فی توو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

فی توو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

دانلود تحقیق کامل درمورد سبک های هنر

اختصاصی از فی توو دانلود تحقیق کامل درمورد سبک های هنر دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود تحقیق کامل درمورد سبک های هنر


دانلود تحقیق کامل درمورد سبک های هنر

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه: 48

 

زبان تاریخ هنر و نقد هنری مانند هر علم دیگری واژگان خاص خود را دارد. بدیهی است که لازمه فهم درست مطالب،‌ آشنایی با معانی دقیق واژه هاست. به علاوه، در مباحث هنری و زیبایی شناسی برخی اصطلاحات بر مفاهیم فلسفی مبتنی هستند، و یابا اصطلاحات ادبی مشترک اند، و از اینرو ممکنست معانی غیر دقیقی را به ذهن متبادر کنند. برای آنکه در مطالعه کتاب حاضر مشکلی از ایندست پیش نیاید، در این فصل به توضیح و تعریف چند واژه هنری بدانگونه که کمابیش پذیرفته شده اند – می پردازیم.

هر اثر نقاشی دارای یک موضع است . ( البته بسیاری از نقاشان انتزاعگرای نوین موضوع را از کار خود حذف می کنند. ) موضوع هنری یک نقاش آن چیزی است که او از میان پدیده ها و رویدادها برای نقاشی کردن بر می گزیند: مثلا یک منظره طبیعی، یک چهره آدمی، یک صحنه نبرد، و یا حتی یک قصه. گاهی موضوع، « عنوان» یک اثر نقاشی نیز محصوب می شود.

محتوی عبارت از آن چیزی است که نقاش در موضوع خود کشف می کند و مورد تاکید قرار می دهد. به عبارت دیگر ، مفهوم یا مفاهیم خاصی از واقعیت ( جهان برونی یا درونی ) که نقاش به مدد اندیشه و احساس و خیال خود قابل روئیت می کند،‌محتوای کار او است. لازخه بیان محتوی، وجود قالبی متناسب راآن است قالب ( فرم ) تنها به منزله پوسته و صورت ظاهر یک اثر نقاشی نیست، بلکه مبین ساختار، نظمم و سازمانبندی معینی است که به واسطه آن ، محتوی قابل روئیت یم شود. از اینرو، در یک اثر هنری ، قالب و محتوی لازم و ملزوم یکدیگرند و از هم جدا ناشدنی هستند. البته این بدان معنی نیست که هر محتوای معین را فقط در قالبی معین می توان بیان کرد. آنچه در این باره اهمیت دارد، یگانگی این دو وجه در جهت رسایی کاملتر بیان هنری است .

قالب هر هنری عناصر خاص خود ار دارد. قالب در نقاشی از عناصر بصری یعنی رنگ و شکل و خط تشکیل می یابد. برقراری سامانی انداموار ( ارگانیک ) در این عناصر – که آنها را همچون یک کل یگانه ارائه دهد – ترکیب بندی ( کمپوزیسیون ) نامیده می شود. بنابراین،‌ ترکیب بندی اساس قالب یک اثر نقاشی را می سازد. هر نقاش برای سلاختن قالب مناسب نیازمند آن است که مواد، ابزارها و روشهای اجرایی معینی را انتخاب کند. هر گاه روند گزینش وسایل فنی و طرز اجرای کار او از دیگران متمایز باشد. می گوییم وی دارای اسلوبی شخصی است اسلوب، سیاق یا روش شخصی یک نقاش با « سبک » کار او ارتباط دارد. اما باید توجه داشت که اسلوب و سبک دو مفهوم مترادف نیستند. مثلا روبنسن اسلوبی شخصی در رنگامیزی دارد. ولی سبک کار او را با رک می نامند.

سبک چیست؟

سبک یا شیوه هنری ( استیل ) عبارت از آن خصلتهای صوری است که به یک اثر یا مجموعه آثار معین اختصاص دارد و آنها را از سایر آثار متمایز می کند. بلافاصله بیفزایم که این خصلتهای ویژه باید دارای پیوندی درونی و ارتباطی ارگانیک باشند، و یا به عبارتی، باید نشانه های یک واحد کامل را عرضه دارند. مثلا ویژگیهای منفردی نظیر هلال تیزه دار یا طاق متقاطع یا عناصر قائم مکرر و غیره به تنهایی سبک معماری گوتیک را نمی سازند. بلکه ارتباط ارگانیک تمامی اجزاء است که یک کل معنا دار را شکل می دهند در مثالی دیگر: خصوصیاتی چون شکلهای پویا، یا سطحهای متباین روشنی و تاریکی، و یا ترکیب بندی غیر متمرکز، هر کدام به تنهایی مبین سبک بارک نیستند، بله همبستگی انداموار همه این ویژگیهای صوری است که موجب تمایز نقاشی عصر بارک می شود.

واژه سبک را هم در مورد آثار یک هنرمند، و هم در مورد کل آثار یک مکتب هنری به کار می برند. مثلا می توان از سبک رامبراند،‌ و در عین حال، از سبک مکتب رامبراند سخن راند. همچنین می توان تمامی آثار یک دوره را که به واسطه ارتباطیمعین در سبک از آثار سایر دوره ها متمایزند،‌ تحت عنوان واحد نامگذاری کرد: مثلا سبک بارک. گاه نیز واژة سبک به ویژگیهای معین طرز بیان هنری یک قوم یا ملت یا نژاد اطلاق می شود. در مورد اخیر، مثلا، سبک هنر مصریان در برابر سبک هنر بونانیان قرار می گیرد، و یا در عصر رنسانس، سبک جنوبی ( ایتالیا ) از سبک شمالی ( فلاندر ) متمایز می شود. به هر حال، سبک هنری فارغ از زمان و مکان معنایی ندارد. هر سبک هنری ، نشانی از دوره تاریخی معین، و یا مردمی معین را باز می تابد.

خاطر نشان می کنیم. که واژه سبک،‌ توضیح دهنده و متمایز کننده چگونگی شکل ظاهر و ساختار صوری – و نه کیفیت مضمون و محتوای – آثار هنری معین است. در تاریخ هنر،‌ به مواردی بسیار برخورد می کنیم که یک سبک معین برای بیان هدفها و مفهومهای متفاوت مورد استفاده قرار گرفته است . در ججاییکه نوعی خاص از بینش زیبایی شناختی، و یا به طور کلی، رابطه هنر با جهاننگری معین مورد نظر باشد،‌ دیگر واژه سبک گویا نخواهد بود،‌ و باید اصطلاح روش هنری را به کار بریم. مثلا، کاربرد اصطلاح « سبک رئالیسم » می تواند همواهر ابهام انگیز باشد، زیرا معلوم نمی دارد که مفهوم عالم واقعگرایی مورد نظر است یا شیوه خاص بازنمایی واقعیت . ( حال آنکه ، مثلا، سبک کوربه معنایی مشخص را می رساند،‌ و ویژگیهای شیوه کار این هنرمند را به ذهن متبادر می کند).

در هنر غرب،‌آرمانگرایی ( ایدئالیسم ) عبارت از انطباق آرمانگرایی فلسفی بر مقوله هنر است . اندیشه های افلاطون را سرچشمه اصلی آرمانگرایی غربی می دانند. افلاطون معتقد بود که تمامی افراد و چیزهای خاص که به حس و گمان ما در آیند، نسبی و متغیر و متکثر و مقید به زمان و مکان، و فان یاند. تنها نمونه کامل یا مثال هر چیز حقیقت دارد که مطلق و ثابت و فارغ از زمان و مکان است. چیزهای خاص فقط بازتابهایی از مثل خود هستند، و هر چه بهره آنها از مثل خود بیشتر باشد، به حقیقت نزدیکترند. ( افلاطون، دنیا را به غاری تشبیه می نماید که آدمهایی از آغاز زندگی در آنجا به زنجیر کشیده شده اند. آنها فقط می توانند به بن و بدنه غار بنگرند. پشت سرشان آتشی برافروخته است، و دیواری میان ایشان و آتش حایل است. کسانی از پشت دیوار می گذرند و چیزهایی با خود دارند که سایه شان از فراز دیوار بر بدنه غار می افتد. اسیران فقط سایه ها را می بینند و آنها را حقیقت می پندارند،‌ حال آنکه حقیقت چیزی دیگر است و آن را نمی توانند دریابند، مگر آنکه از زنجیر برهند و از غار به در آیند. ) . بعدها ، فیلسوفان نوافلاطونی، مفهوم مثل افلاطونی را بسط دادند و آن را بر مفهوم زیبایی منطبق کردند.

شالوده آرمانگرایی هنری بر همین اندیشه استوار است . تمامی افراد و چیزهای خاص – تا آنجا که از نوعی معین باشنند –به یک تصویر یا ایماژ اصلی و آغازین باز می گردند. این صورت ازلی در جریان تغییر جلوه هایش همواره جوهری ثابت است،‌در تک تک شکلهای خاص قابل ادراک به واسطه حواس پنجگانه یافت نمی شود، و ماهیتی  غیر مادی دارد. بر طبق این بینش، درهمه انسانهای خاص مربوط به گذشته و حال و آینده ،‌ مثال « انسان » مستتر است . ( این بدان می ماند که فرضا تمامی صور انسانی بر روی یک صفحه حساس عکاسی منعکس شوند. بدینقرار، تمامی کیفیات ویژه ای که یک فرد خاص را از سایر افراد متمایز می کند. یکسان می گردند،‌و تمامی کیفیات مشترک انسانها مورد تاکید قرار می گیرند). مثال انسان، قانون آغازین یا تصویر آغازین را که از آن پیکرهای مجزا نشئت می گیرند،‌ م ینمایاند. همانطور که صورت مثالی « نوع بشر » وجود دارد. صور مثالی « مرد »، «زن»، « حیوان» ،« نبات»،« منظره » و غیره نیز وجود دارد.

از آنروز که تصویر آغازین ،‌ازلی و ثابت است، باید ساکن و آرام باشد، و چون تحقق قانون آغازین را منظور دارد ،‌باید خود  بسنده باشد . در نتیجه، تمامی نیروهای موجود در این تصویر ، در تعادلی متساوی و حتی متقارن قرار گرفته اند. از آنجائیکه همه اختلافهایی که فردها را مشخص و متمایز می کنند،‌ برابر هستند، نوعی آرامش ازلی از آن ناشی می شود و غیبت کامل تمامی اختلافها را نتیجه می دهد. این بدان معنی است که همه خطها باید مستمر باشند و بتوانند به نقطه آغاز حرکت خود باز گردند. از آنرو که این کیفیتها در کاملترین حالتش در دایره و شکلهای مدور یافت می شود،‌ هنر آرمانگرا خود را عمدتا در این شکلها بیان می کند.

یونانیان ، آفرینندگان هنر آرمانگرا بودند. آرمانگرایی هنر یونان در مرحله کلاسیک و کلاسیک پسین ( سده های چهارم و پنجم ق. م )‌به اوج خود رسید. هنر آرمانگرای باستانی در دوران هلنی و رومی با برخی انحرافهای ناشی از دگرگونی اوضاع ادامه یافت. طی تحول هنر روم باستان مفهوم « آرمان » تحت تاثیر هنر خاور زمین و اقوام ژرمنی به تدریج تغییر کرد. این تغییر آنچنان بود که هنر مسیحی قرون وسطی پایه اش را بر دیدگاهی سوای دیدگاه دنیای باستان بنا نهاد. در نیمه دوم سده دوازدهم و نیمه نخست سده سیزدهم، مجدداً تمایلی واضح به سوی مفاهیم ‎آرمانی در هنر اروپایی ظاهر شد.

ایتالیای سده پانزدهم آغاز گر دوباره آرمانگرایی بر پایه ای وسیعتر بود. این جنبش،‌رنسانس نام گرفت که به زودی سراسر اروپا را تسخیر کرد. اما به سبب آنکه اسا هنر قرون وسطای متاخر بیشتر بر « حرکت » استوار بود تا « سکون » رنسانس به تمامی قادر به آفرینش و ادامه آرمانگرایی نشد. چون به تدریج این عنصر « حرکت » فشار آورد، آرمانگرایی اصلی ناگزیر جایش را به آرمانگرایی جدیدی تحت عنوان « بارک »‌ داد. می توان گفت که این انتقال ، نخست توسط میکلانژ تحقق پذیرفت. در سده های هجدهم و نوزدهم مجدداً آرمانگرایی هنری تحت لوای « کلاسی سیسم نو » احیا شد.

کلاسی سیسم ( کلاسیک گرایی ) عبارت از آن روش هنری است که شالوده اش بر تعریف عقلانی و زیبایی شناختی از ویژگیهای هنر کلاسیک یونان یا روم باستان استوار شده است. بسیاری تمدنها در سراسر تاریخ ، از هند تا اسکاندیناوی، عناصری از هنر حوزه مدیترانه را اقتباس کرده اند. و این امر به ویژه در دوره هایی تحقق پذیرفته که این تمدنها در ارزشهای فرهنگی خاص خود،‌ بیانی عقلانی و هماهنگ و انسانمدار ار می جسته اند . بنابراین،‌ « کلاسی سیسم » دارای جنبه ای اقتباسی است،‌و از این لحاظ باید آن را از « هنر کلاسیک اصل » متمایز کرد. ( با اینحال، غالبا اصطلاح « کلاسی سیسم » با دعوی اعتبار مطلق هنر کلاسیک،‌ بدون در نظر گرفتن مکان و زمان معین به کار می رود. )

بدینقرار ، ممکنست از کلاسی سیسم عصر اسکندر یا کلاسی سیسم عصر اگوستین، کلاسی سیس عصر رنسانس و غیره سخن راند و ادغام عناصر مکانی و زمانی معین را در الگوی هنر یونانی ( و یا یونانی – رومی ) مورد نظر داشت. از این نکته،‌همچنین ، کمیت ویژه کلاسی سیسم دریافت می شود که به موجب آن خصلتهای صوری عام و بیزمانش غالبا با معنای خصی که مبین زمانی معین است،‌تفاوت می کند. در این مورد می توان برخی پرده های انگر – نقاش فرانسوی – را مثال آورد. در این پرده ها، ویژگیهای عام زیبایی شناسی هنر کلاسیک یونان برای ارائه برداشتخاص نقاش از موضوعهای مطلوب زمان به کار رفته است.

اینکه چرا هنر بونان باستان توانست نفوذی چنین انگیزاننده ولی گاه عقیم کننده بر سایر تمدنها اعما کند، جای بررسی دارد. در اینجا به دو دلیل اشاره می کنیم: یکم آنکه هنر کلاسیک دارای سامانی بسیار عقلانی بود که وضوح تناسبات، ترکیب موزون و کاربرد بصری قوانین هندسی و زیست شناختی را نتیجه داد، دوم آنکه هنر یونان نخستین بیان جامع تمدن با ختر زمین بود که به صورت آثار تجسمی در معرض دید نسلهای بعدی قرار گرفت. ویژیهای نامبرده کیفیتی مطلوب و در خور تقلیدبه هنر یونان بخشیدن بود که در ادوار مختلف نه فقط تمدن غربی بلکه همچنین تمدنهای شرقی را به آنچلب کرده بود.

علاوه بر این کاربرد عام اصطلاح کلاسی سیسم، اطلاق خاص و متداولترش به احیاء هنر کلاسیک در نیمه دوم سده هجدهم و ربع اول سده نوزدهم مربوط می شود که کلاسی سیسم نو نام دارد. از رنسانس پیشین ( حدود سال 1400 ) به بعد،‌ زیبایی شناسی کلاسیک سراسر اروپا را به زیر سلطه خود کشید. با اینحال، جهت کوششهای معطوف به صور و اصول کلاسیک در اثر و اکنشهای پویای فرهنگهای ملی و برخوردهای ناشی ازشرایط زمان تغییر کرد، و سرانجام در سده هفدهم به سبک بارک منجر شد. سپس نیروهای سبک اخیر در میانه سده هجدهم به سبک بارک منجر شد. سپس نیروهای سبک اخیر در میانه سده هجدهم به تحلیل رفتند. در واقع ، سبک بارک که وسیله ای برای تبلیغ کلیسا و دودمانها شده بود، در نظر طبقه متوسط که « عقل » را راهبر همه چیز می دانست، مشکوک به نظر می آمد.

در همان زمان،‌ کاوشهای شهرهای مدفون شده هر کولانئوم و پمپی در ایتالیا، نمونه هایی قابل توجه از هنر کلاسیک را رد اختیار نظریه پردازان و باستانشناسان و فرهنگستانیان گذارد. انتشار « تاریخ هنر باستانی » نوشته وینکلمان پایه های دانش دقیقتر درباره هنر کلاسیک را ساخت. بدینمنوال ، کلاسی سیسم نو رخ نمود. ویژگیهای سبکی آن همان هنر یونانی – رومی بود که با روحیه ای پرهیزکارانه تفسیر می شد. زیرا کلاسی سیسم نو در برابر سبکسری رکوکو ( یعنی واپسین جلوه بارک ) خود را به سادگی و صراحت بیان متعهد می کرد.

در عرصه هنر نقاشی، موج مقابله کلاسی سیسم نو با رکوکو از شهر رم برخاست ولی در پاریس گسترش یافت. رهبری این جنبش با وینکلمان و منگس – نقاش آلمانی – بود. مخالفت این نظریه پردازان با کیفیت احساسی رنگ موجب شد که آنان بر طرح به عنوان بنیان استوار هنر تاکید ورزند. این نظریه توسط فلکسمن – پیکره ساز و رسام انگلیسی – وچند تن دیگر که نقاشیهای روی ظروف یونانی را با اسلوب خطی بازسازی و چاپ می کردند، بیشتر قوام گرفت. در نتیجه ، این انگار به وجود آمد که نقاشی یونانی یک هنر خطی ناب بوده است. گرایش به سوی بیان خطی مقبولیت عام یافت. انگر می گفت: « حتی دود  را باید با خط نشان داد » بدینمنوال، « خط گرایی » در سبک کار کلاسیک گرایان به منزله نوعی پالایش وسایل تصویری در جهت نزدیکتر شدن به وضوح و صراحت و ثبات هنر باستانی انگاشته شد.

در آن روزگار، برداشتهای اخلاقی از موضوعهای قهرمانی و تاریخی مورد توجه نقاشان قرار گرفته بود. داوید – نقاش فرانسوی – مفهومهای قالب ناب و موضوع ارمانی را با مفهومهای انقلابی پیوند زد. همین امر دلیل موفقیت استثنایی نقاشیهای او، و از جمله پرده سوگند هراتیوس ها بود . با این حال ، پس از انقلاب کبیر فرانسه پرهیزگاری جمهوریخواهی به شوکتنمایی امپراتوری استحاله یافت، و داوید انقلابی، سرنقاش دربار ناپلئون شد.

داوید رهبر توانای مقبولترین هنر کده اروپا بود. او در تمامی مراحل زندگی هنریش به ارمانهای کلاسیک وفادار ماند . نخست از الگوهای رومی و سپس از سرمشهای یونانی در کارش مدد می گرفت . این روند توسط شاگردش انگر، به نوعی حسگرایی پالوده یونانی انجامید. انگر برجسته ترین چهره نگار و دقیقترین طراح زمانش بود، و به نحوی مصالحه ناپذیر از قضایای کلاسی سیسم جانبداری می کرد. به این سبب در سده نوزدهم، گستره نفوذش از سایر استادان کلاسی سیسم نو فراتر رفت.

اگر دوران امپراتوری ناپلئون بیشتر مشتاق احیاء کلاسی سیسم عصر اگوستین بود،‌ پس از سقوط ناپلئون، جریان کلاسی سیسم دقت و صحت باستانشناختی را بیش از گذشته در مد نظر داشت. این گرایش که به ویژه در معماری بیشتر به چشم می خورد، کمابیش تا میانه سده نوزدهم ادامه یافت. گویی کلاسی سیسم جامه ای با برش دقیق باستانی بر تن می کرد تا مقاصد فایده طلبانه زندگی شهری نوین را پنهان می داشت. ( شاخص ترین نمونه این نوع کلاسی سیسم را در معماری شهر واشینگتن «آمریکا» می توان دید).

عصر کلاسی سیسم نو در سایر کشورها نقاشان برجسته ای پدید نیاورد، و شاید بتوان گفت که با کاهش انگیزه های خلاقه در هنرهای تجسمی همراه بود. در این میان، رینولدز – نقاش انگلیسی – تفسیری التقاطی از کلاسی سیسم ارائه داد و خلوص شدید شکلها را به طور جزئی پذیرفت. از سوی دیگر ، وست – نقاش آمریکایی مقیم انگلستان – نقاشی تاریخی را با معیارهای کلاسی سیسم پیش نها. در سده بیستم نیز جلوه هایی تازه از کلاسی سیسم رخ نمود. چنانکه « خطگرایی » پیکاسو در سال های 20 این قرن عناصری از هنر فلکسمن و انگر در خود داشت. به طور کلی، هنر معاصر اگر به کلاسی سیسم باز می گشت، مفهوم آن را در تجرید قالب، و موضوع انتزاعی می جست.

کلاسی سیسم از لحاظ نظری در تناقض با رمانتیسم است، گو اینکه در واقعیت تاریخ، این دو غالبا به هم می آمیزند. اصطلاح رمانتیسم را در معنای عام به آن دوره هایی می توان اطلاق کرد که کیفیات عاطفی و تخیلی در هنر و زندگی مورد تاکید قرار می گیرند. در این معنی، آثار نقاشان و نیزی سده های شانزدهم و هفدهم و یا آثار نقاشان انگلیسی و فرانسوی نیمه نخست سده نوزدهم، جملگی، رمانتیک قلمداد می شوند. خرد گریزی رمانتیسم در هر زمانی با خردگرایی کلاسی سیسم در تعارض می افتد، و این تعارض در شکل تقابل میان بیان شخصی و عاطفی، و تعقیب اصولی زیبایی صوری جلوه گر می شود.

رمانتیسم در معنای خاصش، یک روش هنری مربوط به آغاز عصر جدید است ، و تا آنجا که به نقاشی مربوط می شود، جنبشی است که دهه های آخر سده هجدهم و تقریبا نیمه نخست سده نوزدهم را می پوشاند. عشق به منظره های بکر طبیعی وجلوه های قاهر طبیعت، و امور رمز آمیز و غریب در هر هیئت و ظاهری، غم غربت درباره دوران گذشته، اشتیاق پرشور به نیروهای لگام گسیخته،‌ و آزادی،  همه اینها نقاش رمانتیک را در گزینش موضوع کارش رهبری می کنند. این کیفیات مضمونی بیش از ویژیهایسبکی و اسلوبی مشخص کننده رمانتیک هستند، و از اینرو آثاری گونه گون را می توان تحت این نام طبقه بندی کرد.

این فقط قسمتی از متن مقاله است . جهت دریافت کل متن مقاله ، لطفا آن را خریداری نمایید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود تحقیق کامل درمورد سبک های هنر