی درآمده است که جلوه ای خاص به آن می بخشد. آجرها به علت سختی، توپری و یکپارچگی دارای استحکام بسیار می باشند و همین تاب و توان بالای مقاومت آجرهاست که ساختمان برج را در طی 1000 سال افراشته نگه داشته است.
طبق نوشته نصرت الله مشکوتی: «این آجرها بیشتر به شکل مربع 25×25 و قطر 6 سانتی مترند و گاهی اضلاع آن ها از 23 تا 25 و قطر آن ها از 5 الی 6 سانتی متر متفاوت و زیاد و کم می شود و از نظر همواری و صافی و رنگ تماماً یکسان بوده و مهارت متصدیان امر را می رساند»
به غیر از آجرهای مورد استفاده در گنبد مخروطی شکل، همگی آجرهای به کار رفته دارای شکل معمولی و یکسان است و تنها اندک تفاوتی از لحاظ اندازه در برخی مشاهده می شود. لیکن برای پوشش مخروط از آجرهای ویژه ای استفاده شده است. مشکوتی درباره آجرهای به کار رفته در بدنه ی مخروط می نویسد:
«آجرهای بدنه مخروط دارای قالب و شکل مخصوص می باشد که به اصطلاح محلی آجر بازودار و یا ریشه دار نامیده می شود. این آجرها به تفاوت دارای ریشه های مختلف و بدنه های متفاوت است و هر قدر از پایین رو به بالا می رود به نسبت خاصی از زیادی ریشه و پهنا و درازای بدنه ی آن کسر می شود، تا اینکه به فراز مخروط می رسد.
ریشه ی آجرهای بالای طرّه و شروع قاعده ی مخروط 50 الی 48 سانتی متر می باشد. بدنه آجر آنها که روی مخروط را پوشانیده به درازای 35 و پهنای 25 سانتی متر است. به همین ترتیب در اواسط بدنه ی مخروط ریشه آجرها به 40 و 36 و 29 سانتی متر تخفیف پیدا نموده است. بدنه ی آن ها هم که قسمت وسطی مخروط را پوشانیده به صورت مربع درآمده و هر کدام به اضلاع 35×25 سانتی متر می رسد. سپس از ارتفاع 3 الی 5/ 2 متر مانده به فراز مخروط از ریشه و اندازه ی بدنه های آجری مخروط کسر شده، به طوری که طول ریشه ی آجرهای رأس مخروط به 28 الی 20 سانتی متر رسیده، درازا و پهنای آجرهای روی مخروط به 19 الی 10 سانتی متر منتهی می شود تا آن که در فراز گنبد به یک آجر نوک تیز پایان یابد. بدین ترتیب چون نوع پوشش مخروط سقف با آجرهای مخصوص ریشه دار می باشد، در طرز ساختمان زیر بدنه ی مخروط و آجرچینی آن دقت مخصوص به کار رفته است که در زیر گلویی هر کدام از ریشه آجر بازودار 5 الی 6 عدد آجر که پهنا و درازا و قطر آن 25×25×6 سانتی متر است قرار داده شده، این نوع آجرها بر روی هم بواسطه ی ملاط گچ به هم متصل گردیده است.

 

ب- ملاط
ملاطی که در آجر چینی و بندکشی و بنای گنبد به کار رفته ساروج است. ساروج که سارو، چار و چاروک نیز گفته شده یکی از ملاطهای قدیمی در معماری ایران می باشد که در ساختمان ها، خصوصاً در حوضها و آب انبارها و گرمابه ها به کار می رفته است. احمد حامی می نویسد:
«ملاط ساروچ کندگیر است، آن را ورز دادن و کوبیدن مخلوط کامل و همگن 10 پیمانه گرد آهک شکفته به اضافه 1 پیمانه خاک رس، 1 پیمانه ماسه بادی و 30 تا 50 کیلوگرم لویی و آب می سازند. مخلوط کردن لویی برای آن است که ملاط ساروچ پس تز به مصرف رسیدن هنگام گرفتن جمع نشود و نترکد».

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  20  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلودمقاله گنبد قابوس

دانلودمقاله پنجره ها در ساختمان

اختصاصی از فی توو دانلودمقاله پنجره ها در ساختمان دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

 

 

 

پنجره ها از مهمترین اجزای ساختمان هستند. پنجره تامین کننده نور، گرما و زیبایی در ساختمان می باشد و همچنین می توان با باز و بسته کردن پنجره به محیط بیرونی دسترسی داشت و ضمن تصفیه مناسب،هوای مطلوبی بدست آورد. البته اگر پنجره بطور صحیح ساخته و بکار گرفته نشود و یا در طراحی ساختمان دیدگاه های انرژی رعایت نشود و پنجره در موقعیت مناسب قرار نگیرد،عامل اصلی افت حرارتی و برودتی در فصول سرد و گرم سال می شود.

 

از نظر میزان مصرف انرژی پنجره ای که مقاومت حرارتی آن بیشتر باشد مناسبتر است و بطور کمی میزان مقاومت حرارتی پنجره به عوامل زیر بستگی دارد
1- نوع شیشه مورد استفاده (شیشه، پلاستیک، شیشه های با ضریب صدور انرژی پایین و شیشه های هوشمند)
2- تعداد لایه های شیشه موجود در پنجره (شیشه تک جداره، دو جداره و . . .)
3- ضخامت لایه هوایی ایجاد شده بین دو شیشه
4- مقاومت حرارتی یا ضریب هدایتی قاب پنجره
5- درزبندی و هوابندی در هنگام نصب
هر یک از پارامترهای فوق نیز وابسته به مواد تشکیل دهنده، پنجره و کیفیت ساخت آن می باشد.

 

پارامترهای اساسی جهت دسته بندی پنجره ها از نظر کارائی انرژی :

 

نرخ نشت هوا (Air Leakage)

 

ضریب عبور نور(Visible Transmittance)

 

ضریب گرمای ورودی تابش خورشید (Solar Heat Gain Coefficient)

 

ضریب انتقال حرارتی کلی ( U-Factor)

 

نرخ نشت هوا (Air Leakage) :

 

اتلاف حرارتی و گرمای خورشید ورودی به ساختمان سبب جابجایی هوا از روزنه ها و درزهای موجود در قسمت های مختلف پنجره می شود. برای این منظور به منظور مقایسه کارآیی پنجره ها از پارامتر نرخ نشت هوا (AL) استفاده می شود. AL کمتر بیانگر جابجایی کمتر هوا از میان درزهای پنجره می باشد.

 

 

 

ضریب عبور نور (Visible Ttansmittance) :

 

ضریب عبور نور به خصوصیات اپتیکی لایه شیشه مورد استفاده در پنجره بستگی دارد و ضریب عبور نور بیشتر در پنجره بیانگر عبور نور مرئی در طول روز می باشد. پنجره های با عبور نور بیشتر به منظور دید بهتر و حداکثر استفاده از روشنایی در طول روز مناسبتر می باشد.



ضریب گرمای ورودی تابش خورشید (Solar Heat Gain Coefficient) :

 

ضریب گرمای ورودی تابش خورشید (SHGC) بیانگر بخشی از انرژی گرمایی تابش مستقیم خورشید است که از میان پنجره عبور می کند و وارد اتاق می شود و یا در شیشه جذب می شود و سپس به اتاق انتقال می یابد. SHGC کمتر، بیانگر ورود گرمای کمتر خورشید به داخل ساختمان است.

 

ضریب انتقال حرارتی کلی (U-Factor) :

 

افت حرارتی از پنجره با ضریب انتقال حرارت کلی پنجره بیان می شود. مقدار عایق بودن پنجره در برابر عبور گرما با ضریب عایق حرارتی (R-Value) بیان می شود که ضریب عایق حرارتی عکس ضریب انتقال حرارت می باشد. ضریب عایق حرارتی بزرگتر در پنجره ها بیانگر تبادل حرارت کمتر میان اتاق و محیط بیرون از طریق پنجره می باشد.

 



انواع پنجره ها :

 



انواع پنجره از نظر نوع قاب
انواع پنجره از نظر نوع شیشه
انواع پنجره از نظر نحوه عملکرد
انواع پنجره از نظر فن آوری

 

انواع پنجره از نظر نوع قاب :

 

با پیشرفت صنعت ساختمان، پنجره با قابهای متعددی تولید می شود که مهمترین آنها به شرح زیر می باشد.
1) پنجره با قاب آلومینیومی
2) پنجره با قاب آلومینیومی ترمال بریک
3) پنجره با قاب فیبرگلاس
4) پنجره با قاب ترکیبی و کامپوزیتیچ
5) پنجره با قاب چوبی
6) پنجره با قاب و پنیلی (PVC)
7) پنجره با قاب وپنیلی عایق شده

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  17  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلودمقاله پنجره ها در ساختمان