مشخصات این فایل
عنوان: معاد شناسی
فرمت فایل : word( قابل ویرایش)
تعداد صفحات: 20
این مقاله درمورد معاد شناسی می باشد.
خلاصه آنچه در مقاله معاد شناسی می خوانید :
علّت حقیقی ترس و فرار مردم از مرگ
کسانیکه در دنیا زندگی میکنند و دل به ظاهر دنیا میدهند و ابداً با باطن کاری نداشته و از وجدان خود که در حقیقت مربوط با خداست نیرو نمیگیرند، و حواسّ خود را جمع نمیکنند بلکه سرسری و بدون حساب و مسؤولیّت و بدون تعهّد زندگی مینمایند، پیوسته در دل آنان محبّت دنیا و آثار آن رو به فزونی میرود تا به جائیکه گوئی هیچ محبوبی و مقصودی غیر از آن نمیپندارند.
مردن برای این افراد بسیار سخت است. چون یک عمر زندگی کرده، و آن عمر سرمایة وجودی او بوده و ساعات عمر را برای بدست آوردن امور دنیویّه از مال و جاه و اعتبار مصرف کرده و برای داخل کردن موقعیّت و هستی وجودی خود در دل مردم فعّالیّت نموده و زحمت کشیده، برای اولاد رنج برده و متحمّل مشکلات شده، سرمایهای گرد آورده و بدان اعتماد کرده، در سرما و گرما ایّام و ساعات عمر خود را برای بدست آوردن این امور مصرف نموده است؛ خلاصه تمام دوران عمر خود را که منطبق است بر قطعات زمان از سالها و ماهها و روزها و ساعتها و دقیقهها و لحظهها، برای بدست آوردن این چیزها مصرف کرده است.
بنابراین به هر یک از آنها قهراً محبّت پیدا نموده است و هر یک از آنها مانند زنجیری دل و خواست او را به خود میبندد؛ حالا میخواهد از دنیا برود، دل خود را متّصل به هزاران زنجیر میبیند که از هر طرف او را به این امور دوخته است.
اموال او هر یک دل او را بسوی خود میکشند، دوستان و احباب به سمت خود میکشند، اولاد و زن و عشیره به سمت خود میکشند، آرزوهای دراز که در خیال خود پروریده و بر اثر توهّم و تخیّل، موجودیّت تخیّلی و موهومی پیدا کرده به سمت خود میکشند؛ و این شخص میخواهد برود، حرکت کند، یعنی چه؟ یعنی بار سفر آخرت بندد، وداع کند! رجوعی نیست، دیگر حتّی برای یک لحظه روی این عالم را نمیبیند، و تمام این اندوختهها و محبوبها و مقصودها به خاک نسیان سپرده میشود.
و حتّی در مقابل دیدگان خود میبیند که عشقی که با بدن خود میورزید و برای خراش پوست دستش به طبیب متوسّل میشد، باید تمام بدن را در خاک ببیند و طعمة ماران و موران زمین کند، و محلّ و مدفن او جای آمد و شد خزندگان زیر زمین گردد. سوراخهای بدن او محلّ رفت و آمد مارها و عقربها شود، و خاک سنگین بر روی پیکر او انباشته گردد و خود در میان آن تبدیل به خاک و خاکستر شود. همة اینها را در مقابل دیدگان خود مجسّم میبیند.
و از طرفی هم بر اساس وجدان و عقل حرکت نکرده، راه آخرت را روشن ننموده، با ناموس خدا آشنائی پیدا نکرده، با علوم باطنیّه و موجبات تجرّد نفس پیوسته در جنگ و جدال و قهر بوده، از راه عدالت منحرف و به حقوق خود و سائر افراد مردم که در نزد مبدأ اصیل عالم، خداوند عزّوجلّ محترمند تجاوز کرده، و در مقام عبودیّت خدا نبوده، سر به سجدة تسلیم و خاکساری در مقابل ظاهرکنندة این مظاهر عجیب و این مناظر شگفت عالم نگذارده، ایثار نکرده، دستگیری از بیچارگان و درماندگان ننموده، و با اعمال صالحه جان خود را به حیات آن عالم زنده نکرده، و برای تاریکیها و عقبات و کوره راههای طبعی چراغی نیفروخته است.
با این حال و کیفیّت میخواهد از دنیا برود! با این مشکلاتی که از هر سو بدو روی آورده و او را احاطه نموده و درهم پیچیده است؛ حیرت زده، خسران زده و زیانکار، با زیان و ندامت و حسرتی که از سر تا قدم او میبارد میخواهد کوچ کند. بانگ رحیل زده شده و دیگر وقت درنگ و تدارک نیست.
بالاخصّ اگر به این امور فانیة دنیا با رنج و زحمت رسیده باشد و آنها را با مشقّت تحصیل کرده باشد، در این صورت علاقه بیشتر بوده و بالنّتیجه دل کندن از آنها مشکلتر است. چون به موازات و به نسبت مستقیم، هرچه کوشش و تحمّل زحمت برای بدست آوردن چیزی بیشتر شود به همان میزان محبّت به آن بیشتر و دلبستگی به آن شدیدتر و دل کندن از آن ناهموارتر است.
با این خصوصیّات اگر به کسی بگویند: یک سال دیگر میمیری یا مثلاً ده سال دیگر میمیری، دنیا در چشم او تاریک میشود؛ گوئی تمام عذابها را بر او وارد کرده و کوهها را بر سر او خراب مینمایند.
مؤمن بواسطة ربط با خداوند هیچ نگرانی از مرگ ندارد
امّا اگر به مؤمن که ربط با خدای خود پیدا کرده و در اثر تهذیب نفس و تزکیة اخلاق به مدینة فاضله رسیده، و از ظاهر عالم غرور به باطن دار خلود هجرت کرده، و با موجودات عالم تجرّد و معنی بهعلّت عبودیّت خدا مربوط گشته، و در اطاعت فرمان خدا در صیقل زدن نفس امّارة بسوء با گذشت و ایثار و انفاق و اطعام و جهاد و صلاة و صیام و انصاف با خلق و احسان و دستگیری از مستمندان و غیره کوتاهی نکرده است؛ اگر بگویند: در یک روز دیگر یا مثلاً در یکساعت دیگر میمیری در پاسخ میگوید: الحمد للّه، از اینجا رخت بر میبندم به مُلک خلود، و از غرور به عالم ابدیّت، و از سراچة حدود به عوالم لایتناهَی، و از خارج حرم به داخل حرم لقاء احرام میبندم و جان خود را در قدم محبوب ازلی فدا میکنم.
این جان عاریت که به حافظ سپرده دوست روزی رخش ببینم و تسلیم وی کنم
روزها حرف من اینست و همه شب سخنم که چرا غافل از احوال دل خویشتنم
از کجا آمدهام، آمدنم بهر چه بو د به کجا میروم آخر ننمائی وطنم
مرغ باغ ملکوتم نیم از عالم خاک دو سه روزی قفسی ساختهاند از بدنم
خنک آن روز که پرواز کنم تا بر دوست به هوای سر کویش پر و بالی بزنم
من به خود نامدم اینجا که به خود باز روم آنکه آورده مرا باز برد در وطنم
در آنجا عالم فضای واسع است، عالم عظیم است. غصّه نیست، خستگی نیست، مرض اعصاب نیست، دغدغه نیست، دشمن نیست، تهدید نیست. آنجا عالم حیات است، حیات محض است، مرکز نشر حیات به عوالم است، جمال مطلق است، تلالؤ نورانیّت موجودات پاک و مجرّد است، ارواح پاک فرشتگان و انبیاء و ائمّه و اولیای خداست. آنجا معدن عظمت و عزّ قدس است، و نورمحض و عرفان خالص است. لذا مؤمن هیچ نگرانی ندارد بلکه ازچنین مرگی استقبال میکند و پیشواز میرود.
اگر فرضاً مؤمنی در دنیا در نهایت آسایش و اُبَّهت و عظمت زیست کرده و تمام انواع جمال و اقسام لذّات شرعیّه برای او میسور بوده است به او بگویند میمیری، باز خوشحال میشود زیرا میگوید: وَ ا لاْ خِرَةُ خَیْرٌ وَ أَبْقَی'«سرای آخرت مورد اختیار است و آن سرای ابدیّت و بقاء است.» آن عالم لقاء و عرفان است. آنجا محلّ ادراک حقائق و کشف دقائق بدون پرده و حجاب است. لذا با إخبار به مرگ، زود حرکت میکند و سبک و سبکبار میرود.
و اگر فرضاً کافری که رابطة خود را با باطن و معنی قطع کرده است، تمام اقسام مصائب و بلاها و رنجها و مرضها و فقرها و تنگدستیها به وی رو آورده باشد، به او بگویند میمیری راضی نمیشود؛ زیرا میداند در جائی میرود از اینجا تنگتر و سختتر و تاریکتر و ناخوشایندهتر؛ چون در آن عوالم غریب است، غریب محض.
اشتیاق مؤمن به مرگ
باطن مؤمن از ظاهرش بهتر، و باطن کافر از ظاهرش آلودهتر است.
مؤمن آرزوی لقای خدا را دارد، و راه برای او باز است. زیرا میبیند نتیجة زحمات عمرش در این راه، در ناموس عالم هستی ضایع و باطل نشده، و اینک که پا از این مرحله بیرون گذارَد همه درمقابل دیدگانش مهیّا و آماده است. مزد و ثواب، اجر و پاداش، بهشت و رضوان، لقاء حضرت محبوب، همه و همه حاضرند؛ آنچه در دنیا برای او مخفی بوده در اینجا آشکارا شده است.
و همین پرده و حجاب تن که تا اندازهای ولو فی الجمله مانع از رسیدن به اقصی مراتب تجرّد بود از بین میرود و با مرگ، خود را در آغوش خوشبختی و کامیابی از جمال حضرت ازلی میبیند، و در آن لقاء و وصل ممتدّ و سرمد بسر میبرد، لذا همانند شب زفاف و عروسی و لَیلة وصال است. حافظ گوید:
روز هجران و شب فُرقت یار آخر شد زدم این فال و گذشت اختر و کار آخر شد
آن همه ناز و تنعّم که خزان میفرمود عاقبت در قدم باد بهار آخر شد
صبح امّید که شد معتکف پردة غیب گو برون آی که کار شب تار آخر شد
شکر ایزد که به اقبال کُلَه گوشة گل نخوت باد دی و شوکت خار آخر شد
بخشی از فهرست مطالب مقاله معاد شناسی
مقدمه
مقام انسان در میان موجودات
داستان پیرمرد حریص و هارون الرّشید در آرزوی دراز
فرق کردار مردان خدا و بردگان دنیا
دنیا برای عزّت و غنی و راحتی است
تأثیر میزان وابستگی به دنیا در سهولت و سختی مرگ
زندگی موقّت و حیات جاودان
سرآمد زندگی و اجل معیّن در قرآن کریم
فرار از مرگ، عین برخورد و رسیدن به آنست
معنی دو نوع اجل در قرآن مجید: اجل و اجل مسمّی
اجل دنیوی و اجل مسمّی یک حقیقت است به دو وجه
اجل خدا همان اجل مسمّی است و همان امر الهی است.
کلام ابن سینا در علّت ترس مردم از مرگ
علّت حقیقی ترس و فرار مردم از مرگ
مؤمن بواسطة ربط با خداوند هیچ نگرانی از مرگ ندارد
اشتیاق مؤمن به مرگ
منابع :
دانلود مقاله معاد شناسی