فی توو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

فی توو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

مقاله روابط قوا در جمهورى اسلامى ایران

اختصاصی از فی توو مقاله روابط قوا در جمهورى اسلامى ایران دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

مقاله روابط قوا در جمهورى اسلامى ایران


مقاله روابط قوا در جمهورى اسلامى ایران

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

  

تعداد صفحه:11

 

  

 فهرست مطالب

 

 

روابط قوا در جمهورى اسلامى ایران

الف) نظارت قوه مقننه بر قوه مجریه

ب) نظارت قوه مقننه بر قوه قضاییه

ج) نظارت قوه مجریه بر قوه مقننه

د) نظارت قوه مجریه بر قوه قضاییه

ه) نظارت و نفوذ قوه قضاییه برقوه مقننه

و ) نظارت و نفوذ قوه قضاییه بر قوه مجریه

مسؤولیت روابط قوه قضائیه با سایر قوا

تفکیک قوا ؛ نظارت و تعادل:

 

 

 

 

 

روابط قوا در جمهورى اسلامى ایران برخلاف تمامى کشورهاى دنیا به گونه اى خاص تنظیم شده است. هر چند که به ظاهر به صورت تفکیک نسبى قوا تلقى مى شود، لیکن این روابط از ویژگى هاى خاصى برخوردار است که به خوبى آن را از سایر رژیم ها متمایز مى سازد.(4)

مفهوم تفکیک قوا در مقابل «وحدت قوا»(5) به کار مى رود. این تفکیک موجب پدیدارى سازمان هاى حاکم عدیده تخصصى مى گردد که هر کدام به انجام وظیفه خاص خود مشغول اند و هیچ یک از قوا حق انجام وظیفه قواى دیگر را ندارد. سنخیت قواى حاکم، هم چنین اقتضا مى کند که هر یک از قوا، بدون برترى و دخالت یکى در قلمرو اختیارات دیگرى، کار خود را انجام دهد و هیچ یک از قوا حق سؤال، استیضاح، عزل و انحلال یکدیگر را نداشته باشد. این چنین استقلالى را اصطلاحاً «تفکیک مطلق قوا»(6) مى گویند.

نظریه تفکیک مطلق قوا، در جریان تحولات تاریخى دست خوش تغییراتى شده است که دیگر نمى توان استقلال در مفهوم آن را چندان مشاهده کرد. خطر بالقوه و بالفعلى که از ناحیه قوه مجریه و زمام دارى آن ناشى مى شود، هم قواى دیگر را تحت الشعاع «ریاست گرایى»(7) اجرایى قرار مى دهد و هم این که آزادى و امنیت فردى را تهدید مى کند.(8) دلیل این مطلب این است که در اکثر کشورهاى دنیا در بحث ارتباط متقابل قوا، قوه مجریه مشمول بیش ترین نظارت ها از سوى دو قوه دیگر قرار مى گیرد.

قانون اساسى جمهورى اسلامى ایران، در تدوین قواى سه گانه، علاوه بر ضرورت همکارى قوا، براى تأمین اهداف کلى نظام از اندیشه مذکور به دور نبوده و مراتبى از ارتباط متقابل، توأم بانظارت و مسئولیت بین قواى حاکم را پیش بینى کرده است. در اصل 57 قانون اساسى ضمن برشمرن قواى سه گانه، مقرر مى دارد که این قوا مستقل از یکدیگرند. آن گاه در اصل 58 و 59 اِعمال قوه مقننه را منحصر به مصوبات مجلس شوراى اسلامى و در مسائل مهم از طریق همه پرسى و مراجعه مستقیم به آراى عمومى بیان داشته است. هم چنین در اصل 60 قانون اساسى، اِعمال قوه مجریه به استثناى برخى از آن که مستقیماً به عهده رهبرى قرار دارد، صرفاً از طریق رئیس جمهور و وزرا اجرا مى شود و در نهایت این که اِعمال قوه قضاییه (اصل 61) را نیز فقط به عهده دادگاه هاى دادگسترى قرار داده که باید براساس موازین اسلامى تشکیل و به حل و فصل دعاوى و ... بپردازد، اما نویسندگان قانون اساسى در سال 1358 در همان اصل 57 قانون اساسى، ضمن بیان استقلال قوا آورده بودند که : «... روابط بین قواى سه گانه توسط رئیس جمهور برقرار مى گردد.» و نیزدر اصل 113 قانون اساسى آمده بوده: «... مسئولیت اجراى قانون اساسى و تنظیم روابط قواى سه گانه و ریاست قوه مجریه جز در امورى که برعهده رهبرى است، به عهده رئیس جمهور است».

بنابراین، طبق این اصول، رئیس جمهور هماهنگ کننده قواى سه گانه کشور بود، لیکن پس از بازنگرى قانون اساسى در سال 1368 و با سپرى کردن یک دهه تجربه عملى در کارهاى اجرایى، قضایى و تقنینى وضعف هایى که در قانون اساسى وجود داشت، شوراى بازنگرى قانون اساسى به فرمان امام خمینى(ره) در تاریخ 1368/2/4 تشکیل گردید و در آن در خصوص روابط قوا نیز نکاتى مورد توجه و تصویب قرار گرفت.


دانلود با لینک مستقیم


مقاله روابط قوا در جمهورى اسلامى ایران

دانلود مقاله سلسله هاى اسلامى در ایران و مساله مشروعیت

اختصاصی از فی توو دانلود مقاله سلسله هاى اسلامى در ایران و مساله مشروعیت دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

 

سلسله هاى اسلامى در ایران و مساله مشروعیت
علیرضا شجاعى زند
________________________________________
مشروعیت
مشروعیت دینى
نظریه هاى «ساخت سیاسى» در ایران
ساخت سیاسى «شرقى»
پاتریمونیالیسم
«کاریزماى» پادشاهى
«عصبیّت» ابن‏خلدون
«جابه جایى نخبگان» پارتو
خلافت و دولت‏هاى مستقل شرقى
سلسله‏هاى ایرانى
طاهریان، نخستین سلسله ایران اسلامى
صفاریان، امراى مستولى
سامانیان، امیران مطیع
آل بویه، نخستین دولت شیعى
امارت ترکان غزنوى
دولت بزرگ سلجوقى
دوره مغولى و فترت دینى
صفویه و احیاى دولت دینى
نادر، و سیاست «پان- اسلامیسم»
«زندیه»، دولت مستعجل
«قاجار»، و تحولات ساختارى
«مشروعیت دینى» سلسله‏هاى اسلامى در ایران
سلاطین و «عهد و لوا»ى خلافت
مشروعیت «شمشیر»
________________________________________

 


مشروعیت
مشروعیت[1] (Legitimacy) ، اساس و پایه حاکمیت است که همزمان به دو موضوع
متقابل اشاره دارد: یکى ایجاد حق حکومت براى «حاکمان» (Governors) و دیگرى
شناسایى و پذیرش این حق از سوى «حکومت شوندگان» (Governeds). «غصب»
(Usurpation) نقطه‏ء مقابل مشروعیت، از جمله مفاهیمى است که با مفهوم مشروعیت
تولد یافته و به درک دقیق‏تر آن مدد رسانده است. از آن‏جا که دوام و قوام حاکمیت‏ها بسته به
مشروعیت آنان است، حکومت‏هاى غاصب و غیرمشروع نیز در تلاشند تا بشکلى حاکمیت
خود را با نوعى از مشروعیت، ولو کاذب بیارایند. «مشروعیت» و «مشروعیت‏یابى»
مى‏تواند «قدرت» وحشى و عریان را به اقتدارى مقبول و متفاهم بدل نماید.
مشروعیت همواره یکى از مباحث محورى متفکران اجتماعى و اندیشمندان سیاسى
بوده است. «گزنفون» معتقد بود که حتى در حکومت‏هاى «تیرانى»، که بر بنیاد اجبار و

 


|169|

 

غلبه برپا گردیده‏اند، نیز همه چیز به نیروى مادى صرف ختم نمى‏شود. در بن اندیشه
«عدالت» و «دولت آرمانى» افلاطون و هم‏چنین تمایزى که ارسطو میان حکومت‏هاى
«مونارکى»، «آریستوکراسى» و «دموکراسى» قایل مى‏شد، به نوعى به مسئله مشروعیت
توجه شده است. در تحلیل «لاک» از طبیعت دولت، بحث بر سر جابه جایى منبع
مشروعیت از «حق الهى» به «رضایت مردم» است.[2] «روسو» مى‏گوید:

 

«مقتدرترین فرد هم هیچ‏گاه تا بدان حد قوى نیست که بتواند براى همیشه آقا
و فرمانروا باشد مگر این که «زور» را به «حق» بدل کند.»[3]
غالب جامعه شناسان دین و سیاست بر این باورند که: هر جامعه‏اى نیازمند عقاید
مشترکى است که به «تنظیمات اجتماعى» مشروعیت بخشد. یکى از موضوعات مورد
اهتمام جدى «ماکس وبر» به عنوان بنیانگذار جامعه شناسى سیاست، مسئله «مشروعیت»
بوده است. او مى‏گوید: بشر نیازمند آن است که زندگى‏اش را «بامعنا» سازد و تلاش دارد
که هدف‏هایى را به کنش‏هایش نسبت دهد. اعمال قدرت و تمکین در برابر آن نیز مستلزم
یک پشتوانه معنایى است که محتواى «مجوز» حاکم براى حکومت و توجیه مردم براى
اطاعت را مشخص مى‏سازد. «وبر»، تئوریسین مشروعیت سیاسى معتقد است که قدرت
به سه طریق مشروعیت مى‏یابد:
- سنن و رسوم گذشته
- دعوى کاریزمایى یک رهبر فرزانه
- توافقات عقلانى متجلى در قوانین.
مشروعیت‏هاى مبتنى بر سنت در حکومت هاى «پدرسالار» (patriarchal),
«پاتریمونیال» (Patrimonial) و «فئودال» و به طور کلى انواع حکومت هاى «موروثى-
سلطنتى» دیده شده است. مشروعیت پادشاهان، مستقل از تبرک کلیسائى و بى‏نیاز از
بیعت عمومى، بر دودمان و سلسله‏اى استوار است که خود را برگزیده بى واسطه الهى
مى‏داند. در عین حال برخى از حکومت‏هاى پادشاهى در طول تاریخ، بعضاً از مشروعیت
دوگانه سنتى کاریزمایى برخوردار بوده‏اند مشروعیت آمیخته این پادشاهان چنین

 


|170|

 

محقق مى‏گردید که:
- یا رهبران فرهومندى بوده‏اند که طى فرایند «روالمندشدن»، مشروعیت «کاریزمایى»
خود را از طریق «سنن» تاریخى به اخلاف خود منتقل کرده‏اند
- و یا این‏که به واسطه تضعیف باورهاى سنتى و کاهش قداست و اهمیت آن در نزد
مردم، پادشاه با مرتبط ساختن خود به مبناهاى قدسى الهى و عقاید دینى حاکم،
مشروعیت خود و دودمان خود را باز تولید کرده است.
«وبر» در کتاب اقتصاد و جامعه درباره همین مشروعیت‏هاى آمیخته مى‏گوید: اگر
مشروعیت حاکم از طریق کاریزماى ارثى قابل شناسایى نباشد، قدرت کاریزمایى دیگرى
مورد نیاز است که به صورت هنجارى نمى‏تواند کسى جز روحانیت (Hierocracy)
باشد. [4] مشروعیت آمیخته، (سنتى کاریزمایى) مشروعیت غالب و دارج سلسله‏هاى
مختلف پادشاهى، در فاصله بین ورود اسلام تا مشروطه در ایران بوده است.
«وبر» در بحث مشروعیت، از دو مسئله به صورت سطحى گذشته و از تفصیل آن
خوددارى کرده است: گفته مى‏شود فرصت پرداختن به آن را پیدا نکرده است یکى بحث
مفهومى [5] مستوفا درباره «مشروعیت» و دوم مسئله «مشروعیت‏یابى» (Legitimation)
یعنى فرایندى که طى آن حکومت به بسط و گسترش مقبولیت اجتماعى تثبیت موقعیت
سیاسى خود مى‏پردازد. اهمیت طرح موضوع «مشروعیت‏یابى» در بحث ما از آن جاست
که بر حسب آن مى‏توان مشروعیت سیاسى یک حاکمیت را در دو مقوله متمایز،
«مشروعیت اولیه» و «مشروعیت ثانویه» مورد بررسى دقیق‏ترى قرار داد.
مشروعیت اولیه یا پیشینى، حقى است که براى یک فرد، قبیله یا گروه در به دست
گرفتن حکومت و اعمال قدرت فرض مى‏شود. در برابر، مشروعیت ثانویه یا جارى
فى‏الواقع توانایى اعمال و حفظ این حاکمیت است.[6] رابطه این دونوع مشروعیت و یا به
تعبیر دقیق‏تر «مشروعیت» و «مشروعیت‏یابى»، در زیر نشان داده شده است:

 

 

 


|171|

 

 

 

مشروعیت دینى
در صورتى که چنین حقى را براى خود قائل شویم که مشروعیت دیگرى به جز
مشروعیت‏هاى سه‏گانه وبرى را تعریف نماییم، آن‏گاه مى‏توان از «مشروعیت دینى»[7]
نام برد. مشروعیت دینى به لحاظ مفهومى در جایگاهى میان «مشروعیت کاریزمایى»- که
وبر به پیامبران، قهرمانان و رهبران فرزانه منسوب مى‏کند- و «مشروعیت سنتى» قرار
مى‏گیرد. یعنى مشروعیتى است که ریشه و جان مایه خود را از شخصیت‏هاى کاریزماتیک
دینى و عقاید و ارزش‏ها و احکام دیکته شده از سوى آنان مى‏گیرد، و در عین حال پس از
جایگزین و ماندگار شدن در فرهنگ و باورهاى قومى، به عنوان میراث و سنن سلف
صالح، تقدیس و به نسل‏هاى بعدى منتقل مى‏گردد. لذا دین، مشروعیتى را براى یک
حاکمیت پدید مى‏آورد که سر در «کاریزما» و پا در «سنت» دارد.
مشروعیتى دینى - بر اساس این تعریف- بیش‏تر به مشروعیت اولیه یعنى حق پیشینى براى
در اختیار گرفتن حکومت و قدرت راجع است و لذا کارآمدى در آن ،شرط اصلى محسوب
نمى‏شود. اگرچه در صورت تشدید ناکارآمدى، در حجیت آن به تدریج تشکیک شده و اعتبار
دینى آن نیز زیر سوال مى‏رود. در مقابل، حاکمیت‏هایى که بر پایه «زور» و «تدبیر» شکل گرفته
و استحقاق به دست‏گیرى حکومت را یافته‏اند، تنها پس از اثبات کارآمدى خویش و کسب
مقبولیت عامه، مشروعیت مى‏یابند یعنى فرایند زیر را طى مى‏کنند:

«زور و تدبیر» اگرچه به خودى خود فاقد هرنوع مشروعیتى است، اما آثار و نتایج
بعدى آن، پس از به دست گرفتن قدرت و استقرار حکومت، مى‏تواند موجد مشروعیت
باشد چرا که وجود یک حکومت قاهر بر فراز مردم - حتى حکومت غیرصالح - کم‏ترین
ثمره‏اش «فصل خصومات»، «منع هرج و مرج» و «حفظ ثغور» است. از این طریق است که
نوعى رضایت کم رنگ از حاکمیت «سلطان جائر» پدید مى‏آید. فرضى که مبناى توجیه
حکومت‏هاى جائر در طول تاریخ، توسط برخى از نظریه‏پردازان اسلامى و فقها،
خصوصا فقهاى اهل سنت بوده است.[8]

 


|172|

 

از مباحث گذشته چنین فهمیده مى‏شود که مشروعیت‏هاى مبتنى بر دین از نوع
مشروعیت پیشینى و اولیه‏اند در حالى که مشروعیت‏هاى متکى بر کارآمدى، از
مشروعیت‏هاى ثانویه محسوب مى‏گردند. تفکیک و تمایز میان این دونوع مشروعیت و
مقایسه این دو الگو، ما را در تحلیل حکومت‏هایى که بدواً و در هنگام تصاحب قدرت،
داراى هیچ مشروعیتى جز قهر و غلبه نبوده اند، اما توانسته اند طى فرایند تحکیم و تثبیت
قدرت، تحصیل مشروعیت نمایند، یارى مى‏رساند. فرایندى که مصادیق فراوانى در
تاریخ دوره اسلامى ایران دارد.

 


نظریه هاى «ساخت سیاسى» در ایران
در تحلیل تاریخ ایران هم چون هر بررسى تاریخى دیگر، از چارچوب‏هاى نظرى مختلفى
مدد گرفته مى‏شود برخى با استفاده از نظریه «استبداد شرقى» منتسکیو و ویتفوگل به سراغ
گذشته سیاسى ایران مى‏روند و دسته دیگر با استمداد از «مارکس» و نظریه «شیوه تولید
آسیایى» وى، تحولات سیاسى ایران را به عنوان یک ساخت شرقى مورد تحلیل و بررسى
قرار مى‏دهند، گروهى هم طرح حکومت‏هاى «پاتریمونیال» وبر را منطبق‏ترین نمونه
آرمانى تعریف شده براى مطالعه سلسله‏هاى ایرانى پیش و پس از اسلام مى‏شناسند.
افرادى نیز نظریه اقتدارهاى «کاریزمایى» او را براى تبیین جامعه شناسانه برهه‏هایى از تاریخ
ایران مناسب تشخیص داده‏اند. دسته‏اى از مورخان و تحلیل‏گران سیاسى با قبول فرض
بافت قبیله‏اى جامعه ایران، نظریه «عصبیت» ابن‏خلدون را براى تحلیل تحولات سیاسى و
دست به دست شدن حکومت در ایران مناسب دیده‏اند. هم‏چنین گفته شده است که با توجه
به انفعال سیاسى مردم در ایران و سهم ناچیز آنان در تداول ایام، نظریه «جابه جایى
نخبگان» پارتو بیش از هر چارچوب نظرى دیگر، مى‏تواند تحلیل‏گر را در تبیین
رخدادهاى سیاسى و کشمکش قدرت در ایران یارى رساند.
بدون شک کار به همین جا ختم نشده و نمى‏شود و اساساً کار علم جز از همین طریق،
یعنى تغییر مکرر مسیر و اصلاح نگاه و نظر به منظور دستیابى به نتایجى صائب‏تر و جامع‏تر

 


|173|

 

از پیش، سامان نمى‏گیرد. این تحقیق با اذعان به این حقیقت که هر یک از دیدگاه‏هاى فوق
با تمرکز بر صورتى از مسئله، تنها توانسته است گوشه‏اى از واقعیت را بیان نماید، بر
مبناهاى نظرى برخى از آن‏ها که با مفروضاتش همخوانى بیش‏ترى دارد، مرورى سریع
خواهد داشت.

 


ساخت سیاسى «شرقى»
«وبر» هم‏چون «منتسکیو» در بررسى تاریخى‏اش از حکومت‏هاى شرقى، ساخت
سیاسى این جوامع را از انواع غربى آن متمایز مى‏کند. منتسکیو را از این نظر باید مبدع
نظریاتى دانست که به نوعى بر تمایز شرقى و غربى ساختار سیاسى حکومت‏ها تأکید
دارند. او معتقد است که مهم‏ترین وجه مشخصه نظام‏هاى شرقى استبداد است. منتسکیو
از این نظام‏ها به «برهوت بردگى» و «فرمانروایى مطلق فردى» یاد مى‏کند که در ساختار
اجتماعى آن هیچ طبقه یا قشرى که به متعادل‏تر کردن مناسبات قدرت کمک نماید، وجود
ندارد. «آرون» این احتمال را رد نمى‏کند که تصویر خشن و خوف‏آورى که منتسکیو از
استبداد آسیایى ارائه داده، براى انتقاد از حکومت‏هاى وقت و هشدار به سرانجام محتمل
سلطنت‏هاى اروپایى بوده باشد.
مارکس نیز از جمله کسانى است که به این تمایز شرقى و غربى قائل بوده، لیکن
برخلاف منتسکیو که آن را در مناسبات قدرت و ساخت سیاسى حکومت دنبال مى‏کرد، در
بحث از مناسبات تولید، به آن مى‏رسد. مارکس معتقد است که روابط تولید در جوامع
شرقى مبتنى بر «نظام تولید آسیایى» است که در آن به جاى طبقات، دولت استبدادى نقش
اصلى را در چرخه تولید ایفا مى‏کند. برخلاف جوامع غربى که در یک ساخت طبقاتى
دوگانه از «باستانى» به «فئودالى» و «سرمایه‏دارى» تشکل یافته و متحول مى‏گردند، جوامع
آسیایى فاقد هرگونه طبقات متشکل بدین معنایند چراکه حاکمیت متمرکز و به شدت
اقتدارگرا، هرگونه ساخت سلسله مراتبى قدرت را درهم ریخته و اجازه شکل‏گیرى طبقات
به مفهوم مارکسیستى آن را نمى‏دهد.

 


|174|

 

«وبر» نیز دولت‏هاى شرقى را نوعاً داراى قلمروى وسیع و سازمانى متمرکز
مى‏شناسد و مى‏گوید: ایجاد، کنترل و نگهدارى شبکه‏هاى وسیع آبیارى، مستلزم قدرتى
تمرکزگرا بوده تا بتواند از یک‏سو به بسیج و هدایت نیروى کار بپردازد و از سوى دیگر با
اخذ مالیات و تدارک نیروى جنگى به مقابله با تاخت وتاز قبایل بدوى به این دره‏هاى پرآب و
دشت‏هاى حاصل خیز همت گمارد. او نوع آرمانى حکومت‏هاى شرقى را در قالب
مفهوم دولت‏هاى «پاتریمونیال» معرفى کرده و در اطراف آن سخن گفته است:

 


پاتریمونیالیسم
«پاتریمونیالیسم» (patrimonialism) یا سلطه موروثى[9]، در جامعه شناسى سیاسى و
بر صورتى از حاکمیت سیاسى سنتى است که در آن خاندان پادشاهى، قدرت جابره‏اى را از
طریق دستگاه دیوانى اعمال مى‏کند. اساساً دو منشاء براى پاتریمونیالیسم برشمرده‏اند: یکى
بر پایه مدعاى وبرى است که معتقد است: ابتدایى‏ترین ساخت سیاسى سنتى، با اقتدار یک
رئیس، بر قبیله‏اش شکل مى‏گیرد. دستگاه اجرایى این اقتدار، مستقیما از اعضاى خانواده
گسترده «پدرسالار» فراهم مى‏آید. توسعه و گسترش این دستگاه و تغییر در ترکیب آن از
اعضاى خانواده به ماموران دیوانى، ساخت «پدرسالار» (patriarchal) را به ساخت
«پاتریمونیال» بدل مى‏سازد. [10] «گرث و میلز» منشأ دیگرى براى ساخت پاتریمونیال قائل
شده‏اند و از تصلب اقتدار فرهمند و روالمندشدن سازمان ادارى آن نام مى‏برند.[11]
وبر «فئودالیسم» و «پاتریمونیالیسم» را نمونه‏هاى آرمانى دو سر طیفى مى‏داند که
انواع گوناگون ساخت اقتدار در جوامع سنّتى را تشکیل مى‏دهند. او معتقد است که
فئودالیسم متعلق به جوامع سنّتى اروپایى و دیوان سالارى پاتریمونیال از ویژگى‏هاى
ساخت قدرت در شرق است.
مهم‏ترین خصوصیات این ساخت قدرت را چنین مى‏توان برشمرد:[12]
- وابستگى کامل نظام دیوان سالارى به شخص پادشاه و فردى بودن روند تصمیم‏گیرى
که موجب شخصى شدن کامل اقتدار مى‏گردد.

 


|175|

 

- در عین وجود استبدادى رأى، پادشاه تحت تأثیر اطرافیان و نزدیکان قرار دارد، لذا به
منظور تقرب‏جویى به شخص پادشاه و تأثیرگذارى بر تصمیمات وى، دربار و دیوان
همواره در التهاب نوعى مبارزه قدرت پنهان به سر مى‏برد.
- پادشاه به منظور تثبیت موقعیت و حفظ حاکمیت‏اش، به شکلى به رقابت‏هاى پنهان
و آشکار در اطراف خود دامن مى‏زند. و براى جلوگیرى از شکل‏گیرى قدرت نمایانى
در خارج از سپهر حاکمیت انحصارى خویش، همواره در کار اخذ و اعطاى مناصب
به اطرافیان، بر حسب میزان سرسپردگى آنان است.
- ساخت‏هاى پاتریمونیال به شدت متکى به ارتش و نیروى نظامى‏اند. لذا پادشاه در
رأس قواى نظامى قرار داشته و سرسپردگى کامل آنان را طلب مى‏کند.
- نظام‏هاى پاتریمونیال علاوه بر «استحقاق» ناشى از قهر و غلبه و «اعتبار» موروثى
سلطنت، از «مشروعیت» دینى نیز براى تثبیت پایه‏هاى اقتدار خویش بهره
مى‏جویند. «موسکا» مى‏گوید:

 

«سیمان مذهب، مقوم نظام پاتریمونیال است.»
- نظام پاتریمونیال نوعاً گرفتار تعارضى است میان افزون خواهى‏هاى مزدوران لشگرى و
غلامان سرسپرده از یک‏سو، و افزایش نارضایتى مردم از روند دائماً رو به تزاید اخذ مالیات از
سوى دیگر، که باعث افزایش نارضایتى‏هاى عمومى مى‏گردد. این قبیل نارضایتى‏ها بعضاً
موجبات شکل‏گیرى اعتراضات کاریزمایى در اشکال موعودگرایى (Mesianism) و
«هزاره‏گرایى» (Millenarianism) مى‏گردد. وبر معتقد است که جوامع اسلامى نوعى
ساخت پاتریمونیال را پس از طى دوره کاریزمایى اولیه، ایجاد و تجربه کرده‏اند.

 


«کاریزماى» پادشاهى
وبر در کتاب اقتصاد و جامعه مشخصاً از دو «کاریزماى الهى» (Divinly Char) و
«کاریزماى فرمانروایانه» Warlord Char) که در اشکال نهادینه به «دو کاریزماى روحانى»
(Hierocratic Char) و «کاریزماى سیاسى» (Temporal Char) مبدّل مى‏شوند،

 


|176|

 

نام مى‏برد.[13] فرض چنین تفکیکى در «مشروعیت فرهومند»، کمک مى‏کند تا بتوان مشروعیت
اقتدار پادشاهى را در چیزى به جز منبع دینى جستجو کرد. «امیر ارجمند» مى‏گوید:

 

«این‏که مشروعیت پادشاهان را تنها بر پایه دین و عطیه الهى بدانیم کافى به نظر
نمى‏رسد. در واقع این قدرت است که اساساً «کاریزما» را مى‏آفریند و استمرار
در به کارگیرى مؤثر قدرت، خود فى‏نفسه مشروعیّت‏آور است.»[14]
بر طبق این نظر، مشروعیت خود بنیاد پادشاه از قهر و غلبه پدید مى‏آید. بى‏جهت
نبوده که پادشاهان پیروز، همواره مدعى دریافت امدادات الهى بوده‏اند که آن‏ها را در غلبه
بر دشمنان یارى رسانده و تاج و تخت را براى آن‏ها حفظ کرده است. این قبیل مدعیات
حتى به قبل از ظهور ادیان رستگارى بخش توحیدى برمى‏گردد و نشان مى‏دهد، این قدرت
بوده که به صورت جوهرى، «کاریزماى پادشاهى» را پدید مى‏آورده است. این که «کاریزماى
پادشاهى» را شکل نهادینه شده «کاریزماى قهرمانى» یک فرمانرواى پیروز بدانیم و یا همان
«کاریزماى خالص»، در اصل مسئله که مبناى مشروعیت چنین کاریزمایى، «قدرت و
غلبه» است و نه مدعیات «دینى»، تغییرى ایجاد نمى‏کند. با انتقال کاریزما از فرمانروا به
دربار و دیوان پادشاهى و متجلى شدن آن در اساس سلطنت، «معضله جانشینى» که در
«کاریزماى پیامبرانه» خودنمایى مى‏کرد، به میزان زیادى در اینجا مرتفع مى‏گردد. انتقال
موروثى کاریزما، از طریق مراسم آیینى تاج‏گذارى که بعضاً پشتوانه‏هاى اسطوره‏اى نیز
براى آن ساخته مى‏شود، صورت مى‏گیرد. این دیدگاه که توضیح آن نیز قدرى به پیچیدگى
گرایید، معتقد است که نظریه «کاریزماى پادشاهى» که از بحث «اقتدار فرهومند» وبر قابل
استنتاج است، نقطه‏ء اتکاى مناسبى براى تحلیل تاریخ سیاسى ایران و سلسله‏هاى پادشاهى
حاکم بر آن مى‏باشد، و بر اساس این نگرش تفاوت ماهوى در ساختار سیاسى
حکومت‏هاى قبل و بعد از ورود اسلام به ایران وجود ندارد.

 


«عصبیّت» ابن‏خلدون
بُن و محور نظریه ابن‏خلدون (متوفاى 808ق) در تحوّل دورى حکومت‏ها[15] و

 


|177|

 

دست به دست شدن قدرت «عصبیّت» است. «نصیف نصّار از خلدون شناسان بنام،
عصبیّت را به همبستگى «اجتماعى نسبى» تعبیرکرده و «فاخورى وجر» آن را معادل پیوند
«خویشاوندى» گرفته‏اند. [16] عصبیت، یک گروه را به هم پیوند مى‏دهد و با ایجاد روحیه
سلحشورى و نیروى غلبه در آنان، آن‏ها را به معارضه با گروه‏هاى دیگر مى‏کشاند و
موجبات تفوّق و تسلط بر گروه‏هاى دیگرى را که فاقد این عنصر بوده و یا حمّیت طایفه‏اى
در آنان فروکش کرده، فراهم مى‏آورد.
«عصبیت» براى هر امرى که انسان بخواهد مردم را به آن وادارد، از قبیل تصاحب
قدرت و حکومت ضرورى است. هدف «عصبیت» فرمانروایى و کشورگشایى است، که
از طریق تقویت همبستگى‏هاى خانوادگى، قومى و ملى، اسباب روى کار آمدن
حکومت‏ها و بسط قدرت گروه‏هاى طایفه‏اى را فراهم مى‏آورد.[17]
ابن‏خلدون مى‏گوید:

 

«هرگاه دولت استقرار یابد و شالوده آن مستحکم شود، دیگر از عصبیّت بى‏نیاز
است.»[18]
پس از دستیابى به حکومت، اختلاف و جنگ قدرت درون گروهى در راستاى تثبیت
سلطه فردى در مى‏گیرد. در حالى که بنیان‏گذار دولت در آغاز خود را یکى از افراد قبیله
محسوب مى‏کرد، پس از چندى، عصبیت قبیله‏اى را کنار گذارده و رویه فردى در پیش
مى‏گیرد. این روند پس از وى نیز با شدت بیش‏ترى تداوم مى‏یابد به طورى که
جانشینانش، عوامل به قدرت رسیدن خود را به کلى فراموش کرده و به جاى تکریم
خویشان هم طایفه، بعضاً آنان را از اطراف خود پراکنده مى‏سازند. ابن‏خلدون این
روى‏گردانى از عصبیت را مقدمه زوال دولت مى‏داند.[19] علت این که فرد شاخص قبیله،
پس از روى کار آمدن و تثبیت موقعیت خویش به برکنارى و پراکنده سازى مقرّبان و مرافقان
سابق مى‏پردازد، ناشى از نگرانى او از ادعاهاى قدرت طلبانه آنان و مطامع احتمالیشان
براى تصاحب قدرت است. لذا ضمن قلع و قمع خویشان و اقربا، سعى مى‏کند افراد
جدیدى را به محفل قدرت راه دهد که مطیع بى‏چون و چراى اویند و در موقعیت و جایگاه

 


|178|

 

رقابتى با وى قرار ندارند.
مدیرشانه‏چى ضمن نامقبول دانستن نظریه اقتدار کاریزمایى براى تبیین ساخت سیاسى
حاکمیت در ایران، معتقد است که با توجه به بافت قبیله‏اى جامعه ایران در قرون میانه،
نظریه «عصبیت» ابن‏خلدون[20] و «جابه جایى نخبگان» پارتو بهتر از هر چارچوب نظرى
دیگرى مى‏تواند تاریخ سیاسى ایران را تبیین کند.[21]

 


«جابه جایى نخبگان» پارتو
تاریخ ایران هیچ‏گاه شاهد رهبران فرهومند و کراماتى نبوده است بلکه همواره بستر
ظهور و حضور گروه‏هاى مستبد و تشنه قدرتى بوده که پیرامون یک چهره خودکامه فاقد
هرگونه فضیلت یا کرامات مورد انتظار حلقه زده‏اند و قدرت سیاسى را نه از طریق اقبال
همگانى و یا اعتبار آسمانى کاریزمایى، بلکه با توسل به زور و تدبیر به دست آورده‏اند.
اگر چه همواره پس از استقرار سلطه خویش، جهت تحیکم و تداوم آن در صدد کسب
نوعى حقانیت و مشروعیت در برابر حریفان و مدعیان قدرت بوده و سعى کرده‏اند
چهره‏اى کاریزمایى از خود به نمایش بگذارند.[22]
مدافعان این نظریه معتقدند که منازعات سیاسى در ایران، هرگز نزاع میان مردم با
هیئت حاکمه نبوده است. در سراسر تاریخ این سرزمین رهبرى حرکت‏هاى سیاسى علیه
حاکمان وقت را به عهده گرفته‏اند، افراد و گروه‏هاى نخبه‏اى بوده‏اند که خود را شایسته به
دست گرفتن حکومت مى‏دانسته‏اند و در راه نیل بدین هدف از احساسات مردمى، عصبیت
قبیله‏اى و پشتوانه‏هاى دینى اسطوره‏اى نیز بهره برده‏اند. بنا به رأى این عده نظریه پارتو از
این جهت با شرایط سیاسى جامعه ایران انطباق دارد که به بررسى مسئله تداول قدرت میان
«نخبگان سیاسى» پرداخته است.
پارتو جامعه را ترکیب ناهمگنى مى‏داند که در یک‏سو انبوه غیر متشکلى از افراد
مقهور و تحت سلطه و در سوى دیگر، گروه یا گروه‏هاى کوچک مسلط یا در صدد سیطره
بر جامعه قرار دارند. او اعضاى این گروه‏ها را نخبگانى مى‏داند که نقش ممتازى در

 


|179|

 

حاکمیت سیاسى جامعه دارند. جوهره و کنه انقلابات سیاسى از نظر پارتو، جابه جایى
یک دسته از نخبگان جدید با نخبگان فرسوده‏اى است که استعداد و لیاقت‏هاى گذشته را
براى استمرار حاکمیت خویش، از کف داده‏اند. و مردم در این میانه، تنها سپاه بى‏نام و
نشان این نخبگان با تدبیر در مبارزه بر سر تصاحب قدرت بوده‏اند.

 

* . * . *
ایران یکى از کهن‏ترین تمدن‏هاى بشرى است که ساخت سیاسى پادشاهى در آن
قدمتى چند هزار ساله دارد. به علاوه، موقعیت جغرافیایى این سرزمین پهناور که اقوام و
طوایف مختلفى را در خود جاى داده، همواره عاملى مؤثر بر تحولات سیاسى این کشور به
شمار رفته است. قرار گرفتن در مسیر تاخت و تازهاى دوره‏اى اقوام و قبایل غیر متمدن، بافت
طائفه‏اى و پراکندگى تجمعات انسانى در گستره این سرزمین، و هم‏چنین ریشه دار شدن
پادشاهى در ساختار حکومتى آن، بر روى هم فرهنگ سیاسى منحصرى را پدید آورده که آثار
و خصایص مشترک آن را مى‏توان در ادوار مختلف تاریخ سیاسى این سرزمین مشاهده کرد.
ورود اسلام به ایران، یک نقطه‏ء عطف تاریخى به شمار مى رود که آثار و تبعات عمیقى در
عرصه‏هاى سیاسى- اجتماعى و فرهنگى جامعه ایران از خود بر جاى گذارده است.
درحالى که تاثیرات دین جدید در اصلاح فرهنگ عامه و تغییر مناسبات اجتماعى جامعه
ایران، عمیق و ماندگار بود، اما به دلایل مختلف، در عرصه سیاست و حکومت‏دارى،
تحولات عمیق و پایدارى را پدید نیاورد. لذا در ادوار بعدى تاریخ ایران، شاهد رجعت دوباره
«سنن شاهنشاهى»، «عادات اشرافى» (نخبه گرایى) و «خصلت‏هاى قومى- قبیله‏اى» هستیم.
سلسله‏هاى حکومتى در ایران چه آن‏ها که به عنوان حکام ولایات، منصوب و یا مؤیّد
دستگاه خلافت عباسى بودند و چه حکومت‏هاى کم دوامى که در دوره‏هاى ملتهب و
پرآشوب ملوک‏الطوایفى از هر گوشه‏اى سر بر آوردند، و چه پادشاهى‏هاى بزرگى که با
چیره شدن بر تمامى رقبا و سیطره یافتن بر تمامى قلمرو ایران بزرگ، خاطره ساسان و
اردشیر را در دودمان خود زنده کردند، همگى در چند خصیصه که به نوعى در نظریه‏هاى
تحلیل ساخت سیاسى ایران پس از اسلام نیز منعکس گردید، مشترکند:

 


|180|

 

- موروثى بودن حاکمیت در دودمان فرمانرواى پیروز.
- فردى و مطلقه بودن حاکمیت و فقدان قدرت‏هاى تعدیل کننده در ساختار سیاسى حاکم.
- متّکى و وابسته بودن تمامى مشروعیت‏هاى دینى نسبى به کاریزماى فرمانروایانه
پادشاه پیروز.
- وجود ریشه طائفه‏اى و خویشاوندى در کلیه تشکل‏ها، حرکت‏ها و منازعات سیاسى.
- تغییر تدریجى همبستگى‏هاى مبتنى بر بافت طائفه‏اى خویشاوندى به وابستگى‏هاى
مبتنى بر سرسپردگى و ارادت خالصانه نسبت به شخص پادشاه.
- فقدان ساخت سلسله مراتبى قدرت و منشأگرفتن و خاتمه یافتن تمامى اختیارات در
وجود کاریزماى فرمانروایانه.
- انفعال سیاسى اکثریت جامعه و وجود رقابت‏هاى آشکار و پنهان درون دربار و دیوان
و در میان مدعیان دودمانى.

 


خلافت و دولت‏هاى مستقل شرقى
توسعه ارضى اسلام به خارج از مرزهاى حجاز و تصرف سرزمین‏هاى شرقى، از جمله
بخش اعظم ایران، در حکومت ده ساله خلیفه دوم انجام گرفت. این که آیا گسترش
جغرافیایى اسلام در یک فاصله زمانى کوتاه، و در شرایطى که هنوز بنیان‏هاى سیاسى-
تشکیلاتى دولت نوپاى اسلامى به طور کامل شکل نگرفته بود، با آرمان‏ها و اهداف پیامبر
گرامى اسلام انطباق داشت و مصالح آتى مسلمانان را تأمین مى‏کرد، محل مباحثه دیگرى
است که در باب آن‏هم بسیار سخن گفته شده و هم باید فراوان گفته شود. اما در این جا با
اغماض از تفصیل این بحث، مى‏توان اجمالاً بر این حقیقت ابرام کرد که بسیارى از وقایع
و سرگذشت‏هاى ناگوارى که از پس این توسعه‏اً بى‏محابا بر مسلمانان گذشت، ناشى از
پیشى گرفتن «دولتمدارى» بر «دین‏خواهى» و رجحان مصلحت‏جویى‏هاى سیاسى بر
حقیقت طلبى دینى بوده است.
چیرگى و غلبه بر تمدن کهنسال ایران و روم در شرق و غرب سرزمین حجاز،

 


|181|

 

برخلاف القاى مستشرقین نه به زور شمشیر، بلکه به مدد تأثیر ژرف پیام الهى بر فطرت پاک
مردمان ساکن این تمدن‏ها پدید آمد. پیشروى اولیه مسلمانان، به واسطه جذبه معنوى پیام
جدید و بیزارى مردمان از نظامات گذشته با کامیابى همراه بوده و تقریباً با سهولت و سرعت
انجام گرفت لیکن حفظ پیوند معنوى با مسلمانان جدید و پایدار ساختن «وفادارى
سیاسى» به یک مرکز واحد، مستلزم شرایط و لوازمى بود که در آن زمان کوتاه با دشوارى
به دست مى‏آمد، لذا مشکلات و آسیب‏هاى ماندگارى را بر پیکر اسلام باقى گذارد.
دستگاه «خلافت»[23] پس از پشت سر گذاردن یک دوره «جهاد اعتلایى»[24] براى ابلاغ پیام
رسالت، به یکباره خود را با قلمرو گسترده‏اى مواجه دید که ترکیب متنوعى از فرهنگ‏هاى
قومى و عادات سیاسى مختلف را دربر مى‏گرفت. در دوره «تثبیت» که خطمشى پیشروى
ارضى متوقف گردید، دستگاه خلافت عمده هم خود را متوجه تحیکم موقعیت سیاسى و
تثبیت اوضاع درون مرزها نمود. متولیان امر خلافت که تا قبل از این، تجربه
حکومت‏دارى آن‏هم در سطح یک امپراتورى عظیم را نداشتند، بایستى بر مردمانى حکم
مى‏راندند که پیش از این تجربه دیوان سالارى‏هاى بزرگى را از سر گذرانده بودند.
این وضعیت دشوار در عهد خلفاى راشدین، به واسطه این که هنوز دوره «کاریزماى
پیامبرانه» کاملا سپرى نشده و نفوذ معنوى اسلام در میان اقوام تازه مسلمان با اعمال سوء
حاکمان نالایق مخدوش نگردیده بود، کم‏تر معضلات خود را نشان داد. امویان نیز با به
نمایش گذاردن چهره‏اى خشن و اعمال ضرب وزور و تحقیر، این شرایط ناپایدار را
حفظ نمودند. لیکن با ایجاد فضاى رعب و وحشت، ناخواسته جریان‏هاى معارضى را علیه
دستگاه خلافت در درون سرزمین‏هاى اسلامى پدید آوردند که نهایتاً منجر به سرنگونى آنان و
ظهور دولت عباسیان گردید. بنى‏العبّاس که با سوار شدن بر امواج نارضایتى به خلافت
رسیدند، به زودى با همان معضله وسعت قلمرو و ناتوانى در جلب وفادارى سیاسى همگانى
مواجه گردیدند. اما برخلاف اسلاف خویش که راه حل مشکل را تنها در افزایش فشار و تحمیل
زور مى‏دیدند، سیاست و مشى دیگرى را به کار گرفتند که به دوام پانصد ساله آنان مدد رساند:
- بهره‏گیرى از تجربیات حکومت‏دارى تمدن‏هاى ماضى خصوصاً تمدن ایرانى و

 


|182|

 

توسعه دستگاه دیوان سالارى.
- به خدمت گرفتن خاندان‏هاى دیوانى دربار ساسانى در دستگاه خلافت.
- سپردن حکومت ولایات به امیران و بزرگان همان بلاد. (امارت استکفا)
- کنارآمدن و رسمیت بخشیدن به حکومت امیرانى که با قهر و غلبه بر سرزمینى دست
مى‏یافتند. (امارت استیلا)
- اعطاى اختیارات و استقلال عمل به حکام ولایات در مقابل پرداخت مالیات سالیانه
به دستگاه خلافت و خواندن خطبه به نام خلیفه وقت.
رویه عباسیان در کنار آمدن با معضله فوق و اتخاذ روش هاى غیرتمرکزگرا[25]،
زمینه‏هایى را براى افزایش استقلال نسبى حکام محلى خصوصاً در سرزمین‏هاى شرقى
پدید آورد که منجر به شکل گیرى اولین دولت‏هاى ایرانى پس از اسلام گردید.

 


سلسله‏هاى ایرانى
خراسان بزرگ در منتهى‏الیه سرزمین‏هاى شرقى، از اولین بلادى است که اسلام آورد و در
مقابل لشگریان اسلام تمکین کرد. این منطقه که در هر دو دوره اموى و عباسى از اهمیت
فراوانى برخوردار بود، همواره در التهابات سیاسى و فرقه‏اى حادى به سر مى‏برد و در
عین حال مرکز مهم‏ترین تحولات سیاسى[26] و خاستگاه نخستین سلسله ایرانى پس از اسلام به
شمار مى‏رود. خراسان جز مدت کوتاهى که مأمون «مرو» را مرکز خلافت خویش قرار داد، از
قلب خلافت دور بود. اما به لحاظ اهمیت، پایتخت دوم خلافت عباسى محسوب مى‏شد.

 


طاهریان، نخستین سلسله ایران اسلامى
هنگامى که مأمون مرکز خلافت را از مرو به بغداد بازگرداند، «طاهر» سردار بزرگ[27]
خود را به امیرى این ولایت گمارد. اگر چه میان طاهر و دستگاه خلافت در اواخر کار، نقار
و کدورت در گرفت[28]، لیکن «مأمون» و پس از او «معتصم» امارت خراسان را هم‏چنان به اعقاب او سپردند. دولت نیمه مستقل طاهرى در خراسان با به امارت رسیدن «عبدالله» پسر

 


|183|

 

طاهر ذوالیمینین پا گرفت.
طاهریان تا به آخر خراج‏گذار دستگاه خلافت باقى ماندند و علاوه بر حکومت خراسان،
مسئولیت «صاحب شرط»اى خلیفه در بغداد را نیز به عهده داشتند. رقباى اصلى حکومت
طاهرى، مخالفین شیعى مذهب آنان در طبرستان و شورشیان عیارى مسلک در سیستان بودند.

 


صفاریان، امراى مستولى
صفاریان از عیاران سیستان بودند که در طول امارات طاهریان بر این نواحى، همواره
موجبات آشوب و ناامنى در مرزهاى جنوبى را پدید مى‏آوردند. عیاران صفارى با ضعف
آل طاهر قدرت گرفتند و قلمرو خویش را با هزیمت علویان، تا مازندران، فارس و
خوزستان توسعه دادند. از آن‏جا که امارت یعقوب بنیان‏گذار سلسله صفارى به
«استیلاء» بود، همواره میان او و دستگاه خلافت کشمکش وجودداشت[29] و تا به آخر نیز
«عهد و لوا»ى عباسى را به کف نیاورد. رابطه دستگاه خلافت با «امارت استیلا»ى صفارى
هیچ‏گاه به طور کامل قرار نیافت و عهد و لواى خلافت، چندین بار اعطا و واخواست شد تا
این‏که سرانجام بساط سلسله صفارى که هم‏چون امیران سرکش و متمرد اسباب نگرانى
دستگاه خلافت را فراهم آورده بودند، به دست امیر سامانى در هم پیچیده شد.[30]

 


سامانیان، امیران مطیع
سلسله سامانى از پس سرکوب و هزیمت صفاریان که اقتدار سیاسى دستگاه خلافت
را مورد تهدید قرار داده بودند، پدید آمد. امیر اسماعیل سامانى از امراى منصوب «مأمون»
در ماوراءالنهر، به پاس خدمتى که به دستگاه خلافت در سرکوبى و دستگیرى «عمرولیث»
صفارى نمود، مورد ستایش خلیفه قرار گرفت و لواى حکومت خراسان را در یافت کرد.
(287ق) سامانیان را همانند طاهریان، حکام مطیع و سر به طاعت دستگاه خلافت
مى‏شناسند. در کتاب تاریخ بخارا در وصف امیر اسماعیل سامانى چنین آمده است که:
«پیوسته خلیفه را اطاعت نمودى و در عمر خویش یک ساعت بر خلیفه عاصى نشدى و

 


|184|

 

فرمان او به غایت استوار داشتى.»[31] ستاره دولت سامانى با دوراندیشى ترکان غزنوى که
در بروز خلاف در دستگاه خلافت، طرف خلیفه پیروز یعنى «القادر» را گرفتند، افول کرد
و کوکبه دولت ایشان به نفع غزنویان فروافتاد.[32]

 


آل بویه، نخستین دولت شیعى
سه برادر دیلمى که پدرشان از سرداران امیرنصر سامانى بود و خود از سپاهیان و امراى
زیارى، به فاصله کوتاهى نواحى مختلف ایران را به تصرف در آوردند و از جنوب غربى
ایران خود را به بغداد رسانده (334ق) و به جاى سرنگونى خلافت عباسى تنها به تعویض
خلیفه- «المطیع» به جاى «المستکفى»- اکتفا کردند. آل بویه در طول مدت 110 سالى که
خلفاى عباسى را در زیر نفوذ و قیومیت خود داشتند و در عمل خلیفه را از همه امور دولتى
و اقتدار سیاسى منعزل کرده بودند هیچ‏گاه آشکارا مقام روحانى او را نقض نکردند. بوئیان
که نمونه بارز امراى مستولى در میان سلسله‏هاى ایرانى بودند[33] با چیره شدن غزنویان بر
رى، از میان رفتند و تسخیر فارس توسط یکى از سرداران سلجوقى و ورود طغرل بیگ به
بغداد، سر انجام بساط دولت‏شان بر چیده شد.

 


امارت ترکان غزنوى
«سلطان محمود» یکى از ترکان غزنه پس از تصرف قلمرو دولت سامانى و توسعه
متصرفاتش در شرق و سرزمین هند، به سمت رى، مرکز حکومت بوئیان سرازیر شد. محمود
لشگرکشى‏هاى خود را به انگیزه‏هاى مذهبى منتسب مى‏کرد و لذا سیطره بر بوئیان را
برانداختن رافضیان و باطنیان و لشگرکشى به هند را کوبیدن هندوان کافر معرفى کرده است.[34]
دوره امارت غزنوى همزمان است با خلافت «القادر»، از معدود خلفاى مقتدر عباسى که پس
از یک دوره طولانى در محاق بودن دستگاه خلافت، به روى‏کار آمده بود. غزنویان که مذهب
اهل سنّت و جماعت را اساس و شالوده دولت خویش قرار داده بودند، رابطه تنگاتنگى با
دستگاه خلافت داشتند و البته در موقعیتى برتر از امیران مستکفى طاهرى و سامانى.

 


|185|

 

 

 

دولت بزرگ سلجوقى
سلجوقیان خاندانى از اقوام «غز» بودند که سرزمین اصلى آنان دشت‏هاى شمالى
دریاچه آرال بود. اینان که در حوالى قرن چهارم اسلام آوردند، غالباً به عنوان سپاهى در
خدمت امراى مسلمان بودند و از طریق سپاهى‏گرى نیز قدرت گرفته و به حکومت
رسیدند. «طغرل بیک» بنیان‏گذار این سلسله، پس از پیروزى بر غزنویان (429ق) خود را
سلطان نامید و با ورود به بغداد، دستگاه خلافت را از زیر مهمیز بوئیان نجات داد و در
همان‏جا فرمان لواى مشروعیت سلطنت خویش را از خلیفه دریافت کرد. سلجوقیان به
عنوان گسترده‏ترین سلسله ایرانى پس از اسلام، از پشتوانه فکرى قوى[35] و تشکیلات
دیوانى کاملى برخوردار بودند.[36] درحالى که روابط دستگاه خلافت با غزنویان از رابطه
خلافت با امراى مستکفى و مطیع گذشته به نوعى تشریک مساعى در اهداف مشترک
ارتقا یافت[37]، در دوره سلجوقى این رابطه وضع کاملا جدیدى پیداکرد به‏طورى که
دستگاه خلافت و شخص خلیفه تحت‏الحمایه سلطان سلجوقى محسوب گردید.[38]

 


دوره مغولى و فترت دینى
معمولا دوران 140 ساله مغولى (756-616ق) را به سه دوره تقسیم مى‏کنند:
- هجوم چنگیز و شکل‏گیرى امپراتورى مغول که به مرگ قوبلاى خان (693ق)
خاتمه پذیرفت.
- دوره ضعف و تجزیه امپراتورى که به تشکیل پنج حکومت ایلخانى منجرگردید.
حکومت ایلخانى ایران در 656ق توسط هلاکوخان شکل مى‏گیرد.
- انقراض حکومت‏هاى ایلخانى مغولى و شکل‏گیرى حکومت‏هاى ایلخانى مستقل.
حمله چنگیز به ایران به بهانه کشتار حاملان هدایاى وى براى حکومت خوارزمشاهى
صورت گرفت و پس از بر چیدن بساط حکومت سلسله‏هاى محلى، دوره‏اى از قتل و
غارت و ناامنى به دنبال آورد. در این دوره که حاکمان مغولى در ایران، مأموران و
منصوبین امپراتورى مغول محسوب مى‏شوند، ایران رسماً تابع هیچ دینى نیست.[39] در

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  39  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله سلسله هاى اسلامى در ایران و مساله مشروعیت

دانلود مقاله رویکردى اسلامى به آزادى و حقوق بشر

اختصاصی از فی توو دانلود مقاله رویکردى اسلامى به آزادى و حقوق بشر دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

 

در آغاز بحث لازم است نکاتى را یادآور شوم:
1.
تاثیر عنوان حقوق بشر و آزادى در جامعه: در گستره گیتى عنوان و گفتار دل‏انگیز حقوق بشر و آزادى‏ها مطابق موازینى که دارد بین جوامع ستاره‏وار مى‏درخشد و تلالؤ جان بخش آن زوایاى آفرینش را زینت‏خاص مى‏بخشد و جهانیان دربند و مظلوم و ستمدیده را امیدوار کرده و آرامش مى‏بخشد، زیرا حقوق و احقاق آن براى بشر، هماهنگى، زندگى مسالمت‏آمیز، رفاه و آسایش کامل را نوید مى‏دهد .
2.
برخوردارى همگان از مزایاى اجتماعى: تردیدى نیست انسان‏ها در هر کجاى دنیا که زندگى کنند و داراى هر دین و مذهبى و قوم و نژاد و ملتى که باشند باید مطابق موازین از حقوق انسانى و همه مزایاى جهان هستى برخوردار گردند، زیرا همه آفریده خداى واحد و رحیم هستند و او به همه آنان کرامت‏بخشیده است; همان طور که مى‏فرماید:
لقد کرمنا بنى آدم و حملنا هم فى‏البر والبحر و رزقناهم من‏الطیبات و فضلناهم على کثیر ممن خلقنا تفضیلا .

(2)
فطرت الهى بشر بر گرایش به حفظ این پدیده و رعایت کامل آن براى همگان استوار است و عقل آدمى نیز به همین گرایش حکم کرده است .
مشرب‏هاى عرفانى، فلسفى، اخلاقى رعایت‏حقوق بشر و آزادى‏ها را در جهان هستى جزئى تفکیک‏ناپذیر از طریقه خویش قرار داده‏اند و رعایت نکردن و یا نادیده‏گرفتن آن را سبب از هم پاشیدگى و نابودى جوامع بشرى دانسته‏اند .
در ادیان الهى نیز رعایت‏حقوق بشر و عدم تجاوز به حقوق یکدیگر از اهداف اصلى به شمار مى‏رود و به این مساله بیش از هر موضوعى پرداخته‏اند .
3.
تاکید انبیا و اوصیاى آنان بر حفظ حقوق بشر: در طول تاریخ بشر، انبیا و اوصیاى عظام که حلقه ارتباط میان خلق و خالقند، تلاش بسیارى در تثبیت این پدیده در جوامع بشرى کرده و در همه تعالیم دینى، اجتماعى، اخلاقى و اقتصادى جهانیان را به آن دعوت کرده‏اند و بر حفظش تاکید داشته‏اند تا رعایت‏حقوق انسان‏ها را در جامعه بشرى نهادینه سازند، براى نمونه مى‏توان به فرمان حضرت على علیه السلام به مالک اشتر که یک منشور اساسى براى حقوق انسان‏ها در دین است و رسالة‏الحقوق امام سجاد علیه السلام اشاره کرد .

4.
تاکید بیشتر پیامبراسلام علیه السلام درباره آزادى: در امتداد تلاش انبیاى عظام، پیامبراسلام برنامه کامل‏ترى در این زمینه براى رهایى انسان در گذر از فراز و نشیب‏هاى زندگى به جامعه بشرى ارائه داد و با تاکید بر کرامت همه انسان‏ها صرف نظر از جهت، جنس، رنگ، نژاد و .
راه رشد و تکامل را براى افراد جامعه مشخص کرد .
قرآن یکى از فلسفه‏هاى بعثت پیامبران را آزادى انسان‏ها و رهایى آنان از قید اسارت‏ها مى‏داند: «و یضع عنهم اصرهم و الاغلال التى کانت علیهم‏» (3) و امامان علیهم السلام نیز همواره بر جایگاه و ارزش آزادى در زندگى فردى و اجتماعى بشر تاکید کرده‏اند .
پس اعتقاد بنیادین به اصل آزادى‏هاى قانونى اسلامى یکى از آرمان‏هاى اصیل اسلامى است .
5.
تلاش عالمان در پدیدار ساختن آزادى: عالمان و اندیشمندان دینى در راه تحقق بخشیدن و رعایت‏حقوق بشر در تمام ابعاد زندگى تلاش و سعى بسیارى کرده‏اند و در طول زندگى، پیام آزادى و هدایت را در دست و سلاح ایمان به حق و رعایت‏حقوق انسان‏ها و آزادى‏ها و هماهنگى بشر را در قلب و آواى بلند آن را بر لب داشته‏اند و جهانیان را بر حفظ حقوق بشر فراخوانده‏اند .
در این قرن پس از آن همه تلاش مصلحان و راهنمایان در طول تاریخ براى تحقق و نهادینه ساختن حقوق بشر در بین جوامع بشرى، متاسفانه بدبینى‏ها، دشمنى‏ها، تهمت‏ها، ستم‏ها، نگرانى‏ها، آشوب‏ها، جنگ‏ها، برادرکشى‏ها، اشغال سرزمین‏ها، آوارگى‏ها، محرومیت‏ها و .
در دامنه وسیع‏تر و گسترده‏تر وجود دارد، از این رو باید قرن حاضر را قرن جاهلیت جدید و قرن گمنامى واژه‏هایى چون حقوق، هماهنگى، یکرنگى، همسویى، همدلى، محبت، مهربانى، عفو، صداقت، راستى، رحم، انصاف، کمک و ایثار و .
نامید .
6.
تعریف آزادى: واژه آزادى در طول تاریخ داراى تعاریف مختلف و گوناگونى شد و سبب آن، تحولاتى است که در زندگى بشر از نظر توسعه و گسترش توانایى‏هایش در استیلاى بر نیروهاى طبیعى و نیز رشد و تکامل درک و اندیشه او از حقایق و واقعیات پدید آمده است و به موازات این تحولات، معناى آزادى نیز دچار تحول شده است .
7.
معناى لغوى و اصطلاحى واژه آزادى: آزادى در لغت‏به معناى نبود مانع و قید و بند است .
در اعلامیه حقوق بشر آمده است: آزادى یعنى توانایى انجام دادن هر عملى که زیانى را متوجه دیگرى نکند .
بعضى نیز گفته‏اند آزادى آن وضع روانى است که بیان کننده قدرت گزینش یکى از راه‏هایى است که در پیش روى انسان قرار دارد .
با این حساب، آزادى در حقیقت‏یک پدیده مثبت است که حق انتخاب راهى را دارد که شخص آزاد در پیش مى‏گیرد .
در اسلام آزادى براى انسان به این معناست که هر کارى را بخواهد مى‏تواند انجام دهد، ولى تا جایى که ابزارى جهت رسیدن به کمال و مقامات والاى انسانى و زندگى سالم در بعد فردى و اجتماعى باشد انسان بدون آزادى ممکن نیست که به کمال برسد .
پیشینه طرح بحث‏حقوق و آزادى
درباره تاریخ مطرح شدن حقوق بشر و از جمله آزادى، میان اندیشمندان جهان اختلاف نظر است:
گروهى معتقدند این موضوع در حدود سه قرن پیش مطرح شد و در این باره به گفته‏هاى فیلسوفان آن دوران استناد مى‏کنند، ولى در دینى بودن و نبودنش اختلاف نظر دارند .
ایمانوئل کانت (1724- 1774م) فیلسوف نقاد و اخلاق‏گراى آلمانى، از جمله اندیشمندانى است که معتقد است‏حقوق و آزادى جزء نهاد ذاتى وجدان بشرى است و بدین جهت فرمان الهى به طور ابدى بر آن تعلق گرفته است .
وى بر این اعتقاد است که هر امر فطرى، فرمان الهى است و این اعتقاد خلاف نظر ارسطو است، زیرا ارسطو معتقد بود برخى از افراد بشر، تکوینى آزادند و برخى دیگر برده آفریده شده‏اند .
ولى حس‏گراها، تجربه‏گراها، و قائلان به اصالت‏سود حقوق و آزادى را جزء نهاد ذاتى انسان و فطرى او نمى‏دانند، ولى در دینى بودن آن دیدگاه‏هاى مختلفى دارند .
این نظریه بعضى از ناآگاهان عصر ما را تحت تاثیر قرار داد و بر این باور شدند که نباید آزادى را مطرح کرد، زیرا با طرح آن در جامعه بشرى، دین در معرض خطر و نابودى قرار مى‏گیرد، چون گمان کرده‏اند آزادى اندیشه‏اى غیر دینى و در تقابل با دین است .
گروه دیگرى از آنان بر این باورند که حق آزادى اجتماعى علاوه بر این که فطرى است، دینى نیز هست، بلکه دست کم در چهارده قرن پیش در عناصر و مواد و مبانى اصلى اسلام به آن تصریح شده و به طور رسمى مطرح شده است و نه به صورت استحضار اهل نظر از متون و به عنوان تئورى و نظرى استنباط شده از اصول و قوانین کلى اسلام .
به دیگر سخن، در فرهنگ اجتماعى و سیاسى، آزادى به عنوان حق انسانى ریشه دینى دارد و در عناصر اصلى دین از مهم‏ترین اندیشه‏ها به شمار مى‏آید، از این رو طرفداران نظریه دوم بر این اعتقاد شدند که باید آن را مطرح کرد، زیرا از راه آن افکار رشد و تکامل مى‏یابند و استعدادها شکوفا مى‏شوند; آنان بر این باورند که دین و آزادى هر دو فطرى و از مواهب الهى محسوب مى‏شوند و هیچ‏گاه با هم تنافى نداشته و نخواهند داشت، پس نباید به نام آزادى، دین نفى شود و یا به نام دین، آزادى نفى گردد .
در مبانى اسلامى‏از انسان‏هاى آزاداندیش بسیار تجلیل شده است: «لیس للاحرار جزاء الا الاکرام; (4) براى آزادگان پاداشى نیست جز اکرام و احترام‏» ، «الحر حر و ان مسه الضر; (5) انسان آزاد، آزاده است اگر چه گرفتار سختى و دشوارى و بدى حال شود» .
در فضایل انسان آزاده آمده: «حسن البشر شیمة کل حر; (6) خوشرویى خصلت هر آزاده است‏» .
آزادى حق است‏یا امر فطرى
درباره این‏که آزادى براى انسان حق است‏یا امرى فطرى و الهى، دیدگاه‏هاى مختلفى است: بعضى از اندیشمندان غربى با ارائه ریشه فلسفى، آن را از مقوله حق همانند هر حق مدنى دیگر براى انسان دانسته‏اند و بعضى دیگر آن را امر فطرى گفته‏اند، اما مبانى دینى بر خلاف نظریه اول، این امر را ناشى از فطرت الهى براى انسان دانسته‏اند که خداوند او را بر این فطرت آفریده است; پس آزادى براى انسان همانند حق حیات، نفس کشیدن و زندگى است و از او امکان سلب نیست .
این توصیه حضرت على علیه السلام به امام حسن علیه السلام گویاى این مدعاست: «ولا تکن عبد غیرک و قد جعلک الله حرا; (7) بنده دیگرى نباش، در حالى که خداوند تو را آزاد قرار داد» .
آن حضرت در خطابى به مردم مى‏فرمود:
ایها الناس ان آدم لم یلد عبدا ولاامة و ان الناس کلهم احرار و لکن الله حول بعضهم على بعض; (8) اى مردم، آدمى بنده و کنیز نزائیده است و یقینا همه مردم آزادند، لکن خداوند تدبیر بعضى از شما را به بعضى دیگر سپرده است .
این کلام امام صادق علیه السلام نیز ادعاى ما را اثبات مى‏کند:
الناس کلهم احرار الا من اقر على نفسه بالعبودیه; (9) همه مردمان آزادند مگر آن که خود بنده بودن را بر گزیند .
در آیه 29 سوره کهف خداوند به پیامبر مى‏فرماید:
قل الحق من ربکم فمن شاء فلیؤمن و من شاء فلیکفر; تو حق را بگو، هر که خواهد ایمان آورد و هر که خواهد کفر را برگزیند .
این آیه نیز گویاى نظر ماست .
همچنین در آیه سوم سوره انسان آمده است:
انا هدیناه السبیل اما شاکرا و اما کفورا; ما راه را براى او ارائه مى‏دهیم یا شکرگزار مى‏شود و یا کفران مى‏کند .
اگر انسان در گزینش چیزى آزاد نبود و درباره آن مجبور آفریده شده بود، پرسش و بازخواست از او معنا نداشت; پس انسان نه تنها در گزینش اعمال و کارها آزاد است، بلکه درباره مسائل عقایدى نیز آزاد است و اکراهى نیست و بر مبناى همین است که خداوند در آیه 99 سوره یونس به پیامبر مى‏فرماید:
افانت تکره‏الناس حتى یکونوا مؤمنین; آیا تو مى‏خواهى مردم را با اکراه و اجبار در حریم ایمان قرار دهى .
این چیزى است که اراده خداوند هرگز به آن تعلق نگرفته است و بر همین پایه است که خداوند در آیه 99 سوره یونس فرمود:
ولوشاء ربک لآمن من فى‏الارض کلهم جمیعا; هر گاه خداوند مى‏خواست همه مردم روى زمین ایمان مى‏آورند .
در آیه 21 و 22 سوره غاشیه نیز خداوند به پیامبرش صلى الله علیه و آله مى‏فرماید:
فذکر انما انت مذکر لست علیهم بمصیطر; تو به مردم تذکر بده، زیرا تو تذکر دهنده‏اى و برآنان سیطره ندارى .
این بدین جهت است که سلطه و سیطره بر انسان‏ها با آزادى که خداوند در سرنوشت آنان قرار داده است‏سازگار نیست; البته این در آزادى تکوینى است که خداوند بر آن تاکید کرده است و اما از نظر تشریعى، آنچه مورد رضایت اوست ایمان است نه کفر، زیرا در آیه هفتم سوره زمر مى‏فرماید: «و لایرضى لعباده الکفر; پس نمى‏توان آزادى در شؤون زندگى سیاسى و اجتماعى و اقتصادى را از انسان سلب کرد» ; از این رو پدیده آزادى براى انسان‏ها از نظر عقل مورد تایید کامل و تحسین و ستایش است، زیرا به وسیله آن اندیشه‏ها رشد و استعدادها شکوفا مى‏گردد . اسلام آزادى را اولین شعار خود قرار داد و با شعار نفى طاغوت‏ها و آزادشدن بشر از قید بندها و آزادى از هرگونه بندگى غیر خدا، تبلیغ خود را آغاز کرد .
آزادى آدمیان یکى از آرمان‏هاى اصیل آن و از مواهب الهى به شمار مى‏آید; از این رو سلب آزادى از بشر با جوهر و ماهیت انسان منافات دارد، بدین جهت در قانون اساسى جمهورى اسلامى بر آن تاکید فراوان شده است تا مردم بتوانند آزادانه افکار و اندیشه‏هایشان را تبیین کنند و در اثر تضارب آنها با یکدیگر و مقایسه اندیشه‏اى با اندیشه دیگر از رشد و آگاهى بیشتر برخوردار شوند .
درک بهتر حقایق و اصلاح اندیشه‏ها از راه بیان آراى گوناگون و تضارب آنها با یکدیگر و تبادل نظرها میسر است; از این روست که حضرت امیر علیه السلام فرمود برخى آرا و نظرها را بر برخى دیگر عرضه کنید، زیرا راى درست از این راه به دست مى‏آید .
باید اذعان کرد پیشرفت و تکامل انسان‏ها در ابعاد مختلف زندگى بشر مرهون آزادى افکار و اندیشه‏هاى آنان است .
تحقق این هدف با نبودن و یا محدود بودن آن امکان‏پذیر نیست .
ابوبصیر از امام صادق علیه السلام نقل کرد که فرمود: «ان‏الحر حر على جمیع احواله; (10) انسان آزاد در همه حالات آزاد است‏» و فرمود «الناس کلهم احرار الا من اقر على نفسه بالعبودیه; (11) مردم همه آزادند مگر آن که خود بنده بودن را برگزیند» .
این بدین جهت است که رشد و تکامل انسان در پرتو آزادى تحقق پیدا مى‏کند، اما باید این پدیده در مسیر تحقق ارزش‏هاى معنوى و متعالى به کار گرفته شود نه در مسیر انحراف و فساد و بى‏بندوبارى .
پس باید براى صاحبان نظر و اندیشه فضا باز باشد تا با تحولاتى که در اندیشه‏هاى آنان در اثر تغییر شرایط زمان و عرف و احوال مردم و رویدادهاى آنان پدید مى‏آید بتوانند اندیشه‏هاى خود را آزادانه بیان کنند .
امروز فکرهاى باز و اندیشمند نقش به سزایى در پیشبرد اهداف جامعه دارند و هر چه آنان بیشتر در مطرح کردن نظرهاى خود آزاد باشند بهتر جامعه سازمان‏دهى پیدا مى‏کند .
باید عقب افتادگى تحمیلى دوران خفقان را با آزادى ابراز نظرها و آراى سازنده مطابق شرایط جامعه جبران کرد .
جلوه‏هاى آزادى
جلوه‏هاى آزادى عبارتند از:
1 .
آزادى بیان: یکى از آرمان‏هاى اصیل اسلامى‏است .

 

در دنیاى امروز حصار کشیدن و مرز قراردادن و جلوگیرى از اظهارنظر صاحب‏نظران کار نادرستى است; البته این آزادى مخصوص کسانى است که آگاهى از واقعیات و حقایق داشته باشند نه آنهایى که داراى این آگاهى نیستندو با مطالب خود در جامعه و عقاید انسان‏ها تشویش ایجاد مى‏کنند .
2 .
آزادى اجتماعات و تشکیل احزاب در چارچوب قانون: این آزادى نیز در اسلام براى همگان وجود دارد، بلکه در صورتى که تشکیل آن به نفع جامعه باشد مورد تشویق قرار گرفته است; پس تشکیل اجتماعات و احزاب سیاسى باید در چارچوب خاصى باشد و این همان رعایت اصول اسلام و مصالح مردم و جامعه است .
3 .
آزادى قلم و مطبوعات: قلم و مطبوعات زبان گویاى مردم هستند و به وسیله آنها پیام خود را به مسؤولان امر مى‏رسانند .
آزادى به گونه مطلق نیست
باید توجه داشت آن آزادى که اسلام در مقام بیان افراد واندیشه‏ها قرار داده به گونه مطلق نیست، بلکه مقید به قانون است، قانونمندى از لوازم غیرمفارق آن محسوب مى‏شود .
آزادى غیرقانونمند با آنارشیسم برابر است .
فلاسفه نیز آن را به قانون مقید کرده‏اند و در چارچوب آن آزادى را پذیرفتند .
برخى آن را تا جایى قبول کرده‏اند که به آزادى دیگران لطمه نزند .
در هیچ یک از مکتب‏ها و فرهنگ‏ها و نظریات فلسفى و فرهنگى آزادى به گونه مطلق یک ارزش تلقى نشده است .
به علاوه در مکتب اسلام آزادى به عوامل درونى هم محدود و مقید شده است; در روایات آمده است: «من ترک الشهوات کان حر; (12) آن که شهوات و هوس‏ها و تمایلات نفسانى خود را رها کند آزاد است‏» ، «و الحریة منزهة من الغل و المکر; (13) آزادى از حیله و تزویر پیراسته است‏» و «جمال الحر تجنب العار; زیبایى مرد آزاده پرهیز از ننگ و عار است‏» .
(14)
پس از نگاه روایات، آزاد بر فردى اطلاق مى‏شود که تسلیم شهوات و هواهاى نفسانى نباشد; بنابراین اسلام علاوه بر این که به موانع بیرونى آزادى توجه دارد، به موانع درونى آن نیز عنایت دارد .
پس آزادى به معناى رهابودن از هر قید و بند و نبودن مانع بر سر راه انسان و انجام دادن هر کارى را که بخواهد نیست .
پیامدهاى آزادى نامحدود
آزادى اجتماعى، با همه ارزشى که دارد، در صورتى که محدود و مقید نباشد پیامدهاى منفى‏اى خواهد داشت که از آن جمله است:

1 .
پیدایش و شیوع بى‏بندوبارى و خودکامگى و خودسرى که باعث از بین رفتن ارزش‏هاى اخلاقى و فضایل انسانى و پایمال شدن مقدسات و درهم کوبیده‏شدن معنویات و ضایع گردیدن فراورده‏هاى معنوى و مادى یک ملت مى‏گردد .
2 .
پیدایى استبداد راى، مطلق‏گرایى، تنگ‏نظرى، سودجویى که موجب به حساب نیاوردن صاحب‏نظران و نواندیشان و آگاهان در حل مسائل و مشکلات جامعه و مقهور کردن مردم مى‏شود .
3 .
پدیدارى زمینه رکود و ایستایى در همه ابعاد اقتصادى، علمى، فرهنگى و سیاسى جامعه که باعث مى‏شود کسى نتواند جامعه را که رویدادهاى آن در بستر زمان با تحول زمان و شرایط آن متحول مى‏شود هماهنگ کند .
4 .
شیوع تشویش و نگرانى و ناآرامى در جامعه که پیامد آن، سلب اعتماد و آسایش از مردم است .
5 .
امکان‏پذیر نبودن اجراى هرگونه برنامه و طرحى که مورد تایید همگان است .

 

نگرش اسلام به آزادى با پیامد منفى
در اسلام آزادى اجتماعى با همه ارزشى که دارد، اگر داراى پیامدهاى منفى - که به پاره‏اى از آنها اشاره شد - باشد آزادى به شمار نمى‏آید .
آزادى توام با پیامدهاى منفى جامعه را از پیشرفت و انسان را از تکامل باز مى‏دارد و چه بسا باعث فروپاشى جامعه و نابودى انسان مى‏گردد، زیرا بقاى هر نظامى از هر نوعى که باشد، منوط و مرهون قانونمند شدن آن و اجراى قانون در تمام عرصه‏هاى زندگى است; پس تنها راه حل استوارى نظام و پایدارى و پیشرفت و تکامل جامعه آزادى مردم بر مبناى قانون است; از این رو در تحقق بخشیدن به آن باید کوشید تا با ساختار جدیدى که در جامعه از این راه پدیدار مى‏شود همه افراد جامعه از آرامش کامل در زندگى برخوردار و حق همگان از تعدى و تجاوز محفوظ و از مزایاى مادى و معنوى عادلانه برخوردار شوند .

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  20  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله رویکردى اسلامى به آزادى و حقوق بشر

دانلود پایان نامه رشته حقوق با موضوع حقوق حیوانات در فقه اسلامى

اختصاصی از فی توو دانلود پایان نامه رشته حقوق با موضوع حقوق حیوانات در فقه اسلامى دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود پایان نامه رشته حقوق با موضوع حقوق حیوانات در فقه اسلامى


دانلود پایان نامه رشته حقوق با موضوع حقوق حیوانات در فقه اسلامى

 

 

 

 

 

 

 

 

در این پست می توانید متن کامل این پایان نامه را  با فرمت ورد word دانلود نمائید:

 

حقوق حیوانات در فقه اسلامى

خبرگزاری فارس: در این مقاله احکام و قوانینى که در ابواب مختلف فقه اسلامى، پیرامون حفظ و نگهدارى و بهره بردارى و ممنوعیت آزار و اذیت حیوانات وجود دارد، ذکر گردیده است.

چکیده

امروزه حقوق حیوانات و حفظ گونه هاى مختلف آنها، از جمله مسائلى است که در سراسر جهان از جانب دولت‌ها و سازمان‌ها و عموم کسانى که به مسائل زیست محیط ى و حمایت از حیوانات علاقمند مى‌باشند، مورد توجه قرار گرفته است.
در معارف اسلامى نیز در کنار مسائلى مربوط به انسانها و حقوق آنها، مسائل محیط زیست و از جمله حیوانات، حائز اهمیت مى‌باشد. در این مقاله احکام و قوانینى که در ابواب مختلف فقه اسلامى، پیرامون حفظ و نگهدارى و بهره بردارى و ممنوعیت آزار واذیت حیوانات وجود دارد، ذکر گردیده است. آن‌چه در فقه اسلامى موجود مى باشد،مجموعه قوانینى جامع و کامل است که مى تواند راه‌گشاى تدوین قانون جامع «حقوق حیوانات » در عصر حاضر گردد.

مقدمه

بشر در آغاز عصر علم و تکنولوژى و صنعتى شدن جهان، سرمست از پیشرفت وتوسعه صنعتى، تنها بر تولید هرچه بیشتر و بهره بردارى کامل از محیط پیرامون خود- چون معادن و جنگل ها و دریاها- مى اندیشید و بى رحمانه طبیعت اطراف خویش را مورد هجوم قرار داد تا اینکه روزى خود را در گردابى مهلک ازنابسامانى هاى زیستى دید و جهان طبیعت را در حال نابودى مشاهده نمود.
در قرن گذشته بحران محیط زیست و نابودى گونه هاى مختلف حیوانات، توجه صاحب نظران را جلب کرد و سرانجام براى حفظ و حراست از آن، قوانینى -هرچند ناقص – وضع کردند.
براى نخستین بار در جهان غرب پس از رنسانس، همراه با صنعتى شدن جهان، درسال ۱۸۲۲ میلادى قانونى براى حمایت از حیوانات در پارلمان انگلستان به تصویب رسید. این قانون در سال ۱۹۱۱ تکمیل گردید و بعدها در کشورهایى مانند آلمان،آمریکا، اسپانیا، بلژیک، دانمارک و برخى دیگر از کشورها قوانینى نظیر آن تدوین وتصویب شد و به مرور تبصره هایى بر آن افزودند.
این قانون در بردارنده چند بند، پیرامون بارکشى و ایجاد درگیرى میان حیوانات، کشتن آنها با مواد سمى، بریدن دم اسب، شکار گوزن در شب، مبارزه با بیمارى حیوانات وبیهوشى قبل از ذبح مى باشد.((۲۱۰)) از اشکالات مهم قوانین فوق، جامع نبودن و جزئى و موردى بودن آن است. علاوه برآن که این قوانین در قرون اخیر وضع گردید هرچند به مرور زمان و در دهه هاى اخیربه تکمیل آن پرداختند و در برخى موارد راه افراط را پیش گرفتند.
اما در فقه اسلامى، قوانینى کلى و جامع درباره حفظ، نگهدارى، استفاده و بهره بردارى از حیوانات ومنع آزار و اذیت آنها، وضع شده است. همچنین براى مسائل زیست محیط ى و رعایت شئون و حقوق حیوانات جایگاه مناسبى لحاظ گردیده است و با دیدگاهى منطبق بر عدالت و انصاف با آن برخورد شده است. در سرتاسر فقه،مسایل و فروع فراوانى به چشم مى خورد که اسلام، اجراى آن را بر عهده حکومت قرار داده است و بالاتر از آن، شخص را در مقابل خالق متعال مسول مى داند.

قبل از ورود در بحث ذکر نکاتى لازم است:

۱. قوانین حمایتى اسلام از حیوانات، حکم شرعى و الزامى است و همانگونه که درمتون روایات((۲۱۱))به آن تصریح شده است، مى توان از آن به حقوق نیز تعبیر کرد.از آنجا که حیوانات از احترام و درک و شعور برخوردارند این حقوق براى آنها وضع گردید که در پایان بخش نخست به همراه طرح ادراکات و شعور حیوانات با ذکرشواهد بیشترى با زوایاى این بحث آشنا مى شویم.

البته حقوق حیوان با ویژگى هاى حق در انسانها متفاوت است، زیرا در تعریف حق درانسانها گفته مى شود: آنچه قابل اسقاط است و اگر قابل اسقاط نباشد به آن حکم مى گویند.

روشن است که درباره حیوان قابل اسقاط بودن معنا ندارد، اما باید گفت همین قابل اسقاط نبودن حکم، وضعیت آن را دشوارتر مى کند، زیرا تنها راه خروج ازعهده آن، انجامش مى باشد و اگر در انسانها بتوان با جلب رضایت صاحب حق، ازانجامش سر باز زد و از زیر تکلیف آن شانه خالى کرد، اما در حیوانات به علت قابل اسقاط نبودن، انسان موظف است به آن عمل مبادرت ورزد. علاوه بر آنکه حق وحکم در ماهیت وحقیقت تفاوتى نداشته و هر دو از امور اعتبارى مى باشند که قوام آن به جعل شارع است و همه آنها حکم شرعى به حساب مى آید و هر چند از حیث آثار- قابل اسقاط بودن یا نبودن – مختلف هستند، اما این مساله تفاوت ماهوى رامیان آن دو اثبات نمى کند.((۲۱۲)) ۲. در این مقاله متون فقهى شیعه پیرامون حقوق حیوانات مطرح مى شود تا توجه اندیشمندان و ارباب دانش را به عمق و غناى فقه اسلامى جلب کنیم و در هر قانونى سعى شده از چند کتاب جامع و معتبر شیعه استفاده شود تا مطالب مطرح شده ازارزش حقوقى برخوردار باشد و در حد امکان از کتاب هایى استفاده شده که داراى سابقه زمانى بیشترى هستند تا شاهدى بر قدمت این قوانین در فقه شیعه باشد. همانندکتاب شیخ طوسى(ره)، ابن حمزه(ره)، محقق حلى(ره)، علامه حلى(ره) و دیگران هرچند با توجه به مدارک فقه شیعه که از آیات قرآن و روایات استفاده مى شود پیشینه این قوانین به زمان پیامبر اکرم(ص) و احادیث نبوى و یا روایات سایر امامان معصوم(ع)مى رسد و قدمتى در حدود چهارده قرن دارد و همین امر، آن را از قوانین جارى درکشورهاى غربى متمایز مى سازد.

۳. در هریک از مواردى که به عنوان حقوق حیوان ذکر مى شود براى تکمیل بحث به همراه درج متون فقهى، احادیث مربوط به آن را، به ویژه آن دسته از روایات را که مورد استفاده فقها قرار گرفته است نیز ذکر مى کنیم تا با مستندات و مدارک این حقوق و فتاواى فقها بیشتر آشنا شویم. اما روایات مربوط به استحباب نگه داشتن حیوانات،ذکرهایى که هرکدام مى گویند و مطالبى از این قبیل را در این مجموعه ذکر نمى کنیم واین احادیث گرانبها مجال دیگرى مى طلبد.

۴. هر چند در این باره مقالاتى به نگارش در آمده، اما این نوشتار نسبت به گسترش مسائل و جامعیت مواردى که مربوط به حقوق حیوان در سراسر فقه مى باشد نو و تازه است و شاید براى برخى که آشنایى محدودى با فقه شیعه دارند وجود این قوانین، آن هم با تعابیرى الزام آور بعید به نظر برسد. لذا سعى شده در پاره اى از موارد، ترجمه متون فقها بدون تصرف در متن مقاله ذکر شود و عبارات عربى نیز در برخى موارد درمتن و یا پاورقى درج گردد که تا به خوبى روشن گردد تعابیر و قوانین ذکر شده، نص کلام فقها مى باشد.

۵. از آنجا که به اعتراف مسئولان مربوطه، تا کنون هیچ قانون جامعى براى حمایت ازحیوانات در نظام حقوقى کشور وجود ندارد،((۲۱۳)) این تحقیق مى تواند ارائه دهنده پیشنهاد اولیه قانون جامع حمایت از حیوانات در اسلام بوده و براى طرح در مجامع قانونى مفید باشد.

این نوشتار مشتمل بر چهار بخش مى باشد:

بخش نخست: زیر بناى حقوق حیوان.

بخش دوم: حقوق حیوان در حفظ و نگهدارى.

بخش سوم: حقوق حیوان در بهره بردارى و استفاده بهینه.

بخش چهارم: حقوق حیوان درجنایات وصدمات وارد بر آنها.

بخش نخست: زیر بناى حقوق حیوان در فقه اسلامى قوانین بسیارى پیرامون حمایت از حیوانات به چشم مى خورد که باید به زیر بناى آن توجه کرد و دید از کجا سرچشمه مى گیرد.

بر اساس معارف دینى و به صراحت قرآن کریم، تمام جهان هستى داراى درک وشعور بوده و با خالق جهان در ارتباط هستند هرچند براى ما انسانها درک آن از طرق عادى مقدور نیست و رابطه ما با آنها گسسته است.((۲۱۴)) در این دیدگاه، زمین،آسمان و هرآنچه در این دو است از ستارگان، درختان، سنگ ها و… ذکر و تسبیح الهى را گفته و از شعورى فراخور خلقت خود برخوردارند.((۲۱۵)) در این میان حیوانات نیز هرچند قوه ناطقه و عاقله انسانى را ندارند از درک و شعور بهره مند بوده و از احساسات و عواطف برخوردار هستند. به همین علت فقه اسلامى براى حیوانات حرمتى قائل شده که به دنبال خود، حقوقى براى حیوان و تکالیفى را برعهده صاحبان آنها در پى دارد.

شیخ طوسى(ره)در مقام تعلیل براى وجوب نفقه حیوانات تصریح مى کند:

لان لها حرمه،((۲۱۶)) زیرا حیوان از احترام و حرمت برخورداراست.

همچنین علامه حلى(ره) در کتاب اجاره مى گوید:

لان للحیوان حرمه فی نفسه،((۲۱۷)) زیرا حیوان به خودى خود و ذاتا از حرمت و احترام برخوردار است.

در معارف اسلامى به موارد متعددى از درک و فهم حیوانات اشاره شده است.

یعقوب بن سالم به واسطه شخصى از ابى عبداللّه(ع) نقل مى کند که فرمود:

مهما ابهم على البهائم من شیء فلا یبهم علیها اربعه خصال:

معرفه ان لها خالقا و معرفه طلب الرزق و معرفه الذکر من الانثى و مخافه الموت،((۲۱۸)) [ زمانى که خداوند حیوانات را آفرید]، درک و شعور انسانى را به آنها عطا ننمودولى چهار خصلت را به آنها عنایت کرد:

شناخت به این که براى آنها خالقى است،آگاهى نسبت به اینکه دنبال رزق و روزى برود، شناخت نر از ماده و ترس ازمرگ.

قریب به همین مضمون در روایت على بن رئاب از ابى حمزه از امام سجاد(ع)((۲۱۹)) نقل شده است.

در ذیل، شرح آنها به همراه شواهدى از آیات قرآن کریم و دیگر روایات را بیان مى کنیم:

۱. درک خالق و رازق به تصریح قرآن و احادیث اهل بیت(ع)، حیوانات، خالق و پروردگار جهان را شناخته و مى دانند که همه امور عالم به دست اوست و خداوند است که جهان هستى را اداره مى کند ورزق و روزى همه موجودات به لطف و عنایت الهى است.

اولین خصلتى که در روایت یعقوب بن سالم ذکر شده، شناخت خالق است. همچنین على بن رئاب از امام سجاد(ع) نقل مى کند:

معرفتها بالرب تبارک و تعالى((۲۲۰))، از اولین خصلت هایى که به حیوان عطا شد شناخت او نسبت به پروردگارش است.

در تایید همین نکته در احادیث دیگرى پیرامون شناخت خالق و رازق و و حاکم براراده کل جهان، آمده است که امام صادق(ع) به نقل از ابوذر فرمود:

از پیامبر(ص) شنیدم که مى فرمود: همه حیوانات در هر صبحگاهى از خداوندمى خواهند:

اللهم ارزقنی ملیک صدق یشبعنی و یسقینی و لا یکلفنی ما لا اطیق،((۲۲۱)) بارالها به من مالک خوب و درستى عطا فرما که مرا سیر و سیراب نماید و بیش ازتوان از من کار نکشد.

علاوه بر شناخت خالق متعال، همه حیوانات خداوند را به عنوان تنها کسى که مستحق عبادت است مى شناسند و به پرستش و مناجات با او مى پردازند. در آیات متعددى ازقرآن بر این مطلب تصریح شده است که به برخى اشاره مى کنیم:

خداوند در سوره نور مى فرماید:

الم تر ان اللّه یسبح له من فی السموات والارض والطیر صافات کل قد علم صلاته وتسبیحه واللّه علیم بما یفعلون،((۲۲۲)) آیا ندیدى تمام آنان که در آسمانها و زمینند براى خدا تسبیح مى کنند، همچنین پرندگان هنگامى که بر فراز آسمان بال گسترده اند؟! هریک از آنها نماز و تسبیح خود رامى داند و خداوند به آنچه انجام مى دهند داناست.

قریب به همین مضمون در آیه ۱۸ سوره حج و آیه ۴۹ سوره نحل نیز ذکر شده است که حیوانات در برابر خداوند به خضوع برخاسته و بر آستان او سجده مى کنند. در آیه ۲۳-۲۶ سوره نمل گزارش هد هد از سرزمین سبا و انحراف آنها در پرستش خورشید و ترک خدا پرستى ذکر شده است.((۲۲۳)) مجموعه این آیات به خوبى بر این نوع از ادراک حیوانات دلالت دارد. این امر درروایات نیز ذکر شده است و اضافه شده که هریک از آن ها تسبیح ویژه اى دارد. درپاره اى از روایات، همین حمد و تسبیح الهى را از علل نهى رسول اللّه(ص) از زدن وداغ نهادن بر حیوانات ذکر کرده است که در فصل چهارم به تفصیل آنها را بیان مى کنیم هر چند برخى از مفسرین، تسبیح حیوانات را به تسبیح تکوینى آنها تفسیر کرده اند، به این معنا که خلقت آنها نشانه اى از تنزیه و تقدیس الهى است که در غایت کمال بوده ومانند مخلوقات خود، داراى نقص نمى باشد.((۲۲۴)) اما عده اى دیگر از مفسرین،تسبیح حیوانات را تسبیح زبانى دانسته و به تبع قول به نطق حیوانات، تسبیح به زبان رابراى آنها ممکن مى دانند.((۲۲۵)) ۲. درک نیکى و بدى و مسائل غیر مادى حیوانات به خوبى، از نوع رفتارى که با آنها مى شود آگاهند و محبت و احترام و یا بدى و بدرفتارى را درک مى کنند. مطالبى که در ذیل مورد اول از ادراکات حیوان ذکرکردیم بر این نکته دلالت دارد. لذا از خداوند درخواست مى کند که صاحبى درست رفتار، به او عطا کند و به قدر توان، از او کار بکشد و در رسیدگى به او کوتاهى نکند.

از جمله موارد دیگرى که دلالت بر درک مسائل غیر مادى مى کند، یکى از خصلت هایى است که در روایت على بن رئاب از ابى حمزه از امام سجاد(ع) نقل کرده اند که ایشان فرمود:

معرفتها بالموت،((۲۲۶)) از جمله ادراکات حیوان آگاهى بر مرگ است.

آنها مى دانند که روزى زندگى در دنیا تمام شده و مرگ فرا مى رسد، هرچند ازچگونگى مردن و آن چه پس از مرگ اتفاق مى افتد آگاهى ندارند، همانگونه که درروایتى از امام صادق(ع) آمده است:

لو عرفت البهائم من الموت ما تعرفون ما اکلتم منها سمینا قط،((۲۲۷)) «اگر آگاهى حیوان از مرگ همانند آگاهى شما انسانها مى بود هیچ یک از آنها هرگزچاق و فربه نمى شدند».

شیخ صدوق در ذیل این روایت، در صدد رفع تعارض ظاهرى میان این روایت وروایت اول از على بن رئاب بر آمده و مى گوید:

مراد این است که آگاهى آنها به قدر آگاهى شما نیست.

علاوه بر اطلاع از مرگ، حیوانات چیزهایى مى بینند که انسانها قادر بر دیدن آنها نیستندو همین((۲۲۸)) امر در برخى روایات به عنوان علت راه نرفتن حیوانات و سرباز زدن از آن ذکر شده است. لذا از زدن آنها نهى فرمودند که در فصل هاى آینده به تفصیل ذکر مى شود.

حیوانات علاوه بر آنکه رفتار خوب و بد را نسبت به خود تشخیص داده و داراى روح و احساس هستند، نسبت به رفتارى که با سایر حیوانات نیز مى شود، حساس بوده و ازرفتار بد و یا کشتن آنها رنج مى کشند. در همین راستا در متون روایى و فقهى ما ذکرشده است که ذبح حیوان در مقابل حیوان دیگرى که این صحنه را مى بیند مکروه است.((۲۲۹)) حتى برخى((۲۳۰)) به سبب اذیت شدن حیوان ناظر و عذاب کشیدن او از دیدن صحنه ذبح هم نوع خود، قول به تحریم را بعید نمى دانند که به تفصیل در بخش چهارم به ذکر آنها مى پردازیم. 

 

(ممکن است هنگام انتقال از فایل ورد به داخل سایت بعضی متون به هم بریزد یا بعضی نمادها و اشکال درج نشود ولی در فایل دانلودی همه چیز مرتب و کامل است)

متن کامل را می توانید دانلود نمائید

چون فقط تکه هایی از متن پایان نامه در این صفحه درج شده (به طور نمونه)

ولی در فایل دانلودی متن کامل پایان نامه

همراه با تمام ضمائم (پیوست ها) با فرمت ورد word که قابل ویرایش و کپی کردن می باشند

موجود است


دانلود با لینک مستقیم


دانلود پایان نامه رشته حقوق با موضوع حقوق حیوانات در فقه اسلامى