فی توو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

فی توو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

دانلود مقاله مشخص کردن وجود یا عدم وجود رابطه بین سبک‌های تفکر و رویکرد‌های یادگیری با پیشرفت تحصیلی دانش‌آموزان

اختصاصی از فی توو دانلود مقاله مشخص کردن وجود یا عدم وجود رابطه بین سبک‌های تفکر و رویکرد‌های یادگیری با پیشرفت تحصیلی دانش‌آموزان دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود مقاله مشخص کردن وجود یا عدم وجود رابطه بین سبک‌های تفکر و رویکرد‌های یادگیری با پیشرفت تحصیلی دانش‌آموزان


دانلود مقاله مشخص کردن وجود یا عدم وجود رابطه بین سبک‌های تفکر و رویکرد‌های یادگیری با پیشرفت تحصیلی دانش‌آموزان

فرمت فایل : word(قابل ویرایش)تعداد صفحات120

 

مقدمه
اصطلاح «تفکر» از جمله اصطلاحات یا مفاهیم کلیدی در فرهنگ و ادبیات روانشناسی است که تقریباً همه مردم، اعم از کوچک و بزرگ یا با سواد و بی سواد آن را به کار می‌برند و بسیاری نیز آن را با اهمیت قلمداد کرده و یکی از ویژگی‌های آدمی می‌دانند، طوری که گاهی انسان را «حیوان متفکر» تعریف کرده‌اند (ارسطو، 1650).
روانشناسان در این که تفکر ریشه حل مساله و خلاقیت است، یعنی باید بتوانیم بیاندیشیم یا بتوانیم مسائل را حل کنیم یا خلاقیتی نشان دهیم، اتفاق نظر دارند. تمامی دانش‌آموزان و دانشجویان نیز نیاز دارند، به طور روشن بیاندیشند و نظام‌های تربیتی هم متعهدند که دانش‌آموزان را در فراگیری تفکر راهنمایی کنند.
آنچه در زندگی برای ما اتفاق می‌افتد، نه تنها به میزان درست اندیشیدن، بلکه به چگونگی تفکر ما نیز مربوط است. همینطور یکی از اصول اساسی روانشناسی تربیتی معاصر این است که سطح اندیشیدن دانش‌آموزان، به عنوان یکی از مهمترین پیش‌بینی کننده‌های موفقیت آنها در مدرسه قلمداد می‌شود.
رابرت استرنبرگ (1994)، شیوه‌های متفاوت افراد در پردازش اطلاعات را به عنوان «سبک‌های تفکر» نام‌گذاری کرده است. به نظر او، شیوه‌های تفکر به عنوان شیوه‌های ترجیح داده شده در بکارگیری استعدادها تعریف می‌شود. از نظر وی، سبک تفکر، روش رجحان یافته تفکر است. البته سبک تفکر یک توانایی نیست، بلکه به چگونگی استفاده فرد از توانایی‌هایش اشاره دارد (سیف، 1380).
به عبارت دیگر، انسان در اداره فعالیت‌های خود، شیوه‌هایی بر می‌گزیند که با آن احساس راحتی بیشتری دارد. استرنبرگ معتقد است که شیوه‌ها متفاوت از توانایی‌ها است و مستلزم رجحان و برتری دادن است تا هوشیاری در بکارگیری توانایی‌هایی یک فرد. همینطور، شیوه‌ها به تنهایی با قابلیت‌ها یا توانایی، ارتباط ندارند، بلکه شیوه‌ها، نحوه بیان یا بکارگیری یک یا چند توانایی را نشان می‌دهند (آرم استرانگ، 2000، کانو – کاریکا& هانگس، 2000؛ گریگورن & استرنبرگ، 1997، زانگ، 2000، زانگ & استرنبرگ، 200 و 1998).
از نظر استرنبرگ، تمایز بین سبک و توانایی نیز مهم است. توانایی به از عهده بر آمدن کاری به طور مناسب اشاره دارد، در حالی که سبک، به این که فرد دوست دارد چگونه کار انجام دهد، اشاره می‌کند(1997).
همینطور، شواهدی در دست است که نشان می‌دهد توانایی‌ها از اهمیت قابل ملاحظه‌ای برخوردار است (گریگورینکو و استرنبرگ، 1997). با این وجود، توانایی نمی‌تواند عملکرد تحصیلی را به طور کامل پیش‌بینی کند. به عبارت دیگر، بر مبنای تفاوت در توانایی، نمی‌توان به این سوال که «چرا برخی از دانش‌آموزان در مدرسه نمره عالی می‌گیرند، در حالی که دانش‌آموزان دیگر با همان توانایی در امتحان رد می‌شوند؟» پاسخ داد (استرنبرگ، ویلیامز، 1997).
بر این اساس، با آگاهی از این که تفاوت در توانایی فقط می‌تواند بخشی از تفاوت در عملکرد تحصیلی را تبیین کند، تعداد زیادی از محققان، نقش با اهمیت و پیش‌بینی کننده متغیرهای روان‌شناختی متفاوت و نامرتبط به توانایی را بر پیشرفت تحصیلی سرلوحه فعالیت‌های پژوهشی خود قرار دادند. یکی از این متغیرها نامرتبط به توانایی، سبک‌های تفکر است.
این محققان، نقش سبک‌های تفکر در پیشرفت تحصیلی را در فرهنگ‌های مختلف نظیر هنگ‌کنگ، چین، فیلیپین و ایالات متحده آمریکا مورد مطالعه و بررسی قرار دادند (ژانگ، 2004). چنانچه استرنبرگ و گریگورینکو (1993) و گریگورینگو و استرنبرگ (1997) نقش سبک‌های تفکر را در پیشرفت تحصیلی دو گروه از کودکان تیز هوش شرکت کننده در یک برنامه مدرسه‌ای مورد مطالعه قرار دارند. آنها نشان دادند که سبک‌های تفکر با پیشرفت تحصیلی دانش‌آموزان رابطه دارد. ژانگ (2001) با مطالعه رابطه بین سبک‌های تفکر و پیشرفت تحصیلی در دانشجویان چینی نشان داد که سبک تفکر اجرایی با نمرات پیشرفت تحصیلی رابطه مثبت دارد. همچنین سبک تفکر قضایی نیز با پیشرفت تحصیلی رابطه مثبت دارد.
کانوگارسیا و هاگس (2000) با مطالعه رابطه بین سبک تفکر و پیشرفت تحصیلی در دانشجویان اسپانیایی نشان دادند که دانشجویان دارای سبک‌های تفکر اجرایی، پیشرفت تحصیلی بیشتر دارند.
متغیر تاثیر گذار دیگر در این مورد، متغیر رویکرد یادگیری است که با توانایی یادگیری دانش‌آموزان ارتباط ندارد. به عبارت دیگر یکی از ویژگی‌های برجسته انسان، توانایی او در یادگیری است. فرق عمده آموختن انسان با آموختن سایر حیوانات نزدیک به او در این است که یادگیری آدمی بسیار پیچیده‌تر و وسیع‌تر و عمیق‌تر از یادگیری سایر حیوانات است. برای انسان، بهتر، برتر و زیباتر ساختن زندگی مطرح است. بنابراین ناگزیر است هر لحظه چیزهای تازه و گوناگون و بیشتر یاد بگیرد.
به گفته اسکینر، نظام تربیتی موثر واقعی را نمی‌توان به وجود آورد، مگر اینکه فرآیند عمل «یادگیری» و «تدریس» کاملاً شناخته و فهمیده شوند.
هرگاه روان‌شناسی بتواند عمل یا فرآیند یادگیری را کاملاً بشناسد و بفهمد شاید جهان آدمی بتواند انیشتین‌ها و ابوعلی سینا و .... متعددی بار آورد.
روش‌های یادگیری افراد با یکدیگر فرق می‌کند. یادگیری بعضی افراد، کلامی است، بعضی دیگر به صورت دیداری، بعضی هم با گوش دادن و عده‌ای با درگیر شدن فعالانه با موضوع مورد یادگیری، بهتر یاد می‌گیرند. رویکرد به یادگیری، متغیری عمده در تفاوت‌های فردی است (کدیور، 1385، ص 289).
رویکرد یادگیری با توجه به دو مولفه در فرآیند یادگیری تعریف شده است:
1- انگیزش
2- راهبردهای یادگیری (بیگز، 1979، 1992).
رینر و رایدینگ (1997) دو رویکرد: درگیری سطحی و عمقی با تکلیف را مطرح کردند. رویکرد عمیق، فهم واقعی مطالب درسی و رویکرد سطحی که در بردارنده باز تولید مطالب آموزش داده شده و رویکرد پیشرفت مدار، که توسط بیگز (1979) و رامسون و انت وسیتل (1981)، بعداً به این دو رویکرد اضافه شد، بیانگر راهبردی است که سبب می‌شود فرد حداکثر موفقیت را به دست آورد.
در سه دهه گذشته، یکی از موارد و موضوعاتی که نظر پژوهشگران را به خود جلب کرد، بررسی رابطه رویکرد یادگیری به عنوان یک متغیر تاثیر گذار در پیشرفت تحصیلی است.
نتایج مطالعات مختلف بر وجود رابطه مثبت بین رویکرد عمیق با پیشرفت تحصیلی و رابطه منفی بین رویکرد سطحی و پیشرفت تحصیلی تاکید می‌کند (انت واستیل، رامسون، 1983، به نقل از دیست، 2003).
همچنین می‌توان گفت سازه (مفهوم) سبک‌های تفکر به عنوان یک متغیر تاثیر گذار دیگر در رویکرد یادگیری بسیار مهم است، زیرا سبک‌های تفکر، تاثیر عمده‌ای بر پیامد‌های یادگیری فراگیران دارد (کدیور، 1385).
بنابراین باید به سبک تفکری پرداخت که مستلزم بکارگیری رویکرد مطالعه خاص است و همپوشی آنها، سبب موفقیت تحصیلی بیشتر شود.
پژوهش حاضر رابطه بین سبک‌های تفکر و رویکرد یادگیری با پیشرفت تحصیلی دانش‌آموزان را مورد بررسی قرار می‌دهد.


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله مشخص کردن وجود یا عدم وجود رابطه بین سبک‌های تفکر و رویکرد‌های یادگیری با پیشرفت تحصیلی دانش‌آموزان

دانلود مقاله مشخص کردن وجود یا عدم وجود رابطه بین سبک‌های تفکر

اختصاصی از فی توو دانلود مقاله مشخص کردن وجود یا عدم وجود رابطه بین سبک‌های تفکر دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

 

 

 

مقدمه
اصطلاح «تفکر» از جمله اصطلاحات یا مفاهیم کلیدی در فرهنگ و ادبیات روانشناسی است که تقریباً همه مردم، اعم از کوچک و بزرگ یا با سواد و بی سواد آن را به کار می‌برند و بسیاری نیز آن را با اهمیت قلمداد کرده و یکی از ویژگی‌های آدمی می‌دانند، طوری که گاهی انسان را «حیوان متفکر» تعریف کرده‌اند (ارسطو، 1650).
روانشناسان در این که تفکر ریشه حل مساله و خلاقیت است، یعنی باید بتوانیم بیاندیشیم یا بتوانیم مسائل را حل کنیم یا خلاقیتی نشان دهیم، اتفاق نظر دارند. تمامی دانش‌آموزان و دانشجویان نیز نیاز دارند، به طور روشن بیاندیشند و نظام‌های تربیتی هم متعهدند که دانش‌آموزان را در فراگیری تفکر راهنمایی کنند.
آنچه در زندگی برای ما اتفاق می‌افتد، نه تنها به میزان درست اندیشیدن، بلکه به چگونگی تفکر ما نیز مربوط است. همینطور یکی از اصول اساسی روانشناسی تربیتی معاصر این است که سطح اندیشیدن دانش‌آموزان، به عنوان یکی از مهمترین پیش‌بینی کننده‌های موفقیت آنها در مدرسه قلمداد می‌شود.
رابرت استرنبرگ (1994)، شیوه‌های متفاوت افراد در پردازش اطلاعات را به عنوان «سبک‌های تفکر» نام‌گذاری کرده است. به نظر او، شیوه‌های تفکر به عنوان شیوه‌های ترجیح داده شده در بکارگیری استعدادها تعریف می‌شود. از نظر وی، سبک تفکر، روش رجحان یافته تفکر است. البته سبک تفکر یک توانایی نیست، بلکه به چگونگی استفاده فرد از توانایی‌هایش اشاره دارد (سیف، 1380).
به عبارت دیگر، انسان در اداره فعالیت‌های خود، شیوه‌هایی بر می‌گزیند که با آن احساس راحتی بیشتری دارد. استرنبرگ معتقد است که شیوه‌ها متفاوت از توانایی‌ها است و مستلزم رجحان و برتری دادن است تا هوشیاری در بکارگیری توانایی‌هایی یک فرد. همینطور، شیوه‌ها به تنهایی با قابلیت‌ها یا توانایی، ارتباط ندارند، بلکه شیوه‌ها، نحوه بیان یا بکارگیری یک یا چند توانایی را نشان می‌دهند (آرم استرانگ، 2000، کانو – کاریکا& هانگس، 2000؛ گریگورن & استرنبرگ، 1997، زانگ، 2000، زانگ & استرنبرگ، 200 و 1998).
از نظر استرنبرگ، تمایز بین سبک و توانایی نیز مهم است. توانایی به از عهده بر آمدن کاری به طور مناسب اشاره دارد، در حالی که سبک، به این که فرد دوست دارد چگونه کار انجام دهد، اشاره می‌کند(1997).
همینطور، شواهدی در دست است که نشان می‌دهد توانایی‌ها از اهمیت قابل ملاحظه‌ای برخوردار است (گریگورینکو و استرنبرگ، 1997). با این وجود، توانایی نمی‌تواند عملکرد تحصیلی را به طور کامل پیش‌بینی کند. به عبارت دیگر، بر مبنای تفاوت در توانایی، نمی‌توان به این سوال که «چرا برخی از دانش‌آموزان در مدرسه نمره عالی می‌گیرند، در حالی که دانش‌آموزان دیگر با همان توانایی در امتحان رد می‌شوند؟» پاسخ داد (استرنبرگ، ویلیامز، 1997).
بر این اساس، با آگاهی از این که تفاوت در توانایی فقط می‌تواند بخشی از تفاوت در عملکرد تحصیلی را تبیین کند، تعداد زیادی از محققان، نقش با اهمیت و پیش‌بینی کننده متغیرهای روان‌شناختی متفاوت و نامرتبط به توانایی را بر پیشرفت تحصیلی سرلوحه فعالیت‌های پژوهشی خود قرار دادند. یکی از این متغیرها نامرتبط به توانایی، سبک‌های تفکر است.
این محققان، نقش سبک‌های تفکر در پیشرفت تحصیلی را در فرهنگ‌های مختلف نظیر هنگ‌کنگ، چین، فیلیپین و ایالات متحده آمریکا مورد مطالعه و بررسی قرار دادند (ژانگ، 2004). چنانچه استرنبرگ و گریگورینکو (1993) و گریگورینگو و استرنبرگ (1997) نقش سبک‌های تفکر را در پیشرفت تحصیلی دو گروه از کودکان تیز هوش شرکت کننده در یک برنامه مدرسه‌ای مورد مطالعه قرار دارند. آنها نشان دادند که سبک‌های تفکر با پیشرفت تحصیلی دانش‌آموزان رابطه دارد. ژانگ (2001) با مطالعه رابطه بین سبک‌های تفکر و پیشرفت تحصیلی در دانشجویان چینی نشان داد که سبک تفکر اجرایی با نمرات پیشرفت تحصیلی رابطه مثبت دارد. همچنین سبک تفکر قضایی نیز با پیشرفت تحصیلی رابطه مثبت دارد.
کانوگارسیا و هاگس (2000) با مطالعه رابطه بین سبک تفکر و پیشرفت تحصیلی در دانشجویان اسپانیایی نشان دادند که دانشجویان دارای سبک‌های تفکر اجرایی، پیشرفت تحصیلی بیشتر دارند.
متغیر تاثیر گذار دیگر در این مورد، متغیر رویکرد یادگیری است که با توانایی یادگیری دانش‌آموزان ارتباط ندارد. به عبارت دیگر یکی از ویژگی‌های برجسته انسان، توانایی او در یادگیری است. فرق عمده آموختن انسان با آموختن سایر حیوانات نزدیک به او در این است که یادگیری آدمی بسیار پیچیده‌تر و وسیع‌تر و عمیق‌تر از یادگیری سایر حیوانات است. برای انسان، بهتر، برتر و زیباتر ساختن زندگی مطرح است. بنابراین ناگزیر است هر لحظه چیزهای تازه و گوناگون و بیشتر یاد بگیرد.
به گفته اسکینر، نظام تربیتی موثر واقعی را نمی‌توان به وجود آورد، مگر اینکه فرآیند عمل «یادگیری» و «تدریس» کاملاً شناخته و فهمیده شوند.
هرگاه روان‌شناسی بتواند عمل یا فرآیند یادگیری را کاملاً بشناسد و بفهمد شاید جهان آدمی بتواند انیشتین‌ها و ابوعلی سینا و .... متعددی بار آورد.
روش‌های یادگیری افراد با یکدیگر فرق می‌کند. یادگیری بعضی افراد، کلامی است، بعضی دیگر به صورت دیداری، بعضی هم با گوش دادن و عده‌ای با درگیر شدن فعالانه با موضوع مورد یادگیری، بهتر یاد می‌گیرند. رویکرد به یادگیری، متغیری عمده در تفاوت‌های فردی است (کدیور، 1385، ص 289).
رویکرد یادگیری با توجه به دو مولفه در فرآیند یادگیری تعریف شده است:
1- انگیزش
2- راهبردهای یادگیری (بیگز، 1979، 1992).
رینر و رایدینگ (1997) دو رویکرد: درگیری سطحی و عمقی با تکلیف را مطرح کردند. رویکرد عمیق، فهم واقعی مطالب درسی و رویکرد سطحی که در بردارنده باز تولید مطالب آموزش داده شده و رویکرد پیشرفت مدار، که توسط بیگز (1979) و رامسون و انت وسیتل (1981)، بعداً به این دو رویکرد اضافه شد، بیانگر راهبردی است که سبب می‌شود فرد حداکثر موفقیت را به دست آورد.
در سه دهه گذشته، یکی از موارد و موضوعاتی که نظر پژوهشگران را به خود جلب کرد، بررسی رابطه رویکرد یادگیری به عنوان یک متغیر تاثیر گذار در پیشرفت تحصیلی است.
نتایج مطالعات مختلف بر وجود رابطه مثبت بین رویکرد عمیق با پیشرفت تحصیلی و رابطه منفی بین رویکرد سطحی و پیشرفت تحصیلی تاکید می‌کند (انت واستیل، رامسون، 1983، به نقل از دیست، 2003).
همچنین می‌توان گفت سازه (مفهوم) سبک‌های تفکر به عنوان یک متغیر تاثیر گذار دیگر در رویکرد یادگیری بسیار مهم است، زیرا سبک‌های تفکر، تاثیر عمده‌ای بر پیامد‌های یادگیری فراگیران دارد (کدیور، 1385).
بنابراین باید به سبک تفکری پرداخت که مستلزم بکارگیری رویکرد مطالعه خاص است و همپوشی آنها، سبب موفقیت تحصیلی بیشتر شود.
پژوهش حاضر رابطه بین سبک‌های تفکر و رویکرد یادگیری با پیشرفت تحصیلی دانش‌آموزان را مورد بررسی قرار می‌دهد.

 

بیان مسئله
انسانها در ابعاد مختلف، دارای تفاوت‌هایی هستند که در توانایی‌ها، استعدادها، رغبت‌ها و سرانجام سبک تفکر، نمود پیدا می‌کند. توجه به این تفاوت‌ها باعث می‌شود که افراد در مسیر تحصیلی و شغلی مناسب هدایت شوند. شاید مهمترین مساله‌ای که باید به آن آگاه و هوشیار بود، وجود سبک‌های تفکر متفاوت در افراد است. تحقیقات نشان داده‌اند که توانایی‌های تحصیلی و آزمون‌های پیشرفت سنتی فقط بخش کمی از تغییر‌پذیری تفاوت‌های فردی را در پیشرفت تحصیلی توجیه می‌کنند. (استرنبرگ و ویلیامز ، 1997)
لذا مطالعات زیادی درباره نقش مقیاس‌های نامرتبط با توانایی یا عوامل غیر تحصیلی بر پیشرفت تحصیلی انجام شده است. این عوامل گستره وسیعی از سبک‌های تفکر (ژانگ 2003، 2005، گریگورینکو و استرنبرگ، 1997) رویکردهای یادگیری (ژانگ، 2004، 200، بوساتو، پرنیز، الشوت و هاماکر، 1999، 2000) را در بر می‌گیرد.
استرنبرگ، سبک تفکر را به عنوان طریقی که فرد می‌اندیشد، تعریف کرده است. او در این باره معتقد است که «سبک تفکر یک توانایی نیست، بلکه به چگونگی استفاده از توانایی‌ها اشاره می‌کند».
همینطور اگر چه ممکن است افراد عملاً در توانایی‌ها مشابه باشند، اما در سبک‌های تفکر از یکدیگر متفاوت‌اند (سیف 1380). افراد دارای سبک‌های تفکر متفاوت، مایلند از توانایی‌هایشان به طرق مختلف استفاده کنند و متناسب با آن تفکر واکنش نشان دهند. از اینرو، بسیاری از دانش‌آموزان و دانش‌جویانی که در کلاس‌های درس ضعیف قلمداد می‌شوند، توانایی موفق شدن را دارند و این معلمان هستند که از تنوع سبک‌های تفکر و رویکرد‌های یادگیری آنها بی اطلاع می‌باشند.
رابطه بین سبک تفکر و موفقیت تحصیلی، توجه زیادی را در طی دو دهه گذشته به خود اختصاص داده است. تحقیقات نشان داده است که برخی شیوه‌های تفکر می‌تواند به عنوان عوامل پیش‌بینی کننده قابل توجهی از پیشرفت (موفقیت) تحصیلی دانشجویان و عملکرد آنها بکار گرفته شود (آلبای‌لی 2006، استرنبرگ 1997، استرنبرگ و اگنر،1992).
ژانگ (2002) در پژوهشی با دانشجویان دانشگاه‌های آمریکا، دریافت که سبک تفکر محافظه کارانه به طور مثبتی معدل نمرات دانشجویان را پیش‌بینی می‌کند، در حالیکه سبک‌های تفکر کلی و آزادی‌خواه (آسان‌گرانه) به طور منفی معدل نمرات دانشجویان را پیش‌بینی می‌کند. همانطور ژانک (2001) و ژانک و استرنبرگ (1998) این تحقیق را بر روی دانشجویان هنگ‌کنگ انجام دادند و دریافتند که سبک‌های تفکری محافظه کارانه (اجرایی، سلسله مراتبی و درونی) به طور مثبت با پیشرفت تحصیلی رابطه دارد و سبک‌های تفکر قانونی و آزادی‌خواه و بیرونی گرایشی منفی به موفقیت تحصیلی دارند.
علاوه بر این، این بررسی در دانشگاه‌هایی در اسپانیا نیز اجرا شد. یافته‌های حاصل از این تحقیق نیز نتایج تحصیلی را که در هنگ‌کنگ اجرا شده بود، تایید کرد‌(گانوگاسیاوهاگس، 2000).
به عبارت دیگر، افرادی که به موفقیت تحصیلی بالاتر گرایش داشتند، افرادی هستند که ترجیح می‌دهند از قوانین و شیوه‌های موجود پیروی کنند (سبک اجرایی) ولی کسانی که ترجیح می‌دهند به تنهایی کار کنند (سبک تفکر درونی) و کسانی که ترجیح می‌دهند برای مسائل، راه حل خلق، تدوین و برنامه‌ریزی کنند (سبک تفکر قانونی) رابطه‌ای منفی با پیشرفت تحصیلی دارند (آلبای‌لی، 2006). در تحقیق دیگر بر روی دانشجویان فیلیپین، برناردو ژانک و کالونگ (2002) سبک‌های تفکر نیازمند‌پیروی (انطباق)، احترام به مراجع قدرت و دارای مفهومی از نظم، به طور مثبت با موفقیت تحصیلی همبستگی دارد. سبک تفکر قضاوتی نیز به طور مثبت با موفقیت تحصیلی دانشجویان فیلیپینی رابطه داشت. در یک تحقیق جدیدتر که ژانگ‌(2004) بر روی دانشجویان هنگ‌کنگی انجام داد، دریافت که تفکر سلسله مراتبی – قضاوتی و سلطنتی به طور معنی دار به پیش‌بینی تحصیلی دانشجویان کمک می‌کند.
بی توجهی به سبک‌های تفکر در موقعیت‌های مختلف منجر به این می‌شود کـه‌مهمتریـن‌و با ارزش‌ترین استعـدادها و سرمایـه‌های بالقـوه حذف و یا نادیده گرفته شوند.
رویکرد یادگیری به عنوان یکی دیگر از منابع تفاوت‌های فردی در عملکرد تحصیلی است، که با توانائی رابطه ندارد و شیوه‌ ترجیحی فرد را در مطالعه و یادگیری مطالب نشان می‌دهد.
هماهنگ با الگوی فرایند، بازده دانکین و بیدل (1974، به نقل از ژانگ و استرنبرگ، 2000) الگوی بیگز که سه مولفه کلاس را مورد توجه قرار داده است: پیش زمینه، فرآیند و بازده.
«پیش‌زمینه» به مولفه‌هایی اشاره می‌کند که قبل از یادگیری حضور دارند. «فرآیند» مولفه‌هایی است که ضمن یادگیری حضور دارند و «بازده» به نتایجی اشاره می‌کند که بعد از یادگیری اتفاق می‌افتد.
در این الگوی سه مولفه، سه رویکرد درباره یادگیری از یکدیگر قابل تمایز است. رویکرد سطحی، که در بردارنده باز تولید مطالب آموزش داده شده، جهت برآوردن حداقل مقتضیات است. رویکرد عمیق، که در بردارنده فهم واقعی مطالب یاد گرفته شده می‌باشد و رویکرد پیشرفت مدار، که در بردارنده استفاده از راهبردهایی است که نمرات فرد را به حداکثر می‌رساند. در این پژوهش از مطالعه رویکرد پیشرفت مدار صرفنظر گردید. ولی در بررسی متون مرتبط با این موضوع، مشخص شد که سه ساختار «انگیزه، کاربرد استراتژی و سبک یادگیری» نیز بر پیشرفت تحصیلی دانشجویان تاثیر دارد (رامسون و انت وستیل).
کاربرد راهبرد، شامل رفتارهای یادگیرنده در فرآیند یادگیری است. برای مثال در تحقیقات اغلب بین پردازش عمیق و سطحی تفاوت قائل می‌شوند. استراتژی عمیق، مستلزم پردازش اطلاعات جدید بر حسب این امر می‌باشد که چگونه این شناخت، روش برنامه‌ریزی فرد را برای مطالعه مرتبط می‌کند (شکری و همکاران، 1385).
استراتژی سطحی، مستلزم پردازش اطلاعات جدید، از شناخت موجود در یک شکل سطحی و ظاهری است که انسان در جریان مطالعه با آن مواجه می‌شود (همان منبع). در تحقیقی که در این زمینه در مورد دانشجویان مهندسی دانشگاه ایالات متحد ه انجام گرفته است، مشخص شد که کاربرد استراتژی عمیق، یادگیری و موفقیت را ارتقاء می‌دهد. همچنین شواهدی وجود دارد که استراتژی پردازش سطحی شاید یادگیری را با مشکل مواجه کند (دیلون، گرن، 2005).
دانش‌آموزان به سازگاری با کسب راهبردهای مطالعه و یادگیری جدید به منظور موفق شدن و پیشرفت تحصیلی نیاز دارند. (پری و پینز، 1990)
آنها بر این باورند که راهبرد مطالعه ضعیف منجر به عملکرد ضعیف و در نتیجه کنترل ضعیف شده و موجب می‌شود که کیفیت آموزش پایین بیاید.
در شکل‌گیری مشخصه‌های دانشجویان موفق، تحقیقی انجام شده که نشان می‌دهد، روش‌های تدریس (کیربای، 1983، رامسون، 1990)، اعمال ارزیابی (رامسون 1992 و 1983) و برنامه آموزشی (بیگتز، 1990 و رامسون 1998) همه به طور مستقیم بر عملکرد تحصیلی تاثیر می‌گذارند.
وانکیز (1982) تحقیقی را در مورد رابطه بین رویکرد مطالعه و رتبه‌های علمی اهدا شده، گزارش می‌کند. این تحقیق دریافت که شیوه‌های مطالعه غیر سازمان یافته، رویکرد سطحی و نگرش منفی نسبت به مطالعه همواره به طور ثابت با عملکرد تحصیلی مرتبط بوده است.
تحقیقات و مطالعات دیگری که در این راستا انجام شد، به این نتیجه دست یافتند که بین رویکرد یادگیری و پیشرفت تحصیلی رابطه وجود دارد (واتکینگز ، هاتی ، 1984، به نقل از زانگ، 2003، سدلر ، اسمیت ، تسانگ ، 1998). به نظر پنتریچ و همکاران (1993) راهبردهای پردازش عمیق از راهبردهای پردازش سطحی برای عملکرد مناسب‌ترند. شونبرگ و کاسوفسکا (1997 و بیکل (1996) نیز دریافتند که رویکرد عمیق با پیشرفت تحصیلی رابطه مثبت دارد.
در زمینه رویکرد یادگیری، تحقیقات زیادی در کشورمان انجام نشده است و اینکه‌آیا‌رابطه بین سبک تفکر و رویکرد یادگیری وجود دارد یا نه، نامشخـص است و یا اینکه رابطه بین این دو متغیر در پیشرفت تحصیلی دانش‌آموزان چقدر تاثیر دارد، مبهم‌می‌باشد.
لذا پژوهش حاضر به دنبال پاسخ این سوال اساسی است که آیا بین سبـک‌تفکـر‌دانش‌آموزان و رویـکرد‌های یـادگیری آنها با پیشرفت تحصیلی رابطه وجود دارد؟

 

ضرورت و اهمیت تحقیق
در مورد اهمیت و ضرورت تحقیق باید گفت: تفاوت در شیوه و نحوه اندیشیدن در افراد مختلف این آگاهی را می‌دهد که فکر کردن یک ویژگی فردی است و درهر فردی به نحو خاصی نمایان می‌شود، به طوری که آن را به شکل یک توانایی ظاهر می‌سازد که برای پردازش آن کارهای زیادی می‌توان کرد (دوبونو، 1933، ترجمه صدری افشار، 1382).
سبک‌های تفکر به افراد کمک می‌کند که چرا بعضی افراد در مشاغل انتخابی خود موفقند و برخی موفق نیستند (استرنبرگ، 1998، ترجمه خسروی اهری، 1381).
اساساً چه نوع توانهای ذهنی ناشناخته‌ای در افراد وجود دارد که می‌تواند موفقیت‌های تحصیلی آینده را پیش‌بینی کند.
افراد به شیوه‌های متفاوتی می‌اندیشند. تحقیقات نشان می‌دهد که افراد حتی فراتر از آنچه دیگران درباره شیوه تفکرآنان درک‌می‌کنند، می‌اندیشند. بهمین دلیل است که بین‌همسران، والدین و فرزندان معلمان و دانش‌آموزان، روسا و کارمندان سوء تفاهم ایجاد می‌شود.
درک درست سبک‌های تفکر به افراد کمک می‌کند، مانع بروز این سوء تفاهم‌ها شوند و در واقع درک بهتری نسبت به همدیگر و خودشان پیدا کنند (استرنبرگ، 1998، ترجمه خسروی واهری، 1381).
همانطور که در بیان مسئله عنوان شد، عوامل بسیاری در پیشرفت تحصیلی‌دانش‌آموزان تاثیر دارند که اگر هر کدام از این عوامل به عنوان متغیر بررسی شوند و‌وضوح رابطه آنها با پیشرفت تحصیلی مشخص شود، می‌توان دلایل متقن و محکمی در اختیار متخصصان تعلیم و تربیت قرار دارد و کمک شایانی به موفقیت و پیشرفت دانش‌آموزان کرد.
در بیان این پژوهش‌ها، می‌توان رابطه بین سبک تفکر دانش‌آموزان در پیشرفت‌تحصیلی دانش‌آموزان و رابطه بین رویکرد‌های یادگیری آنان در پیشرفت تحصیلی‌دانش‌آموزان را نشان داد. به علاوه با توجه به اینکه سبک تفکر به شیوه‌های‌ترجیحی‌افراد در استفاده از توانایی‌های فردی دانش‌آموزان اشاره دارد (استرنبرگ،‌1997) و همچنین سبک تفکر بر نظریه خود مدیریتی ذهنی (استرنبرگ، 1997،‌1998) استوار است و مطرح می‌کند همان گونه که برای مدیریت یک جامعه راه‌های‌متفاوتی وجود دارد، افراد نیز برای بهره‌گرفتن از توانایی‌های خود از شیوه‌هـای‌متفاوتی استفاده می‌کنند.
بنابراین، هدف پژوهش حاضر، یافتن سبک تفکری است که بر پیشرفت تحصیلی اثر مثبت دارد و به دانش‌آموزان کمک می‌کند تا به موفقیت تحصیلی نایل گردد.
از آنجا که رویکرد یادگیری نشان دهنده انگیزش و راهبرد‌های متناظر با آن هستند که فرد برای برآوردن تقاضای مطالعاتی خود، از آن استفاده می‌کنند. بر این اساس، رویکرد عمیق با هدف درک واقعی مطالب به کار می‌رود و راهبرد‌های متناظر با این رویکرد، شامل ارتباط بر قرار کردن بین ایده‌ها و استفاده از شواهد است و انگیزه غالب نیز علاقه‌مندی به ایده‌های بدیع است (شکری همکاران، 1385).
در مقابل، رویکرد سطحی به تولید مجدد مطالب به کمک راهبرد یادگیری طوطی‌وار‌اشاره دارد و انگیزه اصلی در این رویکرد، ترس از شکست است. (همان‌منبع)‌بنابراین با توجه به با اهمیت بودن این متغیر در پیشرفت تحصیلی تحقیق حاضر‌در‌پی آن است که با شناخت این متغیر رابطه آن را با پیشرفت تحصیلی تبیین کند.‌با‌تایید رابطه رویکرد یادگیری با سطوح (عمیق و سطحی) با پیشرفت تحصیلی‌در‌این‌پژوهش، می‌توان کمک شایانی به سیستم تعلیم و تربیت و معلمیـن‌و‌دانش‌آموزان کرد تا رویکردی را برای مطالعه انتخاب کنند، تا به موفقیت تحصیلی آنها کمک کند.

 

اهداف پژوهش
هدف کلی
مشخص کردن وجود یا عدم وجود رابطه بین سبک‌های تفکر و رویکرد‌های یادگیری با پیشرفت تحصیلی دانش‌آموزان.
اهداف خاص
مشخص کردن وجود رابطه بین سبک تفکر با پیشرفت تحصیلی دانش‌آموزان
مشخص کردن وجود رابطه بین رویکرد‌های یادگیری با پیشرفت تحصیلی دانش‌آموزان
مشخص کردن وجود رابطه بین سبک‌های تفکر و رویکرد‌های یادگیری
فرضیه‌ها
1- بین سبک‌های تفکر و پیشرفت تحصیلی رابطه وجود دارد.
1-1- بین سبک تفکر اجرایی و پیشرفت تحصیلی رابطه وجود دارد.
2-1- بین سبک تفکر قانونی و پیشرفت تحصیلی رابطه وجود دارد.
3-1- بین سبک تفکر قضایی و پیشرفت تحصیلی رابطه وجود دارد.
2- بین رویکرد‌های یادگیری و پیشرفت تحصیلی رابطه وجود دارد.
1-2- بین رویکرد عمیق و پیشرفت تحصیلی رابطه وجود دارد.
2-2- بین رویکرد سطحی و پیشرفت تحصیلی رابطه وجود دارد.
3- بین سبک‌های تفکر و رویکرد‌های یادگیری رابطه وجود دارد.
1-3- بین رویکرد عمیق و سطح تفکر اجرایی رابطه وجود دارد.
2-3- بین رویکرد عمیق و سطح تفکر قضایی رابطه وجود دارد.
3-3- بین رویکرد عمیق و سطح تفکر قانونی رابطه وجود دارد.
4-3- بین رویکرد سطحی و سطح تفکر اجرایی رابطه وجود دارد.
5-3- بین رویکرد سطحی و سطح تفکر قضایی رابطه وجود دارد.
6-3- بین رویکرد سطحی و سطح تفکر قانونی رابطه وجود دارد.

 

تعاریف و اصطلاحات و واژه‌ها
تعاریف نظری
دیویی، (1932) سبک تفکر را جریانی مشتمل بر دو مرحله: الف) ابتدایی که مرحله شک و ابهام است و مرحله ب) انتهایی که فرد به نتیجه و جواب دست می‌یابد، تقسیم کرده است.
هریسون و برامسون (1982) سبک تفکر را در 5 گروه دسته‌بندی کرده‌اند:
1- سبک ترکیبی: این افراد مستعد و آماده چالش و بحث کردن می‌باشند.
2- سبک ایده‌آلیسم: نقطه مقابل افراد ترکیبی هستند و از تعارض پرهیز می‌کنند و سعی در سازگاری دارند.
3- سبک پراگماسیسم: اغلب خوش طبع هستند و با نظرات دیگران سریع موافقت می‌کنند.
4- سبک آنالیسم (تجزیه گرا): افراد خونسرد، ساعی و مشتاق در درس با اشکالاتی در خواندن.
5- سبک رئالیسم: قوی و با شخصیت، رک گو و غیره...
هویتر، (1995) سبک تفکر را فرآیند ذهنی پیچده‌ای می‌داند که شامل ادراک و یادآوری دانش، پردازش آگاهانه اطلاعات و سازماندهی مجدد ساختارهای ذهنی، به منظور ارائه مفاهیم شخصی بر اساس تجربه خود شخص می‌باشد و نیاز به مهارت خاص دارد.
سبک‌های تفکر شیوه ترجیحی افراد در استفاده از توانایی‌های فردی آنها است (گریگونیکو و استرنبرگ، 1997)
استرنبرگ شیوه‌های متفاوت افراد در پردازش اطلاعات را سبک‌های تفکر نامگذاری کرده است (استرنبرگ، 1994)
سبک‌های تفکر به نظریه خود مدیریتی ذهنی استرنبرگ (1997، 1988، به نقل از ژانگ، 2004) استوار است و مطرح می‌کند همان گونه که برای مدیریت یک جامعه راه‌های متفاوتی وجود دارد، افراد نیز برای بهره‌گرفتن از توانایی‌های خود از شیوه‌های متفاوتی استفاده می‌کنند. این نظریه 13 سبک تفکر را توصیف می‌کند که در پنج بعد از یکدیگر متمایز می‌شود.
کارکردها، شکل‌ها، سطوح، حوزه‌ها و گرایش‌ها .
کارکردها: برای خود مدیریتی ذهنی سه کار کرد می‌توان تصور کرد که عبارتند از: قانونی، اجرایی، قضایی.
سبک تفکر قانونگذار: فرد در ایجاد و اختراع و طراحی و انجام کارها از روش خود استفاده می‌کند (استرنبرگ، 1994).
سبک تفکر اجرایی: به تمایل فرد در پیروی از دستورات و آنچه به او گفته می‌شود، اشاره دارد (استرنبرگ، 1994).
سبک تفکر قضاوتگر: به تمایل فرد در قضاوت و ارزیابی افراد و کارها اشاره دارد‌(استرنبرگ، 1994).
رویکرد یادگیری: یکی دیگر از متغیرهایی است که با توانایی یادگیری دانش‌آموزان ارتباط ندارد. هماهنگ با الگو فرآیند، بازده دانکین و بیدل (1974، به نقل از ژانک و استرنبرگ، 2000)، مدل بیگز سه مولفه کلاس درس را مورد توجه قرار داده است. «پیش زمینه» به مولفه‌هایی اشاره می‌کند که قبل از یادگیری حضور دارد. «فرآیند» به مولفه‌هایی اشاره می‌کند که ضمن یادگیری حضور دارد و «بازده» به نتایجی اشاره می‌کند که بعد از یادگیری اتفاق می‌افتد.
مارتون و سالجو (1976) بیان کردند که دانشجویان به طور کلی می‌توانند دو رویکرد مختلف را در مطالعاتشان اتخاذ کنند که آنها آن را رویکرد «عمیق و سطحی» نامیدند.
سولسون (1982) دریافت کسانی که یک رویکرد عمیق را به کار می‌گیرند،‌تمایل‌به‌مطالعه برای مدتهای طولانی دارند. از آنجاییکه به دنبال درک و فهم مطلب بودن، کار را برایشان جالب‌تر می‌کند و کسانی که یک رویکرد سطحی را به کار می‌گیرند، یکنواختی و خستگی (ملامت) یادگیری طوطی‌وار دارند و دقت کمتری برای مطالعه اختصاص می‌دهند.
رویکرد سطحی : در بر دارنده باز تولید مطالب آموزش داده است و در جهت برآوردن حداقل مقتضیات تلاش می‌کند.
رویکرد عمیق : فهم واقعی مطالب یاد گرفته شده را در بر می‌گیرد.
رویکرد پیشرفت مدار : در بر دارند ه استفاده از راه‌بردهایی است که نمرات فرد را به بالاترین حد می‌رساند.
پیشرفت تحصیلی: سنجش عملکرد یادگیرندگان و مقایسه نتایج حاصل با هدفهای‌آموزشی از پیش تعیین شده به منظور تصمیم‌گیری در این باره که آیا فعالیت‌های‌آموزش معلم و کوشش‌های یادگیری دانش‌آموزان به نتایج مطلوب رسیده است (سیف، 1383).

 

تعریف عملیاتی
سبک‌های تفکر: سبک‌های تفکر (قانون‌گذار، اجرایی، قضاوتگر) بر اساس عملکرد فرد در آزمون سبک‌های تفکر استرنبرگ _ واگز و نمره‌ای که برای هر آزمون از پاسخگویی به این پرسشنامه به دست می‌آید، سنجیده می‌شود.
رویکرد یادگیری: رویکرد یادگیری (عمیق و سطحی) با پرسشنامه فرآیند مطالعه، بیگز و همکاران (2001) فرم دو عاملی تجدید نظر شده «پرسشنامه فرآیند مطالعه» (SPQ) را برای استفاده معلمان در ارزیابی رویکرد یادگیری دانش‌آموزان ارائه می‌کردند. این ابزار با استفاده از 20 سوال با مقیاس لیکرت پنج درجه‌ای فقط رویکرد عمیق و سطحی (در حالی که هر رویکرد خود از دو بعد انگیزه و پیشرفت تشکیل شده) را ارزیابی می‌کند.
پیشرفت تحصیلی: معدل نمرات سال گذشته دانش‌آموزانی که در سال تحصیلی 87 – 86 در دبیرستانهای منطقه یک مشغول تحصیل هستند، مورد نظر است که از طریق دفتر دبیرستان‌های مورد مطالعه، جمع‌آوری شده است.

 

 

 

 

 

الف) مرور مبانی نظری
تفکر چیست؟
از ویژگی‌های بارز انسان و محور اساسی حیات او، قدرت اندیشه وی است. انسان در طول زندگی خویش هرگز از تفکر و اندیشیدن فارغ نبوده و به کمک آن به تصمیم‌گیری پرداخته و توانسته است به حل مسائل و مشکلات بپردازد. بنابراین، تمام موفقیت‌ها و پیشرفت‌های انسان در گرو اندیشیدن بارور، پویا و موثر است. همینطور این فرض که فکر کردن راه را برای آموزش بیشتر باز می‌کند، کاملاً پذیرفته شده است. چنانکه بسیاری از والدین بر این باورند که مهم نیست که فرزندان آنها چه می‌آموزند، یا چه مطالعه می‌کنند. آنچه مورد توجه آنان است، این است که فرزندانشان بیاموزند که چگونه فکر کنند، تصمیم بگیرند و قضاوت نمایند (جان راجرز، پیتریک ویلیام، ترجمه قراچه داغی). تفکر از مهم‌ترین مسائلی است که همراه ذهن اندیشمندان را به خود مشغول داشته است. به بیان دیگر، اندیشمندان بر این باور هستند که انسان، فرهنگ و تمدن خویش را مدیون تفکر است. به طور کلی وجه تمایز انسان با سایر موجودات، همانا تفکر وی است (مطهری، 1365).
انواع تفکر
گیلقورد و دوبونو (1986) تفکر را به سه دسته تقسیم کرده‌اند:
1- تفکر منطقی
2- تفکر انتقادی
3- تفکر خلاق
1- تفکر منطقی
فرآیندی است که شخص در آن با توجه به تجارب عملی و توانمندی‌های ذهنی خود بتواند به حل مسئله یا مشکل اقدام و به نتیجه مطلوبی دست یابد.
مراحل تفکر منطقی
1- شناسایی یا طرح مسئله
2- جمع‌آوری اطلاعات
3- تعریف دقیق مسئله
4- تعیین راه‌حل‌های متعدد
5- اجرا و ارزیابی
ویژگی افراد دارای تفکر منطقی
1- بابررسی شقوق مختلف یک مسئله، بهترین راه را انتخاب وملاک عمل قرار‌می‌دهد.
2- جهت و مسیر مشخصی را برای حل مسئله دنبال می‌کند.
3- مراحل حل مسئله یا مشکل را به یکدیگر وابسته‌ در نظر می‌گیرد.
راه‌کارهایی برای پرورش تفکر منطقی
1- احساس نیاز بیشتر به کسب توانایی مهارت‌های حل مسئله در زندگی
2- توجه ویژه به خصوصیات شخصیتی، احساسی و رفتاری خود و دیگران
3- افزایش تحمل ابهام در برخورد با مسائل گوناگون
4- تردید در مورد اولین راه حل به عنوان بهترین راه حل
5- تردید در مورد اینکه کوتاهترین راه بهترین راه نیست.
6- اولویت بندی مشکلات از نظر اهمیت و مهم بودن.
2- تفکر انتقادی
تمام گرایش‌ها و استعدادها، مانند تحلیل دقیق مسائل، توجه به نقطه نظرهای متفاوت و رسیدن به نتایج صحیح را شامل می‌شود. تفکر انتقادی، فرآیندی است شناختی، فعال، هدفمند و سازمان یافته
مراحل تفکر انتقادی
1- پرسشگری
2- جمع‌آوری اطلاعات
3- ارزیابی
4- نتیجه‌گیری
ویژگی افراد دارای تفکر انتقادی
1- داشتن روحیه پرسشگری
2-
3- داوری و قضاوت به دور از تعصبات و لجبازی
4- قدرت تشخیص و تمیز درست از نادرست
5- داشتن تفکر سیستمی و توانایی پرداختن به کل و جزء به طور توامان.
6- نسبت به مسائل دید وسیع و دقیق دارند.
راه‌های پرورش تفکر انتقادی
1- نسبت به امور و پدیده‌های اطراف خود حساسیت و دقت بیشتری داشته باشید.
2- دیده‌ها، شنیده‌ها و مطالعات خود را مورد تجزیه و تحلیل قرار دهید.
3- زندگینامه افراد نقاد و تاثیر گذار را مطالعه کنید.
4- هرگز دچار احساسات، قضاوت عجولانه، تعصب و خود رایی درباره موضوعات مورد بحث نشوید.
3- تفکر خلاق
مهارتی است که شخص از تلفیق مهارت‌های حل مسئله و تصمیم گیری از افکار یا روابط نو برخوردار شده و قدرت کشف و انتخاب راه‌حل‌های جدید را پیدا می‌کند. تفکر خلاق عبارت است از تفکر ابتکاری و مناسب.
مراحل تفکر خلاق
1- آمادگی
2- مطالعه
3- تغییر
4- پختگی
5- اشراق (به پاسخ‌های ناگهانی دست یابد.)
6- وارسی
7- اجرا
انواع تفکر خلاق
1- تفکر واگرا؛ تفکر خلاق با تفکر واگرا رابطه مستقیم دارد. از ویژگی‌های تفکر واگرا؛ ابتکار، سیالی، انعطاف‌پذیری و بسط است.
2- تفکر هم‌گرا؛ در این تفکر، فکرهای جدید و نو کمتر راه پیدا می‌کندو در واقع همان استدلال منطقی است که به دنبال یک جواب صحیح می‌گردد.
پرورش تفکر
یکی از ویژگی‌های اساسی انسان، برخورداری او از قدرت تفکر است. از نظر دیویی، تفکر به معنای آگاهی از آنچه به ذهن می‌آید، است. انسانها به کمک تفکر توانسته‌اند به محیط پیچیده، متنوع و متغیر اطراف خود مسلط شده و به حیات خود ادامه دهند. انسان در شرایط غیر قابل پیش‌بینی، در بر خورد با اوضاع و احوال تازه و روبرویی با رویدادهای متنوع توانسته است که با استفاده از تفکر خویش بر مشکلات فایق آید. همینطور در شرایط کنونی، پرورش تفکر، یکی از ضروری‌ترین و کارآمد‌ترین وسیله جهت مشکل گشایی و نوآوری است (شریعتمداری، 1378).
در کنفرانسی که در سال 1989 توسط سازمان همکاری و توسعه اقتصادی برگزار شد، متخصصان کشورهای مختلف نظر خود را در زمینه پرورش تفکر ارائه دادند. این نظریات تحت سه عنوان زیر مورد بحث قرار گرفت:
1- فراگیری تفکر، روش یا رویکرد مستقیم
2- فراگیری تفکر، روش یا رویکرد تلفیقی
3- کاربرد دانش‌شناختی در آموزش تفکر
دوبونو (1989) معتقد است که آموزش مستقیم و صریح تفکر در مدارس، امری ضروری است و در شرایط کنونی این امر در بسیاری از کشورها ی دنیا به صورت درست صورت نمی‌گیرد. از نظر او دلایل این امر عبارتند از:
1- تعلیم و تربیت امری درونی و پیش پا افتاده تلقی می‌شود.
2- تعلیم و تربیت سخت گرفتار است و برنامه درسی متراکم‌تر از آن است که به تفکر بپردازد.
3- تعلیم و تربیت واقعاً بطور معنوی تفکر را مطرح نمی‌کند.
4- شیوه آموزش تفکر، تعلیم و تربیت را گیج کرده است.
بنابراین، این نکته مطرح شد که باید معیارهایی در نظر گفت تا درستی و دقت این‌آموزش‌ها مشخص گردد. یکی از افرادی که در این حوزه تلاش کرده است، دوبونو است.

 

معیارهای گزینش شیوه آموزش تفکر به نظر دوبونو(1989) چنین است:
1- روش باید ساده، عملی و قابل اجرا باشد.
2- روش باید آنقدر نیرومند باشد که در انتقال از مربی به فراگیر بدون تغییر بماند.
3- روش باید به طور مشخص به موقعیت‌های زندگی واقعی اشاره کند.
4- روش باید بصورتی تهیه شود که هر بخش از آن مفید و قابل اجرا باشد.
5- روش باید در مورد سنین مختلف و توانایی‌های متفاوت در فرهنگ‌های مختلف و زمینه‌های گوناگون قابل اجرا باشد.
6- فراگیران باید از درس‌های مربوط به تفکر لذت ببرند.

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  120  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله مشخص کردن وجود یا عدم وجود رابطه بین سبک‌های تفکر

دانلود مقاله بیشتر منابع نفت و گاز ایران در چه مناطقی وجود دارد ؟

اختصاصی از فی توو دانلود مقاله بیشتر منابع نفت و گاز ایران در چه مناطقی وجود دارد ؟ دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

 

بیشتر منابع نفت و گاز ایران در چه مناطقی وجود دارد ؟

 

اکتشاف نفت در ایران
ویلیام ناکسی دارسی یک میلیونراسترالیایی ، نخستین فردی بود که با روشهای جدید روز ودستگاههای حفاری مکانیکی در ایران به اکتشاف نفت وحفر چاه پرداخت.او ابتدا گروهی فنی را به سرپرستی زمین شناسی به نام برلز استخدام و به ایران اعزام کرد. این گروه ، پس از بررسیهای زمین شناسی ، گزارش رضایت بخشی داد.احتمال وجود نفت در حوالی قصرشیرین و شوشتر را زیاد و دردیگرنقاط امیدوار کننده دانست. پس از دریافت این گزارش ،دارسی نماینده ای به نام ماریوت را در سال 1901 به دربار ایران فرستاد ماریوت امتیاز اکتشاف و استخراج نفت در تمام ایران ، بجز پنج ایالات شمالی را از مظفرالدین شاه گرفت.چند ماه پس از امضای قرار داد، حفاری اولین چاه درمحلی به نام چیاسرخ یا چاه سرخ ، در شمال غرب قصرشیرین آغاز شد. کار حفاری به علت نبود راه و ناامنی به کندی پیش می رفت تا آنکه درتابستان 1903 در عمق 507 متری به گاز و کمی نفت رسید. چاه دوم هم در همین ناحیه در عمقی مشابه به نفت رسید. بهره دهی این چاه درحدود 175 بشکه در روز بود. دارسی با ارزیابی نتایج دریافت اگردر ناحیه چیاسرخ نفتی بیش از این مقدار هم بیابد به علت دوری ازدریا ونبود امکان حمل به بازار مصرف ، سودی عاید او نخواهد شد. ناحیه را ترک کرد و به خوزستان روی آورد.

 

 

 

منطقه چیارسرخ درمرزبندیهای بعدی به دولت عثمانی واگذار شد واکنون چیاسرخ یک میدان نفتی کوچکی درعراق است.
درمنطقه خوزستان اولین و دومین چاه حفر شده شرکت، خشک بودند. درنیمه اول سال 1908 سرمایه شرکت روبه پایان بود و هنوز نفتی کشف نشده بود. روسای شرکت به مسئول عملیات که مهندسی به نام دینولدز بود: دستور توقف عملیات را می دهد. ولی او که در محل وضع را بهتر ارزیابی کرده بود چند روزی از اجرای دستور توقف خودداری نمود وبه حفاری ادامه می دهد. درروز پنجم خرداد 1287 شمسی (1908 م) مته حفاری به لایه نفت دار برخورد ونفت با فشار از چاه فوران نمود. عمق چاه 360 متربود. دومین چاه که ده روز بعد به نفت رسید 307 متر عمق داشت با به نفت رسیدن این دو چاه وجود نفت به مقدار زیاد درایران به اثبات رسید. پس از کشف نفت در ایران درسال 1909 شرکت سابق نفت ایران وانگلیسی تشکیل شد.
از سال 1908 تا سال 1928 تمام نفت تولیدی ایران از میدان نفتی مسجدسلیمان استخراج شد. دراین سال میدان نفتی هفتکل ، در سال 1930 میدان نفتی گچساران ، درسال 1936 میدان نفتی آغاجاری و درسال 1938 میدان های نفتی لالی و نفت سفید کشف گردید. میدان نفت خانه را در عراق ، در سال1927 شرکت نفت انگلیسی و عراق کشف کرد.نیمی از این میدان درخاک ایران قرار دارد که اکنون نفت شهر نامیده می شود. با کشف این هفت میدان نفتی حوزه مورد قرار داد شرکت نفت سابق ایران وانگلیس به صورت یکی از مناطق مهم نفتی جهان درآمد.
درسال 1329 با ملی شدن صنعت نفت از شرکت نفت ایران و انگلیس خلع ید به عمل آمد. پس از کودتای 28 مرداد 1332 و عقدقرارداد با کنسرسیومی که از چندین شرکت بزرگ نفتی تشکیل شده بود عملیات اکتشافی گسترده ای در دو دهه 1960 و1970 درحوضه رسوبی زاگرس انجام شد و تعداد میدان های نفتی بزرگ وکوچک که در این حوضه و درخشکی کشف شده بود به پنجاه میدان رسید.
اکتشاف نفت درخلیج فارس در اواخر دهه 1950 آغاز گردید و اولین میدان نفتی بهرگانسر درسال 1960 کشف گردید. دردهه 1960 بیش ازده میدان نفتی در بخش ایرانی خلیج فارس کشف گردد. این دهه از نظر تعداد میدانهای نفتی کشف شده در خشکی و دریا درایران دهه منحصر به فردی است. در سال 1305 سه مهندس روسی درخارح از حوضه قرار داد شرکت سابق نفت ایران وانگلیس درخوریان سمنان اقدام به حفر چاه نمودند . چاه حفر شده در خوریان شایع شد که به نفت رسیده است ولی واقعیت این بود که در عمق صدمتری چاه به آبی مخلوط با مقدارکمی نفت برخورده بود.
در سال 1308 چند زمین شناس خارجی توسط شرکت تحقیقات ایران وفرانسه به نواحی مازندران وسمنان اعزام ومطالعاتی انجام دادند وپس از حفر دوحلقه چاه کم عمق درمشرق بابلسر که نتیجه ای به بارنیاورد، شرکت ، منحل وکارشناسانش درسال 1310 ایران را ترک کردند.

 

 

 

درسال 1314 هنگام حفرقنات درجنوب قم آثاری از مواد نفتی درروی آب قنات دیده شد. دولت وقت پس از اطلاع واحدی به نام اداره مهندسی اکتشافی در وزارت دارایی تاسیس نمود که وظیفه آن اکتشاف نفت درنواحی مرکزی وشمالی کشور بود. این واحد با استخدام چند کارشناس آلمانی وخرید دو دستگاه حفاری ضربه ای و دورانی ، عملیات را درنواح قم و مازندران آغاز کرد، دو حلقه چاه درخشت سرو دوحلقه چاه نزدیک به کوه نمک حفرشد. حفاری ها نتیجه ای به بار نیاورد و در سال 1318 متوقف شد.
درسال 1327 دولت ایران برای انجام اکتشاف درخارج از حوضه قراردادشرکت نفت سابق ایران وانگلیس ، شرکت سهامی نفت ایران را تشکیل داد. این شرکت از سال 1328 عملیات اکتشافی را با استخدام زمین شناسان سوئیسی و مهندسین معدن ایرانی آغاز ودر سال 1335درتاقدیسی البرز درناحیه قم نفت قابل ملاحظه ای کشف نمود. درسال 1337 میدان گازی سراجه در شرق قم کشف شد. پس از ملی شدن صنعت نفت وتشکیل شرکت ملی نفت ایران ، شرکت ایران نفت در سال 1339 به آن پیوست و به فعالیت اکتشافی درخارح از حوضه قرارداد باکنسرسیوم سابق با نام امور اکتشاف واستخراج ادامه داد. در سال 1345 این شرکت در دشت مغان آذربایجان و درسال 1346 درگرگان به ترتیب نفت وگاز کشف کرد.بهره برداری از نفت دشت مغان به علت تراوایی بسیار کم سنگ مخزن اقتصادی نیست. گاز کشف شده در گرگان نیز به علت بهره دهی کم چاه که در حدود پنج میلیون پای مکعب درروز است اقتصادی تشخیص داده نشده است.
اموراکتشاف واستخراج شرکت ملی نفت ایران در سال 1347 میدان عظیم گازی خانگیران و در سال 1360 میدان گازی گنبدلی را به ترتیب در غرب و جنوب شهر سرخس کشف کرد.

 

 

 


گاز طبیعی

 

این گازها از مخلوط شدن گازهای گوناگون مانند CO2 ، He ، H2S ، N2 با هیدروکربنها تشکیل می‌شوند. هیدروکربنها معمولا ازنوع متان و دیگر پارافین‌های ردیف پایین هستند. فشار و دما ، ترکیبات گاز در فازهای مختلف را معین می‌سازد. درنتیجه کاهش فشار ، اکثر هیدروکربنهای ردیف بالا تغییرحالت می‌دهند، یعنی گازهای مرطوب درست می‌شوند. درصورتی که تمام گازهای خشک تقریبا از متان درست می‌شوند.

 

گازهای مرطوب شامل متان و مقدار قابل توجهی از آلکان‌ها با تعداد کربن بالا هستند.
هیدروکربنهای گازی متعلق به سری نفتهای پارافینی
گازهای خشک (Dry Gases)
این گازها حاوی مقدارزیادی متان می‌باشند (64 الی 96 درصد) و این گازها به سختی تبدیل به مایع می‌شوند. در کان‌سارهای زغال سنگ و مناطق مردابی نیز گازهای خشک بوفور یافت می‌شوند که قسمت عمده آنها از متان بوجود آمده است. گاز متان در حرارت و فشار موجود در منابع زیرزمینی قابل تراکم نیست. بنابراین همیشه بصورت گاز در کان‌سارها وجود دارد و فقط در نتیجه فشارهای زیاد می‌تواند در نفت حل شود.
گازهای مرطوب (Wet Gases)
این گازها تقریبا به سهولت می‌توانند به مایع تبدیل شوند و دارای مقدار زیادی از پارافین‌های ردیف بالا مانند اتان ، پروپان ، هگزان و هپتان می‌باشند. این گازها را می‌توان تحت فشار و حرارت زیاد به مایع تبدیل کرد. لذا نسبت به شرایطی که در کانسار حاکم است، این گازها به شکل فاز مایع یا فاز بخار در آنجا وجود دارند.

 

 

 


لایه‌های مخازن نفت و گاز

 

گازهای طبیعی در کانسارهای نفت
بنابر آنچه گذشت، گازهای طبیعی ممکن است همراه با نفت و یا به صورت مجزا تشکیل کانسار دهند که هر دو نوع آن ، از نظر اقتصادی خیلی با ارزش می‌باشد. در کانسارهای نفت ، امکان دارد که گازهای طبیعی به حالتهای مختلف دیده شوند. غالبا این گازها قسمت فوقانی منابع را اشغال کرده ، چون وزن مخصوص کمتری دارند، در نتیجه یا بر روی نفت و یا بر روی آب قرار دارند. ولی بعضی اوقات در کانسارهای نفت حاوی گاز ، درصد قابل ملاحظه‌ای از گازها به صورت محلول قرار می‌گیرد که نسبت آن وابسته به اختصاصات فیزیکی نفت و گاز و همچنین حرارت و فشار منبع یا مخزن است.

 

گاهی ممکن است دریک مخزن ، درصد قابل ملاحظه‌ای از گازهای طبیعی محلول در آب باشند. در اعماق بیش از دو هزار متری نیز ، تحت شرایط فشار و حرارت زیاد ، گازهای مخلوط در نفت از نظر فیزیکی غیر قابل تشخیص می‌باشند.
گازهای ترش و شیرین
گازهایی که دارای CO2 و گوگرد هستند، به نام گازهای ترش و گازهای دارای گوگرد کمتر را گازهای شیرین گویند.
کانسارهای گازهای طبیعی
گازهای طبیعی زیرزمینی یا به تنهایی و یا به همراه نفت تشکیل کانسار می‌دهند. درصورت همراه بودن با نفت گازها در داخل نفت حل می‌شوند و درصورت رسیدن به درجه اشباع ، تجزیه شده ، در قسمت‌های بالای افق‌های نفتی به شکل گنبدهای گازی قرار می‌گیرند.

 

مهار گازهای طبیعی
اگرچه هنگام استخراج نفت ، سعی می‌شود برای نگهداری انرژی کانسار از استخراج آن جلوگیری شود، باز این گاز حل شده در نفت در هنگام استخراج به همراه آن خارج می‌شوند. درسالهای گذشته این گازها را آتش می‌زدند. ولی امروزه از آنها به عنوان مواد خام شیمیایی و ماده سوختنی با ارزش استفاده می‌کنند.
ترکیب گازهای طبیعی
دربعضی جاها ، گازهای زیرزمینی دارای نیتروژن بیشتر (کانزاس) یا CO2 بیشتر (مجارستان ، کلرادو) درخود هستند. بخشی از CO2 ، از محصولات تشکیلات نفتی و بخشی نیز با منشاء آتشفشانی بوجود می‌آید. مقدار جزئی هیدروژن نیز در اکثر مواقع پیدا شده است. گازهای ازت‌دار می‌توانند تا 2.5 درصد حجمی هلیوم داشته باشند (مانند ایالات متحده امریکا). از شکسته شدن عناصر رادیواکتیو درون سنگهای ساحلی هلیوم بوجود می‌آید. گازهای دارای سنگ مخزن کربناته ، دارای مقدار زیادی H2S هستند.
رسیدن گازهای طبیعی به سطح زمین
بیرون آمدن گازهای طبیعی زیرزمینی به سطح زمین ، همانند بروز نفت به سطح زمین ، از پدیده‌های مهم بوده ، توسط میزان بیرون آمدن گازطبیعی می‌توان در مورد پتانسیل کانسارهای هیدروکربنی ، اطلاعات با ارزش و مهمی بدست آورد. ولی تشخیص و تفکیک این گازها خیلی ساده نیست تا بدانیم آیا این گاز مربوط به گاز مردابی یا گاز زغال سنگ و یا گاز مربوط به نفت است. از وجود هیدروکربنهای ردیف بالا ، می‌توان گفت که این گاز از نوع زیرزمینی است.

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله 10   صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله بیشتر منابع نفت و گاز ایران در چه مناطقی وجود دارد ؟

دانلود مقاله اثبات وجود خدا در تأملات دکارت و نقد کانت بر آن

اختصاصی از فی توو دانلود مقاله اثبات وجود خدا در تأملات دکارت و نقد کانت بر آن دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

اثبات وجود خدا در تأملات دکارت و نقد کانت بر آن

 

 

 

مقدمه‏
رنه دکارت ( René Descartes = Renatus Cartesius; 1596-1650 ) در کتاب معروف خود به نام «تأملات در فلسفه ی اولی» ، که مشتمل بر شش تأمل ( Meditation ) است، می کوشد تا با عقل نظری به اثبات وجود خدا بپردازد. وی نخست در تأمل اول به وجود همه چیز شک می کند، سپس در تأمل دوم به وجود خود بعنوان «من» شک کننده و اندیشنده پی می برد و تأمل سوم و پنجم کتاب خود را به اثبات وجود خدا اختصاص می دهد.
در اثبات وجود خدا دو راه کاملاً متمایز از هم وجود دارد:
1- اثبات پسینی خدا ( Gottesbeweis a posteriori )
2- اثبات پیشینی یا اوّلی خدا ( Gottesbeweis a priori )
در نوع اول، خدا از طریق برهان نظم و برهان علّی یا جهان شناختی اثبات می شود، بدین معنی که چون نظم در جهان وجود دارد، پس این نظم نیازمند ناظم است، یا اگر سلسه ی حوادث جهان را از جهت علت و معلولی آنها دنبال کنیم، به ناچار باید به وجود علت العلل یا علت اولی معترف شویم. آشکار است که پایه ی هر دوی این استدلال بر یقین داشتن به وجود جهان خارج متکی است، امری که با روش دکارت در تأملات ناسازگار است. هرآینه شکی در این بنیان بیفتد، این شک به وجود صانع و ناظم و علت العلل نیز سرایت خواهد کرد.
از همین روست که دکارت به نوع دوم اثبات خدا روی می آورد و آن اثبات خدا از طریق برهان وجودی ( ontologischer Gottesbeweis , ontologischer Argument ) است که در تأمل سوم و پنجم بازتاب یافته است.

 

لازم به یادآوری است که آنسلم پیش از دکارت از این برهان استفاده کرده بود. اما دکارت به آن صورتی نوین داد و از آن در تأسیس متافیزیک نوین خود سود برد. مزیت این دلیل بر دلائل دیگر این است که بر هیج عامل خارجی مانند جهان عینی بیرونی یا علوم طبیعی متکی نیست که اگر تردیدی در وجود یا درستی آنها باشد، اثبات وجود خدا نیز با مشکل روبرو شود. استدلال دکارت بر وجود خدا در تأمل سوم و پنجم را می توان به صورت گزاره های زیر خلاصه کرد:
مقدمات:
1- من می اندیشم، پس من هستم.
2- من موجودی متناهی و ناکاملم (ص 50 تأملات در فلسفه ی اولی)
3- هر چیزی را که با وضوح و تمایز کامل ادراک کنم، کاملاً حقیقت دارد (ص62 )
4- علت فاعلی و علت تامه دست کم باید به اندازه ی معلولش مشتمل بر واقعیت باشد. (ص70 )
5- من مفهوم خدا را به عنوان جوهری نامتناهی و کامل با وضوح و بطور متمایز در خود می یابم (ص76 )
استدلال و نتیجه:
- پس من که متناهی ام نمی توانم علت ایده ی خدا باشم و لزوماً باید خدائی وجود داشته باشد که این ایده را در من نهاده است. پس خدا وجود دارد. (تأمل سوم)
- ضرورت کمال مطلق آن است که وجود هم داشته باشد چه اگر چیزی وجود نداشته باشد کامل نیست. پس خدا وجود دارد.(تأمل پنجم)
بررسی دلایل دکارت‏
1- در گزاره‌ی «می اندیشم، پس هستم» این پرسش مطرح می شود که چگونه می توان از «منِ» سوبژکتیو (یا شناسا و اندیشنده) به «منِ» انتولوژیک (یا وجودی) گذر کرد. برخی نیز این ایراد را وارد کرده اند که منظور از «من»، وحدت نفس و بدن است و کسی که می گوید «می اندیشم» پیشتر به وجود بدن و هستی خود اعتراف کرده است، از این رو «می اندیشم، پس هستم» تاتولوژی یا تکرار معلوم است.
2- گزاره‌ی «می اندیشم، پس هستم»، متکی بر اصل علیت است. دکارت که مدعی است در همه چیز شک کرده است، چگونه توانسته است به چنین حکمی دست یابد؟ آشکار است که اگر او در هر چیز شک کرده باشد، در اصل علیت کوچکترین تردیدی نداشته است. اما این پرسش پیش می آید که یقین به اصل علیت و درستی آن از کجا بر خواسته است؟
3- ظاهراً از مقدمه ی سوم و چهارم چنین بر می آید که اصل علیت امری بدیهی است و هر چه بدیهی باشد درست و حقیقی است. این که ما در خود برخی امور را بدیهی می یابیم، البته محل بحث است. زیرا معانی بداهت و وضوح و تمایز برای افراد مختلف متفاوت است و ممکن است کسی چیزی را بدیهی بداند و دیگری آن را بدیهی نداند. اما مهمتر از همه، از کجا معلوم است که آنچه واضح و بدیهی است، درست و صادق هم هست؟ با هیچ دلیل عقلی نمی توان گزاره ی «بداهت نشانه ی صدق است» را اثبات کرد و دکارت که می کوشد خدا را از طریق عقلی اثبات کند، خود پایه را بر امری غیر عقلی نهاده است.
4- بحث در ناممکن بودن اثبات گزاره ی «بداهت نشانه ی صدق است» را به اختصار در این جا می آوریم.
نخستین پرسش این است که دلیل درستی این گزاره چیست؟ از دو حال خارج نیست:
الف- یا این گزاره متکی به مقدمات پیش از خود است و نتیجه ی آن ها می باشد. در این صورت اثبات آن یا به تسلسل بی فرجام خواهد کشید، زیرا هر مقدمه ای را باید از مقدمات دیگر استنتاج کرد و این رشته را پایانی نیست و یا مجبور خواهیم بود که رشته ی تسلسل را در جائی قطع کنیم و بگوئیم این گزاره دیگر بدیهی است. در این صورت به همان فرضی متوسل خواهیم شد که خود مورد مناقشه هست یعنی بداهت را نشانه صدق گرفته ایم.
ب- یا این که قائل به بداهت این گزاره باشیم. یعنی بگوئیم گزاره ی «بداهت نشانه ی صدق است» خود یک گزاره ی بدیهی است. آشکار است که در این جا بداهت را با تمسک به بداهت توجیه کرده ایم و در این جا دوری واقع شده است.
اما موضوع دیگر این است که از کجا معلوم است که آن چه به نظر بدیهی می آید در نفس الامر خود بدیهی باشد. این فرض در واقع مبتنی بر این گزاره است که «هر چه بدیهی به نظر آید، بدیهی است» نادرستی این گزاره را می توان با استفاده از پارادوکسهای راسل نشان داد.
5- اما مهمترین موضوعی که در اثبات خدای دکارت مورد بحث است، همانا مسله ی وجود و ماهیت است.
دکارت در تأمل پنجم چنین می نویسد:
«زیرا من که عادت کرده ام که در تمام اشیاءِ دیگر میان وجود و ماهیت فرق بگذارم آسان معتقد می شوم که در مورد خداوند هم ممکن است وجود از ماهیت جدا باشد و بنابراین می توان تصور کرد که خداوند وجود خارجی نداشته باشد. اما با این همه وقتی دقیق تر فکر می کنم، با وضوح می بینم که وجود از ماهیت خداوند به همان اندازه انفکاک ناپذیر است که تساوی مجموع سه زاویه با دوقائمه از ماهیت مثلث راست گوشه، و یا مفهوم کوه از مفهوم دره غیر قابل انفکاک است. بنابراین تصور خدائی (یعنی ذات کامل مطلقی) که فاقد وجود (یعنی فاقد کمالی) باشد همان قدر مطرود ذهن است که بخواهیم کوهی را بدون دره تصور کنیم.» (ص105 )
آشکار است این استدلال، با قدری تفاوت، شبیه استدلال آنسلم است . نخستین پرسشی که در این جا مطرح است این است که منظور از آوردن مثال های مثلث و کوه و دره آیا از باب تمثیل منطقی است یا از جهت تقرب ذهن؟ اگر از باب نزدیک کردن ذهن به موضوع ایراد شده است، پس همچنان دلیل عدم جداانگاری ماهیت و وجود در نزد خدا باقی است. و این دو مثال جای استدلال ننشسته است. اما اگر این دو مثال بعنوان دلیل یاد شده اند، باید گفت که تمثیل در زنجیره ی استدلال ضعیف ترین حلقه است و برای اثبات امری چنین مهم نمی توان از تمثیل و شباهت سود جست. زیرا این که کوه و دره را نمی توان از هم جدا تصور کرد دلیل نمی شود که وجود و ماهیت را در خدا نتوان از هم جدا تصور کرد.
مثال مثلث نیز با پدید آمدن هندسه های غیراقلیدسی بی اعتبار شده است، زیرا اکنون می توان مثلثی را تصور کرد که مجموع زاویای آن کمتر (در هندسه ی هذلولوی) و یا بیشتر (در هندسه ی بیضوی) از 180 درجه یا دوقائمه باشد. کافی است که کره ای را فرض کنید و بر خط استوای آن دو خط عمود کنید. این دو خط همدیگر را در قطب کره قطع می کنند و مثلثی که پدید می آید مجموع زوایایش بیش از 180 درجه خواهد بود.
حتی اگر مثال مثلث را به شکلی که کانت در کتاب سنجش خرد ناب آورده است تصحیح کنیم و عدم تفکیک وجود از ماهیت خدا را شبیه عدم تصور مثلث از سه زاویه بدانیم و بدین سان وجود را از لوازم ذاتی ماهیت خدا بدانیم و قضیه ی «خدا وجود دارد» را یک قضیه ی ذاتی به حساب آوریم، آن گاه این ایراد وارد است که در این نوع قضایا وجود از آن جهت که وجود است، در موضوع قضیه ملحوظ نیست و می توان موضوع قضیه را عاری از وجود و عدم فرض کرد. یعنی این که اگر مثلثی بخواهد وجود داشته باشد، باید حتماً دارای سه گوشه باشد، اما می توان در این نوع قضایا فرض را بر این نهاد که اصلاً مثلثی وجود ندارد. در این صورت چیزی که فرض وجود و عدم را بتوان برای آن قائل شد دیگر واجب الوجود یا خدا نخواهد بود. این استدلال، ما را به سوی بحث کانت می کشاند، زیرا همو بود که محکم ترین دلایل را علیه برهان وجودی آورده است. از این رو نظر کانت را در این جا با شرح بیشتری می آوریم‏.

 


نقد کانت بر برهان وجودی دکارت‏
6- کانت در کتاب معروف خود «سنجش خرد ناب» یا نقد عقل محض ( Kritik der reinen Vernunft ) در کتاب دوم، فصل سوم، بهره ی چهارم ( B620 به بعد) تحت عنوان در باره ی عدم امکان برهان هستی شناختی وجود خداوند، به طور مفصل به نقد استدلال برهان وجودی آنسلم و دکارت می پردازد. وی پیشتر متذکر می شود که دلایل وجود خدا را می توان به سه دسته تقسیم کرد:
1- برهان غائی یا گیتی یزدانشناختی‏ 2- برهان کیهان شناختی‏ 3- برهان هستی شناختی یا وجودی یا انتولوژیگ‏ و اضافه می کند که «بیش از این برهانی وجود ندارد و هم نمی تواند وجود داشته باشد» (ص656 ). همین نوع برهان وجودی است که آنسلم و دکارت در اثبات خدا پیش گرفته اند.
نخستین پرسشی که کانت مطرح می کند این است که آیا می توان خدا را اندیشید؟ یعنی موجودی نامشروط و مطلقاً ضروری را به اندیشه در آورد؟
مردمان در همه ی زمانها از هستومند[یا ذات‏] مطلقاً ضروری سخن گفته اند اما چندان به خود زحمت نداده اند فهم کنند که: آیا اصلاً شیئ [چیزی‏] از این دست را می توان به اندیشه آورد و چگونه؟ به عکس ایشان بیشتر متوجه ی استوار کردن برجاهستی [یا وجود] او بوده اند. (ص‏657 )
Man hat zu aller Zeit von dem absolutnotwendigen Wesen geredet, und sich nicht so wohl Mühe gegeben, zu verstehen, ob und wie man sich ein Ding dieser Art auch nur denken ِ könne, als vielmehr, dessen Dasein zu beweisen. (B620 )
وی سپس اضافه می کند که بدست دادن تعریف اسمی (Namenerklärung) از این ماهیت مطلقاً ضروری، البته کار ساده ای است، یعنی بگوئیم که «این مفهوم چنان چیزی است که عدمش ناممکن است» اما آیا ما با این کار از آن شرط هائی که یک امر را ضروری می سازند تا عدمش را ناممکن بدانیم اطلاعی بدست می آوریم؟ نظر کانت بر این است که ما آگاهی بیشتری در این رابطه بدست نمی‌آوریم و از قضا این شرط ها همان هائی هستند که می خواهیم در باره ی آنها چیزی بدانیم. کانت پرسش خود را به نحوی دیگر مطرح می کند و می پرسد که آیا ما بوسیله ی این مفهوم، یعنی مفهوم ماهیت یا هستومندِ مطلقاًِ واجب، که فیلسوفان اسلامی از آن با عنوان «واجب الوجود» نام می برند، و کانت این مفهوم را یک مفهوم خرد ناب ( ein reiner Vernunftbegriff ) یا یک ایده ی محض می داند، اصلاً چیزی را می اندیشیم یا نه؟ این که خرد به این ایده ی محض نیاز دارد، به هیچ وجه دلیلی بر این نیست که این ایده، یعنی ایده ی خدا واقعیت عینی هم دارد. اگر من همه ی شرط هائی را که فهم ( Verstand ) برای فهمیدن این که وجود یک چیز ضروری است به آنها نیاز دارد، بدور افکنم تا به یک امر نامشروط یا باصطلاح قدیم لابشرط برسم و نام آن را خدا بگذارم، آیا اصلاً چیزی را می اندیشم؟ اصل سخن کانت چنین است:
زیرا این که : به میانجی واژه ی نامشروط، همه ی شرط هائی را که فهم همواره بدان ها نیاز دارد تا چیزی را همچون ضروری بنگرد، به دور افکنیم، باز به هیچ روی برای من فهم پذیر نمی‌سازد که سپس: آیا من از راه مفهوم یک عنصر ضروری نامشروط باز چیزی را می اندیشم، یا شاید اصلاً هیچ چیز را نمی‌اندیشم؟
Denn alle Bedingungen, die der Verstand jederzeit bedarf, um etwas als notwendig anzusehen, vermittelst des Wortes: Unbedingt, wegwerfen, macht mir noch lange nicht verständlich, ob ich alsdenn durch einen Begriff eines Unbedingnotwendigen noch etwas, oder vielleicht gar nichts denke? (B621 )
کانت با این مقدمات به نقادی سخن دکارت می پردازد. او این کار را در سه گام عملی میکند:
گام نخست:
جان سخن کانت در این مرحله چنین است: باید میان وجودِ داوری ها یا احکام ( Dasein von Urteilen ) و وجود اشیاء ( Dasein von Dingen ) تفاوت گذارد. مثال مثلث که کانت از دکارت وام گرفته است، بقدر کافی روشنگر است: این که یک مثلث لزوماً باید دارای سه زاویه باشد (یا بقول دکارت باید مجموع زوایایش‏ 180 درجه باشد) یک داوری یا حکم ضروری است، یا بقول فیلسوفان ما قضیه ای است که دارای ضرورت ذاتی است. اما و صد اما این ضرورت ذاتی هیچ ضرورتی برای وجود مثلث ایجاد نمی کند. تنها زمانی که یک مثلث وجود داشته باشد، آن گاه داشتن سه زاویه برای آن ضروری است. اما این که اصولاً مثلثی (با سه زاویه ی ضروری برای آن) وجود دارد، به هیچ وجه امری ضروری نیست. این نوع قضایای ضروری به قضایای شرطی تحویل می شوند و گویا صدرالدین شیرازی نیز در کتاب اسفار خود متذکر این موضوع شده است و از این رو اثبات خدا را از این طریق ناممکن دانسته است. اگر من وجود مثلثی را فرض کنم، اما داشتن سه زاویه را برای آن نفی کنم، دچار تناقض شده ام. اما اگر وجود مثلث را به همراه سه زاویه ی آن یک جا نفی کنم، به هیچ وجه دچار تناقض نشده ام. کانت چنین می نویسد:
همه ی نمونه های ادعائی بی استثناء فقط از داوری ها [ یا حکم ها] گرفته شده اند، نه از شئ ها و برجاهستی [یا وجود] شئ ها. ولی ضرورت نامشروط داوری ها یکی نیست با ضرورت مطلق چیزها. زیرا ضرورت مطلق داوری، فقط عبارت است از ضرورت مشروط یک چیز ‏[یا یک موضوع] یا ضرورت مشروط محمول در داوری. گزاره ی: مثلث سه زاویه دارد، نمی گوید که سه زاویه مطلقاً ضروری اند، بلکه: بر پایه ی این شرط که یک مثلث برجا باشد (داده شده باشد) سه زاویه نیز (در آن مثلث) به سانی ضروری برجایند. (ص 685) [به زبانی دیگر گزاره ی یاد شده نمی گوید که که سه زاویه ضروری اند بلکه می گوید که بشرط این که مثلثی وجود داشته باشد وجود سه زاویه برای آن ضروری است‏]
Alle vorgegebene Beispiele sind ohne Ausnahme nur von Urteilen, aber nicht von Dingen und deren Dasein hergenommen. Die unbedingte Notwendigkeit der Urteile aber ist nicht eine absolute Notwendigkeit der Sachen. Denn die absolute Notwendigkeit des Urteils ist nur eine bedingte Notwendigkeit der Sache oder des Prädikats im Urteile. Der Satz sagt nicht, dass ‏ drei Winkel schlechterdings notwendig sein, sondern, unter der Bedingung, dass ein Triangel da ist (gegeben ist), sind auch drei Winkel (in ihm) notwendiger Weise da. (B622 )
کانت ادامه می دهد که اگر کسی در یک قضیه که متشکل از موضوع و محمول است، مانند قضیه ی «مثلث دارای سه زاویه است»، که در آن مثلث موضوع و سه زاویه محمول قضیه و بر موضوع حمل شده است، موضوع را نگاه دارد ولی محمول را حذف کند، آن گاه دچار تناقض خواهد شد. اما اگر موضوع و محمول را با هم نفی کند از این کار تناقضی پدید نخواهد آمد. سخن کانت چنین است:
اگر من در یک داوری اینهمان [یعنی قضیه ای که میان موضوع و محمول آن اتحاد و این همانی حاکم است، مانند قضیه ی مثلث دارای سه زاویه است‏] محمول را [وجود سه زاویه را] رفع کنم و موضوع را[وجود مثلث را] نگه دارم از این کار یک آخشیج ‏[= پادگوئی = تناقض] پدید خواهد آمد. از این رو می گوئیم: محمول ضرورتاً به موضوع تعلق دارد. ولی اگر موضوع را همراه با محمول یکجا از میان بردارم، دیگر هیچ گونه تناقض ایجاد نخواهد شد، زیرا دیگر چیزی برجا نیست که پاد گفته آید [تناقض گوئی شده باشد]. اگر مثلثی را وضع کنیم ولی همهنگام سه زاویه ی آن را وازنیم ‏[برداریم] این متناقض است. ولی اگر مثلث را همراه با سه زاویه ی آن یک جا منکر شویم، این دیگر به هیج روی تناقض نیست. درست همین امر در باره ی مفهوم یک هستومندِ [یا ذاتِ‏] مطلقاً ضروری نیز صدق می کند. اگر شما برجاهستی چنین هستومندی ‏[یا وجود چنین ذاتی] را رفع کنید، آنگاه شما این شئ [یا چیز] را همراه با همه ی محمول هایش از میان بر می‌دارید. پس دیگر تناقض از کجا زاده خواهد شد؟ (ص‏659)
Wenn ich das Prädikat in einem identischen Urteile aufhebe und behalte das Subjekt, so entspringt ein Widerspruch; und daher sage ich: jenes kommt diesem notwendiger Weise zu. Hebe ich aber das Subjekt zusamt dem Prädikat auf, so entspringt kein Widerspruch; denn es ist nichts mehr, welchem widersprochen werden könnte. Einen Triangel setzen und doch die drei Winkel desselben aufheben, ist widersprechend; aber den Triangel samt seinen drei Winkel aufheben; ist kein Widerspruch. Gerade ebenso ist mit dem Begriff eines absolut notwendigen Wesen bewandt. Wenn ihr das Dasein desselben aufhebt, so hebt ihr das Dasein selbst mit allen seinen Prädikaten auf; wo soll alsdenn der Widerspruch herkommen ?
اگر کسی وجود خدا را، که به حسب تعریف کامل ترین موجود است، بپذیرد اما در کمال او شک کند، آن گاه به تناقض گوئی گرفتار خواهد شد. اما اگر صفات و ذات خدا را به همراه وجود او نفی کند، آن گاه چیزی باقی نمانده است که بخواهیم او را متهم به تناقض گوئی کنیم. در بیرون چیزی وجود ندارد که بگوئیم او متناقض سخن گفته است و در درون او نیز چیزی وجود ندارد که به اتکای آن وی را تناقض گو بخوانیم. اگر شما بگوئید که خداوند قادر مطلق است و بر هر چیز داناست و کمالش نیز مطلق است، این سخن شما تنها یک داوری و حکم ضروری است. زیرا اگر شما به خدا که کمال و همه دانی و همه توانی در مفهومش مندرج است، معتقد باشید آن گاه قادر نخواهید بود منکر این صفات خدا شوید، و اگر چنین کنید البته دچار تناقض شده اید. اما اگر بگوئید « خدا نیست» در این حال نه صفت همه دانی در او مندرج است و نه صفت کمال و نه هیچ یک از دیگر صفات و محمول هایش. زیرا همه ی آنها همراه موضوع رفع شده اند و در این کار کوچکترین تناقضی روی نداده است. اگر من محمول یک قضیه را همراه موضوع آن یک جا منکر شوم، هیچ تناقضی روی نخواهد داد، حال محمول هر چه می خواهد باشد. شاید مدعی بگوید که موضوع هائی مانند خدا وجود دارند که هرگز رفع نمی توانند شد و همواره باقی اند. معنای این سخن این است که «موضوع هائی وجود دارند که مطلقاً ضروری اند» (همانجا ص 660 ). اما این دقیقاً همان فرض پیشین است که در درستی اش شک کرده ایم و مدعی می خواهد امکان و درستی آن را به ما نشان دهد.

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله   14 صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله اثبات وجود خدا در تأملات دکارت و نقد کانت بر آن

تحقیق در مورد وجود نابرابری های مختلف (اجتماعی – اقتصادی – سیاسی ) و آثار آن بر جامعه

اختصاصی از فی توو تحقیق در مورد وجود نابرابری های مختلف (اجتماعی – اقتصادی – سیاسی ) و آثار آن بر جامعه دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد وجود نابرابری های مختلف (اجتماعی – اقتصادی – سیاسی ) و آثار آن بر جامعه


تحقیق در مورد وجود نابرابری های مختلف  (اجتماعی – اقتصادی – سیاسی )  و آثار آن بر جامعه

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)


تعداد صفحه:37

فهرست:

وجود نابرابری های مختلف

(اجتماعی – اقتصادی – سیاسی )

و آثار آن بر جامعه

توسعه اقتصادی و نابرابری درآمد

نظام سیاسی و نابرابری

محرومیت بیش از حد اقتصادی

سه دیدگاه کلی در خصوص نابرابری بر ادبیات موجود حاکم است. در مدل اقتصادی نابرابری در مرحله اول رشد اقتصادی افزایش پیدا می‌کند، سپس به اوج می‌رسد و نهایتاً در مرحله آخر کاهش پیدا می‌کند. (کوزنتز[1] 1963). در طول مرحله اول رشد اقتصادی (1) طبقات ثروتمند با سرعت بیشتری نسبت به طبقات فقرا به جمع‌آوری و ذخیره ثروت می‌پردازند و نسبت به آنها تمایل بیشتری برای پس انداز نشان می‌دهند (2) شهرنشینی نابرابری خاصی ایجاد می‌کند. تجارت، افزارمندان و صنعت‌گران و طبقات صنعتی به عنوان قسمتی از اقتصاد پولی سریعاً رشد می‌کنند و این درحالی است که تون بزرگی از طبقات روستایی و یا روستائیان سنتی خارج از اقتصاد پولی قرار می‌گیرند و نابرابری درآمد افزایش می‌یابد. در مرحله دوم رشد اقتصادی (1) تقاضا برای کار صنعتی از بین نیروی کار روستایی افزایش می‌یابد. (2) طبقات ثروتمند تمایل به حفظ وضعیت موجود مالی دارند و در سرمایه‌گذاری‌های باریسک بالا کمتر سرمایه‌گذاری می‌کنند و این در حالی است که فقرا که اغلب دارای سرمایه ناپایداری نیز می‌باشند بیشتر علاقمند به ترقی در بخش صنعت با پاداشهای بیشتری هستند و (3) تمایز دیگر درآمد اینکه بر عکس سطح درآمد، فقرا انگیزه بیشتری برای کار، ذخیره‌سازی و سرمایه‌گذاری دارند.

 


 


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد وجود نابرابری های مختلف (اجتماعی – اقتصادی – سیاسی ) و آثار آن بر جامعه