فرمت فایل : word (قابل ویرایش) تعداد صفحات : 54 صفحه
پیشگفتار مقدمه و معرفی :
احمد تفضّلی، که یادش به خیر باد، دانش و دلیری را با وارستگی جمع داشت. موضوع تخصّص او زبانهای میانة غربی ایران، بخصوص پهلوی و پارتی و همچنین محتوای آثار این زبانها بود. بنابراین نه تنها به پژوهش در مباحث زبانشناسی این آثار میپرداخت، بلکه مسائل کیش زردشتی و ادبیات پیش از اسلام ایران، و نیز صورت فارسی آنها مثل شاهنامه و وبس و رامین، و هم چنین محیط فرهنگی و سیاسی و اجتماعی این آثار موضوع پژوهش او قرار داشت. مشکل تعدادی از مفردات و لغات زبان پهلوی به کوشش او گشوده شد و قرائت برخی عبارات دشوار یا نامفهوم متون پهلوی به همّت او روشن گردید. روایات مربوط به زندگی زردشت را به فارسی در آورد (با همکاری ژاله آموزگار). دستوری برای زبان پهلوی در خور نیاز دانشجویان نگاشت. تاریخ ادبیات پیش از اسلام ایران را به تفصیل کافی، بخصوص در آنچه مربوط به زبان پهلوی و پارتی است. تدوین کرد، و این آخرین کتاب او بود که به طبع رسید. کتاب دیگری شامل سخنرانیهای او در دانشگاههاروارد دربارة «طبقات ایران در دروة ساسانی» زیر چاپ است. اما اینها همة کتابهای او نیست. دایرة تحقیقاتش گستردهتر بود. مقالات متعدد او همه حاکی از پژوهشهای تازه و نکتههای تازهیاب است.
به نوشتن «کلیّات»، جز آنچه برای دانشجویان ضرورتی داشت، علاقه مند نبود. هرگز مانند برخی دانشمندان عرب ستیز و ایران پرست به کشفهای محیرالعقول و دعویهای خردسوز و جگرنواز نپرداخت و مدّعی دریافتهای انقلابی نشد و ساده اندیشی و بی خبری پژوهندگان و دانشمندان غربی را (که آگاهی ما از ایران باستان و تاریخ وفرهنگش عمده مدیون آنهاست) به اثبات نرسانید، ولی در عوض دانشمندان به قول او استناد میکردند و در میان همکارانش شهرت جهانی یافت. مقالات او در دانشنامة ایرانیکا از بهترین مقالات شمرده میشود و مقالات معدودش در دایرۀ المعارف بزرگ اسلامیاستادانه است. آشنائی او با ادبیات و نوشتههای سدههای نخستین اسلام از یکسو، و تبحّرش در ادبیات پیش از اسلام از سوی دیگر، او را ممتاز میکرد و مناسبترین فرد برای تحقیق دربارة مباحث مشترک ایران زردشتی و ایران اسلامیقرار میداد.
امید داشتم نوشتهای در خور منزلت علمیهمکار و دوست دیرینم فراهم کنم، ولی با مشغلههای متراکم و عاجل که در پیش داشتم امیدی بی ثمر بود. دوست ارجمندم هرمز حکمت مرا از تنگنا رهانید و ترجمة ملخّصی از مقدمة نگارنده را بر جلد سوّم «تاریخ ایران کمبریج» که تاریخ هزارسالة ایران را از پایان دولت هخامنشی تا زوال دولت ساسانی در بر میگیرد و نظری است کلی بر برخی مسائل تاریخ ایران پیش از اسلام، به قلم شیوای خود به رشتة تحریر کشید ومرا وامدار التفات خود ساخت.
این مختصر را به عنوان دیباچه به یاد دوست ارجمند در گذشته ام در آغاز ترجمه آوردم. نیز چند سطری در پیآمد برافتادن ساسانیان و رستاخیر فرهنگی ایرانیان پس از آن به پایان مقاله افزودم، هر چند میدانم که این همه در خور پایگاه او نیست.
تفصیل آنچه در اینجاست، با ذکر منابع، در اصل کتاب که به زبان انگلیسی است میتوان یافت.
ایران در هزارة پیش از حملة تازیان در سال 651 م، شاهد برآمدن و فروپاشی سه سلسلة نیرومند سلوکیان، پارتیان و ساسانیان و نیز تأسیس دولتهایی در خاور کشور، از جمله پادشاهی یونانی ـ باختری و شهریاری کوشانیان بود. در همین هزاره در زمینة مذهب نیز گرایشهای عرفانی (گنوسی) در غرب ایران و میانرودان بالا گرفت و به پیدایش و گسترش آئین مانوی انجامید. نیز کیش زردشتی به صورت مذهبی رسمیو مقتدر در شهریاری ساسانی استوار شد.
زایش و سرکوبی جنبش مساوات طلب مزدک در اواخر دورة ساسانی به این هزاره متعلّق است. نیز در همین دوران یونان گرایی در ایران به ا وج و سپس به حضیض خود رسید، هنر ویژة ایرانی تأثیری گسترده یافت؛ نواحی عمدة کشور هر یک صاحب خط و زبانی محلی شدند و سرانجام نظامهای دیوانی و قضایی ای شکل گرفت که پس از فروپاشی شهریاری ساسانی در شیوة خلافت عبّاسیان و حکومتهای تابع آن در شرق عالم اسلام بسیار مؤثر شد.
حکومت سلوکیان بر نیمة غربی سرزمین ایران حدود 170 سال و در بخشهای شرقی آن نزدیک به 70 سال به دراز کشید. امّا سلسلههای یونانی که پس از سلوکیان در شرق ایران به قدرت رسیدند و در شهرهایی که به نام اسکندر (اسکندریه) و انتیوخوس (انطاکیه) بنا و یا نامگذاری شده بود مستقر شدند مدتها پس از افول قدرت سلوکی به پخش و نشر تمدن و فرهنگ یونانی در این نواحی ادامه دادند.
با ضعف و فتوری که سرانجام در ارکان حکومت اشکانیان رخنه کرد شهریاری نیرومند آنان به تدریج کارش به ملوک الطوایف کشید و شاهان محلّی پدیدار شدند که در رقابت با یکدیگر موجب سستی حکومت و شکستهای پی در پی از امپراطوری روم گردیدند. در این اوضاع و احوال بود که نیروی تازه نفس ساسانیان در فارس شهریاری تازهای را بنیاد نهاد که مصمّم به احیاء نام و تمامیت و سرافرازی دیرین ایران بود. اردشیر اوّل بنیان گذار این شهریاری، در سال 224 م بر خاندان اشکانی چیره شد و ایران را به همت خویش بار دیگر یک پارچه ساخت و در سالهای 230 و 238 م، به سودای گستردن مرزهای ایران، با حمله بر سرزمینهای تازه در شرق و غرب ایران شد، رومیان را از سوریه و آسیای صغیر بیرون راند و امپراطور آنان، والرین را در سال 259 م به اسارت گرفت. در این دوران شاهنشاهی شاپور، شهریاری ساسانی به نهایت قدرت و گستردگی خود رسید. در کتیبة کعبة زردشت در نقش رستم، شاپور قلمرو خود را از آسیای مرکزی و ترکستان چین تا درّه سند و از آناتولی و قفقاز تا کنارههای جنوبی خلیج فارس برمیشمرد.
در حدود چهار سده پس از آغاز شاهنشاهی اردشیر بود که خسرو دوّم در یک حملة برق آسای نظامیاورشلیم را تسخیر کرد و فرماندهان خویش را تا دروازههای قسطنطنیه گسیل داشت. امّا این پیروزی درخشان قوّتی تازه در شهریاری نبود، چه شکستی بزرگ در پی آن به دست بیزانس، و به دنبال آن آغاز هرج و مرج و کشمکشهای درون مرزی، آشکار کرد که عصر پوپایی ساسانیان به سر رسیده و فرّ و شکوه دوران پادشاهی خسرو پرویز آرامش پیش از طوفانی بیش نبوده است. پیداش مدعیان گوناگون تاج و تخت خود از ضعف درونی حکومتی راه گم کرده و بی هدف حکایت میکرد. به این ترتیب، در دورانی که یادآور فروپاشی حکومت اشکانیان بود شهریاری ساسانی در برابر هجوم سپاهی کوچک اما ملهَم و مصمّم از تازیان محکوم به شکست شد. این گونه بود که نظام جدید اسلامینه تنها بر ایران بلکه بر جوامعی که در شام و میانرودان و آسیای مرکزی پویایی و نیروی خود را از کف داده بودند. چیره شد.
آثار فرهنگ و تمدن یونان در ایران
در زمانی کمتر از ده سال اسکندر و سپاهیانش شهریاری هخامنشی را از پای درآوردند و نظام دیوانی آن را که دو سده قلمروهای پهناور را با ملل گوناگون آن اداره میکرد در هم کوبیدند. به آتش کشیدن کاخهای سلطنتی در تخت جمشید نقطة پایان یک دوره و آغاز دورهای دیگر از تاریخ ایران بود. از احساس خشم و سرخوردگی ایرانیانی که با فرو ریختن ستونهای بلند اقتدار دولت هخامنشی از اوج فرمان روایی بر جهان به مرتبة فرمانبرداری از یک نیروی خارجی فرو افتادند سندی بر جای نمانده است. به این گمان باید اکتفا کرد که هزیمت سپاهیان ایران، فرو ریختن کاخهای شاهنشاهی و حضور فرمانروایان یونانی آتشی از اندوه و اضطراب در جان مردم ایران برافروخت. تنها در ادبیات زردشتی است که میتوان نشانههایی کم رنگ از آزردگی مردمان و خشم روحانیان را مشاهده کرد. در این نوشتهها از اسکندر «ملعون» یاد شده است که ویرانگر آتشکدهها، سوزانندة کتب مقدس و کشندۀ مغان بود. نوشتههای تبلیغاتی اوائل دورۀ ساسانی وضع آشفتۀ اواخر دوران اشکانی و ظهور ملوک الطوایف را از نتایج فاسد حملة اسکندر میشمارد و از او به عنوان بر بادهندة وحدت و قدرت ایران و سرچشمة بسیاری دیگر از آسیبهایی که به ایران رسید یاد میکند.
یونانیان، این فرمانروایان تازه، گرچه از رهگذر جنگهای ایران و یونان، و مراودههای بازرگانی بین دو کشور چندان بین ایرانیان ناشناخته نبودند، اما نژاد و کیشی دیگر داشتند، به زبانی سوای زبانهای ایرانی سخن میگفتند و با حکومت و شیوههای سیاسی متفاوتی آشنا بودند. اما برخلاف مهاجمان صحراگردی که از شمال خاوری بر ایران میتاختند. یونیان فرهنگی درخشان داشتند و بسیاری از پیشرفتها و دستاوردهای آنان، نه تنها در عرصة سیاست و حکومت بلکه در زمینههای نظامی، هنری و معماری میتوانست مایة غبطه هر ایرانی منصفی قرار گیرد. بیدلیل نیست که تمدّن و فرهنگ یونانی از آغاز حکومت سلوکیان تا پایان کار اشکانیان، و در مواردی حتی پس از این دوران، آثاری گسترده در ایران از خود بر جای گذاشت. اما این آثار با آنچه حضور تمدن یونانی در شام و آسیای صغیر و مصر موجب شد متفاوت بود زیرا تمدن یونانی در این کشورها ریشه دارند و ملاط فرهنگی تازه ای را فراهم آورد، در حالی که در ایران تنها نقشی کما بیش گذرا از خود بر جای گذاشت. به سخن دیگر، ایران در رویارویی با عناصر فرهنگ و تمدن یونانی هویت اصلی خود را از دست نداد و ویژگیهای فرهنگی اش را که بیشتر در بستر ارزشهای مذهبی آن تبلور یافته بود رها نکرد. در واقع دیری نپاید که ایرانیان به تدریج از شیوههای غربی دوری گرفتند و به یاری ایرانی گری غرورانگیز ساسانی و کیش انحصارجوی زردشتی به بازسازی و تثبیت هویّت خود دست یازیدند.
یکی از پیامدهای حضور و نشر تمدن و ادب یونانی شوق دیوانیان ایرانی وطالبان قدرت و جاه به فراگرفتن زبان یونانی بود1. حتی در قرن سوم میلادی هنگامیکه شاپور اوّل اراده کرد که شرح پیروزهایش بر رومیان را در کتیبة کعبة زردشت حک کند، به دو زبان پهلوی و پارتی اکتفا نکرد بلکه آوردن متن کتیبه به زبان یونانی را نیز لازم شمرد که خود نشان اعتبار و اهمیت این زبان آن هم چهار سده پس از رانده شدن سلوکیان از ایران بود. مردم کشور باختر (بلخ) نیز خط یونانی را در کتیبهها و سکههای خود به کار میبردند2.
کوشانیان نیز، پس از آن که باختر را متصرّف شدند، در سنگنبشتهها و مسکوکات خود زبان باختری و خط یونانی را به کار بردند. تعدادی از این سکهها و کتیبهها، از جمله کتیبة معروف سرخ کُتل در افغانستان به زبان بلخی و خط یونانی در کاوشهای باستان شناسی اخیر به دست آمده است.
آثار تمدن یونانی را در برخی دیگر اززمینهها نیز میتوان دید. "درهم" و "دینار" به عنوان واحدهای اصلی پول رواج یافت و میزانهای اندازه گیری و توزین یونانی مقبول افتاد. واژة یونانی دانگ به معنای یک ششم هر واحد رایج گردید و واژههای سیم (نقره) الماس، صدف و زمرّد از واژههای یونانی اقتباس شد. این همه نشان شیفتگی ایرانیان نه تنها به جواهرات یونانی بلکه به دولت شهرهای یونان به عنوان مراکز زندگی اشرافی و هنرهای تزیینی بود.
تحقیق درباره مروری بر تاریخ سیاسی و فرهنگی ایران پیش از اسلام