دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .
فرمت فایل : word (لینک دانلود پایین صفحه) تعداد صفحات 98 صفحه
|36|
مقدمه
در دل هر مشکلى فرصتهاى بزرگتر و عالىترى نهفته است که انسانهاى بزرگ قادرند
مشکلات را به فرصتهاى بزرگ تبدیل نمایند.[1]
براى خاندان رسول خدا(ص) و شیعیان آن خاندان مظلوم ،روزى مصیبت بارتر و پر
اندوهتر از روز عاشوراى امام حسین(ع) و روز شهادت آن بزرگوار و یارانش نبوده و در
تاریخ اسلام ثبت نشده است. در حدیثى از امام زینالعابدین(ع) نقل شده که فرمود: روزى بر
رسول خدا(ص) سختتر از روز اُحد نبود که عمویش حمزه فرزند عبدالمطلب و شیر
رسول خدا(ص) به شهادت رسید و پس از آن روز موته بود که عموزادهاش
جعفرابنابىطالب در آن روز کشته شد، آنگاه فرمود:
«و روزى همانند روز حسین(ع) نبود که سى هزار مرد که خود را از این امت مىدانستند به
سوى آن حضرت هجوم برده و هر کدام با ریختن خون آن حضرت مىخواستند به خدا
نزدیکتر شوند، و آن حضرت آنان را به یاد خدا مىانداخت ولى اعتنا نکرده تا آنکه آن بزرگوار
را از روى ستم و دشمنى کشتند.»[2]
زمینه بحران
زندگى امام در برههاى از زمان که با ستمگران مواجه بود، با بحرانهاى زیادى رو به رو
شده و تمامى وقایع گواه آنند که او مردى پولادین بود و با تکیه بر نیروى غیبى الهى هیچگاه
تسلیم نشد. روح بزرگ او بسان دریاى ژرفى بود که همه ناگوارىها را در خود جاى مىداد و
آنچنان دلش قوى و به فضل پروردگار بستگى داشت که هیچ قدرتى نتوانست در او خللى
ایجاد کند.پیروان راستین اسلام هر کدام به نوبه خود و به مقتضاى شرایط زمان و مکان، در
طول تاریخ، در راه عمل به تکلیف و انجام وظیفه الهى حماسهها آفریدهاند و ثمرات
گرانبهایى را براى اسلام و مسلمین از خود به یادگار گذاشتهاند.بررسى تاریخ انبیاى الهى و
پیشوایان معصوم ،این امر را روشن مىسازد که سراسر حیات پربرکت آنان، تلاش و
استقامت در راه اداى وظیفه تبلیغ رسالت الهى بوده است. و در این راه، هیچ چیز مانع انجام
وظیفه آنان نگردیده است.
یک بحران ضمن آنکه حامل جنبههاى مخرب و منفى است ولى از جهات دیگرى
مىتواند منشأ اثرات سازندهاى باشد و خلاقیت و نوآورى و تلاشها و چالشهاى جدید را
ایجاد کند.[3] با مرگ معاویه و روى کارآمدن یزید بحران بهوجود آمد،اثبات فسق و فجور و
|37|
بىبند و بارى و بىدینى و کفر یزید نیز براى افراد بىغرض نیاز به استدلال زیادى ندارد.
دوران خلافت یزید سه سال و شش ماه بیشتر طول نکشید، ولى در اثر بىسیاستى و پاىبند
نبودن به مقدّسات اسلام و پردهدرى، در همین مدت کوتاه سه جنایت هولناک و بىسابقه
انجام داد که براى همیشه نه تنها تاریخ بنىامیه را ننگین ساخت بلکه تاریخ اسلام را سیاه و
مشوّه کرد. اجمال آنها این گونه بود:
- سال اول، شهادت امام حسین(ع) و یارانش و به اسارت بردن فرزندان و خاندان رسول
خدا و گرداندن آنها در شهرها و قصبات و به شهادت رساندن زنان و کودکان بى گناه ایشان در
کربلا و کوفه و شام و... - فرستادن لشکرى جرّار براى سرکوبى مردم مدینه و مباح شمرده خون مردم آن شهر که
بزرگترین جنایتهاى تاریخ را، لشکریان شام در کنار قبر مطهّر رسول خدا(ص) انجام دادند و
جوى خون در مسجد مدینه به راه انداختند، خانهاى را سالم نگذاردند و... - ویران کردن خانههاى مکه و به خاک و خون کشیدن هزاران انسان در آن شهر و در کنار
خانه خدا و حرم امن الهى و سوزاندن و به منجیق بستن خانه کعبه و ویران کردن قسمتهایى
از آن و... [4]
یزید بعد از به حکومت رسیدن سریعاً خواستار بیعت امام حسین(ع) با خود شد. در نقلى
که یعقوبى در تاریخ خود آورد متن نامه یزید به ولید بن عتبه این گونه است:وقتى نامه من به
تو رسید حسین بن على و عبدالله بن زبیر را احضار کن و از آنها بیعت بگیر و اگر بیعت
نکردند گردن آن دو را بزن و سر هر دو را براى من بفرست. امام حسین(ع) مىدانستند که
زمان شهادت نزدیک است (یا بیعت و یا جنگ و شهادت) در چنین محیطى ،شخص آزاده و
دیندارى مانند امام حسین(ع) نمىتواند دست بیعت به او بدهد. پس شِق دوم یعنى جنگ و
شهادت پیش روى حضرت قرار داشت. ابن اثیر و دیگران از عبداللّه بن عباس و جعفربن
سلیمان ضبعى از امام حسین(ع) روایت کردهاند که فرمود: به خدا سوگند مرا رها نخواهند
کرد تا وقتى که قلبم را از درونم بیرون آورند.[5]
در همان کتاب کامل ابناثیر نقل شده که آن حضرت به عبداللّه بن زبیر که علّت تصمیم او
را از حرکت جویا شد فرمود:
«براستى پدرم براى من حدیث کرد که شهر مکه را بزرگى است که به وسیله او حرمت این شهر
شکسته شود، و من دوست ندارم که آن بزرگ من باشم و به خدا سوگند اگر من دو وجب بیرون
|38|
مکه کشته شوم بهتر دوست دارم تا یک وجب و هر چه دورتر باشم از مکه و کشته شوم، پیش
من محبوبتر است و به خدا سوگند اگر من در لانه جانورى از این جانوران باشم مرا بیرون آورده
تا آنچه را خواهند نسبت به من انجام دهند.[6]»
در قسمتى دیگر امام فرمود: اگر تعجیل نکنم مرا دستگیر خواهند کرد[7] و بار دیگر فرمود:
بنىامیّه مالم را گرفتند، صبر کردم، به آبرویم تعرّض کردند، صبر کردم، خواستند خونم را
بریزند، گریختم.[8]
این نقلها شاهد صدق این گفته است که به هر روى، آنان تصمیم بر قتل او داشتند و امیدى
به زنده بودن، به صورتى که بیعتى صورت نگیرد، نمىتوانسته وجود داشته باشد. طرف دیگر
قضیه رفتن به سمت عراق است.تا اینجا با قسمت یا روى منفى بحران مواجه هستیم (درد،
رنج، تشنگى، قطعه قطعهشدن، آوارگى و.....) روى دیگر بحران ،قسمت مثبت و هنر تبدیل
مشکل به فرصت طلائى است.که سالار شهیدان به نحو شگفت انگیزى بحران را با موفقیت
در جهت اهداف خود به حرکت درآورد و زمینهاى براى دگرگونى در تمامى نسلها و منشأ
تمامى انقلابهاى مردمى گردید.
به همین علت است هنگامى که "ابنزیاد" به حضرت زینب(س) گفت: دیدى که خدا با
برادرت چه کرد، فرمود: من بجز نیکویى چیزى ندیدم.[9]
این حادثه مىتوانست با ماندن حضرت در مکه و شهادت او در آن نقطه مقدس به پایان
برسد که اگر اینچنین مىشد اثرات آن نمىتوانست وسیع و ماندگار باشد و سرمشق رهبران
آتیه قرار گیرد. خط مشى و استراتژى برخورد حضرت با این بحران مىتواند راهنماى
رهبران در سوگیریىهاى آتى گردد.
عالمان وظیفهشناس، در طول تاریخ دین، به مقتضاى عصر خویش براى انجام این مهم
قیام کردهاند. اکنون این بار مسؤولیت بر دوش عالمان و دانشمندان زمان ما قرار دارد.
تعریف بحران
شاید در برخورد اولیه با موضوع، مفهوم بحران بدیهى انگاشته شود، اما زمانى که در
مسأله بیشتر غور مىکنیم در مىیابیم که تعریف بحران کار چندان سادهاى نیست و
نویسندگان مختلف هر کدام بهگونهاى خاص آن را تعریف و توصیف کردهاند.
هرمان (Herman,1963) بحران را حادثهاى مىداند که موجب سردرگمى و حیرت افراد
شده، قدرت واکنش منطقى و مؤثر را از آنان سلب کرده، و تحقق اهداف آنان را به مخاطره
|39|
انداخته است.
پرو (Perrow,1984) قبل از پرداختن به تعریف بحران، حادثه یا رویداد جزیى را تعریف
کرده و آن را اختلال در یک جزء یا واحد از یک سیستم بزرگ مىداند، که کارکرد کل سیستم با
این حادثه مورد تهدید واقع نمىشود و با اصلاح و رفع نقص از آن جزء، سیستم به کار خود
ادامه مىدهد. اما بحران اختلالى عمده است که کل سیستم را از کار باز داشته و جامعه را با
اشکالات عمده رو به رو مىسازد و حیات آن را به مخاطره مىاندازد.
هابرماس (Habermas,1973) رویدادهاى مشکلآفرین و بحران را در دو سطح فیزیکى
یا ملموس و اجتماعى و نمادین مورد مطالعه قرار مىدهد. با تلفیق نظریات این دو عالم
مىتوان نتیجه گرفت که بحران اختلالى است که از جهت سطح کل سیستم و از جهت نوع
فیزیکى یا نمادى، سیستم را تهدید کرده و به مخاطره مىاندازد.
بدین ترتیب بحران ممکن است به دو صورت در جامعه به وجود آید؛ یکى بحران در
زمانى که کل سیستم از جهت مادى و فیزیکى تحت تأثیر قرار گرفته و حیات آن به مخاطره
افتاده است و دوم آنکه سیستم به جهت مسائل اعتبار و حیثیت اجتماعى و بطور نمادین دچار
بحران گردیده، و به ورطه سقوط کشانیده شده است. بحران بقاى جامعه و مشروعیت آن را
متزلزل ساخته و موجب محو یا تغییرات بنیادى در آن مىگردد.[10] که بحران کربلا از نوع
دومبود.
مطالعه قیام حضرت سید الشهدا(ع) به خوبى نشان مىدهد که عنصر اصلى این قیام
مقدس، امر به معروف و نهى از منکر است و حضرت نیز در مناسبتهاى مختلف به این دو
فریضه مهم، تصریح مىکرد. آن بزرگوار قبل از خروج از مدینه، علت قیام خویش را این
گونه بیان فرمود:
«إنّى لَم أخرُج أشِراً و لا بَطِراً و لا مُفسِداً و لا ظالِماً و إنَّما خَرَجتُ لِطَلَبِ الإِصلاحِ فی اُمَّةِ
جَدّى(ص)؛
من از روى خودخواهى، خوش گذرانى، فساد و ستمگرى قیام نکردم، بلکه براى اصلاح امت
جدّم به پا خاستهام».[11]
در حالى که بنىامیه این گونه وانمود مىکردند که آن بزرگوار بر خلیفه وقت و به ضرر
اسلام خروج کرده است، امام حسین(ع) با این سخن روشن، هرگونه فساد، ستمگرى و
خودخواهى را نفى مىنماید و در عوض، تأکید مىنماید که حرکت و قیام او یک حرکت
|40|
اصلاحى بر محوریت سیره و سخن پیامبر اکرم(ص) مىباشد. و نیز فرمود: هدف من امر به
معروف و نهى از منکر و حرکت بر اساس سیره جدّم رسول خدا(ص) و پدرم على بن
ابىطالب(ع) است.
مینتزبرگ (MINTZBERG) و همکارانش بحران را «وقوع ناگهانى و غیرمنتظره حادثه
و یا اتفاقى که توجه فورى و فوتى به آن، براى اخذ تصمیمى فورى، ضرورى
است»،مىدانند[12].
ایگور آنسف (ANSOFF) بحران را به «تغییر و تحولاتى که بقا و حیات جامعه را به
مخاطره انداخته و جامعه باید براى رهایى از نابودى و اضمحلال تلاشى فوقالعاده نماید»،
تعریف مىکند.[13]
رهبر معظم انقلاب اسلامى در این باره مىفرمایند:
اگر به تحلیل ظاهرى قضیه نگاه کنیم، این قیام، قیام علیه حکومت فاسد و ضد مردمى
یزید است؛ اما در باطن، قیامى براى ارزشهاى اسلامى و براى معرفت و براى ایمان و براى
عزّت است؛ براى این است که مردم از فساد و زبونى و پستى و جهالت نجات پیدا کنند؛ لذا
ابتدا که از مدینه خارج شد، در پیام به برادرش محمّد بن حنفیه - و در واقع در پیام به تاریخ -
این طور گفت: «إنىّ لم أخرُج أشِراً ولا بَطراً ولا مُفسِداً ولا ظالما»؛ من با تکبر، با غرور، از روى
فخر فروشى، از روى میل به قدرت و تشنه قدرت بودن قیام نکردم؛ «إنَّما خَرَجتُ لِطَلَبِ
الإصلاحِ فى اُمّةِ جَدّى» مىبینم که اوضاع در میان امّت پیامبر دگرگون شده است؛ حرکت،
حرکت غلطى است، حرکت به سمت انحطاط است، در ضد جهتى است که اسلام
مىخواست و پیامبر آورده بود؛ قیام کردم براى اینکه با اینها مبارزه کنم.[*]
گروه دیگر از محققان معتقدند که بحران ممکن است «در اثر وقوع حادثهاى غیرمنتظره و
یا بىتوجهى تدریجى به مسائل که باعث سراشیبى سقوط قرار گرفتن جامعه شده و تنها با
توجه فورى و اقدامات سریع و اضطرارى مىتوان آن را نجات داد»، باشد. در همین راستا در
تعریف دیگرى از بحران مىگویند: «واقعه پیشبینى نشده که به دلیل اضطرار و فوریت آن،
باید مورد توجه قرار گیرد، زیرا عدم توجه و رسیدگى بلافاصله به آن، به وخیمتر شدن
اوضاع مىافزاید. بدین ترتیب، روال عادى کار در جامعه متوقف و یا مختل مىشود و
[*]. از سخنان معظم له در ایام محرم سال 1378 و 1379.
|41|
رسیدگى به بحران، بر سایر مسائل در جامعه اولویت پیدا مىکند».[14]
با توجه به چهار تعریف اخیر مىتوان «بحران» را از دیدگاه مدیریتى چنین تعریفکرد که:
«وقوع ناگهانى پیشبینى نشده و یا غیرقابل پیشبینى و یا وقوع پیشبینى شده ولى غیرقابل
پیشگیرى که باعث به مخاطره افتادن هستى کل جامعه شود، بدین سبب تصمیم و اقدام
عاجل مدیران را براى نجات جامعه از سقوط، نیاز داشته باشد.»
در مدیریت موضوع بحران به صورتى محدود بررسى گردیده و برخى از علماى این
رشته بحران را از جهت آثار و تبعات آن مورد مداقه قرار داده و با افزایش کنترل به
چارهاندیشى پرداختهاند(Hermann,1963). از اینرو در بعضى از متون مدیریت مقابله با
بحران با مدیریت ایمنى و حفاظت در برابر سوانح کارى یکى انگاشته شده است. در حالى که
بحران را باید در سطحى وسیعتر بررسى کرد و آن را از جهت و جوانب مختلف مورد
ملاحظه قرار داد. یک بحران ضمن آنکه حامل جنبههاى مخرب و منفى است ولى از جهات
دیگرى مىتواند منشأ اثرات سازندهاى باشد و خلاقیت و نوآورى و تلاشها و چالشهاى
جدید را ایجاد کند.[15]
بحران در زمان حکومت یزید
معاویه با تمام ترفندهاى تبلیغاتى و نیرنگها و فشارها نتوانست از امام حسین(ع) براى
ولیعهدى یزید بیعت بگیرد، و پیوسته نگران مخالفت و قیام آن حضرت بود.
امام(ع) نیز با آنکه با خلافت معاویه و اعمال ننگین و جنایتبار او به سختى مخالف بود و
در نامههاى مختلف و سخنرانىهاى خود پیوسته بیدادگریها و اعمال خلاف اسلام معاویه را
به خود مسلمانان گوشزد مىکرد، اما روى مصالحى که احیاناً اشاره به برخى از آنها مىکرد و
به دوستان و شیعیان خود تذکر مىداد قیام مسلحانه را در آن روزگار(شناخت شرایط) به
صلاح اسلام و مسلمین نمىدانست و پیوسته در پاسخ نامههایى که به آن حضرت مىنوشتند
یا حضوراً در خواست قیام مىکردند مىفرمود:
«تا معاویه زنده است من چنین کارى را مصلحت نمىدانم و شما نیز در خانههاى خود باشید و
منتظر فرصت باشید تا هر وقت مرگ معاویه فرا رسید در این باره تصمیم خواهیم گرفت.»[16]
با مرگ معاویه امام حسین(ع) با مسئله رو به رو نبودند ،بلکه با بحران رو به رو بودند.
حضرت مىفرمایند:
«إنّ القَومَ لا یَترُکونی و إن أصابونی و إن لَم یُصیبونی فَلا یَزالونَ حَتّى أُبایِعَ وأنا کارِهٌ أو یَقتُلونى؛