دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .
پیشگفتار
دستیابی به بهرهوری پایدار، خلاقیت، نوآوری و کیفیت مناسب زندگی در گرو مدیریت و نیروی انسانی کارا، اثربخش، هوشمند و متعهد است. در دنیای کنونی، ثروت ملل را متشکل از ثروتهای طبیعی، فیزیکی و انسانی میدانند. آمارها نشان دهنده نقش تعیین کننده نیروی انسانی در ایجاد، حفظ و گسترش ثروت ملی است. در جدول زیر مقایسه ای بین سهم منابع انسانی کشورهای مختلف صورت گرفته است:
گروهبندی کشورها درصد از کل
ثروت جهانی سهم
منابع انسانی سهم
ثروت فیزیکی سهم
ثروت طبیعی
63 کشور صادرکننده موادخام 6/4% 36% 20% 44%
100 کشور در حال توسعه 9/15% 56% 16% 28%
29 کشور صنعتی با درآمد بالا 6/79% 67% 16% 17%
منبع: بانک جهانی، 1988
با توجه به محرز شدن نقش استراتژیک منابع انسانی در رشد و پیشرفت کشورها، دیدگاههای جدید به نقش نیروی انسانی و شیوههای کار اهمیت و بهای بیشتری میدهند. در این بین مدیریت استراتژیک منابع انسانی؛ به عنوان بخشی از نقشهای در حال تغییر خود؛ بهرهوی نیروی کار، افزایش خلاقیت و نوآوری نیروی کار، ایجاد و افزایش تعهد کارکنان، افزایش خدمات مناسب تر از دیدگاه مشتریان، افزایش نقش نیروی کار در تدوین و اجرای استراتژیهای سازمانی را دنبال میکند.
امروزه در حوزه مدیریت منابع انسانی چالشهایی مطرح شدهاست که پاسخگویی به آنها در شکلدهی به نقشهای نوینِ در حال تغییر برای این حوزه از اهمیت بالایی برخوردار است:
• چگونه میتوان بین زیرسیستمهای منابع انسانی (مانند برنامهریزی و کارمندیابی، آزمون و استخدام، آموزش و توسعه، ارزیابی عملکرد، جبران خدمات، روابط با کارکنان و سلامت و ایمنی) هماهنگی درونی، یکپارچگی و انسجام ایجاد کرد؟
• چگونه میتوان بین سیستم منابع انسانی با سایر سیستمهای عملیاتی (مالی و حسابداری، بازرگانی و بازاریابی، تحقیق وتوسعه و اطلاعات و غیره) یکپارچگی و هماهنگی بیرونی (افقی) برقرارکرد؟
• چگونه میتوان بین استراتژی منابع انسانی با استراتژیهای بالادستی (استراتژی کسب و کار و
استراتژی بنگاه) یکپارچگی و هماهنگی بیرونی (عمودی) به وجود آورد؟
برای ایجاد یکپارچگی میان زیر سیستمهای منابع انسانی و هماهنگی درونی میان آنها، و نیز ایجاد هماهنگی بیرونی (افقی) بین سیستم منابع انسانی و سایر سیستمهای عملیاتی و بالاخره جهت ایجاد هماهنگی بیرونی (عمودی) بین استراتژی منابع انسانی با استراتژی سازمان، الگوهای استراتژیک گوناگونی در 15 سال اخیر مطرح شده است. در «الگوهای عقلایی» (منطقی) با نگرشی صرفاً فنی، رابطهای یک طرفه و از بالا به پائین بیانگر آن است که استراتژی منابع انسانی منحصراً طبق الزامات استراتژی سازمان شکل میگیرد. در مقابل، «الگوهای فزاینده» با مؤثر دانستن نیروهای نهادی در فرایند تدوین استراتژی، رابطهای تعاملی و دو طرفه میان این استراتژیها قائلند که میبایست در ابتدا و هنگام طراحی ایجاد شده باشد.
الگوهای عقلایی: استراتژی بنگاه یا کسب و کار استراتژی منابع انسانی
الگوهای فزاینده: استراتژی بنگاه یا کسب و کار استراتژی منابع انسانی
نیروهای نهادی
اخیراً بامبرگر و فیگنبام در تلاشی برای سازگاری الگوهای فزاینده سیاسی (برای تدوین استراتژی منابع انسانی) با الگوهایی که بر اساس دیدگاه برنامهریزی عقلایی قرار دارند، دیدگاه ترکیبی (نقاط مرجع استراتژیک) را مطرح کردهاند. ایشان از زاویه نقاط مرجع استراتژیک به فرایند تدوین استراتژی منابع انسانی نگاه کرده و گونهشناسی جدیدی از انواع استراتژیهای منابع انسانی ارائه میکنند.
این کتاب برآن است تا با نگاهی عمیق به موضوعات مبنایی مرتبط با مدیریت و مدیریت منابع انسانی و سپس بسط مباحث یاد شده در بالا، نگرش جامعی نسبت به تدوین استراتژیهای منابع انسانی ایجاد کند.
فصل اول
نگرش استراتژیک به مدیریت منابع انسانی
پس از مطالعه این فصل شما میتوانید:
• مدیریت منابع انسانی را تعریف کنید.
• با نگرش استراتژیک و عملیاتی در مدیریت منابع انسانی آشنا شوید.
• مفاهیم مدیریت استراتژیک منابع انسانی را به خوبی درک نمایید.
• استراتژی منابع انسانی را توضیح دهید.
مقدمه
با توجه به محیط در حال تغییر منابع انسانی (ناهمگونی بازار کار، جهانی شدن، روند و ماهیت کار، روندهای سیاسی و حقوقی و ... ) به منظور دستیابی به بهرهوری پایدار، خلاقیت و نوآوری و کیفیت مناسب زندگی، مدیریت کارآمد، اثربخش و هوشمند منابع انسانی ضروری است. انسان به عنوان کانون توجه در مباحث مدیریت رفتار سازمانی و مدیریت منابع انسانی از جایگاه و اهمیت ویژهای در مدیریت نوین برخوردار است. یکی از زمینه های اصلی پژوهش در استراتژی منابع انسانی، تطبیق نگرش استراتژیک به مدیریت منابع انسانی و تدوین استراتژی منابع انسانی است. مقصود از عملیات استراتژیک آن دسته از برنامه ها، سیاست ها و فعالیتهای مبتکرانه منابع انسانی است که برای ایجاد رابطه تنگاتنگ بین منابع انسانی با اهداف کلی استراتژیک سازمان طراحی شده اند. مقصود از نگرش استراتژیک در مدیریت منابع انسانی یک منطق مدیریت است که مستلزم بکارگیری منابع انسانی و فعالیتهایی است که با امور استراتژیک یا هدفهای سازمانی رابطه تنگاتنگ دارند. بر این اساس مباحث نیروی انسانی را میتوان در دو سطح؛ مدیریت استراتژیک منابع انسانی و مدیریت عملیاتی منابع انسانی تجزیه و تحلیل کرد: مدیریت عملیاتی منابع انسانی، بیشتر به مباحث کارکردی همچون برنامههای جذب کارکنان به عنوان فرایندهای قبل از ورود نیروی کار به سازمان، مدیریت عملکرد، پاداش، توسعه و روابط کارکنان به عنوان فرایندهای حین کار در سازمان می پردازد. مدیریت استراتژیک منابع انسانی، بهرهوری نیروی کار، افزایش خلاقیت و نوآوری نیروی کار، ایجاد و افزایش تعهد کارکنان، افزایش خدمات مناسب تر از دیدگاه مشتریان، افزایش نقش نیروی کار در تدوین و اجرای استراتژیهای سازمانی را به عنوان بخشی از نقشهای در حال تغییر خود دنبال میکند. بخش نظری، فکری و نرم افزاری مباحث مدیریت عملیاتی منابع انسانی را نیز میتوان در مدیریت استراتژیک منابع انسانی جستجو کرد.
در این فصل پس از نگاهی اجمالی به تعاریف و مفاهیم و موضوعات مهم مرتبط با مدیریت منابع انسانی به تفکیک سطح عملیات و سطح استراتژیک در این مباحث پرداخته شده و مرزهای این دو از یکدیگر بازشناخته می شوند.
مدیریت منابع انسانی
آگاهی نسبت به نقش محوری استراتژی منابع انسانی در جوامع و سازمانهای فراصنعتی، ادبیات و عملکرد مدیریت نفوذ کرده است به طوری که نه تنها منابع انسانی بلکه اقداماتی هم که برای مدیریت آن نیز صورت میپذیرند، برای موفقیت بسیاری از مؤسسات بخش دولتی به مسائلی محوری تبدیل شدهاند (اپل بام و دیگران، 1379). امروزه، مدیریت در سده بیست و یکم و با ورود به عصر تغییرات فزاینده با سه چالش بطور همزمان روبرو است (استونر، 1379):
• نیاز به داشتن چشم اندازی برای آینده و سود جستن از شرایط و موقعیتهای در حال تغییر؛
• رعایت اصول اخلاقی در روابط انسانی میان اعضای سازمان و کل جامعه؛
• چگونگی اعمال واکنش مناسب دربرابر ناهمگونی فرهنگی که بطور روزافزونی درحال گسترش است.
ماری پارکر فالت مدیریت را هنر انجام امور به وسیله دیگران میداند. به این ترتیب، بعد انسانی مدیریت چه با رویکرد انسان به عنوان منبع تولید و چه با رویکرد انسان به عنوان عامل تولید خود نمایی میکند.
مقصود از مدیریت منابع انسانی سیاستها و اقدامات مورد نیاز برای اجرای بخشی از وظیفه مدیریت است که با جنبههایی از فعالیت کارکنان بستگی دارد بویژه کارمندیابی، آموزش کارکنان، ارزیابی عملکرد، پاداش و ایجاد محیطی سالم برای کارکنان شرکت (دسلر، 1381).
استوری معتقد است که لازم است بین جنبههای سخت و نرم مدیریت منابع انسانی تفاوت قائل شد. جنبه سخت مدیریت منابع انسانی با فلسفه مبتنی بر کسب و کار و سنت سرمایهداری سازگار است و منابع انسانی را بعنوان کالا تلقی میکند که باید آنرا جوری مدیریت نمود که بتوان از آن ارزش افزوده بدست آورد و از این طریق مزیت رقابتی برای شرکت ایجاد کرد. در مقابل جنبه نرم که از مفاهیمی چون مکتب روابط انسانی، تاکید بر ارتباطات، انگیزش و رهبری نشأت میگیرد به کارکنان به عنوان دارائیهای با ارزش نگاه میکند که مهارتها، تعهد و سازگاری آنها منبع مزیت رقابتی برای شرکت میباشد.
اهمیت استراتژیک منابع انسانی، از تغییرات قابل توجه حادث در نظامهای تولید کالا و خدمات ناشی شده است. در جوامع فراصنعتی ارتباط بین افراد و بهرهوری، تغییر یافته است. در این نظامها دیگر بهرهوری به معنای ساخت کالا نبوده و نیروی انسانی صرفاً از نظر عملیاتی منبعی مهم به شمار نمیآید بلکه به عنوان دروندادی اساسی مسئولیت تولید هوشیارانه، پیچیده و خدمات دانش بر را برعهده دارد.
آرمسترانگ معتقد است مدیریت منابع انسانی عبارتست از مدیریت و اداره استراتژیک و پایدار باارزشترین داراییهای شرکت، یعنی جایی که کارکنانی کار میکنند و بطور مجزا در کنار هم در وصول به اهدافش کمک میکنند (آرمسترانگ، 1381).
اندیشمندان مدیریت، صاحبنظران و نویسندگان منابع انسانی پیرامون مدیریت امور کارکنان، مدیریت منابع انسانی و نیز موضوع جدیدتر مدیریت استراتژیک منابع انسانی، طی یک قرن اخیر به تفصیل سخن گفته و پژوهشهای بسیاری انجام دادهاند. مدیریت منابع انسانی و امور کارکنان از قدمتی به دیرینگی زندگی اجتماعی انسان برخوردار بوده و طی قرون و اعصار متمادی تکاملیافته است. در یک نگاه کلی میتوان پژوهشها و تحقیقات انجام شده را از نظر تاریخی به شرح جدول1-1 نشان داد:
جدول 1-1) سیر تطور اندیشه منابع انسانی از نظر دوره زمانی
عامل تأثیر گذار دوره زمانی محور نگرش و اقدامها
جنبش رفاه اجتماعی 1920- 1880 توجه به رفاه نیروی کار، استخدام افرادی به عنوان مسئول امور رفاهی
مدیریت علمی 1920- 1900 توجه به اصول علمیروش(های انجام کار، انتخاب کارکنان، آموزش کارکنان، هماهنگی مدیریت با کارکنان)
روانشناسی صنعتی 1930- 1910 بکارگیری اصول روانشناسی در صنعت و تجارت و آزمونهای روانشناسی
جنگ جهانی اول 1920- 1915 توجه به ایجاد ادارت کارگزینی و آزمونهای هوش بای جذب نیرو
نهضت روابط انسانی 1930- 1920 مطالعات هاثورن، توجه به عوامل و نیازهای اجتماعی نیروی کار
نهضت کارگری 1940- 1930 تصویب قوانین حمایتی دولت در مورد تشکیل اتحادیه ها و توسعه روابط صنعتی
جنگ جهانی دوم 1950- 1940 شکل گیری مدیریت امورکارکنان، آزمونهای استخدامی، پژوهشهای روانشناسی، تدوین برنامههای آموزشی و کارآموزی، مزایای غیر نقدی
علوم رفتاری 1960- 1950 شکل گیری مکاتب رفتار سازمانی، توسعه سازمانی، ترکیب علوم زیستی و علوم اجتماعی، نظریههای رهبری و انگیزش
قوانین و مقررات 1960
تا کنون تدوین و تصویب قوانین و مقررات اداری و استخدامیتوسط دولت برای حمایت از نیروی کار
نگرش اقتضایی 1980- 1970 نگرش سیستمیبه مدیریت منابع انسانی، حرکت از امورکارکنان به مدیریت منابع انسانی
عصر دانش و اطلاعات 1980
تا کنون نگرش استراتژیک به مدیریت منابع انسانی
مجموعه ادبیات ناظر بر مدیریت منابع انسانی از دیدگاه خرد یا کلان قابل بررسی است؛ رایت و باسول گونهشناسی خوبی از پژوهشهای منابع انسانی انجام دادهاند (جدول 2-1).
سیر تطور مدیریت منابع انسانی طی قرون اخیر، چارچوب روش شناسی و مطالعات اکتشافی صورت گرفته حاکی از آن است که پژوهشهای مدیریت منابع انسانی از سطح فردی/خرد به سطح کلان حرکت کرده است؛ به گونه ای که تحقیقات بخشی و در سطح فردی به پژوهشهای سیستمیو در سطح تحلیل سازمانی تغییر جهت داده است. بنابراین، امروزه شاهد تغییر پارادایم در حوزه پژوهشهای مدیریت منابع انسانی هستیم و کارکردهای منابع انسانی به تحلیل سازمانی مبتنی بر مجموع کارکردهای منابع انسانی شکل گرفته است. حرکتی که مبتنی بر حوزه تفکر و اندیشه غالب منابع انسانی در عصر حاضر یعنی نگرش سیستمی و استراتژیک به مدیریت منابع انسانی است.
جدول 2-1) گونه شناسی پژوهشهای مدیریت منابع انسانی
سطح تحت پوشش
در تحقیق
سطح تحلیل تحقیقات ناظر بر بررسی بخشی از کارکردهای HRM تحقیقات ناظر بر بررسی تمامیکارکردهای HRM
سازمانی مانند: بررسی ارتباط یک کارکرد خاص از HRM با عملکرد سازمان مانند: مدیریت استراتژیک منابع انسانی، روابط صنعتی، سیستمهای کلان عملکرد
فردی مانند: مدیریت سنتی منابع انسانی، روانشناسی صنعتی و سازمانی مانند: قراردادهای روانشناختی، روابط استخدامی
منبع: بامبرگر و مشولم (1381)
نگرش استراتژیک و عملیاتی در مدیریت منابع انسانی
تاریخ مدیریت منابع انسانی مملو از نوآوری های مستمر و سازگاری یا انعطاف پذیری هاست. در سده گذشته در هر مرحله از پیشرفت یا توسعه، رشته مدیریت منابع انسانی توانسته است فنون تدوین، مقررات خاص و روشهای عملی نوین ارائه کند و نقشهایی را طرح ربزی کند که این رشته به عنوان یک نهاد بتواند در برابر منابعی که در محیط ناپایدار و نامطمئن سازمان به وجود می آیند، واکنش مناسب نشان دهد. تعداد زیادی از پژوهشگران منابع انسانی با توجه به تئوری نوآوری سازمانی کوشیدند عوامل مربوط به اتخاذ نگرش استراتژیک در مدیریت منابع انسانی را شناسایی و معرفی کنند. برای مثال، در تحقیقی که کاسک (1987) انجام داد چند عامل گسترده که به اعتقاد وی موجب اختلاف در عملیات استراتژیک منابع انسانی در سازمانها می شود، معرفی گردید. در جدول 3-1 عوامل مورد نظر کاسک به همراه ارائه تعریف و نمونه هایی از آنها نشان داده شده است.
مدیریت منابع انسانی، هنگامی بیشترین اثربخشی را خواهد داشت که تصمیماتی که اتخاذ میشود با نقطهای که تصمیمات در آن اجرا میشود، بیشترین نزدیکی ممکن را داشته باشد. درگذشته، چشمانداز مدیریت منابع انسانی به عنوان وظیفه پشتیبانی- اداریِ مورد نیاز برای اجرای فعالیتهای پرسنلی تناسب داشت. چنین مفهومی از وظیفه منابع انسانی همزمان با افزایش درک سازمانها نسبت به ارزش بالقوه رقابتی کارکنان در حال تغییر است. در نتیجه این درک، بسیاری از سازمانها تلاشهایی آگاهانه در جهت طراحی روشهای منابع انسانی که قادر به ایجاد ارزش استراتژیک برای کارکنان باشد را آغازکردند. این رویکرد جدید به عنوان مدیریت منابع انسانی استراتژیک نامیده شد که توسعه نقش منابع انسانی را در دو سطح وظیفه اداری و استراتژیک ضروری ساخت.
جدول3-1) عوامل موثر بر اتخاذ عملیات استراتژیک
عامل تعریف نمونه
محیطی نیروهای بازار و محیط خارجی(کار و محصول) که بر عملیات استراتژیک منابع انسانی تأثیر دارند. اتحادیه ها، نیروهای رقابتی بازار، چرخه حیات محصول
سازمانی ویژگیهای ساختاری سازمان می توانند زمینه اتخاذ عملیات استراتژیک منابع انسانی را فراهم سازند. اندازه، منابع مازاد مصرف نشده، پیچیدگی
نهادی فشارها و شرایط قانونی حاکم بر محیط که تصمیم گیرندگان سازمانی باید لحاظ کنند. مقررات قانونی، هنجارهای حرفه ای، انتظارات گروههای ذینفع
فناوری شیوه ای که درون داده های نیروی کار را به برون داده ها تبدیل می کند. ماهیت فرایند تولید، میزان و نوع وابستگی متقابل
منبع: بامبرگر و مشولم (1381)
عقیده ما بر این است که یک رویکرد کلنگر به موضوعات منابع انسانی لازم است؛ رویکردی که در آن وظیفه منابع انسانی به طور تنگاتنگ با عناصر استراتژیک و عملیاتی بنگاه ادغام و یکپارچه شود. درگذشته، منابع انسانی عمدتاً به عنوان یک وظیفه "توانمندساز" که موظف به اجرای "برنامه" است، در نظر گرفته شده و به همین جهت در حین مراحل اولیه برنامهریزی نادیدهگرفته شده است.
بسیاری از واحدهای منابع انسانی حتی در اجرای موثر اساسیترین وظایف خود نیز شکست خوردهاند. خطمشیها و روشهای بسیاری از بنگاهها، قدیمی و انعطافناپذیر بوده و بهطور مستقیم نفعی برای کسانی که تا حد زیادی تحت تأثیر وظایف منابع انسانی هستند، نداشته است.
البته با وجود رشد توجه اکادمیک در تأثیرِ استراتژیک مدیریت منابع انسانی استراتژیک، تحقیقات اخیر نشان داده است که هنوز شرکتهای بسیاری وجود دارند که ارزیابی منابع انسانی خود را بر اشکال کارآیی و فعالیتها محدود کردهاند و تلاش اندکی را بر ارزیابی اثربخشی منابع انسانی با توجه به اهداف کسب وکار صرف میکنند. یکی از دلایل این امر میتواند کاربرد و اجرای ضعیف فرایند برنامهریزی استراتژیک توسط بسیاری از رهبران کسب و کار باشد. وظیفه منابع انسانی در گامهای کلیدی برنامهریزی، اغلب از قلم میافتد. منابع انسانی به عنوان یک وظیفه، فینفسه در فرایند برنامهریزی استراتژیک دارای نقشی مشخص نیست. برنامهریزی استراتژیک شرکت با ارزیابی فرصتها و تهدیدهای خارجی و ارزیابی نقاط ضعف و قوت داخلی آغاز میشود. این فرایند از طریق شیوههای ارزیابی طراحیشده توسط مدیریت برای تعیین اهمیت نسبی و صحت مفروضات مربوط به صنعت و بنگاه پیش میرود. فرایند برنامهریزی استراتژیک نیز در اصل از این طریق، صحت این مفروضات و اهمیت نسبی هر یک را آشکار میکند. مدیران عملیاتی، گامهای اولیه فرایند برنامهریزی را با مداخله در مسائل بینرشتهای که باید به فرایند برنامهریزی استراتژیک واگذار شود، مخدوش میکنند. به همین دلیل رئیس شرکت مجبور است فرایند تدوین استراتژی را از این مدیران اجرایی وظیفهمند دور نگهداشته و بیشتر، بر قضاوتهای شخصی خود یا یک گروه رسمی از مدیران اجرایی بدون مسئولیتهای تخصصی تکیه کند. ادعای ما این است که مسایل منابع انسانی نه تنها باید در طی پیادهسازی استراتژی بلکه باید در فرایند توسعه آن نیز مد نظر قرارگیرد. درحقیقت مدل متداول و مرسوم برنامهریزی کسب و کار این ادعا را تأیید میکند. شواهد متقاعدکننده چندی وجود دارد مبنی بر این که همسویی صحیح سیستمهای منابع انسانی و استراتژی کسب وکار، عملکرد بنگاه را افزایش خواهد داد.
مدیریت استراتژیک منابع انسانی
مدیریت استراتژیک منابع انسانی در دهه 1980 باب شد؛ یعنی زمانی که مکتب هاروارد، استراتژی را با مدیریت منابع انسانی ادغام کرد. مفهوم مدیریت استراتژیک اولین بار توسط فامبرن و همکارانش (1984) معرفی شد. مهمترین استدلال آنها این بودکه سیستم های منابع انسانی وساختارهای سازمانی را باید طوری
مدیریت کرد که با استراتژی سازمان همخوان و سازگار باشد. بسیاری از صاحبنظران و اندیشمندان مدیریتی نیز پس از مطرح شدن مفهوم مدیریت استراتژیک، آن را فرایندی تعریف کرده اند که بین فعالیتهای سازمان و استراتژی کسب و کار، سازگاری و هماهنگی برقرار می سازد (آلریچ، 1997؛ بامبرگر و مشولم، 2000؛ پرسل، 2001(
هدف اساسی مدیریت استراتژیک منابع انسانی، خلق قابلیت استراتژیک از طریق ایجاد تضمین و مطمئن شدن از این نکته است که سازمان از کارکنان ماهر، متعهد و باانگیزه برای تلاش در راستای حصول به مزیت رقابتی پایدار برخوردار است (آرمسترانگ، 1384).
یکی از تفاوتهای اصلی بین مفاهیم سنتی مدیریت منابع انسانی با مدیریت استراتژیک منابع انسانی این است که مفهوم جدید، مدیریت منابع انسانی را با فرایند تصمیمات استراتژیک و به طور اخص تلاشهای سازمان برای برخورد با محیط پیوند می دهد. تأکید رویکرد سنتی بر مهارتهای فیزیکی، آموزش وظایف مشخص، تخصصی کردن وظیفه ای و توجه به کارایی افراد است و به جای تمرکز بر افراد، به وظیفه و کار توجه می کند. در حالی که رویکرد استراتژیک منابع انسانی برتمام جنبه های کلی شرکت، رفتارهای خلاقانه و نوآورانه، اثربخشی، یکپارچگی و هماهنگی استراتژیک متمرکز می گردد. این تمرکز منجر به بروز رفتارهایی در کارکنان می شود که برتری و مزیت رقابتی، سودآوری، رشد و ارزش بازار را به همراه می آورد (کرمی و همکاران، 2004).
شولر و جکسون (1999) مدیریت استراتژیک منابع انسانی را الگوی توسعه برنامه ریزی شده منابع انسانی
سازمان در جهت تحقق اهداف تعریف کرده اند. آرمسترانگ و بارون (2002) معتقدند مدیریت استراتژیک منابع انسانی، رویکردی کلی به مدیریت منابع انسانی و هم راستا با قصد و نیت استراتژیک سازمان برای تحقق اهداف آینده است (پریتی، 2005). بامبرگر و فیلیپس (1991) نیز، استراتژی منابع انسانی را با استراتژی تجاری و نیروهای محیطی مرتبط ساخته اند. دوانا و همکارانش (1984) مدلی یکپارچه و ترکیبی از مدیریت استراتژیک منابع انسانی ارائه کردند که مدیریت منابع انسانی را با استراتژی و اهداف سازمان، ساختار سازمانی، نیروهای فرهنگی، نیروهای سیاسی و نیروهای اقتصادی پیوند داده اند (نمودار1-1):
لنگ نیک هال و لنگ نیک هال نیز استراتژی منابع انسانی را در ارتباط متقابل با استراتژی رقابتی در نظر گرفته و عوامل ساختاری و نهادی بسیاری را بر این رابطه مؤثر دانسته اند (نمودار 2-1):
نمودار2-1) چشم اندازی از وابستگی متقابل استراتژی کسب و کار و استراتژی منابع انسانی
در مدل ترکیبی بیر و همکارانش (1984) نیز سه جنبه مهم مورد توجه قرار گرفته است:
• ارتباط بین عملیات و سیاستهای منابع انسانی با فرایند مدیریت استراتژیک
• درونی کردن (نهادی کردن) اهمیت منابع انسانی به عنوان عضوی مؤثر از مدیران صفی
• برانگیختن تعهد منابع انسانی برای ایجاد علاقه و انگیزه در تحقق اهداف استراتژیک.
بطور کلی بر اساس رویکرد کل نگر، مدیریت استراتژیک منابع انسانی در سه مرحله قابل بررسی است: برنامه ریزی، اجرا، ارزیابی و کنترل. هر یک از این مراحل، عناصر و ابعادی دارد. عوامل مختلف پیش برنده و بازدارنده محیطی، ساختاری، فرهنگی، محتوایی و ... بر ابعاد مختلف این مراحل تأثیر گذار هستند (کریشنان و سینگ، 2004).
استراتژی منابع انسانی
با وجود اینکه در سالهای کنونی به استراتژی منابع انسانی و مدیریت استراتژیک منابع انسانی توجه زیادی شده است، ولی پژوهشگران نتوانستند، به صورتی دقیق، بین معنی این دو مفهوم مهم فرق قائل شوند. (بامبرگر و مشولم، 2000). برای روشن شدن تفاوت بین این دو، ما به دیدگاه چاکراوارتی و داز (1992) در پژوهش دربارة استراتژی سازمان اشاره میکنیم. از دیدگاه ایشان در اینگونه پژوهشها دو زیر مجموعه اصلی وجود دارد؛ نخست پژوهش درباره سیاست یا «محتوا» انجام میشود که به رابطه بین عوامل گوناگون و گسترة سازمانی (برای مثال ساختار، تعیین جایگاه و فناوری) توجه میکند و بر عملکرد و شیوهای که میتواند عوامل متعدد و اقتضایی محیط این روابط را تعدیل کند، تأکید میشود. و دوم، پژوهش فرایند است که در آن شیوه تدوین و اجرای این سیاستها، و نیز پویایی آنها در طول زمان؛ و اثرهایی را که بر سود خالص شرکت دارند بررسی میکنند.
اگر این دیدگاه را در پژوهش استراتژی منابع انسانی به کار بریم، در آن صورت فرایند تدوین و اجرای استراتژی منابع انسانی به منظور مرتبط ساختن سیاستها و روشهای منابع انسانی با هدفهای استراتژیک و هدفهای سازمان رکن اصلی مدیریت استراتژیک منابع انسانی را تشکیل میدهند. بنابراین اگر مدیریت استراتژیک منابع انسانی فرایندی است که سازمان میخواهد بدان وسیله بین سرمایه انسانی، اجتماعی و هوشی اعضا با نیازهای استراتژیک سازمان ارتباط برقرار کند، در آن صورت استراتژی منابع انسانی که جزئی یا بخشی از سازمان است نقشة راههایی میشود که رهبران سازمانی برای حفظ این رابطه از آن استفاده میکنند؛ و استراتژی منابع انسانی، جاده یا راهی است که طی شده است. به عبارت دیگر استراتژی منابع انسانی را میتوان نتیجه مدیریت استراتژیک منابع انسانی دانست.
نکته دیگری که بصورت یک فرض تلویحی یا ضمنی در تعریف فوق گنجانده شده است این واقعیت است که باید بین استراتژی منابع انسانی که به صورت بخش یا جزئی از سازمان درآمده است؛ و استراتژی که از موجودیت سازمان پدیدار میگردد، فرق قائل شد. فرض مزبور بر اساس این دیدگاه قرار دارد که به ندرت امکان دارد استراتژی نتیجه یک فرایند بخردانه و آشکاری باشد که مسیر از رأس به قاعده را (هرم سازمان) بپیماید. بلکه این استراتژی در سایه مذاکرههایی به وجود میآید که به وسیله شگردهای سیاسی گروههای ذینفع و نهادهایی پدیدار میگردد که تحت تأثیر نتیجههای حاصل از فرایند استراتژیک تصمیمگیری قرار میگیرد. جدول 4-1 تفاوت بین این دو الگوی کلی را نشان میدهد.
جدول 4-1) تفاوت بین استراتژی منابع انسانی به عنوان جزئی از استراتژی سازمان با استراتژی منابع انسانی به عنوان نتیجه استراتژی سازمان
الگوی کلی شرح نمای الگوی کلی
استراتژی منابع انسانی
جزء
استراتژی سازمان
- الگویی از تصمیمهای مربوط به منابع انسانی که اتخاذ میگردد ولی الزاماً اجرا نمیشود.
- اغلب به عنوان بخشی از «فلسفه شراکت»، «رسالت» یا «مأموریت» ابراز میشود.
- بر ادعاهای مدیریت در مورد آینده تأکید میشود.
- گرایش به منطق استقرایی دارد.
استراتژی منابع انسانی
نتیجه
استراتژی سازمان
- الگویی از تصمیمهایی است که در مورد منابع انسانی اتخاذ میگردد و اگرچه هیچگاه به شیوهای آشکار بیان نمیشود، ولی در واقع چنین پدیدهای وجود دارد.
- بعنوان گشتالت یا آن سیاستها و شیوههای اجرایی که در مورد کارکنان مورد مذاکره (چانهزنی) قرار میگیرند، مطرح میشود.
- بر گذشته تأکید میشود.
- گرایش به منطق قیاسی دارد.
خلاصه فصل
نگاهی بر روند رشد نظریههای مدیریت منابع انسانی و سیر فزاینده آن در سالهای پس از جنگ جهانی دوم که بشر را به مفاهیم و نگرشهای استراتژیک در عصرکنونی- عصر دانش و اطلاعات- هدایت کرده است، نشان از آن دارد که بشر حوزههای مختلف اندیشه و روشهای مختلف برخورد با مسائل منابع انسانی را در عمل تجربه کرده و با انباشتن مجموعهای بزرگ از رویکردها، روشها، تجارب و مصادیق، در این دوره، راه چاره را در جمع نمودن تجارب گذشته خود و رسیدن به انسجامی معنایی و مفهومی یافته است. مدیریت استراتژیک منابع انسانی، رویکردی کلی به مدیریت منابع انسانی و هم راستا با قصد و نیت استراتژیک سازمان برای تحقق اهداف آینده است. یکی از تفاوتهای اصلی بین مفاهیم سنتی مدیریت منابع انسانی با مدیریت استراتژیک منابع انسانی این است که مفهوم جدید، مدیریت منابع انسانی را با فرایند تصمیمات استراتژیک و به طور اخص تلاشهای سازمان برای برخورد با محیط پیوند می دهد.
فصل دوم
چالش هماهنگی استراتژیک در منابع انسانی
پس از مطالعه این فصل شما میتوانید:
• با چالش هماهنگی در منابع انسانی آشنا شوید.
• الگوهای مختلف هماهنگی استراتژیک در منابع انسانی را بشناسید.
• نگرش نقاط مرجع استراتژیک را به عنوان مفهوم سازگار بین دو نگرش درک نمایید.
• با ماتریس نقاط مرجع استراتژیک منابع انسانی آشنا شوید.
• استراتژی های منابع انسانی را توضیح دهید.
مقدمه
یکی از قدیمی ترین مشکلات در حوزه مدیریت استراتژیک این بوده است که چگونه بین نیازهای خارجی (محیطی) و منابع داخلی (سازمانی) هماهنگی برقرار می شود. چندلر (1962) با برقراری ارتباط بین ساختار و استراتژی این مسأله را مطرح ساخت. اندروز (1971) با طرح نیاز به هماهنگی استراتژیک این موضوع را تأیید کرد. هوفر و شندل نیز هماهنگی استراتژیک را حول محور استراتژی معنادار دانستند. با توجه به تغییرات مداوم محیط خارجی، ایتامی (1987) به نقش مؤثر مدیران در ایجاد هماهنگی در این شرایط متغیر اشاره و مفهوم "هماهنگی پویا" را مطرح ساخت. با این اوصاف، هماهنگی استراتژیک مستلزم ایجاد قابلیتهای پایدار در طول زمان برای کسب فرصتهای بیرونی است.
اما سؤال این است مدیران چگونه به گزینه هایی برای هماهنگی استراتژیک می رسند؟ پاسخ این سؤال به نگرش فرد درباره نحوه گزینه سازی مدیران و افراد بر می گردد. مدیران ارشد سازمان با تعیین اولویت ها و جهت گیری های کلی سازمان، آگاهانه یا ناآگاهانه توجه کارکنان را به سمت اهداف و مقاصد خاصی معطوف می کنند (فیگن بام، هارت و شندل، 1996).
در این فصل کلیاتی درباره الگوهای هماهنگی استراتژیک منابع انسانی و ابعاد آنها ارائه می شود.
هماهنگی استراتژیک در منابع انسانی
امروزه موضوع هماهنگی به عنوان عامل تضایف و هم افزایی، در سطوح مختلف سازمان مطرح شده و یکی از اهداف مهمِ مدیریت استراتژیک را نیز به خود اختصاص داده است. مدیریت سازمانهای مختلف در تدوین استراتژیهای خود ممکن است موضوعات و محورهای مختلفی را مورد توجه قرار دهند اما آنچه که مدیران همه سازمانها در آن اشتراک دارند، تلاش برای شکلدهی به مجموعهای هماهنگ است که بتواند اهداف گوناگون را محقق کند. این هماهنگی میبایست بتواند در سطوح مختلف سازمان، در درون هر زیرسیستم، در تعامل میان زیرسیستمها با یکدیگر، در تعامل سیستمها با سیستمهایی که محیط آنها را تشکیل میدهند (شامل سیستمهای فعال در محیط داخل سازمان و سیستمهای برون سازمانی) بطور موفقیتآمیزی برقرار شود. تنها در این شرایط استکه میتوان به شکلگیری یک کل واحد که از عهدة برآوری انتظارات و اهداف گوناگون سازمان برآید، امیدوار بود.تحقیقات گوناگون نشان داده است در سازمانهایی که هماهنگی بین عوامل زمینهای، ساختاری و استراتژیک برقرار است، اثربخشی در حد بالای خود قرار دارد (مینتزبرگ و کویین، 1991 ؛ دوتی و همکاران، 1993).
اهمیت هماهنگی تاآنجاست که میتوان مدیریت را معادل هماهنگی دانست. سایر وظایف مدیریت از قبیل برنامهریزی، سازماندهی و کنترل خود از ابزارهای هماهنگی محسوب میشوند.
پیش فرضی که در طرح موضوع اهمیت و ضرورت هماهنگی نهفته، آن است که هماهنگی موجب وحدت گرایی و هم افزایی میشود. مسأله هماهنگی زمانی نمود بیشتری مییابد که به ضرورت هماهنگی در سطح عینی و سطح ذهنی که خود دارای سلسله مراتب ویژهای است، توجه شود. هدف از طبقه بندی و تقسیم موضوعات به عینی و ذهنی کمک به درک مفاهیم مربوط و تخصصگرایی در جهت کارایی هرچه بیشتر است. تخصصگرایی در عین حال مسأله تکثرگرایی را در پیخواهد داشت که خود میتواند به تضاد و کاهش بهرهوری سازمان منجر شود. بنابراین، در کنار تقسیم کارها و تخصص گرایی باید هماهنگی موضوعات با یکدیگر هم حفظ شود. این هماهنگی را باید بتوان هم در سطح داخل منابع انسانی و هم در سطح ارتباط آن با سایر سیستمها و کل سازمان برقرارکرد (جدول 1-2).
جدول 1-2) سطوح هماهنگی در مدیریت استراتژیک سازمان
سلسله مراتب نظری
سطح مسأله B. S. /C. S. F. S.
نظری (استراتژیک) مدیریت استراتژیک
مدیریت استراتژیک منابع انسانی
عملی (عملیاتی) مدیریت (عملیاتی) مدیریت (عملیاتی) منابع انسانی
منبع: آرمسترانگ (1384)
به این ترتیب، ایجاد هماهنگی در سطوح مختلفِ درونی/ بیرونی و عمودی/ افقی مطرح است که در نمودار 1-2 نیز ملاحظه میشود:
نمودار 1-2) سطوح هماهنگی
به منظور دستیابی به هماهنگی درونی و بیرونی در سیستم منابع انسانی، لازم است سه گروه سئوال مطرح و پاسخ داده شود: عوامل مؤثر چیست؟ اولویت بندی این عوامل چگونه است؟ ترکیب بهینه این عوامل
چیست؟ در صورتی که به این سه سئوال پاسخ داده شود، مشکل هماهنگی دورنی و بیرونی در سیستم منابع انسانی مرتفع می گردد (جدول 2-2).
جدول 2-2) هماهنگی درون و بین زیر سیستم های منابع انسانی
کارمندیابی آزمون/ انتخاب آموزش/توسعه ارزیابی عملکرد جبران خدمت روابط کارکنان
- عوامل مؤثر
- اولویت
- ترکیب بهینه
در ادبیات استراتژی منابع انسانی تحقیقاتی در مورد پنج رابطه زیر انجام شده است (نمودار2-2):
• رابطه1- میان استراتژی منابع انسانی و استراتژی سازمان، برای ایجاد هماهنگی بیرونی (عمودی)
• رابطه 2- میان استراتژی منابع انسانی و استراتژی سایر واحدهای سازمانی، برای ایجاد هماهنگی بیرونی (افقی)
• رابطه 3- میان استراتژی منابع انسانی و زیرسیستمهای منابع انسانی، برای ایجاد هماهنگی درونی (عمودی)
• رابطه 4- میان زیرسیستمهای منابع انسانی، برای ایجاد هماهنگی درونی (افقی)
• رابطه 5- میان زیرسیستمهای منابع انسانی با استراتژیهای سازمان، برای ایجاد هماهنگی بیرونی (عمودی) زیرسیستمها.
نمودار 2-2) روابط استراتژیک سیستم منابع انسانی
استراتژی ملی
حاکمیت
استراتژی صنعت
صنعت
رابطه 5 استراتژی سازمان
سازمان
رابطه 1
رابطه 2 استراتژی سیتم مالی استراتژی سیستم منابع انسانی استراتژی سیستم ... سیستم
رابطه 3
رابطه 4 زیر سیستم تامین نیروی انسانی زیر سیستم ارزیابی عملکرد و پاداش زیر سیستم روابط با کارکنان زیر سیستم
منبع: مقالة توسعه مدل یک پارچه تدوین استراتژی منابع انسانی/ ارائه شده در اولین کنفرانس توسعه منابع انسانی/
دکتر اعرابی و مورعی.
برای ایجاد هماهنگی و انسجام بین استراتژی منابع انسانی و سایر عناصر سازمانی و فردی، لازم است الگویی محور هماهنگی قرار گیرد. در این بخش، به چند الگوی رایج برای ایجاد هماهنگی اشاره می گردد:
الگوهایی بخردانه (عقلایی، سلسله مراتبی) در هماهنگی استراتژیک منابع انسانی
این الگوها در میانه دهه 1980، با نگرش عقلایی، منطقی متکی بر استراتژی سازمان طراحی شدهاند. الگوهای بخردانه که با اسامی دیگری نیز نامیده میشود (الگوهای سازگار/ میشیگان یا الگوی کنترلی/ اشنایدر یا الگوی روابط زنجیره ای و سلسله مراتبی)، یکی از رویکردهای مطرح هستندکه به علت سهولت و سادگی و متکی بودن به منطقی روشن بسیار مورد استفاده قرارمیگیرند. این الگوها فقط در صورتی قابل طراحی هستند که استراتژی سازمان به صورت آماده، از قبل تهیه شده باشد. البته در این صورت هرگونه اشتباه و انحراف در فرایند تدوین استراتژی سازمان، عیناً به استراتژی منابع انسانی نیز سرایت میکند. عناصر تصمیمگیری در این الگوها، همانند الگوهای تدوین استراتژی، شامل نقاط قوت و ضعف (عوامل درون سازمان) و فرصتها و تهدیدها (عوامل بیرون سازمان) هستند. الگوهای سلسله مراتبی میتوانند در یک سطح قرارگرفته و ارتباطی سلسله مراتبی برقرارکنند. بهعبارتی، یکی از اجزا، محور هماهنگی قرارمیگیرد. بطور مثال، محورهای هماهنگی در الگوی فامبرن عبارت خواهند بود از: استراتژی محور هماهنگی ، نیروی انسانی محور هماهنگی ، ساختار محور هماهنگی . همچنین، میتوان در دو سطح مثلاً (عینی و ذهنی) یا (نظری و عملی) هماهنگی برقرارکرد. برای این کار میتوان با محور قرار دادن هر یک از اجزا، سایر اجزای آن را هماهنگ کرد (نمودار 3-2).
نمودار 3-2) فرایند تدوین استراتژی منابع انسانی در الگوهای بخردانه (عقلایی)
از جمله ویژگیهای الگوهای عقلایی میتوان به زنجیرهای بودن، درنظرگرفتن همه عوامل با تساوی احتمال و برقراری هماهنگیهای عمودی اشاره کرد. با وجود همه مزایایی که این الگو حائز آنها است، نمیتوان محدودیتهای آن را نادیده گرفت: آرمانی و ذهنی بودن، ضرورت موجود بودن یک استراتژی که بتواند مبنای کار قرارگیرد، دچار اشکال شدن استراتژی تدوین شده در صورتیکه استراتژی مبنایی غلط باشد و محدودیت در توجه به همه موانع عملی از جمله این محدویتها است. بنابراین، مدلهای دیگری در پاسخگویی به نیاز مدیران منابع انسانی سازمانها طراحی شدهاند که بتوانند این محدودیتها را به حداقل برسانند (بامبرگر، 1384).
الگوهایی فزاینده (طبیعی، دایره ای) در هماهنگی استراتژیک منابع انسانی
در پاسخ به چالش هماهنگی، از اواخر دهة 1980، الگوهای دیگری با عنوان الگوهای فزاینده (طبیعی، دایره ای) مطرح شد. مطابق این الگو؛ (الف) میدهد (ب)، اما عوامل دیگری نیز وجود دارد که بر (ب) تأثیر میگذارد؛ به نام (ج) که میتوان آنها را عوامل نهادی یا عوامل واقعی کننده نامید. این الگوها در فرایند تدوین استراتژی منابع انسانی، به نقش عوامل سیاسی و نهادی درون و بیرون سازمان بسیار بیشتر از محاسبات و عوامل کمی و فنی، توجه نشان میدهند. نمونهای از الگوهای طبیعی در برقراری هماهنگی استراتژیک و تدوین استراتژی منابع انسانی را آرمسترانگ ارائه کرده است. وی ارتباط بین استراتژیهای عمومی پورتر و استراتژیهای منابع انسانی و عملیات منابع انسانی را با درنظر گرفتن عوامل نهادی نظیر «توسعه سازمانی»، «فرهنگ سازمانی»، «مدیریت تغییر» و «روابط کاری» ارائه کرده است (نمودار 4-2).
نمودار 4-2) فرایند تدوین استراتژی منابع انسانی بر مبنای الگوی فزاینده (طبیعی)
جدول 3-2 الگوهای بخردانه (عقلا