فی توو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

فی توو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

دانلود مقاله انسان و مادیگری

اختصاصی از فی توو دانلود مقاله انسان و مادیگری دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

... «الانسان‌ بین‌ المادیة‌ و الاسلام‌» یکی‌ از عمیق‌ترین‌ کتابهای‌ استاد «محمّد قطب‌» در تحلیل‌ و بررسی‌ دیدگاههای‌«فروید» درباره‌ روانکاوی‌ است‌... «محمّد قطب‌» در کتابهای‌ دیگری‌، از جمله‌ «دراسات‌ فی‌النفس‌ الانسانیة‌» و:«فی‌النفس‌ و المجتمع‌» بحثهای‌ جالب‌ دیگری‌ در زمینه‌های‌ روانشناسی‌ و روانکاوی‌ از دیدگاه‌ اسلام‌ دارد، ولی‌ این‌کتاب‌، ویژه‌ نقد و بررسی‌ تئوریهای‌ «فروید» و هم‌باوران‌ او، و ارائه‌ بینش‌ اسلامی‌ در این‌ زمینه‌ است‌.
قسمت‌ عمده‌ کتاب‌ را، نگارنده‌ در سال‌ 1348 ـ بیست‌ سال‌ پیش‌ ـ ترجمه‌ کرد، که‌ چندین‌ بار بعنوان‌ جلد اول‌ کتاب‌،توسط‌ موسسه‌ انتشاراتی‌ «دارلعلم‌» قم‌ چاپ‌ و منتشر گردید و با پیروزی‌ انقلاب‌اسلامی‌، و اشتغال‌ به‌ اموری‌ چون‌:نمایندگی‌ حضرت‌ امام‌ قدس‌ سره‌ در وزارت‌ ارشاد اسلامی‌ و سپس‌ مأموریت‌ پنج‌ ساله‌ در خارج‌ از کشور ــ واتیکان‌ ــاز تکمیل‌ این‌ کتاب‌ و آثار ناقص‌ و ناتمام‌ دیگر بازماندم‌ تا آتکه‌ همکاری‌ با «هیئت‌ علمی‌ دفتر نشر فرهنگ‌ اسلامی‌» ازنو ما را به‌ «دنیای‌ کتاب‌»! بازگردانید و دریغم‌ آمد که‌ کتابهایی‌ از این‌ قبیل‌، همچنان‌ زندانی‌ چاپهای‌ بیست‌ سال‌ قبل‌باشند و فراموش‌ شده‌ در گوشه‌ای‌ بمانند! و در اختیار نسل‌ جوان‌ مسلمان‌ ایران‌ قرار نگیرند...
***
... تصویب‌ اقدام‌ به‌ چاپ‌: «مجموعه‌ آثار شهید سیّدقطب‌» و «استاد محمّد قطب‌» ــ که‌ به‌ زبان‌ فارسی‌ درآمده‌اند ــمشوق‌ اقدام‌ به‌ تجدید نظر و تکمیل‌ این‌ کتابها گردید و اکنون‌ بیاری‌ خدا، این‌ چاپ‌ از کتاب‌: «انسان‌ بین‌ مادیگری‌ واسلام‌» با تجدید نظر کلی‌ و اضافات‌، در اختیار علاقمندان‌ قرار می‌گیرد.
... چاپهای‌ پیشین‌ این‌ کتاب‌ فاقد ترجمه‌ دو سه‌ بخش‌ آخر کتاب‌ بود. این‌ بخشها توسط‌ اینجانب‌ ــ بخش‌ فرد و جامعه‌و حجة‌الاسلام‌ والمسلمین‌ جناب‌ آقای‌ زین‌العابدین‌ قربانی‌ ــ فصل‌ مسائل‌ جنسی‌ ــ همان‌ سالها ترجمه‌ و نیمه‌ آماده‌گردید، ولی‌ با توجّه‌ به‌ «مرور زمان‌» و ضرورت‌ بازنگری‌ و تجدید نظر در آنها، استفاده‌ از ترجمه‌ برگزیده‌ و تلخیص‌ شده‌برادر دیگری‌ ــ جناب‌ سیّد خلیل‌ خلیلیان‌ ــ مفیدتر در عبارات‌ و جملات‌، این‌ دو سه‌ فصل‌ کوتاه‌ شده‌، در آخر کتاب‌نقل‌ می‌گردد که‌ بدینوسیله‌ باید از ایشان‌ سپاسگزاری‌ نمود.
***
... البته‌ همانطور که‌ اشاره‌ شد، به‌ اعتقاد من‌، محتوای‌ کتاب‌، همچنان‌ یکی‌ از مسائل‌ مهم‌ مورد نیاز جوامع‌ اسلامی‌است‌ و نشر ترجمه‌ آن‌، در واقع‌ کمکی‌ خواهد بود به‌ دوستان‌ و برادرانی‌ که‌ به‌ بررسی‌ مسائل‌ روانشانسی‌ ــ روانکاوی‌از دیدگاه‌ اسلام‌، می‌پردازند...
امیدواریم‌ که‌ بزودی‌ کتابهای‌ دیگر ترجمه‌ شده‌ از استاد شهید سیّد قطب‌ مانند: عدالت‌ اجتماعی‌ در اسلام‌ (العدالة‌الاجتماعیة‌ فی‌الاسلام‌) و نشانه‌های‌ راه‌! (معالم‌فی‌الطریق‌) و چرا باید اعدام‌ شوم‌ (لماذا اعدمونی‌!) نیز، پس‌ ازتجدیدنظر و اصلاحاتی‌، در اختیار علاقمندان‌ قرار گیرد.

 

 

 



مقدمه‌ چاپ‌ اول‌

 

کتابی‌ را که‌ می‌خوانید، از آثار پرارج‌ استاد محمّد قطب‌ می‌باشد. این‌ کتاب‌ در سال‌ 1348 هجری‌، توسط‌ اینجانب‌ به‌فارسی‌ ترجمه‌ گردید و یکبار در همان‌ سال‌ بچاپ‌ رسید و سپس‌ برای‌ بار دوم‌، با تجدید نظر و اضافات‌ و تطبیق‌ با متن‌چاپ‌ چهارم‌ عربی‌ کتاب‌، در سال‌ 1350 چاپ‌ شد.
در ترجمه‌ این‌ کتاب‌، علاوه‌ بر رعایت‌ امانت‌ مطالبی‌ نیز در پاورقیها، برای‌ توضیح‌ بیشتر، اضافه‌ شده‌ است‌. نام‌ کتاب‌ به‌تناسب‌ موضوع‌ آن‌ در چاپهای‌ قبلی‌ «بشریت‌ بر سر دو راهی‌» گذاشته‌ شده‌ بود و عناوینی‌ فرعی‌ برای‌ رفع‌ ملال‌احتمالی‌ خوانندگان‌، از طرف‌ مترجم‌ افزوده‌ گردیده‌ است‌.
***
مؤلف‌ این‌ کتاب‌ پرارج‌ استاد محمّد قطب‌، برادر کوچک‌ فقید بزرگ‌ جهان‌ اسلام‌ سیّد قطب‌ و یکی‌ از دانشمندان‌ ومؤلفین‌ معروف‌ اسلامی‌ است‌. محمّد قطب‌ مانند برادرش‌، از راه‌ فرهنگ‌ و تألیف‌ و نشر کتب‌ اسلامی‌، خدمات‌ارزنده‌ای‌ بر جامعه‌ اسلامی‌ نموده‌ است‌. او عضو عالیرتبه‌ وزارت‌ فرهنگ‌ مصر و مدیر یک‌ «دارالنشر» اسلامی‌ درقاهره‌ بود! ولی‌ مدتی‌ طولانی‌ در گوشه‌ یکی‌ از زندانهای‌ مصر بسر برد!
محمّد قطب‌ دارای‌ تألیفات‌ و آثار سودمندیست‌ که‌ از آن‌جمله‌ است‌: شبهات‌ حول‌ الاسلام‌، فی‌النفس‌ و المجتمع‌، نحوتحریر العبید، قبسات‌ من‌ الرسول‌، معرکة‌ التقالید، منهج‌التربیة‌الاسلامیة‌، منهج‌الفن‌ الاسلامی‌، الاطیاف‌الاربعة‌، الانسان‌ببن‌ المادیة‌ و الاسلام‌، هل‌ نحن‌ مسلمون‌، دراسات‌ فی‌ النفس‌ الانسانیة‌، التطور و الثبات‌ فی‌الحیات‌ البشریه‌، جاهلیة‌القرن‌ العشیرین‌، المستشرقون‌ و الاسلام‌... و دیوان‌ شعری‌ به‌نام‌: «فی‌التیه‌»!.
بعضی‌ از آثار محمّد قطب‌ از جمله‌ «شبهات‌ حول‌الاسلام‌» دهها بار به‌ عربی‌ چاپ‌ شده‌ و به‌ زبانهای‌ انگلیسی‌، اردو،ترکی‌ و فارسی‌ نیز ترجمه‌ گشته‌ است‌.
از آثار استاد محمّد قطب‌، تاکنون‌ علاوه‌ بر «شبهات‌ حول‌الاسلام‌» کتابهای‌ زیر نیز به‌ فارسی‌ منتشر شده‌ است‌:
انسان‌ بین‌ مادیگری‌ و اسلام‌ (همین‌ کتاب‌)، روش‌ تربیتی‌ در اسلام‌، جاهلیت‌ قرن‌ بیستم‌، فرد و اجتماع‌ و بعضی‌ از این‌کتابها دوبار و توسط‌ چند نفر از دانشمندان‌ و نویسندگان‌ ایرانی‌ به‌ فارسی‌ ترجمه‌ شده‌ است‌ و ایکاش‌ دوستانی‌ که‌ به‌ترجمه‌ مجدد کتابی‌ از «محمّد قطب‌» با دیگران‌، پرداخته‌اند به‌جای‌ اتلاف‌ وقت‌، کتابها و تألیفات‌ دیگر اساتید را به‌فارسی‌ برمی‌گرداندند تا فارسی‌زبانان‌، استفاده‌ بیشتری‌ از آثار این‌ دانشمندان‌ عالیقدر اسلامی‌ می‌نمودند...
***
محمّد قطب‌ در زندان‌
محمّد قطب‌ سه‌ سال‌ و اندی‌ به‌ اتهام‌ چاپ‌ کتابهای‌ برادرش‌ «سیّد قطب‌» که‌ گویا بر خلاف‌ مصالح‌ عالیه‌ مملکتی‌!مصر! بوده‌، در زندان‌ ماند و از کار خود در وزارت‌ فرهنگ‌ معزول‌ گردید... او عضو جمعیّت‌ «اخوان‌ المسلمین‌» نبود. وتنها جرمش‌ آن‌ بود که‌ برادر سیّد قطب‌ است‌ و کتابهای‌ او در مدت‌ دهسالی‌ که‌ سیّد قطب‌ در زندان‌ قاهره‌ بسر می‌برد،تجدید چاپ‌ کرده‌ و به‌ اصلاح‌ «افکار ارتجاعی‌» و «ضد وحدت‌ عربی‌» را نشر داده‌ است‌!!... محمّد قطب‌ در زندان‌اتهام‌ نشر افکار ارتجاعی‌ را مردود شمرد، ولی‌ دستگاه‌ امنیتی‌! مصر، مدارکی‌! چون‌ کتاب‌ «جاهلیت‌ قرن‌ بیستم‌» دردست‌ داشت‌!...
زیرا محمّد قطب‌ در این‌ کتاب‌ ثابت‌ کرده‌ است‌ که‌ جوامع‌ اسلامی‌ امروز «غرب‌ زده‌» شده‌اند و آنها را نمی‌توان‌(اسلامی‌) نامید، بلکه‌ دنباله‌رو جاهلیت‌ جدید هستند... یکسال‌ تمام‌ از سرنوشت‌ محمّد قطب‌ هیچ‌گونه‌ اطلاعی‌ دراختیار خانواده‌ او قرارداده‌ نشد... تا آنکه‌ سیّد قطب‌ در دادگاه‌ غیرقانونی‌ نظامی‌، ضمن‌ اعتراض‌ به‌ شکنجه‌های‌وحشیانه‌ای‌ که‌ به‌ او و دوستانش‌ داده‌ بودند، اعلام‌ داشت‌ که‌ از سرنوشت‌ برادرش‌ محمّد قطب‌ هم‌ هیچگونه‌ اطلاعی‌در دست‌ نیست‌...
بدنبال‌ این‌ اعتراض‌ و سکوت‌ مقامات‌ مصری‌ ــ که‌ حاضر نبودند هیچگونه‌ اطلاعی‌ درباره‌ وی‌ در اختیار مردم‌ جهان‌اسلام‌ قرار دهند و پس‌ از اعدام‌ خائنانه‌ سیّد قطب‌، مجامع‌ بشر دوست‌ جهانی‌، از مقامات‌ مصری‌ خواستند که‌ درمورد سرنوشت‌ محمّد قطب‌ اطلاعات‌ را منتشر سازند...
ما برای‌ نمونه‌، ترجمه‌ نامة‌ سرگشاده‌ای‌ را که‌ «پاکستانیهای‌ حقوقدان‌ مقیم‌ خاورمیانه‌» به‌ دبیر کل‌ مجمع‌ جهانی‌ حقوق‌ بشر در ژنو نوشته‌اند، در اینجا می‌آوریم‌:
***
جناب‌ آقای‌ دبیر کل‌ مجمع‌ جهانی‌ حقوق‌ بشر ژنو (رونوشت‌ رئیس‌ جامعه‌ عربی‌) توجّه‌ شما در نشر اخبار مربوط‌ به‌فشار و شکنجه‌ افراد وابسته‌ به‌ نهضت‌ اسلامی‌ اخوان‌المسلمین‌ در مصر و اعزام‌ آقای‌ «پیترارتر» به‌ مصر برای‌ بررسی‌وضع‌ افراد دستگیر شده‌ و نشر گزارشهای‌ وی‌ که‌ جهان‌ اسلام‌ را تکان‌ داد، موجب‌ نهایت‌ تشکر است‌.
ما مسلمانان‌ سراسر روی‌ زمین‌ از این‌ اقدامات‌ بشر دوستانه‌ شما تقدیر می‌کنیم‌ ولی‌ چنانچه‌ جنابعالی‌ اطلاع‌ دارید،حکومت‌ مصر علیرغم‌ خواست‌ مردم‌ آزادی‌ دوست‌ جهان‌، سیّد قطب‌ رهبر اخوان‌المسلمین‌ و دوستان‌ وی‌ را اعدام‌کرد. و طبق‌ گزارشی‌ که‌ از طرف‌ نماینده‌ اعزامی‌ شما منتشر شده‌است‌. هزاران‌ نفر از جوانان‌ و بانوان‌ مسلمان‌ درزندانهای‌ مصر با ننگین‌ترین‌ وضع‌ تحت‌ شکنجه‌ و آزار بدنی‌ قرار گرفته‌اند که‌ بی‌شک‌ با حقوق‌ بشر منافات‌ دارد و درواقع‌ این‌ فجایع‌ ببازی‌ گرفتن‌ و مسخره‌ نمودن‌ انسانیت‌ و حقوق‌ بشر، دو عصر پیشرفت‌ و فرهنگ‌ و آزادی‌است‌.
ما با کمال‌ امید از شما و سازمان‌ انسانی‌ شما می‌خواهیم‌ که‌ دو موضوع‌ مهم‌ زیر را مورد بررسی‌ قرارداده‌ و برای‌ اطلاع‌جهانیان‌ حقیقت‌ را اعلام‌ دارید:
1ـ محمّد قطب‌، برادر شهید عزیز سیّد قطب‌ که‌ دارای‌ تألیفات‌ اسلامی‌ زیادی‌ است‌. قبل‌ از دستگیری‌ و اعدام‌ سیّدقطب‌، توقیف‌ شده‌ و تاکنون‌ هیچگونه‌ اطلاع‌ صحیحی‌ از سرنوشت‌ وی‌ در دست‌ نیست‌. سیّد قطب‌ در دادگاه‌ در موردبرادر خود محمّد قطب‌ صحبت‌ کرد. ولی‌ تا امروز ما نمی‌دانیم‌ که‌ محمّد قطب‌ زنده‌ است‌ یا کشته‌ شده‌؟ و این‌ موجب‌ناراحتی‌ همه‌ مسلمانان‌ گشته‌ است‌. (1)
..................................................................................
1. نامه‌ مربوط‌ به‌ سال‌ 1346 شمسی‌، یعنی‌ 25 سال‌ پیش‌ است‌... و خوشبختانه‌ چند سال‌ بعد، پس‌ از پیدایش‌ آزادیهای‌ نسبی‌ در مصر، «محمّد قطب‌» نیز اززندان‌ آزاد شد و به‌ کار تحقیق‌ و تدریس‌ در دانشگاه‌ ادامه‌ داد...

2ـ ما از سازمان‌ جهانی‌ حقوق‌ بشر تقاضا داریم‌ که‌ گزارشهای‌ مربوط‌ به‌ شکنجه‌ و آزار افراد وابسته‌ به‌ اخوان‌المسلمین‌مصر را به‌طور مشروح‌ منتشر سازد و از طریق‌ سازمان‌ ملل‌ اقداماتی‌ به‌عمل‌ بیاورد که‌ از ادامه‌ فشار و شکنجه‌ جلوگیری‌شود.
ما بسیار متأسف‌ هستیم‌ که‌ بنام‌ انقلاب‌ و آزادی‌ و پیشرفت‌ و تحول‌! خون‌ بیگناهان‌ ریخته‌ می‌شود و عزت‌ و احترام‌ وحقوق‌ اساسی‌ انسان‌، از بین‌ می‌رود و پایمال‌ می‌شود.
بسیار جای‌ تعجب‌ است‌ که‌ انقلابیون‌ پیشرو!، مردم‌ مسلمان‌ را به‌ تعصب‌ و ارتجاع‌ متهم‌ می‌کنند، ولی‌ خودشان‌مرتکب‌ وحشیانه‌ترین‌ جنایات‌ و شکنجه‌های‌ ضدبشری‌ می‌شوند.
آیا جای‌ شگفتی‌ نیست‌ که‌ افراد به‌ اصطلاح‌ انقلابی‌ و پیشرو! هرگونه‌ ظلم‌ و ستم‌ و استبدادی‌ را که‌ استعمار مرتکب‌ آنهامی‌شد، مرتکب‌ می‌شوند؟
آقای‌ عزیز! ما نمی‌خواهیم‌ در امور داخلی‌ مصر دخالت‌ کنیم‌، ولی‌ به‌ حکم‌ انسانیت‌ و برای‌ دفاع‌ از حقوق‌ بشر، این‌نامه‌ را برای‌ شما می‌فرستیم‌. ما برای‌ بار دیگر از خدمات‌ بشر دوستانه‌ شما تشکر می‌کنیم‌ و انتظار داریم‌ که‌ در اسرع‌اوقات‌ اقدامات‌ لازم‌ را در مورد سرنوشت‌ نویسنده‌ اسلامی‌ محمّد قطب‌ و دیگر افراد اخوان‌المسلمین‌ بعمل‌ بیاورید وبرای‌ اطلاع‌ جهانیان‌، آن‌را منتشر سازید.
با احترامات‌ فراوان‌، از طرف‌ پاکستانیهای‌ مقیم‌ خاورمیانه‌:
دکتر شاهد احمد، مهندس‌ حمیدالدین‌ احمد، محمّد اقبال‌ سهیل‌، محمّد سرفراز جیمه‌، دکتر صالحه‌ نسرین‌ (بانو)،محمّد سلیم‌ معینی‌، دکتر محمود رشید، شمشاد علی‌، رانا آغاب‌ علی‌ خان‌ (قاضی‌)، دکتر فهمیده‌ خاتون‌ (بانو)،هدایت‌الله محمّدانی‌، محمّد اسلم‌، عبدالواحد هاشمی‌، ظاهر سعید و...
***
سه‌ سال‌ و اندی‌ از این‌ ماجرای‌ اسف‌انگیز گذشت‌ و از سرنوشت‌ قطعی‌ محمّد قطب‌ و خواهرش‌ امینه‌ قطب‌، اطلاع‌صحیحی‌ بدست‌ نیامد.
برادر او سیّد قطب‌ مفسر عالیقدر اسلامی‌، ناجوانمردانه‌ به‌ دار آویخته‌ شد.(2) خواهر دیگرشان‌ حمیده‌ قطب‌ به‌دهسال‌ زندان‌ محکوم‌ گردید. زینب‌ الغزالی‌ رئیس‌ جمعیّت‌ زنان‌ مسلمان‌ به‌ اتهام‌ فعالیتهای‌ مخفی‌! به‌ حبس‌ ابدمحکوم‌ شد و صدها جوان‌ برومند و مسلمان‌، صدها زن‌ و مرد رزمنده‌، به‌ جرم‌ «مسلمان‌» بودن‌ و مخالفت‌ با برنامه‌های‌ضداسلامی‌ رژیم‌ مصر، به‌ زندان‌ و شکنجه‌ و آزار و اعدام‌ دچار شدند تا پایه‌های‌ «ناسیونالیسم‌ عربی‌»! ــ القومیة‌العربیة‌ و سوسیالیسم‌ عربی‌! ــ الاشتراکیة‌ العربیة‌ به‌جای‌ انترناسیونالیسم‌ اسلامی‌ و سوسیالیسم‌ اسلامی‌، تحکیم‌ یابدو ارکان‌ «عروبیت‌»! تقویت‌ گردد و زمامداران‌ بلاد عربی‌ ــ آنطور که‌ ادعا می‌کردند! بتوانند فلسطین‌ اشغال‌ شده‌ را آزادسازند! اما سومین‌ شکست‌ اعراب‌ و خیانت‌ ژنرالهای‌ قداره‌بند، نشان‌ داد که‌ تنها اسلام‌ و جهاد اسلامی‌ و روح‌اسلامیت‌ می‌تواند بلاد عربی‌ و غیرعربی‌ مسلمان‌ را نجات‌ بخشد!...
.......................................................................................
2. شرح‌ حال‌ مفصل‌ سیّد قطب‌ را در مقدمه‌ کتاب‌ «ما چه‌ می‌گوییم‌؟» ترجمه‌ اینجانب‌ که‌ اخیراً توسط‌ دفتر نشر فرهنگ‌ اسلامی‌ تجدید چاپ‌ شده‌ است‌،مطالعه‌ فرمائید.

و هم‌ اکنون‌ طلیعه‌ این‌ روح‌ در بین‌ جوانان‌ «جهاد اسلامی‌» دیده‌ می‌شود و همین‌ مردان‌ مسلمان‌ و از جان‌ گذشته‌هستند که‌ اگر رهبران‌ عرب‌ بر آنها خیانت‌ نکرده‌ و سرکوبشان‌ نکنند ــ چنانکه‌ در لبنان‌ و اردن‌ و مصر و عراق‌ و تونس ‌و... می‌خواستند آنها را سرکوب‌ سازند خواهند توانست‌ فلسطین‌ را به‌ آغوش‌ جهان‌ اسلام‌ بازگردانند...
***
البته‌ برنامه‌ سرکوبی‌ جنبش‌ اسلامی‌ تنها مربوط‌ به‌ مصر نیست‌. در اندونزی‌ هم‌ محمّد ناصر رهبر حزب‌ ماشومی‌ ودیگر سران‌ آن‌ حزب‌ پنج‌ میلیون‌ نفری‌، هنوز حق‌ فعالیت‌ اجتماعی‌ ندارند و البته‌ جناب‌ ژنرال‌ «سوهارتو» که‌ 20 سال‌پیش‌ به‌ دستور «سوکارنو» این‌ حزب‌ اسلامی‌ را سرکوب‌ نموده‌ بود، امروز برنامه‌ دیگری‌ را اجرا می‌کند!.
در پاکستان‌ دورة‌ ژنرال‌ ایوبخان‌! و «ذوالفقار علی‌ بوتو» و ژنرال‌ «ضیاءالحق‌» هم‌ استاد سیّد ابوالاعلی‌ مودودی‌ رهبرجماعت‌ اسلامی‌ پاکستان‌، و رفقای‌ همرزمش‌ تاپای‌ چوبه‌ اعدام‌ رفتند، ولی‌ شرایط‌ خاص‌ پاکستان‌ اجازه‌ نداد که‌ ژنرال‌دیکتاتور و کارگردانان‌ بعدی‌! به‌ آرزوی‌ خود برسند... و همچنین‌...
و در اینجا باید پرسید که‌: آیا می‌توان‌ با زور سرنیزه‌، جنبش‌ اسلامی‌ را در جهان‌ اسلام‌ سرکوب‌ ساخت‌؟
پاسخ‌ ما به‌ این‌ پرسش‌ آنست‌ که‌: اگر در صدر اسلام‌ ابوجهل‌ توانست‌ از پیشرفت‌ اسلام‌ جلوگیری‌ کند، ابوجهل‌های‌عصر ما هم‌ خواهند توانست‌ که‌ به‌ آرزوی‌ خود برسند!...
چنین‌ است‌ عقیده‌ ما... و شما در بینش‌ و عقیده‌ خود آزادید!.

 


فصل‌ اول‌

 

مقدمة‌ مؤلف‌

 

 

 

بسم‌الله الرحمن‌الرحیم‌
«و نفس‌ و ما سواها، فالهمها فجورها و تقواها
قد افلح‌ من‌ زکاها. و قد خاب‌ من‌ دساها.»
قرآن‌ کریم‌، سوره‌ شمس‌ آیه‌ 7ـ10

 

سوگند به‌ جان‌، و آنکه‌ جان‌ را پرداخته‌، و بدکاری‌ و پرهیزکار بودنش‌ را به‌ او الهام‌ کرده‌. هر که‌ جان‌ مصفا کرد رستگارشد. و هر که‌ آن‌را بیالود زیانکار گشت‌.

 


یادداشتی‌ بر: چاپ‌ سوم‌

 

چند سال‌ پیش‌ چاپ‌ اول‌ این‌ کتاب‌ منتشر شد و من‌ در آن‌، بعضی‌ از خاطره‌ها و افکار و آزمایشهای‌ مربوط‌ به‌ روان‌انسانی‌ را، با مقایسه‌ و مقارنه‌ میان‌ طرز فکر اسلام‌ و نظریات‌ مادی‌ غرب‌ ـ چه‌ در اصول‌ و کلیات‌ طرز فکر، و چه‌ درفروع‌ و تفصیلات‌ آن‌ ـ یادداشت‌ و ضبط‌ کرده‌ بودم‌.
در این‌ چاپ‌ هم‌ صلاح‌ در آن‌ دیدم‌ که‌ کتاب‌ را من‌ حیث‌ المجموع‌ بر همان‌ حالت‌ قبلی‌ باقی‌ بگذارم‌. البته‌ تغییرات‌جزیی‌ و کوچکی‌ در آن‌ بوجود آمد، ولی‌ این‌ تغییرات‌، مطلبی‌ از مسائل‌ اساسی‌ آن‌را تغییر نمی‌دهد، و من‌ امیدوارم‌ که‌بحث‌ در این‌ موضوع‌، شامل‌ همه‌ جوانب‌ بررسی‌های‌ روانی‌ و اجتماعی‌ اسلامی‌ باشد.
من‌ در حالی‌که‌ برای‌ چاپ‌ جدید کتاب‌ مراجعه‌ای‌ به‌ آن‌ می‌کردم‌، متوجّه‌ شدم‌ که‌ این‌ موضوع‌ شامل‌ مسائلی‌ می‌شودکه‌ می‌توان‌ آنها را خطوط‌ اصلی‌ و مواد نخستین‌ نظریه‌ اسلامی‌ درباره‌ روان‌ انسانی‌، نام‌ نهاد. و ما ــ باتجزیه‌ و تحلیل‌بیشتر می‌توانیم‌ طرز فکر کامل‌ اسلامی‌ را درباره‌ روان‌ انسانی‌ که‌ شامل‌ همه‌ فعالیتها و کوششهای‌ انسانی‌ می‌شود،بدست‌ بیاوریم‌...
باز من‌ امیدوارم‌ که‌ خداوند، در روزگار نزدیکی‌، به‌من‌ توفیق‌ دهد که‌ به‌ این‌ بحث‌ و بررسی‌ بپردازم‌ و شاید که‌ این‌ آرزو،به‌ یاری‌ خدا جامه‌ عمل‌ به‌ خود بپوشد.

 

و الله ولی‌ التوفیق‌.
آشنایی‌ با فروید!

 

من‌ در گذشته‌، تا سرحد شیفتگی‌ علاقمند «فروید» بودم‌ در واقع‌ من‌ در دورانی‌ از سالهای‌ جوانی‌ بودم‌ که‌ به‌اقتضای‌ آن‌می‌خواستم‌ از مجهولات‌، در همه‌ چیز: در هستی‌، زندگی‌ و انسان‌ پرده‌ برداشته‌ شود. و فروید هم‌ با نظریه‌ جدید «روان‌ناخودآگاه‌» در نظرم‌ جلوه‌ می‌نمود و در همان‌ وقت‌ به‌ نظرم‌ می‌آمد که‌ او کلید اسرارآمیزی‌ را به‌ من‌ می‌بخشدکه‌مشکلات‌ بسته‌ همه‌ اسرار را می‌گشاید، یا یک‌ عینک‌ و دوربین‌ سحرانگیزی‌ را به‌ من‌ می‌دهد که‌ مجهولات‌ را می‌بیند وکشف‌ می‌نماید! و همه‌ اعماق‌ و درون‌ روان‌ انسانی‌ با یک‌ نظر در آن‌، پیش‌ من‌ روشن‌ خواهد شد!
من‌ در این‌ شیفتگی‌ سالها باقی‌ بودم‌ و هر چیزی‌ را که‌ از گفته‌های‌ فروید یا شرح‌ و بسط‌های‌ شاگردان‌ علاقمند او،به‌دستم‌ می‌رسید، به‌ دقت‌ می‌خواندم‌... ولی‌ در عین‌حال‌ از همان‌ لحظه‌ اول‌ به‌نظرم‌ آمد که‌: فروید در تفسیر خودنسبت‌ به‌ خوابها، دیگر مجال‌ و میدانی‌ برای‌ خوابهای‌ پیشگو (رویای‌ صادقه‌) باقی‌ نمی‌گذارد، و هرگونه‌ پیوند و ارتباط‌انسان‌ را با «مجهول‌ بزرگ‌» لغو کرده‌ و از بین‌ می‌برد...
... دوره‌ دبیرستان‌ را به‌ پایان‌ رسانده‌ و وارد دانشگاه‌ شدم‌ و طبعاً اطلاعات‌ من‌ از هستی‌ و زندگی‌ و انسان‌ بیشتر شد، ومن‌ کم‌کم‌، دیگر به‌ فروید با همان‌ نگاه‌ اعجاب‌آمیز نخستین‌ نگاه‌ نمی‌کردم‌، بلکه‌ تقریباً جنبه‌ یک‌ منتقد نسبت‌ به‌ افکاراو را پیدا کردم‌ ــ البته‌ به‌ آن‌ اندازه‌ای‌ که‌ آزمایشها و تجربه‌های‌ من‌ در آنوقت‌ به‌ من‌ اجازه‌ می‌داد و سپس‌ وارد مرکزعالی‌ تربیتی‌ شدم‌ و در آنجا روانشناسی‌ و روانکاوی‌ را با وسعت‌ بیشتر، و فروید را به‌ نحو مفصل‌تر، مورد بحث‌ و بررسی‌ قراردادم‌.
در ضمن‌ همین‌ تجرزیه‌ و تحلیل‌ها بود که‌ به‌ فکرم‌ رسید: در این‌ میان‌ که‌ فروید برای‌ آزادی‌ نفس‌ انسانی‌ از قیود خود وبرداشن‌ «فشار» از غریزه‌های‌ حبس‌ شده‌، افراط‌ می‌کند، و نظریه‌های‌ گوناگون‌ دیگر، فشار همه‌جانبه‌ای‌ بر نیروهای‌ حیوانی‌انسان‌ را لازم‌ دانسته‌ و در این‌باره‌ راه‌ تفریط‌ را می‌روند، اسلام‌ بین‌ این‌ دو نظریه‌، حد وسط‌ را می‌گیرد. یعنی‌ نه‌ قیودی‌ را برای‌نفس‌ و روان‌ الزام‌ می‌کند و آن‌را به‌ پستی‌ بکشاند و جنبش‌ و حرکت‌ زندگی‌ را از کار بازدارد و نه‌ انسان‌ را تا آنجا آزادی‌ می‌دهدکه‌ او را به‌ مرتبه‌ حیوانیت‌ برساند و همه‌ اصول‌ و قواعد نگهدارنده‌ از انگیزه‌های‌ حیوانی‌ را که‌ انسانیت‌ در جهاد طولانی‌ خودبرای‌ رسیدن‌ به‌ آن‌ زحمات‌ زیادی‌ کشیده‌ است‌، لغو کرده‌ و از بین‌ می‌برد!
اسلام‌، در برابر این‌ دو نطقه‌ افراط‌ و تفریط‌، می‌ایستد. و بدون‌ شک‌ فقط‌ در سرحد آرام‌ آن‌ امکان‌ دارد که‌ انسان‌ زندگی‌توام‌ با امنیت‌ و آرامش‌ و هم‌آهنگی‌ و راحتی‌ را داشته‌ باشد. البته‌ اسلام‌ در نظریه‌ خود نسبت‌ به‌ روان‌ انسانی‌، با بعضی‌از نظریات‌ دیگر موافق‌ است‌. و یا اینکه‌ فقط‌ در بعضی‌ از فروع‌ ومسائل‌ با آنها اختلاف‌ پیدا می‌کند، ولی‌ در عین‌ حال‌نظریه‌ اسلام‌، نظریه‌ کاملاً مستقلی‌ است‌ و اسلام‌ برای‌ خود طرز فکر خاصی‌ دارد که‌ سزاوار است‌ بر این‌ پایه‌ و اساس‌،بررسی‌ شود... این‌ فکر در عرض‌ مدت‌ دهسالی‌ که‌ تحصیلات‌ من‌ در مرکز عالی‌ تعلیم‌ و تربیت‌ ادامه‌ یافت‌، همچنان‌ درذهن‌ من‌ باقی‌ ماند و ریشه‌ گرفت‌ و روشنتر گشت‌، تا اینکه‌ مرا وادار ساخت‌ آن‌را در کتابی‌ یادداشت‌ و ضبط‌ کنم‌.
***
من‌ می‌دانم‌، برای‌ بعضی‌ از دانشجویان‌، هنگامی‌که‌ اسم‌ دین‌ ومذهب‌ را می‌شنوند ناراحتی‌ دست‌ می‌دهد! یا برای‌عده‌ای‌ از «فرهنگیان‌» و «آزاد فکران‌» تب‌! عارض‌ می‌شود... و ابروهایشان‌ در هم‌ کشیده‌ شده‌ و تشنج‌ اعصاب‌ پیدامی‌کنند! بطوری‌که‌ دست‌های‌ خود را با حرکات‌ خشم‌آلودی‌ تکان‌ می‌دهند و می‌خواهند که‌ این‌ گفتار دور از میدان‌بحث‌ علمی‌ صحیح‌! را به‌دور افکنند. ولی‌ من‌ دوست‌ دارم‌ در اینجا بگویم‌ که‌ این‌ بحث‌، صرفاً یک‌ بحث‌ روانشناسی‌ وپسیکولوژیک‌ است‌ و دین‌ را هم‌ به‌مثابه‌ «موضوع‌» این‌ مسئله‌ مورد بررسی‌ قرار می‌دهد و هنگامی‌که‌ پس‌ از بررسی‌ وتحقیق‌ دقیق‌، بر ما روشن‌ شد که‌ دین‌ در این‌ قسمت‌ راه‌ صحیحی‌ را رفته‌ و بر پایه‌ حقیقت‌ استوار است‌، در این‌صورت‌،یا حماقت‌ و یا بندگی‌ کورکورانه‌ برای‌ غرب‌ است‌.(3) که‌ نمی‌گذارد حقایق‌ را بپذیریم‌ و یا از ترس‌ دشمنی‌ با آزادی‌ فکر!یا از ترس‌ متهم‌ شدن‌ به‌ ارتجاع‌ و جمود فکری‌! نمی‌خواهیم‌ آن‌را قبول‌ بنمائیم‌!

 

 

 

 

 

............................................................................
3. کتاب‌: «غرب‌ زدگی‌» جلال‌ آل‌ احمد، نویسنده‌ معروف‌، حقایقی‌ در این‌ باره‌ دارد و مطالعه‌ آن‌ کمک‌ فراوانی‌ بر روشن‌ شدن‌ حقایق‌ می‌نماید... و کتاب‌ دوم‌ وی‌به‌ نام‌ «خدمت‌ و خیانت‌ روشنفکران‌» بحث‌ را تکمیل‌ می‌کند!. م‌

 

در اینجا یک‌ حقیقت‌ نوشتنی‌ دیگری‌ نیز هست‌ و آن‌ اینکه‌: علت‌ نزاع‌ و کشمکش‌ بین‌ دین‌ و علم‌ در اروپا، برای‌ آن‌ بود که‌کلیسا در آن‌ سامان‌، نظریات‌ به‌ اصطلاح‌ علمی‌ خاصی‌ داشت‌، و معتقد بود که‌ آنها «مقدس‌» و قابل‌ احترام‌ بوده‌ و وحی‌آسمانی‌ است‌! و هرگز نباید بر ضد آنها قیام‌ کرد و هرکسی‌ که‌ علیه‌ آنها قیام‌ کند کافر و مهدور الدم‌ شناخته‌ خواهد شد.
ولی‌ هنگامی‌که‌ علم‌، بطلان‌ آن‌ فرضیه‌ها را ثابت‌ نمود، کاملاً یک‌ امر طبیعی‌ بود که‌ مردم‌، علوم‌ تجربی‌ را بپذیرند وتصدیق‌ کنند، و نفوذ و قدرت‌ کلیسا را که‌ بافته‌های‌ دروغین‌ خود را بر آنان‌ واجب‌الاحترام‌ معرفی‌ می‌کرد، قبول‌ نکنند وبا افکار جدید خود از قید «دین‌» آزاد شوند!
ولی‌ این‌ کشمکش‌ و مبارزه‌، هرگز میان‌ اسلام‌ و علم‌ واقع‌ نشده‌ و تاریخ‌ هم‌ گواهی‌ می‌دهد (4) که‌ دانشمندانی‌ در علوم‌:طبیعی‌، هیئت‌، فیزیک‌، پزشکی‌، هندسه‌، ریاضیات‌ و... در سایه‌ اسلام‌ پرورش‌ یافته‌ و به‌ سرحد نبوغ‌ رسیدند و به‌ یک‌سلسله‌ حقایق‌ علمی‌ جدیدی‌ واقف‌ شدند که‌ نسبت‌ به‌ زمان‌ خودشان‌ از کشفیات‌ علمی‌ بزرگ‌ محسوب‌ می‌شود. والبته‌ خود این‌ دانشمندان‌، همه‌ مسلمانان‌ معتقدی‌ بودند و در نظر آنان‌ هیچگونه‌ تضادی‌ بین‌ علم‌ و دین‌ وجود نداشت‌و هیچگونه‌ نبردی‌ هم‌ میان‌ این‌ دو به‌ وقوع‌ نپیوست‌. و همچنین‌ بین‌ آنها و قدرتهای‌ حاکم‌ هم‌ هیچگونه‌ نزاعی‌ که‌ منجربه‌ کشتار و شکنجه‌ و زندان‌ بشود واقع‌ نگردید ــ چنانکه‌ بر کوپرنیک‌ و گالیله‌ و دیگران‌ در جهان‌ مسیحیت‌ واقع‌ شد وهرگونه‌ فشاری‌ که‌ بر مردم‌ صاحب‌نظر، در تاریخ‌ اسلام‌، وارد آمده‌، همه‌ناشی‌ از اوضاع‌ سیاسی‌ روز بوده‌، و علم‌ وحقیقتهای‌ نظری‌ یا تجربی‌، هرگز در معرض‌ فشار و تهدید واقع‌ نشده‌اند... پس‌ فقط‌ تقلید کورکورانه‌ ــ نه‌ آزادی‌ فکر وارزش‌ علم‌ است‌ که‌ باعث‌ شده‌ بعضی‌ از جویندگان‌ علم‌، و دانش‌ پژوهان‌ ما، وقتی‌ اسم‌ دین‌ و مذهب‌ را می‌شنوند،احساس‌ ناراحتی‌ و انزجار کنند!

 

 

 

 

 

 

 

 

 

.......................................................................................
4. در اسلام‌ تحصیل‌ هر علمی‌ که‌ مورد نیاز مردم‌ باشد، یک‌ فریضه‌ دینی‌ است‌ و در قرآن‌ مجید و اخبار، تجلیل‌ فراوانی‌ از علم‌ و دانشمند شده‌ که‌ جای‌ بحث‌ آن‌اینجا نیست‌...
«دریبر» استاد دانشگاه‌ نیویورک‌ در کتاب‌: «نزاع‌ علم‌ و دین‌» می‌نویسد: مسلمین‌، در علوم‌ قدیمی‌ ترقّی‌ شگرفی‌ نموده‌ و علوم‌ جدید را پی‌ریزی‌ کردند، که‌ قبال‌از آنها کسی‌ از آنها خبر نداشت‌... دانشگاههای‌ مسلمین‌ برای‌ دانشجویانی‌ که‌ از اروپا می‌آمدند باز بود...» دانشمند دیگر «سدیو» در «تاریخ‌ العرب‌» می‌گوید:«در قرون‌ وسطی‌ مسلمانان‌ تنها افرادی‌ بودند که‌ علم‌ و فلسفه‌ و فنون‌ مختلفه‌ می‌دانستند و هرکجا که‌ قدم‌ آنها رسید مبادی‌ آنها را نشر نمودند... مسلمانان‌سبب‌ اصلی‌ نهضت‌ و ترقّی‌ اروپائیان‌ هستند.» از کتاب‌: «روح‌ الدین‌ الاسلامی‌» چاپ‌ بیروت‌ مبحث‌ «العلم‌ فی‌الاسلام‌» صفحه‌ 215.
برای‌ مزید توضیح‌ رجوع‌ شود به‌ کتابهای‌: «تاریخ‌ تمدن‌ اسلام‌ و عرب‌» دکتر گوستاو لوبون‌ و «تاریخ‌ تمدن‌ اسلامی‌» جرجی‌ زیدان‌ و «میراث‌ اسلام‌ یا آنچه‌مغرب‌ زمین‌ به‌ ملل‌ اسلامی‌ مدیون‌ است‌» به‌ قلم‌ 13 نفر از دانشمندان‌ خارجی‌، ترجمه‌ فارسی‌ چاپ‌ تهران‌.(خسروشاهی‌)

 

 

 

 

 

فصل‌ دوم‌
نظریة‌ مسیحیت‌

 


نظریه‌ مسیحیت‌
مسیحیت‌ برای‌ مقابله‌ با مادیگری‌ افراط‌آمیزی‌ که‌ در روزگار بعثت‌ مسیح‌(ع‌)، بین‌ «بنی‌اسرائیل‌» و در سراسر منطقه‌روم‌ شایع‌ شده‌ بود، نازل‌ گردید... مادیتی‌ که‌ در پرداختن‌ به‌ «ماده‌» و ارزشهای‌ مادی‌ محض‌، غلو نموده‌ و افراط‌می‌کرد، تا آنجا که هرگونه‌ پیوند و ارتباطی‌ را با عالم‌ روح‌ و معنویت‌ قطع‌ می‌نمود، و هرگونه‌ دعوت‌ و خواست‌آسمانی‌ را فراموش‌ می‌کرد. و روی‌ این‌ اصل‌، کاملاً مناسب‌ بود که‌ این‌ دین‌، شامل‌ مقدار زیادی‌ از روحانیت‌ والا و زیباو عالی‌ باشد، تا در قبال‌ این‌ مادیت‌ و مادیگری‌ محض‌، تعادلی‌ ایجاد نماید، و شاید بتواند مردم‌ را اصلاح‌ کند.
از اینجا بود که‌ همه‌ تعلیمات‌ مسیح‌(ع‌)، دعوت‌ برای‌ تهذیب‌ نفس‌ و روحانیت‌ بود. دعوتی‌ که‌ انسان‌ را از خود بالاترمی‌برد و آن‌را به‌ آفاق‌ و مراحل‌ بلندمرتبه‌ای‌ که‌ از جسم‌ و ماده‌ بالاتر است‌، می‌رسانید... مراحل‌ ومقاماتی‌ که‌ اززنجیرهای‌ مادی‌ زمین‌، و انگیزه‌های‌ شهوت‌، آزاد بود.
ولی‌ مقصود از این‌ تعلیمات‌ روحانی‌ عالی‌ و روشن‌، این‌ نبود که‌ نظام‌ و اساس‌ دائمی‌ و همیشگی‌ برای‌ مردم‌ باشد وبشریت‌ برای‌ ابد، در این‌ راه‌ قدم‌ بردارد. و البته‌ آسمان‌! آخرین‌ گفتار خود را، بعد از مسیحیت‌، در حدود شش‌ قرن‌ بعدــ هنگامی‌ که‌ حکمت‌ عالیه‌ الهی‌ خواست‌ آخرین‌ و کاملترین‌ نظام‌ زندگی‌ را فرو فرستد برای‌ همه‌ ملتها ارزانی‌داشت‌(5)...
..............................................................................
5. شاید بتوانیم‌ بگوئیم‌: یهودیگری‌ دوران‌ کودکی‌ بشر را مثل‌ می‌سازد، زیرا در کودکی‌ است‌ که‌ خودخواهی‌ و عدم‌ قدرت‌ برای‌ بازداشتن‌ افسار شهوتها وجوددارد، و مسیحیت‌ دوران‌ اوائل‌ جوانی‌ را که‌ همیشه‌ همراه‌ خواب‌ وخیال‌ و آرزوها واحلام‌ است‌، نمایان‌ می‌کند در حالی‌که‌ اسلام‌ مرحله‌ تکامل‌ و رشد بعد ازجوانی‌ را دارد، که‌ هرچیزی‌ را در جای‌ خود بکار می‌برد... او نه‌ همیشه‌ در امور ماده‌ غوطه‌ می‌خورد و نه‌ رابطه‌ خود را با آن‌ قطع‌ کرده‌ و در آسمان‌ سیر می‌کند،بلکه‌ گوشه‌ای‌ از این‌ و گوشه‌ای‌ از آن‌ را، با رعایت‌ تناسب‌ و توازن‌، می‌گیرد. و بدین‌ ترتیب‌ است‌ که‌ مسیحیت‌ دوران‌ و نقش‌ لازم‌ خود را سپری‌ کرده‌ و به‌هیچوجه‌ صلاحیت‌ ابدی‌ بودن‌ را نداشته‌ و ندارد. (مؤلف‌)

و در هر صورت‌، این‌ تعلیمات‌ عالی‌ و بلند که‌ در آنها روح‌ لطیف‌ پیامبری‌ دمیده‌ شده‌ بود، بعد از خود مسیح‌ به‌ یک‌سلسله‌ قیود سخت‌ و جامدی‌ مبدل‌ شد که‌ وسیله‌ سختگیری‌ کلیسا و «رجال‌ دین‌» گردید، تا آنجا که‌ آن‌را به‌ رهبانیتی‌مبذل‌ ساختند که‌ از زندگی‌ دوری‌ می‌جوید و با خواستهای‌ فطری‌ می‌جنگد، بدلیل‌ اینکه‌ این‌ خواستها، بد و نارواهستند و لازم‌ است‌ که‌ پرهیزکاران‌ و آنانی‌ که‌ از خدا می‌ترسند و خواستار دیدار او در روز قیامت‌ هستند ـ یا آنانی‌ که‌ بنابه‌ تعبیر مسیحی‌ها «در مسیح‌ هستند» از آنها پاک‌ باشند.
کلیسا و «رجال‌ دین‌» هنگامی‌ که‌ می‌دیدند مثلاً مسیح‌ می‌گوید: «اگر چشم‌ تو» تو را بلغزاند او را بکن‌ و دور بیانداز، زیراخیر تو در آنست‌ که‌ عوض‌ آنکه‌ بدن‌ تو در آتش‌ بیاندازند، یکی‌ از اعضاء خود را از دست‌ بدهی‌، به‌ پندار الهام‌ گرفتن‌ ازتعالیم‌ مسیح‌، مسیحیت‌ را به‌ سوی‌ سختگیری‌ و شدت‌ ناگواری‌ می‌کشاندند، ولی‌ این‌ الهام‌ گرفتن‌، الهام‌گیری‌خطرناکی‌ بود که‌ احتمال‌ می‌رفت‌ ــ اگر به‌کلی‌ اجرا می‌شد حرکت‌ زندگی‌ تحول‌پذیر و پیشرو را به‌ کلی‌ از کار بازدارد وآن‌را به‌ وادی‌ نابودی‌ بکشاند!
البته‌ شکی‌ نیست‌ که‌ این‌ موضوع‌، هدف‌ الهی‌ و حکمت‌ آسمانی‌ و فلسفه‌ نزول‌ مسیحیت‌ نبود و حتی‌ خواست‌ خودمسیح‌(ع‌) هم‌ که‌ بسوی‌ مصالح‌ بشریت‌ دعوت‌ می‌کرد، این‌ نبود، بلکه‌ یک‌ تصرف‌ و دخالت‌ بشری‌ بود که‌ مسیحیت‌ رااز مرحله‌ قابل‌ پذیرش‌ بودن‌ دور می‌ساخت‌ و آن‌را از مقصد اصیل‌ و اساسی‌ خود، منحرف‌ می‌نمود.
مسیحیت‌، با این‌ شکلی‌ که‌ به‌ خود گرفت‌، در موقع‌ تطبیق‌ عملی‌ با زندگی‌ روزمره‌، شکست‌ خورد، زیرا چیزی‌ از بشرمی‌خواست‌ که‌ بالاتر از طاقت‌ و تحمل‌ وی‌ بود... و علاوه‌ بر این‌، نگهداری‌ و حبس‌ انگیزه‌های‌ نیرومندی‌ است‌، و آن‌همیشه‌ بر انسان‌ اصرار می‌ورزد و بر وی‌ فشار می‌آورد که‌ جواب‌ مثبتی‌ به‌ آن‌ بدهد و آن‌را ارضاء بکند!
پس‌ اگر فردی‌، بین‌ فشار اسرارآمیز و دائمی‌ غریزه‌ و عقیده‌ای‌ که‌ به‌ او می‌گوید: جوابگویی‌ بر این‌ فشار، ناپاکی‌ است‌ ونباید خود را به‌ آن‌ آلوده‌ ساخت‌، واقع‌ شود، در قبال‌ این‌، جز یک‌ نتیجه‌، یا یکی‌ از این‌ دو نتیجه‌، چیز دیگری‌ بدست‌ نمی‌آید:یا به‌ حرف‌ عقیده‌ گوش‌ دهد ــ اگر بتواند و راهبی‌ گشته‌، و در گوشه‌ای‌، موجود بی‌بو و خاصیتی‌ شود و از زندگی‌ و زندگان‌دور گردد، و یا اینکه‌ به‌ خواست‌ آمرانه‌ و زورمند جسمی‌ جواب‌ گوید و انگیزه‌ حبس‌ شده‌ را که‌ آزارش‌ می‌دهد، آزاد بگذارد!
ولی‌ در این‌ صورت‌ هم‌ از ناراحتی‌ نجات‌ نمی‌یابد، زیرا در اینجاست‌ که‌ مبارزه‌ شدید داخلی‌ در وجدان‌ فردی‌ که‌ این‌عقیده‌ بر او مسلط‌ است‌، شروع‌ می‌شود: مبارزه‌ بین‌آنچه‌ که‌ انجام‌ داده‌ وآنچه‌ که‌ سزاوار بود! آن‌ را انجام‌ دهد، مبارزه‌میان‌ جسم‌ و روح‌! و این‌ موضوع‌، قطعاً به‌ پیدایش‌ عقیده‌ روحی‌ که‌ «فروید» به‌ آن‌ اشاره‌ کرده‌ و زندگی‌ خود را برای‌کشف‌ آن‌ اختصاص‌ داده‌، منتهی‌ می‌شود. و یا به‌ ناراحتی‌های‌ عصبی‌ که‌ نشاط‌ و کوشش‌ فرد را از بین‌ برده‌ و نیروی‌ وی‌را به‌ هدر می‌دهد، منجر می‌شود، که‌ نه‌ خود وی‌ و نه‌ احدی‌ از مردم‌ از آن‌ استفاده‌ نمی‌برند.
***
برای‌ روشن‌ شدن‌ این‌ مسئله‌، نیروی‌ جنسی‌ را مثال‌ بیاوریم‌: راه‌ عالی‌ اخلاقی‌ در مسیحیت‌ ازدواج‌ نکردن‌ و پاکی‌ ازآلودگی‌ به‌ ارضاء غریزه‌ و دوری‌ از این‌ شهوت‌ ویران‌ کننده‌ است‌! که‌ جسم‌ را نابود ساخته‌ و روح‌ را پست‌ می‌کند وچنانکه‌ معروف‌ است‌ مسیح‌(ع‌) هم‌ ازدواج‌ نکرد و بسیاری‌ از پرهیزکاران‌! مسیحی‌ و بالخصوص‌ «رجال‌ دین‌» این‌چنین‌ می‌کنند.(6) و مسیحیت‌ هم‌ بر آنان‌، به‌مثابه‌ قهرمانانی‌ می‌نگرد که‌ توانسته‌اند قدرت‌ جسمانی‌ را شکست‌ داده‌ وبر وسوسه‌های‌ شیطانی‌! پیروز شوند و شیطان‌ بزرگ‌ در نظر مسیحیت‌، زنی‌ است‌ که‌ در خیال‌ مرد جلوه‌ کند و در وی‌نیرویی‌ را برانگیزد که‌ سزاوار نیست‌ در پرهیزکاران‌! برانگیخته‌ شود.

 

 

 

 

 

 

 

.......................................................................................
6. «همه‌ مردم‌ اروپای‌ جنوبی‌ کشیشی‌ را که‌ زناشویی‌ کرده‌ باشد نه‌ تنها بی‌دین‌ می‌شمارند، بلکه‌ او را بی‌عفت‌، ناپاک‌ و تنفرآور می‌دانند...»از کتاب‌: «در آزادی‌»تألیف‌ «جان‌ استوارت‌ میل‌» ترجمه‌ دکتر محمود صناعی‌ صفحه‌ 199.
و البته‌ نتیجه‌ چنین‌ امری‌ جز انحراف‌ و ایجاد عقده‌های‌ روحی‌ چیز دیگری‌ نخواهد بود... (خسروشاهی‌)

البته‌ بقیه‌ «ملت‌» مسیحی‌، در هر صورت‌ ازدواج‌ می‌کنند و رهبانیت‌ و دوری‌ از لذائذ زندگی‌ را برای‌ خود پیشه‌نمی‌سازند، ولی‌ باید دید که‌ مشکل‌ اساسی‌ آنها با ازدواج‌ پایان‌ می‌یابد؟ نه‌، هرگز! بلکه‌ کودکی‌ که‌ در محیط‌ عقیده‌مسیحی‌ بوجود می‌آید و پرورش‌ می‌یابد، در دل‌ خود عقده‌هایی‌ دارد که‌ جنس‌ مخالف‌ و مسائل‌ جنسی‌ را بد شمرده‌ وپلید می‌داند. و این‌ از پرتو تلقینات‌ دینی‌ است‌ که‌ «رجال‌ دین‌» و کتب‌ مقدسه‌ آن‌رابر وی‌ القاء و تلقین‌ می‌کنند و از پدرو استاد خود و از کتابهای‌ نصیحت‌ و اندرز بدست‌ می‌آورد، و هنگامی‌که‌ این‌ کودک‌ بزرگ‌ شد، و به‌ سن‌ بالاتر و سپس‌ به‌مرحله‌ بلوغ‌ رسید، در اینجاست‌ که‌ بحران‌ درونی‌ شدیدی‌ که‌ بر وی‌ روی‌ می‌آورد، غیرمنتظره‌ است‌.
زیرا از طرفی‌ در او یک‌ انگیزه‌ و خواست‌ ناراحت‌ کننده‌ای‌است‌ که‌ شب‌ و روز وی‌ را می‌خواند: بیا و خواستها رااجابت‌ کن‌! و به‌ سوی‌ آنها برو! و از این‌ لذّت‌ جانبخش‌ که‌ در سراسر وجود و جسمت‌ روئیده‌ است‌. استفاده‌ ببر! و ازطرف‌ دیگر، این‌ شمشیر برهنه‌ یا این‌ تازیانه‌ای‌ است‌ که‌ از آسمان‌ بلند شده‌ و او را همیشه‌ تهدید می‌کند و نزدیک‌ است‌که‌ بر سر و پشت‌ این‌ جوان‌ بیچاره‌ فرود آید، و بلکه‌ در هر ساعت‌ بر سر و پشت‌ وی‌ فرود می‌آید! و او را دست‌ نامرئی‌نگه‌می‌دارد: دست‌ خدا؟ یا دست‌ قسیس‌ و کشیش‌؟ یا دست‌ پدر و استاد؟ یا دست‌ پند و اندرزگویان‌؟
آری‌! در اینجاست‌ که‌ مبارزه‌ شروع‌ می‌شود و بعد هم‌ هیچوقت‌ بازنمی‌ایستد و از بین‌ نمی‌رود!... خواست‌ جسمی‌همیشه‌ تجدید می‌شود، و از طرفی‌، دستورهای‌ دینی‌ ــ دستوراتی‌ که‌ در دل‌ و جان‌ جوان‌، هنگامی‌ که‌ کودک‌ وخردسالی‌ بوده‌ فرورفته‌ و اثر کرده‌ و ریشه‌ دوانیده‌ است‌. جنس‌ مخالف‌ و مسائل‌ جنس

دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله انسان و مادیگری

تحقیق در مورد انسان و مادیگری

اختصاصی از فی توو تحقیق در مورد انسان و مادیگری دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد انسان و مادیگری


تحقیق در مورد انسان و مادیگری

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

  

تعداد صفحه16

 

فهرست مطالب

 

فهرست‌

یادداشتی‌ بر چاپ‌ جدید

مقدمه‌ چاپ‌ اول‌

فصل‌ اول‌ ـ مقدمة‌ مؤلف‌

یادداشتی‌ بر: چاپ‌ سوم‌

آشنایی‌ با فروید!

فصل‌ دوم‌ ـ نظریة‌ مسیحیت‌

نظریه‌ مسیحیت‌

فصل‌ سوم‌ ـ فروید و فرویدیسم‌

فروید

داروین‌

وجدان‌ اخلاقی‌

دین‌ و جامعه‌

جامعه‌ و اخلاق‌

اگزیستانسیالیسم‌!

فصل‌ چهارم‌ ـ پراگماتیسم‌ و تجربیها

تجربیها

تجربی‌ها چه‌ می‌گویند؟

فصل‌ پنجم‌ ـ ماتریالیسم‌ و کمونیستها

کمونیستها!

انسان‌ مادی‌

دترمینیسم‌ اقتصادی‌

نهضت‌ جهانی‌ اسلام‌

فصل‌ ششم‌ ـ نظریة‌ اسلام‌

نظریه‌ اسلام‌

تفاوت‌ اسلام‌ و مسیحیت‌

اسلام‌ و واقعیت‌ وجود بشر

امتیازات‌ اسلام‌ بر قوانین‌ بشری‌

اراده‌ یا تنها امتیاز بشر

راههای‌ مبارزه‌ با نفس‌

نمونه‌های‌ ممتاز

فصل‌ هفتم‌ ـ فرد و جامعه‌

فرد و جامعه‌

مقررات‌ اجتماعی‌

تعادل‌ میان‌ فرد و جامعه‌

فصل‌ هشتم‌ ـ جرم‌ و کیفر

جرم‌ و کیفر

جرایم‌ در نظام‌ اسلامی‌

مقررات‌ کیفری‌ اسلام‌

فصل‌ نهم‌ ـ مسائل‌ جنسی‌

مسایل‌ جنسی‌

زن‌ و مرد و سرنوشت‌ انسانی‌

تمایل‌ جنسی‌ و اسلام‌

مساوات‌ در خانواده‌

فصل‌ دهم‌ ـ ارزشهای‌ برتر

ارزش‌های‌ برتر

تهذیب‌ اخلاق‌!

 

 

 

 

... «الانسان‌ بین‌ المادیة‌ و الاسلام‌» یکی‌ از عمیق‌ترین‌ کتابهای‌ استاد «محمّد قطب‌» در تحلیل‌ و بررسی‌ دیدگاههای‌«فروید» درباره‌ روانکاوی‌ است‌... «محمّد قطب‌» در کتابهای‌ دیگری‌، از جمله‌ «دراسات‌ فی‌النفس‌ الانسانیة‌» و:«فی‌النفس‌ و المجتمع‌» بحثهای‌ جالب‌ دیگری‌ در زمینه‌های‌ روانشناسی‌ و روانکاوی‌ از دیدگاه‌ اسلام‌ دارد، ولی‌ این‌کتاب‌، ویژه‌ نقد و بررسی‌ تئوریهای‌ «فروید» و هم‌باوران‌ او، و ارائه‌ بینش‌ اسلامی‌ در این‌ زمینه‌ است‌.

قسمت‌ عمده‌ کتاب‌ را، نگارنده‌ در سال‌ 1348 ـ بیست‌ سال‌ پیش‌ ـ ترجمه‌ کرد، که‌ چندین‌ بار بعنوان‌ جلد اول‌ کتاب‌،توسط‌ موسسه‌ انتشاراتی‌ «دارلعلم‌» قم‌ چاپ‌ و منتشر گردید و با پیروزی‌ انقلاب‌اسلامی‌، و اشتغال‌ به‌ اموری‌ چون‌:نمایندگی‌ حضرت‌ امام‌ قدس‌ سره‌ در وزارت‌ ارشاد اسلامی‌ و سپس‌ مأموریت‌ پنج‌ ساله‌ در خارج‌ از کشور ــ واتیکان‌ ــاز تکمیل‌ این‌ کتاب‌ و آثار ناقص‌ و ناتمام‌ دیگر بازماندم‌ تا آتکه‌ همکاری‌ با «هیئت‌ علمی‌ دفتر نشر فرهنگ‌ اسلامی‌» ازنو ما را به‌ «دنیای‌ کتاب‌»! بازگردانید و دریغم‌ آمد که‌ کتابهایی‌ از این‌ قبیل‌، همچنان‌ زندانی‌ چاپهای‌ بیست‌ سال‌ قبل‌باشند و فراموش‌ شده‌ در گوشه‌ای‌ بمانند! و در اختیار نسل‌ جوان‌ مسلمان‌ ایران‌ قرار نگیرند...

***

... تصویب‌ اقدام‌ به‌ چاپ‌: «مجموعه‌ آثار شهید سیّدقطب‌» و «استاد محمّد قطب‌» ــ که‌ به‌ زبان‌ فارسی‌ درآمده‌اند ــمشوق‌ اق


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد انسان و مادیگری

دانلود مقاله علل گرایش به مادیگری

اختصاصی از فی توو دانلود مقاله علل گرایش به مادیگری دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

ماتریالیسم
موضوع بحث ، علل گرایش به مادیگری ( ماتریالیسم ) است . اول باید مادیگری ( ماتریالیسم ) را که موضوع بحث امروز ماست ، از نظر اصطلاح‏ متداول فعلی تعریف کنیم و حدود آن را بیان نماییم ، سپس وارد بحث شویم‏
واژه ماتریالیسم استعمالات مختلفی دارد که همه آنها - اکنون که درباره‏ علل گرایش به ماتریالیسم بحث می‏کنیم - نمی تواند موضوع بحث ما باشد

 

45
مثلا گاهی ماتریالیسم می‏گویند و مراد مکتب اصالت ماده است ، اما به این‏ معنی که ماده یک امر اصیل و یک امر واقعی در جهان هستی است ، نه یک‏ امر فرضی و ذهنی و نمایشی و ساخته ذهن ، در مقابل ایده‏آلیسم که منکر واقعیت ماده است و آن را مخلوق ذهن بشر می‏داند . اگر ماتریالیسم را به این معنی‏ بگیریم باید همه الهیون را - چه مسلمان و چه غیر مسلمان - ماتریالیست‏ بخوانیم ، زیرا اینها همه ماده را که واقعیتی است در بستر زمان و مکان ، و حقیقتی است متغیر و متحول و متکامل و محسوس و ملموس ، امری عینی و ماورای ذهنی و ذی اثر می‏دانند . مادی بودن و ماتریالیست بودن به این‏ معنی با مسأله خدا و توحید منافاتی ندارد ، بلکه عالم ماده و طبیعت به‏ عنوان یک واحد " کار " و یک واحد " مصنوع " ، بهترین وسیله برای‏ شناسایی خداوند است . اراده حکیمانه خداوند در جریان همین تحولات مادی‏ کشف می‏شود . قرآن کریم پدیده‏های مادی را به عنوان آیات الهی یاد می کند
و گاهی این کلمه استعمال می‏شود و مراد از آن انکار موجود ماورای ماده‏ است ، یعنی مکتب انحصار ، مکتبی که هستی و نظام وجود را در انحصار ماده‏ می‏داند و هستی را در چهارچوب آنچه در تغیر و تبدل است و در بستر زمان و مکان واقع است محدود و محصور می‏کند و آنچه را که از چهار دیواری تغیر و تبدل و احساس و لمس بشر بیرون است ، منکر است و معدوم و نیست‏ می‏پندارد
اکنون بحث ما پیرامون علل گرایش به این مکتب یعنی مکتب انحصار است‏ که چطور شد گروهی از بشر طرفدار انحصار گشتند و به مکتب نفی گراییدند و در صدد انکار خدا برآمده ، بیرون از جهان ماده را نیست پنداشتند

 

آیا انسان بالفطره الهی است یا مادی ؟
طرح این بحث به این کیفیت که علل گرایشهای مادی چیست ، طبعا نمودار این است که ما مدعی هستیم انسان بالطبع نمی بایست‏ گرایش مادی پیدا کند ، مادیگری یک جریان مخالف طبیعت و فطرت انسان‏ است و چون برخلاف اصل است ، باید به جستجوی علت آن پرداخت و از سببی‏ که آن را برخلاف اصل و قاعده به وجود آورده کاوش نمود . و به عبارت‏ ساده‏تر ، اعتقاد به خدا حکم سلامت را دارد و گرایش مادی حکم بیماری را

 

46
هیچ گاه از سر سلامت نباید پرسید ، زیرا سلامت بر طبق مسیر و جریان طبیعی‏ نظام خلقت است ، اما اگر دیدیم فردی یا جمعیتی بیمارند ، آنجا باید پرسید : چرا این افراد بیمار شدند ؟ چه موجباتی سبب بیماری آنها شده‏ است ؟ این نظر ما درست بر خلاف آن است که در کتب " تاریخ ادیان " معمولا اظهار نظر می‏کنند . نویسندگان آن کتب غالبا به دنبال این می‏گردند که چرا بشر گرایش دینی پیدا کرد ؟ از نظر ما گرایش دینی نیازی به پرسش ندارد . آن ، کشش فطرت است ، بلکه باید کاوش کرد که چرا بشر گرایش به بی‏ دینی پیدا کرد ؟ فعلا نمی‏خواهیم این بحث را دنبال کنیم که آیا دینی بودن‏ یک امر طبیعی است و بی دینی امری غیر طبیعی و یا برعکس است ؟ زیرا از نظر موضوع بحث اصلی ، ضرورتی نمی‏بینیم
البته این مطلب را باید توجه داشت که مقصود این نیست که چون گرایش‏ توحیدی یک گرایش فطری و طبیعی است ، آنگاه که در سطح تعقلات علمی و فلسفی طرح می‏شود هیچ گونه سؤالی به وجود نمی آورد . خیر ، مقصود این‏ نیست . این مسأله مانند هر مسأله دیگر هر چند مورد تأیید یک غریزه فطری‏ باشد ، آنگاه که در سطح تعقل طرح می‏شود ، طبعا سؤالات و اشکالات و شکوک‏ و شبهاتی برای مبتدی به وجود می‏آورد و راه حلهای لذت بخشی هم در همان سطح دارد

 

47
علیهذا ما نمی خواهیم شکوک و شبهاتی که واقعا برای افرادی پیش می‏آید نادیده بگیریم و یا آنها را ناشی از خبث طینت و سوء سریره آنها بدانیم‏ . خیر ، چنین نیست . پیدایش شکوک و شبهات در این زمینه آنگاه که بشر می‏خواهد همه مسائل مربوط به این موضوع را حل کند ، یک امر طبیعی و عادی‏ است و همین شکوک است که محرک بشر به سوی تحقیق بیشتر است . و لهذا ما این نوع شکوک را که منجر به تحقیق بیشتر می‏شود ، مقدس می‏شماریم ، زیرا مقدمه وصول به یقین و ایمان و اطمینان است . شک آنگاه بد است که‏ به صورت وسواس درآید و آدمی را به خود سرگرم کند ، آنچنانکه می‏بینیم‏ بعضی افراد از اینکه می‏توانند در مسائل تردید کنند لذت می‏برند و آخرین‏ منزل سیر فکری خود را تردید و دو دلی می‏دانند . این حالت ، حالت بسیار خطرناکی است ، برخلاف حالت اول که مقدمه کمال است . لهذا مکرر گفته‏ایم‏ ک ه شک ، گذرگاه خوب و لازمی است اما توقفگاه و سر منزل بدی
بحث ما اکنون درباره افراد یا گروههایی است که شک را توقفگاه و آخرین منزل خویش ساختند . به عقیده ما ماتریالیسم هر چند خود را یک‏ مکتب جزمی معرفی می‏کند ، ولی جزء مکاتب شک است . منطق قرآن نیز درباره اینها همین است . قرآن می‏گوید : " حداکثر این است که دچار برخی‏ شکوک و ظنون هستند ، ولی در عمل ، آن را به صورت جزم و علم و یقین در می‏آورند "

 

48
سابقه تاریخی
این طرز تفکر چیز تازه و جدیدی نیست . نباید پنداشت که پیدایش این‏ طرز تفکر از نتایج تحولات علمی و صنعتی جدید است و در یکی دو قرن اخیر برای اولین بار به وجود آمده است ، مانند بسیاری از نظریات علمی که در دورانهای قبل نبود و سپس بشر بر آنها دست یافت . نه ، مسلما گرایش‏ مادی بشر پدیده مخصوص قرنهای اخیر نیست ، بلکه از جمله افکار بسیار قدیمی است . در تاریخ فلسفه می‏خوانیم که بسیاری از فلاسفه یونان باستان ، قبل از دوران سقراط و نهضت فلسفی او ، مادی بوده و ماورای ماده را انکار می‏کردند
در میان مردم جاهلیت مقارن زمان بعثت نیز گروهی چنین فکری داشتند و قرآن در مقام مبارزه با آنها برآمده ، سخنشان را نقل و انتقاد می‏کند : « و قالوا ما هی الا حیاتنا الدنیا نموت و نحیا و ما یهلکنا الا الدهر ( 1 )
و گفتند : زندگی نیست جز همین زندگی دنیای ما . می‏میریم و زنده می‏شویم‏ و نمی میراند ما را جز دست روزگار
این جمله که قرآن از مردمی نقل می‏کند ، هم انکار خدا را در بر دارد و هم انکار معاد را

 

پاورقی : . 1 جاثیه / . 24
49
ماتریالیسم در دوره اسلامی
کلمه " دهر " یعنی روزگار . به مناسبت همین آیه و همین کلمه که در این آیه آمده است ، در دوره اسلامی افرادی را که منکر خدا بودند ، " دهری " می‏گفتند . در دوره اسلامی به افرادی برخورد می‏کنیم که دهری و مادی‏ بوده‏اند ، خصوصا در دوران عباسیان که فرهنگها و روشهای مختلف فلسفی وارد جهان اسلام شد . به واسطه آزادی فکری که در آن دوره برای افکار علمی و فلسفی و دینی ( البته تا حدودی که با سیاست عباسیین تضاد نداشت ) وجود داشت ، رسما عده‏ای به عنوان مادی مسلک و منکر خدا شناخته می‏شدند . این‏ عده با مسلمانان و سایر پیروان ادیان و معتقدین به خدا مباحثه و مجادله‏ می‏کردند و دلایل خود را بازگو می‏نمودند و به دلایل اهل توحید ایراد می‏گرفتند و بالاخره می‏گفتند و می‏شنیدند و آزادانه عقاید خود را ابراز می‏داشتند . تاریخچه اینها در متن کتب اسلامی ثبت شده است
افرادی در زمان امام صادق ( علیه السلام ) در مسجد پیغمبر ( ص ) جلسه‏ می‏کردند و از این نوع سخنان می‏گفتند . کتاب توحید مفضل زاییده یکی از این جریانهاست
یکی از اصحاب امام صادق ( ع ) به نام مفضل بن عمر می‏گوید : در مسجد پیغمبر نماز خواندم و سپس در اندیشه فرو رفتم و درباره پیغمبر ( صلی‏ الله علیه و آله ) و عظمت آن حضرت فکر می‏کردم . در همان حال عبدالکریم‏ بن ابی العوجاء که به اصطلاح آن وقت زندیق بوده است آمد و به فاصله‏ دورتری نشست . سپس یکی دیگر از هم مسلکان وی آمد .
50
دو نفری شروع کردند به کفر گفتن ، یعنی خدا را انکار کردند و پیغمبر را فقط به عنوان یک مفکر و نابغه بزرگ نه به عنوان فرستاده خدا و مبعوث از جانب او و به عنوان‏ کسی که از مبدئی غیبی وحی تلقی می‏کرده است یاد کردند . می‏گفتند او نابغه‏ای بود که افکارش را به صورت وحی عرضه داشت تا بتواند در مردم‏ نفوذ کند ، و الا نه خدایی هست و نه وحیی و نه قیامتی
مفضل از شنیدن سخنان آنها سخت ناراحت شد و به آنها ناسزا گفت . سپس‏ به محضر امام صادق ( علیه السلام ) آمد و جریان را به عرض رسانید . حضرت‏ او را دلداری داد و فرمود من تو را مجهز می‏کنم به سخنانی که بتوانی با آنان مواجه شوی و سخنانشان را جواب گویی . سپس امام صادق ( علیه السلام‏ ) در چند جلسه طولانی تعلیماتی به مفضل داد ، مفضل نوشت و به این ترتیب‏ کتاب توحید مفضل به وجود آمد

 

ماتریالیسم در قرون جدید
چنانکه می‏دانیم در قرنهای هجدهم و نوزدهم ، ماتریالیسم به صورت یک‏ مکتب درآمد ، و حال آنکه در گذشته اینچنین نبوده است و آنچه به بعضی‏ مکاتب یونان قدیم نسبت می‏دهند ، اساس درستی ندارد . معمولا تاریخ فلسفه‏ نویسها خودشان فلسفه نمی دانند و چون بعضی کلمات از برخی فلاسفه در مورد قدم زمانی ماده و یا چیزی از این قبیل می‏بینند ، خیال می‏کنند لازمه این‏ فکر ، انکار خدا و ماورای طبیعت است . از نظر ما ثابت نیست که قبل از قرون جدید مکتبی مادی وجود داشته است ، بلکه قبلا فقط گرایشهای فردی به‏ سوی مادیگری در یونان و غیر یونان وجود داشته است و همین است که برای‏ بسیاری این احتمال را به وجود آورده است که شاید پیدایش ماتریالیسم به‏ صورت یک مکتب ، رابطه مستقیم با علم و پیشرفتهای علمی دارد

 

51
خود ماتریالیستها البته بسیار می‏کوشند که مطلب را به همین صورت جلوه‏ دهند و دیگران را به این مطلب مذعن نمایند که علت نضج و رواج ماتریالیسم در قرون هیجده و نوزده ، طلوع نظریات علمی بوده و توسعه علم‏ ، بشر را به این سو کشانده است . این مطلب به شوخی نزدیکتر است تا به‏ یک حقیقت جدی
گرایش مادی از دورانهای باستان ، هم در طبقات دانشمند بوده و هم در طبقات جاهل . در دوره جدید نیز همین طور ، در تمام طبقات افرادی مادی‏ پیدا می‏شوند ، همچنانکه در تمام طبقات و قشرها خصوصا در طبقه دانشمند گرایشهای الهی و معنوی و ماوراء الطبیعی وجود دارد . اگر مطلب به این‏ منوال بود که ماتریالیستها می‏گویند ، باید به همان نسبت که علم پیشروی‏ کرده است و دانشمندان بزرگ در جهان پیدا شده‏اند ، گرایشهای مادی در تیپ دانشمند بیشتر باشد و افراد هرچه دانشمندتر باشند مادی‏تر باشند ، و حال اینکه واقعیت خلاف آن را نشان می‏دهد

 

52
امروز ما از یک طرف افرادی معروف و مشهور را می‏بینیم مانند راسل که‏ تا حدود زیادی خود را ماتریالیست نشان می‏دهند . وی می‏گوید : " بشر مولود عواملی است که در ایجاد او تدبیری به کار نرفته و غایتی‏ در نظر گرفته نشده است . اصل بشر ، نمو و حتی عواطف او چون آرزو ، ترس‏ ، عشق و عقیده چیزی جز مظهر تلفیق تصادفی اتمهای مختلف نیست . . . " ( 1 )
راسل به این ترتیب وجود نیروی شاعر و مدبر حاکم بر جهان را انکار می‏کند ، هرچند گاهی در بعضی گفته‏های خود ، خود را شکاک و " لا ادری " قلمداد می‏کند ( 2 )
از طرف دیگر ، اینشتاین نابغه علمی قرن بیستم را می‏بینیم که درست در جهت خلاف نظر راسل ، نظر می‏دهد و می‏گوید : " در عالم مجهول ، نیروی عاقل و قادری وجود دارد که جهان گواه وجود اوست " ( 3 )
آیا می‏توان گفت راسل با مفاهیم علمی امروز آشناست ، اما اینشتاین‏ آشنا نیست ؟ ! یا فلان فیلسوف قرن هیجدهم یا نوزدهم با مفاهیم علمی زمان‏ خویش آشنا بوده اما پاستور خداشناس ، آشنا نبوده و جاهل بوده است ؟ ! یا می‏توانیم بگوییم ویلیام جیمز ، مرد موحد بلکه عارف عصر خویش یا برگسون و الکسیس کارل و امثال اینها با مفاهیم علمی زمان خود آشنا نبوده‏اند و با مقیاس هزار سال قبل فکر می‏کرده‏اند ، اما فلان جوان ایرانی‏ که یکدهم آنها معلومات ندارد و به خدا معتقد نیست ، با مفاهیم علمی‏ زمان خود آشناست ؟ ! گاهی دیده می‏شود دو نفر ریاضی دان ، یکی معتقد به خدا و دین است و دیگری مادی است ، یا دو نفر فیزیک دان ، دو نفر زیست شناس ، دو نفر ستاره شناس ، یکی مادی فکر می‏کند و دیگری الهی . پس مسأله به این سادگی‏ نیست که بگوییم علم آمده است و مسائل ماورای طبیعت را منسوخ کرده است . این یک سخن کودکانه است

 

پاورقی : . 1 کتاب اثبات وجود خدا ، چاپ سوم ، ص 99 به نقل " ایروینگ‏ ویلیام نبلوچ " . 2 عرفان و منطق
. 3 کتاب اثبات وجود خدا ، چاپ سوم ، ص 76 به نقل " مارلین بوکس‏ کریدر "
53
بحثی که بیشتر باید روی آن تکیه کرد این است که چه چیز موجب گشت در اروپا ماتریالیسم به صورت یک مکتب ظهور کرد و گروندگان بسیاری پیدا کرد ، هرچند قرن بیستم برخلاف قرنهای هیجدهم و نوزدهم از پیشروی‏ ماتریالیسم کاست ، بلکه در این قرن نوعی شکست نصیب ماتریالیسم شد
این گرایشهای دسته جمعی ، یک سلسله علل تاریخی و اجتماعی دارد که باید مورد بررسی قرار گیرد
ما در مطالعات خود به عللی برخورده‏ایم و همانها را در اینجا ذکر می‏کنیم . شاید افرادی که مطالعات بیشتری در زمینه‏های اجتماعی ، خصوصا در تاریخ اروپا دارند ، علل و اسباب دیگری را بشناسند . ما در اینجا محصول‏ مطالعات خودمان را ذکر می‏کنیم

 

54
نقش کلیسا در گرایشهای مادی
کلیسا چه از نظر مفاهیم نارسایی که در الهیات عرضه داشت و چه از نظر رفتار غیر انسانی‏اش با توده مردم ، خصوصا طبقه دانشمندان و آزاد فکران ، از علل عمده گرایش جهان مسیحی و به طور غیر مستقیم جهان غیر مسیحی به‏ مادیگری است
ما این عامل را در دو بخش بررسی می‏کنیم : . 1 نارسایی مفاهیم کلیسایی در مورد خدا و ماوراء الطبیعه
. 2 خشونتهای کلیسا
اما بخش اول : در قرون وسطی که مسأله خدا به دست کشیشها افتاد ، یک‏ سلسله مفاهیم کودکانه و نارسا درباره خدا به وجود آمد که به هیچ وجه با حقیقت وفق نمی داد و طبعا افراد با هوش و روشنفکر را نه تنها قانع نمی‏ کرد ، بلکه متنفر می‏ساخت و بر ضد مکتب الهی بر می‏انگیخت

 

55
تصویر انسانی خدا
کلیسا به خدا تصویر انسانی داد و خدا را در قالب بشری به افراد معرفی‏ نمود . افراد تحت تأثیر نفوذ مذهبی کلیسا از کودکی خدا را با همین‏ قالبهای انسانی و مادی تلقی کردند و پس از رشد علمی دریافتند که این‏ مطلب با موازین علمی و واقعی و عقلی صحیح سازگار نیست . و از طرف دیگر ، توده مردم طبعا این مقدار قدرت نقادی ندارند که فکر کنند ممکن است‏ مسائل مربوط به ماورای طبیعت ، مفاهیم معقولی داشته باشد و کلیسا اشتباه‏ کرده باشد . چون دیدند مفاهیم کلیسایی با مقیاسهای علمی تطبیق نمی کند ، مطلب را از اساس انکار کردند
کتابی است به نام اثبات وجود خدا که مجموعه‏ای است از چهل مقاله از چهل نفر از دانشمندان متخصص در رشته‏های گوناگون که هر کدام از راه‏ مطالعات تخصصی خود ، برای اثبات خدا استدلال کرده‏اند . این کتاب به‏ زبان فارسی ترجمه شده است . از جمله ، یکی از آن دانشمندان به نام والتر اسکار لندبرگ بحثی علمی درباره خداشناسی می‏کند و در ضمن بحث ، تحقیقی‏ دارد در این زمینه که چرا عده‏ای ، حتی از دانشمندان ، گرایش مادی پیدا کرده‏اند . وی دو علت ذکر می‏کند که یک علتش همین است که ما ذکر کردیم‏ ، یعنی نارسایی مفاهیمی که به این نام و عنوان در خانه یا در کلیسا به‏ افراد یاد می‏داده‏اند

 

56
اینکه فقط نام کلیسا را می‏بریم ، به این معنی نیست که در منابر و مساجد ما همیشه افراد مطلع و با صلاحیت ، مفاهیم دینی را تعلیم می‏دهند و می‏دانند چه تعلیم دهند و با عمق تعلیمات اسلامی آشنا هستند . اینکه فقط نام کلیسا را می‏بریم یکی بدان جهت است که بحث در علل گرایشهای مادی است و این گرایشها در محیطهای مسیحی بوده نه در محیطهای اسلامی در محیطهای اسلامی هر چه پیدا شده کپیه و تقلیدی بوده و هست از اروپا دیگر اینکه در محیط اسلامی در سطح فلاسفه و حکمای الهی ، مکتبی وجود داشته است که پاسخگوی اهل تحقیق بوده و مانع بوده که کار دانشمندان بدانجا بکشد که در اروپا کشیده شد ، ولی در محیطهای کلیسایی‏ چنین مکتبی وجود نداشته است
به هر حال ، آقای والتر اسکار لندبرگ چنین می‏گوید : " اینکه توجه بعضی دانشمندان در مطالعات علمی منعطف به درک وجود خدا نمی‏شود ، علل متعددی دارد که از آن جمله دو علت را ذکر می‏کنیم : نخست آنکه غالبا شرایط سیاسی استبدادی یا کیفیت اجتماعی و یا تشکیلات‏ مملکتی ، انکار وجود صانع را ایجاب می‏کند ، دوم آنکه فکر انسانی همیشه‏ تحت تأثیر بعضی اوهام قرار دارد و با آنکه شخص هیچ عذاب روحی و جسمی‏ هم نداشته باشد ، باز فکر او در انتخاب و اختیار راه درست کاملا آزاد نیست . در خانواده‏های مسیحی اغلب اطفال در اوایل عمر به وجود خدایی‏ شبیه انسان ایمان می‏آورند ، مثل اینکه بشر به شکل خدا آفریده شده است
این افراد هنگامی که وارد محیط علمی می‏شوند و به فراگرفتن و تمرین مسائل‏ علمی اشتغال می‏ورزند ، این مفهوم انسانگونه و ضعیف از خدا نمی تواند با دلایل منطقی و مفاهیم علمی جور در بیاید و بالنتیجه بعد از مدتی که امید هرگونه سازش از بین می‏رود ، مفهوم خدا نیز بکلی متروک و از صحنه فکر خارج می شود .
57
علت مهم این کار آن است که دلایل منطقی و تعریفات علمی ، وجدانیات یا معتقدات پیشین این افراد را عوض نمی کند و احساس اینکه‏ در ایمان به خدا قبلا اشتباه شده و همچنین عوامل دیگر روانی باعث می‏شوند که شخص از نارسایی این مفهوم بیمناک شود و از خداشناسی اعراض و انصراف حاصل کند " ( 1 )
خلاصه سخن : چیزی که در برخی تعلیمات دینی و مذهبی مشاهده می‏شود و متأسفانه کم و بیش در میان خود ما هم هست این است که در ایام صباوت‏ مفهومی با مشخصات خاصی با نام و عنوان خدا به خورد کودک می‏دهند . کودک‏ وقتی بزرگ می‏شود و دانشمند می‏گردد ، می‏بیند چنین چیزی معقول نیست و نمی‏ تواند موجود باشد تا خدا باشد یا غیر خدا . کودک پس از آنکه بزرگ شد ، بدون اینکه فکر کند یا انتقاد کند که ممکن است مفهوم صحیحی برای آن تصور کرد ، یکسره الوهیت را انکار می‏کند . او خیال می‏کند خدایی را که انکار می‏کند همان است که خداشناسان قبول دارند . پس چون این ساخته شده ذهن‏ خود را که اوهام عامیانه برایش ساخته‏اند قبول ندارد ، خدا را قبول ندارد ، دیگر فکر نمی کند خدای به آن مفهوم را که او انکار می‏کند ، خداشناسان‏ نیز انکار دارند و انکار او انکار خدا نیست ، بلکه انکار همان است که‏ باید انکار کرد . فلاماریون در کتاب خدا در طبیعت می‏گوید : کلیسا به این‏ شکل خدا را معرفی کرد که : " چشم راستش تا چشم چپش شش هزار فرسخ‏ فاصله دارد " . بدیهی است افرادی که از دانش بهره‏ای داشته باشند - و لو بسیار مختصر - به چنین موجودی نمی توانند معتقد شوند

 

پاورقی : . 1 اثبات وجود خدا ، ص . 51
58
خدا از عینک اگوست کنت
فلاماریون از اگوست کنت که پایه گذار " پوزیتیویسم " است و به‏ اصطلاح " اصالة العلمی " است ، مطلبی نقل می‏کند که دورنمای خوبی است‏ برای نشان دادن اینکه تصویری که دانشمندانی مانند اگوست کنت در محیط کلیسایی آن روز از خدا داشته‏اند ، چگونه تصویری بوده است . فلاماریون‏ می‏گوید آگوست کنت گفته است : " علم ، پدر طبیعت و کائنات را از شغل‏ خود منفصل [ کرد ] و او را به محل انزوا سوق داد و در حالی که از خدمات‏ موقت او اظهار قدردانی کرد ، او را تا سرحد عظمتش هدایت نمود "
مقصودش این است که قبلا هر حادثه‏ای در جهان پیدا می‏شد ، با استناد به‏ خدا تعلیل می‏شد . مثلا کسی تب می‏کرد و این پرسش به وجود می‏آمد که چرا تب کرده است ؟ تب از کجا پیدا شد ؟ جواب این بود که خدا تب را آورده‏ . مفهوم عمومی از این جمله این نبود که گرداننده چرخ کائنات خداست و اینکه می‏گوییم خدا تب را آورد یعنی خداوند گرداننده اصلی و کلی جهان‏ است ، بلکه مفهوم این جمله این بود که خدا مانند موجود مرموزی و مانند جادوگری که جادو می‏کند ، یکمرتبه تصمیم گرفت بدون مقدمه تب بیافریند و آفرید . بعد علم آمد علت آن را کشف کرد ، دیدند تب را خدا نیاورده‏ است بلکه فلان نوع میکرب موجب تب شده است . در اینجا خدا یک قدم‏ عقب نشینی کرد . بعد خداشناس مجبور بود بگوید بحث را به میکرب منتقل‏ می‏کنیم . میکرب را کی آورد ؟ علم علت میکرب را هم کشف کرد که در چه‏ شرایطی میکرب به وجود می آید .
59
باز در اینجا خدا قدمی عقب‏تر رفت . باز از علت آن علت بحث‏ می‏شد . و همچنین عقب نشینی خدا ادامه یافت تا آنجا که بالاخره علم توسعه‏ یافت و عمومیت پیدا کرد و علت بسیاری از پدیده‏ها کشف شد و آن‏ پدیده‏هایی هم که علت آنها مجهول ماند ، یقین حاصل شد که علتی از نوع‏ علتهای شناخته شده دارد . اینجا بود که بشر برای همیشه عذر خدا را خواست‏ ، زیرا جایی و پستی برایش باقی نمانده بود . حالت خدا در این وقت‏ حالت کارمندی است در یک مؤسسه که شغل مهمی به او واگذار شده و آنگاه‏ افراد شایسته‏تری پیدا می‏شوند و تدریجا کارهای او را از او می‏گیرند تا جایی که پست او و مشاغل او یکجا گرفته می‏شود و پستی و جایی برایش باقی‏ نمی ماند . در این وقت مدیر مؤسسه می‏آید و ضمن قدردانی از خدمات گذشته‏ او برای همیشه عذرش را می‏خواهد ، ابلاغ خاتمه خدمت را به دستش می‏دهد و برای همیشه مرخصش می‏نماید
اگوست کنت از خدا به " پدر طبیعت " تعبیر کرده است . این تعبیر درباره خدا نشان دهنده طرز تفکر کلیسایی اوست . او با تعلیمات کلیسا مخالف است ، اما تفکرش درباره خدا تفکر کلیسایی بوده و نتوانسته است‏ خود را از این طرز تفکر آزاد کند
مجموع گفته اگوست کنت نشان می‏دهد که خدا در نظر او یعنی چیزی مانند جزئی از جهان و عاملی در عرض سایر عوامل جهان ، ولی عاملی مجهول و مرموز . از طرف دیگر ، پدیده‏های جهان نیز بر دو قسم است : معلوم و مجهول . هر پدیده مجهولی را باید به آن عامل مرموز و مجهول نسبت داد . طبعا هر چه‏ پدیده‏ها در اثر علم ، مکشوف و معلوم می‏گردند از حوزه تأثیر آن عامل‏ مجهول کاسته می گردد

 

60
این طرز تفکر ، تفکر او تنها نبوده است ، تفکر محیط و عصر و زمان او بوده است

 

پست خدایی
پس عمده این است که به اصطلاح ، مقام الوهیت را تشخیص دهیم و جا و مقام و پست خدایی را بشناسیم . آیا جای خدا در هستی و مقام الوهیت در عالم وجود این است که او را در ردیف یکی از موجودات عالم وجزئی از عالم بدانیم و در میان کارهای جهان کاری را به او اختصاص دهیم و به‏ اصطلاح تقسیم کار به عمل آوریم ، آنگاه در تشخیص کار مخصوص خدا که چیست‏ و چگونه است برویم ببینیم در میان آثار و معلولات کدام اثر است که علت‏ و سبب آن بر ما مجهول است و هر جا علت و سبب ، مجهول بود بگوییم این‏ یکی دیگر کار خداست ؟ نتیجه این طرز تفکر این است که خدا را در میان‏ مجهولات خود جستجو کنیم . طبعا هر چه بر معلومات ما افزوده می‏گردد و از مجهولات ما کاسته می‏شود ، منطقه خداشناسی ما محدودتر می‏گردد تا جایی که‏ اگر فرض کنیم جمیع مجهولات بشر یک روز حل شود ، دیگر جایی برای خدا و خداشناسی باقی نمی ماند
طبق این طرز تفکر ، تنها برخی موجودات جهان آیت و حکایت و آینه وجود خداوند می‏باشند و آنها همان موجوداتی هستند که علل آنها مجهول است ، اما موجودات شناخته شده از نظر اسباب و علل ، از قلمرو آیت و معرف بودن‏ ذات پروردگار خارج‏اند

 

61
سبحان الله ! چقدر این طرز تفکر غلط است و این چقدر گمراهی است و چقدر نا آشنایی به مقام و جایگاه الوهیت است ! در اینجا باید تعبیر قرآن را ذکر کنیم که می‏فرماید : " « ما قدروا الله حق قدره »" ( 1 ) خدا را آنچنانکه شایسته است و ممکن است ، تصور نکرده و اندازه‏گیری‏ نکرده‏اند
الفبای خداشناسی این است که او خدای همه عالم است و با همه اشیاء نسبت متساوی دارد . همه اشیاء بدون استثناء مظهر قدرت و علم و حکمت و اراده و مشیت اویند و آیت و حکایت کمال و جمال و جلال او می‏باشند
فرقی میان پدیده‏های معلوم العله و مجهول العله در این جهت نیست . جهان‏ با همه نظامات و علل و اسبابش یکجا قائم به ذات اوست . او بر زمان و مکان تقدم دارد . زمان و زمانیات و مکان و مکانیات ، اعم از آنکه‏ متناهی باشند یا غیر متناهی ، یعنی اعم از آنکه رشته زمان محدود باشد یا از ازل تا ابد کشیده شده باشد ، و ابعاد مکانی و فضایی جهان نیز اعم از اینکه به جایی منتهی شود یا نشود و بالاخره دامنه موجودات ، اعم از آنکه‏ در زمان و مکان نامتناهی باشد یا متناهی ، متأخر از ذات و هستی اوست و فیضی از فیضهای او به شمار می‏رود

 

 

 

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله   26 صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله علل گرایش به مادیگری