
پاورپوینت سرمایه های انسان و خود حقیقی درس دین و زندگی-
دانلود پاورپوینت سرمایه های انسان و خود حقیقی درس دین و زندگی- 34 اسلاید
پاورپوینت سرمایه های انسان و خود حقیقی درس دین و زندگی-
فرمت فایل : word ( قابل ویرایش) تعداد صفحات: 11 صفحه
دین, واژه اى است عربى که در معاجم و کتب لغت معانی بسیاری برای آن ذکر شده است مانند: ملک و پادشاهی، طاعت و انقیاد، قهر و سلطه ، پاداش و جزاء، عزت و سرافرازی ، اکراه و احسان، همبستگی، تذلل و فروتنی، اسلام و توحید، عادت و روش، ریاست و فرمانبرداری و ...
در آیات قرآن نیز به معانی لغوی دین اشاره شده است و کلمه دین در آیات بکار رفته است ودر هر آیه ای معنای مخصوص خودش را دارد. چنانکه خداوند می فرماید: «هوالذی ارسل رسوله بالهدی ودین الحق، صف ، 9» که در این آیه دین به معنی کیش و شریعت آمده است و یا می فرماید:«فاعبدالله مخلصاً له الدین، زمر ،2» و در اینجا دین به معنای توحید و یگانگی میباشد . همین موارد استعمال واژه دین در قرآن مىتواند به عنوان راهى براى شناسایى و به دست آوردن تعریف دین از دیدگاه اسلام شمرده شود که «دین عبارت است از اطاعت، گرایش، فرمانبردارى و تسلیم در برابر حقیقت» که در این صورت، با معانى لغوى نیز سازگارى خواهد داشت.
لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل: Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه :17
بخشی از متن مقاله
دین را مى توان به مجموعه به هم پیوستهاى از باورها و اندیشه هاى برگرفته از وحى الهى در رابطه با جهان، انسان، جامعه و جهان پس از مرگ تعریف کرد که هدف آن، هدایت انسان به سوى روش بهتر زیستن و کاملتر شدن است.
این تعریف منطبق با تفسیرى است که در برخى از روایات و کتابهاى کلامى در مورد ایمان آمده است: (اعتقاد بالجنان عمل بالارکان و اقرار باللسان) که تعاریف جامعه شناسانه از دین که برخى جامعه شناسان ارائه دادهاند نیز مىتواند در راستاى این تعریف جامع باشد .
جامعه شناسانى چون: نیل اسملسر و فلورانس کلاکون و فرد استرادیت بک دین را از مقوله جهت گیرى ارزشى دانستهاند و آن را عبارت از اصول پیچیده و در عین حال کاملا منظم و مرتب شدهاى شمردهاند که به جریان سیال اعمال و اندیشههاى انسانى در ارتباط با حل مسائل مشترک انسانى، نظم و جهت مىدهد. با این توضیح که جهت گیرى ارزشى در دین به صورت چارچوب هاى مافوق طبیعى و مقدس ترسیم مىشود و در اندیشه هایى چون اومانیزم به شکلى فاقد قداست ارائه مىگردد.
دو فصل عمده دین؛ یعنى عقاید و جهانبینى، مقررات و احکام و اخلاق و سیر تکامل انسان است.
قرآن بصراحت، شریعت را جزء جدا نشدنى دین در همه آیینهاى آسمانى مىشمارد (4) و اعتقاد مجرد را در صورتى که همراه با عمل به احکام و مقررات وحى نباشد ـ هر چند که درست باشد ـ دیندارى تلقى نمىکند. (5) شاخص همیشگى و ماهوى دین، اندیشهاى نظام یافته در زمینه جهان بینى و شریعت است و هدف غایى آن چیزى جز رشد و تعالى انسان در زندگى این دنیا و فرجام آن نیست.
بى شک، بخشى از انسان، زندگى جمعى اوست و بخشى از جامعه نیز سیاست و حکومت است. دین با چنین تعریف و شاخص و هدفى چگونه مىتواند از این بخش مهم از زندگى انسان غافل باشد و مدعى هدایت وى به سرنوشتى بهتر در دنیا و آخرت باشد؟ همه کسانى که به نحوى به تعریف دین پرداختهاند، به این حقیقت اذعان نمودهاند که هدف دین، سامان بخشیدن به زندگى انسان است.
گرچه ارائه تعریفى جامع و مانع از سیاست ـ همچون همزادش دین دشوار و در حقیقت سهل و ممتنع است، اما همان گونه که در جاى دیگر از این نوشتار آوردهایم، سیاست به معنى مدیریت کلان دولت و راهبرد امور عمومى در جهت مصلحت جمعى و انتخاب روشهاى بهتر در اداره شئون کشور، یا علم اداره یک جامعه متشکل، و یا هنر مشیت امور مردم در رابطه با دولت، همواره در ارتباط با بخشى از زندگى انسان مطرح است و چون به عمل انسان مربوط مىشود، ناگزیر با دین که متکفل بیان شیوه هاى زیستن است، تماس پیدا مىکند؛ و از این رو یا در تضاد با آن و یا هم سوى آن عمل مىکند. در هر دو حال، دین به سیاست نظر دارد و سیاست نیز به نوبه خود در قلمرو دین عمل مىکند.
اکنون با توجه به مفهوم دین و سیاست، بخوبى مىتوان دریافت که قضیه منطقى «دین از سیاست جدا نیست» از مصادیق روشن قاعده منطقى و فلسفى «قضایا قیاساتها معها» مىباشد. (6)
صرف نظر از تلازم مفهومى دو مقوله دین و سیاست، اصولا توجه به سه بخش اصولى تعالى اسلام : ایدئولوژى، شریعت و اخلاق، خود مبین این رابطه عمیق، اصولى و جدایى ناپذیر میان آن دو است و با توجه به محتوا و مسائل ماهوى دین و سیاست، جایى براى تردید باقى نمىماند که در اسلام رابطه دین و سیاست یک رابطه منطقى و ماهوى است و این دو، لازم و ملزوم یکدیگرند و جدایى ناپذیر، و به عبارت دیگر این رابطه به عنوان یک اصل و یک مبناى کلى و زیربنایى در تفکر اسلامى غیر قابل انکار مىباشد.
صورت مسئله و ماهیت این رابطه منطقى را مىتوان به صورتها و شیوههاى مختلف طرح کرد :
.1 در عرصه سیاست و قلمرو دین مشترکاتى وجود دارد که این دو را در هدف و یک سلسله مسائل مهم زندگى اجتماعى، به هم مربوط مىسازد. ولى در عین حال، هرکدام از آن دو، ممیزات و ویژگیهاى اختصاصى خود را دارند و به همین دلیل در شرایط خاص ناگزیر از یکدیگر جدا مىشوند . مثلا در شرایط فساد دولت و اقتدار سیاسى حاکم که راه هر نوع اصلاح و دگرگونى بسته مىشود، دین راه انزوا پیش مىگیرد و پیروانش را به کنارهگیرى از ورطه سیاست فرا مىخواند، چنانکه سیاست و سیاستمداران نیز در شرایط استبداد دینى و فساد اقتدار دینداران، ممکن است که دین را از صحنه خارج کنند، گرچه خود دیندار هم باشند.
به همین دلیل جمعى در بررسى اندیشههاى سیاسى اسلام، رابطه دین و سیاست را در حد همان مرز مشترک دو مقوله پذیرا هستند و التزام به این رابطه را به صورت مشروط مىپذیرند و جدایى نسبى را اجتناب ناپذیر مىدانند.
به نظر مىرسد که این گونه برداشت از ارتباط دین و سیاست، از آنجا ناشى مىشود که اینان دین و سیاست را به مفهوم عینى آن دو لحاظ کردهاند، که در این صورت مىتوان فرض کرد که یکى از آن دو یا هردو از مسیر و هدف خود، خارج و دچار تباهى شود. در حالى که پیش فرض آن است که در صورت مسئله، دین و سیاست به مفهوم درست آن دو تفسیر شود که در این صورت فرض جدایى، امکان پذیر نخواهد بود.
.2 بخش عظیمى از مسائل دین در قلمرو عملکرد سیاسى، است در حالى که متقابلا در عرصه سیاست نیز بسیارى از مسائل، مربوط به قلمروهاى دینى است. به عبارت دیگر، چه از بعد نظرى و چه از بعد اجرایى، هر کدام از آن دو ناگزیر به قلمرو دیگرى کشیده مىشود و بدین جهت سیاست، دین را مىطلبد و دین نیز سیاست را.
در این برداشت نیز مىتوان مناقشه کرد. چه قلمرو دین با جامعیتى که دارد، همواره همه عرصههاى سیاست را فرا مىگیرد و هیچ نظر یا عمل سیاسى نیست که دین در آن نظر یا عملى را عرضه نکند، حتى در مواردى که نص شرعى وجود ندارد (یعنى در قلمرو مباحات که دین در آنجا الزامى ندارد) دین، انسان را مکلف به عمل به مقتضاى عقل نموده است و مىتوان گفت که این موارد نیز از قلمرو دین جدا نیست.
.3 برخى نیز رابطه دین و سیاست را این گونه تفسیر مىکنند که در یک جامعه دینى خواه ناخواه همه چیز و از آن جمله سیاست نیز دینى مىشود، و این نوع تلازم یک امر طبیعى و نوعى جبر است. هنگامى که مردم در یک جامعه سیاسى دیندار هستند، سیاست هم دینى مىشود و این خصیصه، مدام که مردم ملتزم به دیانتند، اجتناب ناپذیر است، و براى جدا کردن سیاست از دین، باید ابتدا مردم را از دین جدا نمود، و آن گاه که جامعه بى دین شد، سیاست هم غیر دینى مىشود.
بىگمان چنین تفسیرى از رابطه دین و سیاست، به معنى ارتباط ماهوى میان آن دو نمىتواند باشد و این رابطه بیشتر به راه و رسم دیندارى جامعه، بستگى خواهد داشت تا مقتضاى خود دین، به طورى که اگر فرض کنیم که جامعه دیندار نخواست دین را در سیاست دخالت دهد، سیاست در این صورت غیر دینى خواهد شد. همچنین اگر چنین فرضى امکان پذیر باشد که جامعه بى دین بخواهد به دین عمل کند، سیاست دینى خواهد بود. به تعبیر روشنتر با چنین تفسیرى، در حقیقت، این دین و سیاست نیست که متلازمند، بلکه این اراده مردم است که جهت سیاست را تعیین مىکند .
براى توجیه این نظر و تفسیر باید نکتهاى را بر آن افزود که اگر میان دین و سیاست تلازم ماهوى وجود نداشت و دین، سیاست را به دنبال نمىکشید، هرگز دیندار بر آن نمىشد که سیاستش دینى باشد. اگر دیندارى جامعه، سیاست را دینى مىکند، به خاطر آن است که دین چنین اقتضایى را دارد و دیندار و جامعه دینى از آن گریزى ندارد.
در تاریخ اندیشه هاى سیاسى، فرازى برجسته و فصلى روشن در رابطه با اندیشه سیاسى انبیا به چشم مىخورد که از عوامل مهم و سرنوشت ساز تاریخ سیاسى جهان محسوب مىشود. چنانکه در تاریخ نظام هاى سیاسى جهان نیز فراز مربوط به نظامهاى سیاسى مبتنى بر مکتب انبیا و دین، جایى براى تأمل و بررسى دارد. گرچه نویسندگان تاریخ اندیشه هاى سیاسى در غرب، سعى کردهاند که علم سیاست و اندیشههاى سیاسى را از اندیشه هاى ادیان پالایش کنند و بدین لحاظ در تاریخ، دست به یک جداسازى خیانت بار زدهاند که هرگز نه بلحاظ دین و نه به لحاظ علم، قابل گذشت نیست.
در تاریخ اندیشه هاى سیاسى، همواره از هومر، سقراط، افلاطون، ارسطو، سیسرون، تا قرن پنجم میلادى و بعد از اگوستین تا قرن بیستم سخن گفته مىشود. ولى ـ همان گونه که پیشتر گفته شد ـ در هیچ کجاى این تاریخ گسترده سیاسى، فصلى به عنوان اندیشههاى سیاسى ادیان و انبیا دیده نمىشود و على رغم نقش تاریخ سازى که تفکر دینى انبیا داشته است، نه در تاریخ نظام هاى سیاسى و نه در تاریخ اندیشه هاى سیاسى، نامى از آنان برده نشده است.
متن کامل را می توانید بعد از پرداخت آنلاین ، آنی دانلود نمائید، چون فقط تکه هایی از متن به صورت نمونه در این صفحه درج شده است.
دانلود فایل
فرمت فایل : word (لینک دانلود پایین صفحه) تعداد صفحات 18 صفحه
مقدمه
شواهد تاریخی گواه بر آنست که بشر از آغاز خلقت گرایش به پرستش و پرستیدن داشته و اشکال تاریخی پرستش گواهی بر این مدعاست این باور گاه در شکل متعالی خود عبودیت خدا بوده و گاه در شکل بدوی پرستش اصنام و بتها و مظاهر طبیعی بعنوان نمادی از قدرت و یا خصوصیتی از خصایص مطلوب انسان که قصد نسبت آنها با به این نماد خدا ( رب النوع ) بعنوان عنصر ماوارء انسانی دارد.
این فرآیند انسان را به معرفتی رسانید تا بخواهد موجود متصور خویش را فراتر از هریک از آنچه از اجسام و کائنات و یا چهره های افسانه ای خود ساخته ببیند.
دین اولیه ایرانیان پرستش قوای طبیعت بوده منتهی نه در شکل بت پرستی بلکه با باوری متفاوت با سایر ملل. اعتقاد اینان به خدای بزرگ بنام میترا ، خدا خدایان یا خدای عام که همه مردم آن را می شناختند و به آن احترام میگذاشتند ، مبین این مسأله است.
چنانکه گفته شد انسان در تمام مراحل حیات خود سرشار از نوعی اعتقاد به نیرویی مافوق طبیعت است. درکنار آنچه که انسان برای خود در توجیه و تفسیر این باورها و اعتقادات کوشیده اند به نمونه هایی دیگری برخورد میکنیم که ظهور انسانهایی است با ادعای رسالت از سوی وجودی بنام خدا.
اندیشه دین مبتنی بر الله یا خدا محوری که اول آخر آن به ایمان به خدا ختم میشود، شکل متعالی پرستش است. این اعتقاد مستلزم تعریفی اولیه از اساس خلقت و آفرینش است و فهم این نکته که همه چیز تحت اراده و اختیار خداست که با حکمت و قدرت خود بر این جهان بزرگ فرمانروائی مطلق دارد.
دین در این نوع از اعتقاد عبارتست از مجموعه از تعالیم الهی که برای سعادت و خوشبختی انسان در این جهان و جهان پس از مرگ توسط انسانهای برگزیده به سایر نوع بشر تقدیم میشود.
انسانهایی برگزیده، سفیران الهی هستند. خدواند با علم و حکمت خود افرادی را که از نظر روحی دارای لیاقت بودند گزینش می نماید و دستورات خود را به او تعلیم میدهد تا به سایرین برساند. این فرد از حیث رفتار و کردار و گفتار مورد اعتماد است می نماید و صاحب خصوصیاتی است که وی را از دیگر مردمان برتری میدهد.
آئین میترا
آئین میترایی مربوط به دوره های نخستین مهاجرین آریایی تبار به فلات ایران و سرزمین هند است که موجب اشتراکات اعتقادی زیادی در مدت زمان طولانی مابین اقوام ایران و هند شده بود. این پیشینه تاریخی به دو هزار و چهارصد سال قبل از میلاد مسیح میرسد.
این آئین در سرزمین هند بنام میترا و در ایران به نام مهر شناخته میشد.
مهرپرستی یا میترائیسم از دین های باستانی ایرانیان بود که بر پایه ایزد ایرانی مهر و دیگر ایزدان بنیاد شده بود. مهر پرستی پیرامون سده های نخستین یا دومین پیش از زایش مسیح در سرزمینهای ایرانی پدید آمد.
اساس آئین مهر پرستی اعتقاد به خدای بزرگ بنام مهر است که سایر خدایان کوچکتر در خدمت او هستند.
بیشتر معابد میترایی در درون کوهها و در دهانه غارها بنا گذاشته میشد. ضمن اینکه اینان اول مهر، گاوی را با عزت و احترام در حالیکه آذین بسته بودند بعد از عزاداری قربانی نموده و از آن می خوردند تا از وجود معبود چیزی در میان وجود آنان باشد.
میترا پرستان معتقد به پاداش و کیفر اخروی بودند و به حیات جاودان اعتقاد داشتند. از این رو در انجام کارهای نیک رغبت زیادی از خود نشان میدادند.
آئین میترا مبتنی بر قداست آتش و سایر قوای طبیعت بود و روحانیان این آئین ، مسلط بر زندگی مردم و حاکم بر مصالح آنان بودند.
عدد هفت درآئین مهر پرستی مقدس است. درجات هفتگانه مهرپرستی به قرار زیر بود:
آئین زرتشت
بیشتر محققین تولد زرتشت را در فاصله زمانی 660 سال قبل از میلاد مسیح و در قسمت آذربایجان میدانند اگر چه برخی وی را متولد بلخ هم دانسته اند.
آئین زرتشت سرشار از اصول اخلاقی است و اساساً جمیع محققین براین عقیده اتفاق نظر دارند هر چند وی به اصلاحات اقتصادی و اجتماعی هم توجه ویژه دارد.
از ویژگیهای بارز مذهب زرتشت نزدیک کردن پرستش از تعدد خدایان به توحید یا یگانه پرستی بود. هرچند در این مورد هم دو نظر وجود دارد و آن اشاره به اهورا مزدا و اهریمن در آئین زرتشتی است که دو قطب مخالف هم هستند و دائما با یکدیگر در جدال و نبرد میباشند. اما در عصر حاضر تلاش زیادی از سوی معتقدین به وی شده تا دین زرتشت را در ردیف مذهب خدای واحد بسان سایر ادیان الهی قرار دهند که عالی ترین نوع پرستش میباشد.
اهورامزدا از نظر زرتشت خدای ابدی و ازلی ست و صاحب صفاتی چون بصیر، علیم ، قادر و خردمند است. اهورامزدا قبل از آفرینش جهان ابتدا روح جاودانی یعنی هومن را خلف کرد و سپس این روح جاودان سایر پدیده ها را آفرید.
زرتشت از حیات عقبی و قیامت سخن گفته و مسئله آخرالزمان را در مفهوم کامل مطرح کرده است اعتقاد به بهشت و دوزخ در مذهب زرتشت وجود دارد و اینکه نیکوکاران به بهشت و ستمکاران به جهنم میروند هر چند بحث شفاعت و بخشش در این دین مطرح نشده است.
مشخصات این فایل
عنوان: تضادها در دین مسیحیت
فرمت فایل : word( قابل ویرایش)
تعداد صفحات: 12
این مقاله درمورد تضادها در دین مسیحیت می باشد.
تضاد میان دین و عقل
یکی دیگر از نمونههای تحریف آشکار و فاحش در دین مسیحیت، «اعتقاد به تثلیث» است. برای روشنتر شدن این مطلب باید گفت که «اعتقاد به تثلیث» در نقطه کاملاً مخالف «اعتقاد به توحید» قرار دارد، زیرا طرفداران «توحید» (یکتاپرستی) بر این باورند که در جهان هستی، تنها یک مبدأ، تأثیرگذار حقیقی بوده و علتالعلل تمام پدیدهها، بیش از یک موجود مقتدر نیست و تنها همین موجود است که میتوان عنوان «علت هستیبخش» را به او اختصاص داد و همهی پدیدههای کوچک و بزرگ جهان هستی، وجود را از او به دست میآورد و نیز اوست که مرگ و نابودی در ساحهی زندگی او، راه نداشته و احتمال زاد و ولد و خواهشهای درونی و غرایض و تمایلات شهوانی درباره وی، بیپایه و باطل میباشد.
درست در برابر همین باور، باور دیگری است و آن این که در عالم هستی، سه مبدأ، تأثیرگذار بوده و هر یکی از این سه مبدأ، به نوبت خویش میتوانند در کارهای پدیدههای هستی دخل و تصرف نمایند.
از این نوع نگرش و بینش میتوان به «اعتقاد به خدایان سهگانه» تعبیر نمود و طرفداران این عقیده، عنوانهای: «خدای پدر»، «خدای پسر» و «روحالقدس» را دربارهی «تثلیث» (سهگانه پرستی) به کار میبرند. مسلمانان به طور عموم ـ علیرغم تعدد مذاهب و فرقههای گوناگون ـ طرفدار و معتقد به «توحید» (یکتاپرستی) میباشند، در حالی که مسیحیان عموماً عقیدهی «تثلیث» (سهگانهپرستی) را برگزیدهاند.
با بیان فوق، ممکن است این سوال در ذهن برخی از خوانندگان پدید آید که آیا «اعتقاد به تثلیث و سه تا مبدأ» از متون کتاب مقدس مسیحیان، گرفته شده و یا واژهای در آن به کار رفته است که انگیزهبرای پیدایش چنین عقیدهی انحرافی گردیده است؟
حسین توفیقی در کتاب «آشنایی با ادیان بزرگ» مینویسد:
کلمهی تثلیث هرگز در کتاب مقدس مسیحیان وارد نشده است و نخستین کاربرد شناخته شده آن در تاریخ مسیحیت، به سال 180 میلادی باز میگردد. البته به تصور مسیحیان، ریشههای مفهوم سهگانگی [تثلیث] در عهد جدید [کتاب انجیل] احساس میشود و عبارت «اعطای حق تعمید» در پایان انجیل متی، آن را صریحاً بیان کرده است:
«ایشان را به اسم «رب» و «ابن» و «روحالقدس» تعمید دهید.»
نویسندگان عهد جدید، عادت دارند خدا را «پدر» بنامند و این اصطلاح از «یهودیت» آمده است.به گزارش انجیلها، عیسی به شاگردان خود تعلیم داد که در دعاهای خویش «خدا» را «پدر آسمانی» بخوانند.(1)
همچنین عیسی گفت: «نزد پدر خود و پدر شما و خدای خود و خدای شما میروم.»(2)
در قسمت دیگری از کتاب آشنایی با ادیان بزرگ میخوانیم:
روحالقدس ـ از دیدگاه سنت مسیحی و کتابهای مقدس ـ جبرئیل (فرشته خدا) یا آفریدهای از آفریدگان خدا و جدای از خدا نیست، بلکه روحالقدس خود «خداوند» است که در قلوب مردم و در جهان زیست میکند و به کار مشغول است... و عیسی به وسیله همین روحالقدس در شکم مادر قرار گرفت... روحالقدس جامعهی مسیحیت را ارشاد میکند، تعلیم میدهد، رازهای خدا را میگشاید و به نویسندگان کتابهای مقدس، الهام میبخشد.(3)
این گونه باورها درباره آفریدگار هستی و تنزل او به منزله انسان و موجودات زمینی، به هیچ وجه مورد پذیرش خرد انسان نبوده و هیچ مکتب عقلی و فلسفی نمیتواند تناقضهای آشکاری که در آنها نهفته است را رد و یا توجیه نماید.
این گونه اعتقادات برای افراد جاهل و بیسواد تا حدودی قابل تحمل و پذیرش است، زیرا ممکن است اذهانشان نتواند، اینگونه مسایل را مورد تحلیل و بررسی قرار دهد و شاید چشم بسته و تقلیدوار آن را بپذیرند، ولی برای انسانهای آگاه و دانشمند، چنین تضادها و تناقضهای فاحش، هرگز قابل تسامح و چشمپوشی نمیباشد.
گرچند اصحاب کلیسا و روحانیون مسیحی، کوشیدهاند که مسئله «اعتقاد به سهگانه پرستی» را امری خارج از درک بشر جلوه دهند و تنها راهحل را در تعبد، تسلیم و پذیرش بیچون و چرای آن، جستجو نمایند ولی تناقض، ناسازگاری و بطلان این عقیده، به اندازهای روشن است که نه به تحصیل فراوان نیاز دارد و نه در فهمیدن آن و رسیدن به عمق این قضیه، به یادگیری علم عرفان و طی طریق و منازل، ضرورت احساس میشود، بلکه یک دانشآموز دورهی متوسطه نیز میتواند به آسانی بیپایگی و بطلان آن را دریابد.
در طول تاریخ مکاتب فکری و ادیان الهی، تجربه نشان داده است که موفقیت، کامیابی و ماندگاری جهانبینیها و ایدئولوژیها را باید در «عقلانیت» و «خردمندانگی» آنها جستجو کرد. زیرا ویژگی منحصر به فرد آدمیزاد و برتری وی بر سایر پدیدههای هستی، در خردگرایی، تحلیل و قضاوت وی نهفته است. این ویژگی، انسان را از حصار و زندان تقلید کورکورانه و تعبد محض، بیرون نموده و وی را یک پدیده انتقادگرا، تحلیلگر، حقجو، حقیقتخواه و باطلستیز قرار داده است.
همین تناقض آشکار، سبب گردید که دین مسیحیت در عصر روشنگرایی و روشنفکری در غرب، از اوج قدرت فرو افتد و برای همیشه در انزوا و کنارهگیری به سر برد.
واکنون که مکاتب جدید فکری و فلسفی روز به روز جای افکار و اندیشههای قبلی را تسخیر میکند و اندیشههای ماتریالیستی و مادیگری، به صورت برقآسا، جای باورهای مذهبی را پر میکند، قلمرو عقاید مسیحیت و عبادتهای هفتهوار آن را تنگ و تنگتر میسازد.
آیین مسیحی
مسیحیت آغازین
دینهای دیگر
مخالفان
تضاد دین با سیاست در غرب
نمونههایی از تحریف دین در جهان غرب
تضاد میان دین و عقل
پی نوشت :