دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .
اشاره :
در این مقاله، رویکرد امام خمینى رض به تاریخ و عنصر عبرت تاریخى، بررسى شده کهچگونه ایشان همواره چشمى به تاریخ اسلام، تاریخ ایران قبل و پس از اسلام و نیز تاریخمبارزات معاصر ایران از جنبش تنباکو، مشروطیت، کودتاى رضاخان و نهضت نفت داشتهاند.
مىتوان گفت که علم تاریخ را تاریخى طولانى است. زیرا این پرسش که گذشته و بخصوص گذشته بشرىچگونه بوده است؟ همواره بعنوان یک سؤال بزرگ فرا روى انسان هر عصرى قرار داشته است. حاکمى کهمىکوشید با پدید آوردن یک سنگنوشته بر دامنه کوهى یا تهیه لوحى زرین و یا نگارش ختم نامهاى، خاطرهخویش را جاودانه سازد، شبیه آنچه کسانى چون آریا مانند و آرشام یا داریوش و اردشیر و شاهپور در تاریخایران باستان کردهاند، گامى در اینجهت مىنهاد. همچنین مورخ و نویسندهاى که هر چند خود در پیدایشحوادث عصرش نقش چندانى نداشت، اما با ثبت اخبار آن حوادث، در جهت جاودانگى آن مىکوشید (1).
ن.آ.یروفهیف ظهور علم تاریخ را در حدود سدههاى هفتم و هشتم پیش از میلاد در یونان مىداند (2) هرودوت )425 - 484 ق.م) که بعنوان پدر علم تاریخ شناخته شده استبه همان عصر طلایى یونان باستانتعلق دارد. که کتاب او نیز خوشبختانه باقى است (3). گزنفون مورخ برجسته یونان باستان و صاحب آثارى چونآناباسیس و کوروپدى از شاگردان سقراط بود و در کنار کسانى چون افلاطون در محضر آن استاد بزرگفلسفه یونان تلمذ مىکرد و به همین جهت در کنار آثار فلسفى و تاریخى خویش کتاب خاطرات سقراطى رانیز به پاس حرمت استاد خویش نگاشت (4). علاوه بر تمدن یونان، در تمدنهاى روم ایران باستان، مصر، چین،هند و غیره نیز علم تاریخ همواره شکوفا بوده و بزرگانى را بر سر سفره خود داشته است (5).
مخالفتبا تاریخ
معذلک کسانى حتى با علم تاریخ مخالفت کردهاند. ابن اثیر در آغاز کتاب الکامل فى التاریخ مىگوید:
من کسانى را دیدهام که خود را دانا و هوشیار مىدانند و در دانش فرهیخته، اما با این وجود، تاریخ را موردتحقیر و تمسخر قرار مىدهند و از خواندن آن دورى مىکنند و آن را لغو مىشمارند و تصور مىکنند کهتنها سود تاریخ در اختیار گذاردن مقدارى قصه و خبر است و آگاه شدن به حدیثها و افسانهها، حد نهایىآشنایى با تاریخ است (6) .
سپس خود در صدد پاسخگویى به این سخنان برآمده است:
اما اینان که چنین مىاندیشند مغز را رها کرده و به پوست چسبیدهاندو گوهر را خرمهره مىدانند. ولىکسى که خداوند به او طبعى سالم داده است و به راه راست هدایتشده است، مىداند که تاریخ سود بسیاردارد و منافع دنیایى و آخرتى آن بىاندازه مىباشد (7).
بىتردید برخى از همین مخالفتها بود که سخاوى (902 - 831 ه) را به تالیف کتاب الاعلان بالتوبیخلمن ذم اهل التاریخ وادار کرد (8).
تاریخ و اندیشمندان
اما از این مخالفان اندک که بگذریم شمار اندیشمندان و عالمانى که علاوه بر رشته علمى خویش به تاریخنیز توجه کردهاند، کم نمىباشند. تقریبا بیشتر محققان شاخههاى مختلف علوم اجتماعى و انسانى به تاریخرویکرد داشتهاند.
تعبیرات بلند مرحوم مدرس را بیاد آوریم که:
تاریخنویسان ما باید همه امکانات را داشته باشند که کولهپشتى خود را بردارند و در تمام دنیا بگردند وملل موفق و ناموفق را مورد مطالعه و تحقیق قرار دهند. نقاط قوت و ضعف آنان را دریابند و بیاورند و باوضعیات ملت و ملکتخودشان مقایسه کنند و بگویند و بنویسند (9) .، تاریخ اسلام مخصوصا تاریخاسلام در ایران باید با همت علماى مملکت ما بازنویسى شود. هزینه یک کرور یا صد کرور هم مصرف گرددمفید فایده و مؤثر است (10(. ، تاریخ ما آورندگان عقاید دهرى و بلشویکى را از درون مرزهاى شمالى ما،مجاهدین و آزادى خواهان و یاوران جان نثار مشروطه خواندند که با دست و دلبازى خانه و زندگىشان راگذاشته و براى آزادى ملت ایران آمدند. چون از این دوره تاریخ ما کلمههاى تعقلون، تعلمون، تفعلونیا اولوالالباب با سرانگشتبه زبان زده اساتید فن پاک شده بود، نتوانستیم بفهمیم که این دایههاىدلسوزتر از مادر چه نوزاد شرورى را آورده و در میان نواحى شمال و شمالغربى ما ول کرده است (11 .(
آیتا... مدرس حاضر شد روزانه هشتساعتبراى بازرگانى در نجف کار کند تا او در ازاى آن، در ساعتکتاب سفرنامه شاردن را که هنوز به فارسى و عربى ترجمه نشده بود برایش بخواند (12. (آن مجاهدخستگىناپذیر که به اهمیت دانش تاریخ در بالا بردن سطح آگاهى متفکران و عالمان پى برده بود، مىکوشیدتا درس تاریخ را در ردیف دروس اصلى حوزههاى علمیه بگنجاند هر چند موفق نگردید:
با این عقیده به اساتید حوزههاى نجف خیلى اصرار و استدلال کردم که تاریخ را یکى از درسهاىحوزههاى علمى در بخش دروس خارج قرار دهند ولى قبول نکردند و اشتباه کردند (13) .
مرحوم دکتر شریعتى نیز که بخش بزرگ و اساسى اندیشه خود را مدیون دانش تاریخ بود و در تمامى آثارو نوشتهها از این سرچشمه غنى سیراب مىگشت. با توجه به شناخت تاریخى گستردهاى که نسبتبه تاریختمدن غرب داشت و از طرفى نیز آشناى با تمدن اسلامى بود، در مقام مقایسه آندو و بخصوص علل انحطاطمسلمین و بر آمدن غرب نوشتههاى سودمندى دارد. او بر روش روشنفکران ترجمهاى شرق در تبعیت محضاز تحولات قرون جدید مغرب زمین، وارد مىسازد:
این است که مبارزه روشنفکر - در قرون 16 و 17 - علیه مذهب موجود و حاکم در قرون وسطى، بطورموقت و در زمان خودش، مبارزهاى مترقى است. اما تکرار آن حرفها بوسیله روشنفکرها - از لحاظ اینکهآن عقاید با تجربه اجتماعى محیطش وابستگى ندارد و مذهبش بىشباهتبه مذهب اروپایى است وتضادهاى طبقاتى و بطور کلى وضع اجتماعى خاص خودش را دارد. نقش منفى مىیابد و هیچ تحرکراستینى را ایجاد نمىکند (14(.
امام خمینى(ره(و رویکرد تاریخى
تاریخ در اندیشه والاى امام خمینى(ره) بعنوان یک مجتهد علوم دینى و فیلسوف و عارف و از طرفىشخصیتى برجسته و انقلابى و مصلح چه جایگاهى را دارا بوده است؟ آیا امام رویکردى به تاریخ داشتهاند؟! درچه سطح و به کدامین عصر و دوره تاریخى؟ آیا تنها به تاریخ اسلام نظر داشته استیا تاریخ ایران، جهان وکشورهاى اسلامى هم مورد توجه او قرار مىگرفته است؟
علم تاریخ در اندیشه امام خمینى(ره) از جایگاه بلند مرتبهاى برخوردار بود و ایشان علیرغم اشتغالات بهفقه، اصول، فلسفه، عرفان و غیره به دانش تاریخ نیز توجه فراوانى داشتهاند. درست همانگونه که چهره ادبىامام بر عموم مردم تا رحلت ایشان پنهان بود و کسان محدودى از اشعار گرانبهاى ایشان با خبر بودند، مىتوانگفت که تاریخ اندیشى امام نیز تا حدود بسیارى بر همگان پوشیده مانده است.
قبلا بایستى به این سؤال پرداخت که امام خمینى(ره)چگونه با تاریخ پیوند خورده است؟
الف - فایده و عبرتآموزى تاریخ
امام(ره) به دانش تاریخ بعنوان یک سرگرمى یا قصه و افسانه نمىنگریستبلکه تاریخ در اندیشه ایشانعامل رشد و آگاهى است و مایه عبرت مىباشد.
تاریخ و آنچه که به ملتها مىگذرد این باید عبرت باشد براى مردم از جمله تاریخ عصر حاضر، ببینیم کهچه شد که یک چنین قدرتى از بین رفت. دولتها ببینند که براى چه این طور منهدم شد یک چنین قدرتىو اجزاء دولتى ادارات ببینند که چه شد قضیه و موجب عبرت همه باشد (15) .
امام، تاریخ را سرمشق و الگوى زندگى و مبارزه مىدانست:
وظیفه ماست که این مطالب را تذکر بدهیم، طرز حکومت اسلامى و روش زمامداران اسلام را در صدراسلام بیان کنیم. بگوییم که دارالامارة و دکةالقضاى او در گوشه مسجد قرار داشت و دامنه حکومتش تاانتهاى ایران و مصر و حجاز و یمن گسترش داشت. متاسفانه وقتى حکومتبه طبقات بعدى رسید طرزحکومت تبدیل به سلطنت و بدتر از سلطنتشد. باید این مطالب را به مردم رسانید و آنان را رشد فکرى وسیاسى داد (16) .
ب - امام و تاریخ اسلام
از جمله دورههاى تاریخى که امام خمینى(ره) عنایت وافرى بدان داشتهاند، تاریخ اسلام و تحولاتى استکه در آن عصر پدید آمده است. امام مبناى قیام خویش را، قیام رسول اکرم(ص) و شمشیر زدن آن حضرت درراه تبلیغ پیام الهى خود و زدودن موانع آن منتسب کردهاند. بنظر مىرسد که نامه امام به گورباچف نیز بىتاثیر از نامهنگارى پیامبر(ص) به سران دولتهاى بزرگ عصر خویش نبوده است:
خود رسولاکرم بهطورى که مکتوبشان در صحیح نجارى مضبوط است و آنطورى که تاریخ ضضبط کرده است،ایشان چهار تا مکتوب مرقوم فرمودند به چهار تا امپراطور، یکى ایران یکى روم یکى مصر یکى حبشه (17) .
امام به پیدایش جریان انحراف در تاریخ اسلام و افتادن قدرت بدست امویان وقوف کامل داشت و بر آنتاسف بسیار مىخورد و در موارد متعددى به این انحراف مىپرداخت و به گمان ما این سخن امام که مباداانقلاب بدست نااهلان افتد ناظر به همان انحراف در تاریخ اسلام مىباشد.
امام در رابطه با على بن ابیطالب(ع) و علتسکوت نخستین آن حضرت پس از رحلت پیامبر و قیام بعدىایشان جهت تشکیل حکومت اینچنین اظهار نظر کردهاند.
از اول ظهور اسلام، مسلمین حافظ دین مبین اسلام بودهاند. حتى براى حفظ دین از حق خودمىگذشتند. حضرت امیرالمؤمنین با خلفا همکارى مىکردند چون ظاهرا مطابق دستور دین عملمىنمودند و تشنجى در کار نبود تا موقعى که معاویه روى کار آمد و از طریقه و روش خلفا منحرف گشته وخلافت را مبدل به سلطنت نمود. در این موقع حضرت ناچار شد قیام کند زیرا روى موازین شرع و عقلنمىتوانستند معاویه را یک روز بر مقام خلافت پایدار ببینند (18) .
امام خمینى(ره) درباره امام حسن(ع) و صلح آن حضرت با معاویه نیز فرمودهاند:
معاویه یک سلطانى بود در آن وقت، حضرت امام حسن بر خلافش قیام کرد. در صورتى که آنوقت همه باآن مردک بیعت کرده و سلطانش حساب مىکردند، حضرت امام حسن قیام کرد تا آن وقتى که مىتوانست.وقتى که یک دسته علاف نگذاشتند که کار را انجام دهد با آن شرایط صلح کرد که مفتضح کرد معاویه را.آنقدر که حضرت امام حسن مفتضح کرد معاویه را به همانقدر بود که سیدالشهداء یزید را مفتضح کرد (19) .
قیام امام حسین(ع) و حادثه عاشورا نیز بطور گسترده مورد توجه امام قرار گرفته است. اما برخلاف توجهمعمول دیگر روحانیون به این حادثه - که جهت ذکر مصیبتبدان مىپردازند - امام همواره مىکوشد تا از اینحادثه درس گرفته و آن را نیز مبناى درک خویش از رفتار ائمه و قیام انقلابى خود قرار دهد و در ضمن بهبرخى نظرات موجود درباره آن حضرت پاسخ گوید:
سیدالشهداء به حسب روایات ما و به حسب عقاید ما از آن وقتى که از مدینه حرکت کرد مىدانست کهچى دارد مىکند. مىدانست که شهید مىشود. قبل از تولد او اطلاع داده بودند به حسب روایات ما. وقتىکه آمد مکه و از مکه در آن حال بیرون رفتیک حرکتسیاسى بزرگى بود که در یک وقتى که همه مردمدارند به مکه مىروند، ایشان از مکه خارج میشود. این یک حرکتسیاسى بود. تمام حرکاتش حرکاتسیاسى بوده اسلامى - سیاسى و این حرکت اسلامى - سیاسى بود که بنىامیه را از بین برد (20) .
در جایى دیگر امام گویى خطاب به رهبران و علمایى که به سبب سستى و کوتاهى و با بهانه نبودن نیروىکافى دست از قیام و اصلاح اجتماعى کشیده و به وظیفه خویش عمل نمىنمایند و همچنین در ترسیم دیدگاهخویش از هدف قیام عاشورا مىفرمایند:
امام حسین(ع) نیروى چندانى نداشت و قیام کرد. او هم اگر نعوذبالله تنبل بود مىتونستبنشیند و بگویدتکلیف شرعى من نیست که قیام کنم. دربار اموى خیلى خوشحال مىشد که سیدالشهداء بنشیند و حرفنزند و آنها بر خر مراد سوار باشند. اما او مسلم بن عقیل را فرستاد تا مردم را دعوت کند به بیعت تا حکومتاسلامى تشکیل بدهد و این حکومت فاسد را از بین ببرد (21) .
سیره و رفتار سایر ائمه معصومین نیز از نگاه تاریخى امام پنهان نمانده است:
همینطور ائمه معصومین قیام کردند ولو با عده کم تا کشته شدند و اقامه فرائض نمودند و هر کداممىدیدند قیام صلاح نیست در خانه مىنشستند و ترویج مىکردند (22) .
ج - امام و تاریخ ایران
گذشته از تاریخ اسلام، امام بعنوان یک ایرانى به تاریخ کشور خود نیز توجه داشت و تحولات آن را موردمطالعه قرار داده بود. امام علاوه بر تایخ ایران در دوره اسلامى، به تاریخ ایران باستان نیز نظر داشتند و درکتاب کشف الاسرار خود راجع به فرقه مزدکیه که در دوره ایران باستان و در عصر ساسانیان ظهور کردهاند وهمچنین پیرامون آتشکدهها مىنویسند:
مزدک در زمان قباد پدر انوشیروان ظاهر شد و قباد را به دین خود دعوت کرد. او نیز قبول کرد وانوشیروان او را کشت. اینها نیز آراى عجیبى داشتند. از جمله آن است که به دو اصل قدیم قائل بودند و ازاو نقل است که مىگفت: خداى من در عالم بالا بر کرسى نشسته مانند نشستن خسرو در عالم پایین و درپیشگاه او چهار قوه است: قوه تمیز، فهم، حفظ و سرور چنانکه در پیشگاه خسرو چهار شخص است:موبدان، هربداکبر، اسپهبد و رامشگر... و طوایف مجوس آتشکدهها برپا کردند. اول آتشکدهاى که بنا شدفریدون بنا کرد در طوس پس از آن به نوبت در بخارا و سجستان و در مشرق چین و در فارسآتشکدههایى بنا شد و اینها قبل از بروز زردشتبود. او نیز در نیشابور و غیر آن آتشکدههایى بنا نهاد (23) .
در زمینه تحولات ایران عصر اسلامى نیز اشارههاى گستردهاى در آثار امام یافت مىشود، هر چند تمرکزتاریخ اندیشى امام بر محور تاریخ معاصر مىباشد. امام در یکى از سخنان خود که به محمدرضا شاه تاختهاند،او را از چنگیز نیز بدتر مىدانند:
در تاریخ هست که چنگیز با آن طبع وحشیگرى و صحرایى که داشته است و با آن خونریزیهایى که کردهاست، تابع یک قانون بوده است که به آن قانون مىگفتند یاسا نامه بزرگ و مغول، چنگیز و سایر مغولتخلف از آن قانون نمىکردند حتى تعبیر بعضى این بوده است که احترام آن قانون پیش مغول مثل احترامقرآن در صدر اسلام پیش مسلمین بوده است، تخلف از قانون مطابق با مرگ بوده است (24) .
همچنین در سخنرانى دیگرى در پاریس رفتار پهلوى را به رفتار آقا محمدخان و نادرشاه در اواخر عمرتشبیه مىکنند:
آن طورى که من سابقا حدس زدم تا شاید دو سال، سه سال پیش از این بود که گفتم باید از اواخر عمر ایندیکتاتورها بترسیم. اواخر عمرشان دیوانه مىشوند آقا محمدخان قاجار هم دیوانه شد آن آخر عمرش،نادر شاه هم دیوانه شد آن آخر عمرش (25) .
د - امام و تاریخ معاصر
میزان پرداختن امام به تاریخ معاصر و ابعاد مختلف آن بگونهاى است که مىتوان ادعا کرد بنیاد بینشسیاسى آن حضرت نیز بطور گسترده بر همین اندیشه تاریخپژوهى، استوار گردیده است. امام علاوه برمطالعات وسیعى در تاریخ معاصر ایران، خود نیز در خانوادهاى سیاسى بدنیا آمد و پدر بزرگوار ایشان در بدوتولد او به شهادت رسید (26) . امام در پاسخ به سؤال یک خبرنگار ایتالیایى که در سال 57 از ایشان پرسید که چهعواملى موجب یک رنسانس معاصر شیعى گردیده است؟ ضمن تکیه بر یکى از خصلتهاى ذاتى تشیع یعنىمقاومت که خود به سبب اشراف امام بر تاریخ تشیع مىباشد، به برخى از این تحولات مهم تاریخ معاصر اشارهکردهاند:
یکى از خصلتهاى ذاتى تشیع از آغاز تاکنون مقاومت و قیام در برابر دیکتاتورى و ظلم است که در تمامىتاریخ تشیع به چشم مىخورد، هر چند که اوج این مبارزات در بعضى از مقطعهاى زمانى بوده است. درصد سال اخیر حوادثى اتفاق افتاده است که هر کدام در جنبش امروز ملت ایران تاثیر داشته است. انقلابمشروطیت، جنبش تنباکو و... قابل اهمیت فراوان است. تاسیس حوزه علمى دینى در بیش از نیم قرناخیر در شهر قم و تاثیر این حوزه در داخل و خارج کشور ایران و نیز تلاش روشنفکران مذهبى در داخلمراکز دانشگاهى و قیام سال 42-41 ملت ایران به رهبرى علماى اسلامى که تا امروز ادامه دارد، همهعواملى هستند که اسلام شیعى را در سطح جهانى مطرح مىکند (27) .
علاوه بر نگاه کلى، هر یک از این تحولات نیز جداگانه مورد توجه امام بودهاند:
1- نهضت تنباکو
نهضت تنباکو یکى از این تحولات است که امام مکرر به آن پرداختهاند:
قریب صد سال سابق دیدند که یک پیرمردى در یکى از دهات عراق وقتى که ایران در معرض فشار بود،این پیرمرد که در کنجیک ده بود، یک سطر نوشت و همه قواى خارج و داخل نتوانستند در مقابل این یکسطر مقاومت کنند. آن مرحوم میرزاى بزرگ رحمةالله که در سامره تنباکو را تحریم کرد براى اینکه ایرانرا تقریبا در اسارت گرفته بودند به واسطه قرارداد تنباکو، و ایشان یک سطر نوشت که تنباکو حرام است وحتى بستگان خود آن جائر (ناصرالدین شاه) هم و حرمسراى آن جائر هم ترتیب اثر دادند بهآن فتوى و قلیانها را شکستند و در بعضى جاها تنباکوهایى که قیمت زیاد داشت در میدانآوردند و آتش زدند و شکست دادند آن قرارداد را و لغو شد قرارداد (28) .
در جاى دیگرى امام از جهت فقهى نیز به این حکم میرزاى شیرازى مىنگرند:
حکم مرحوم میرزاى شیرازى در حرمت تنباکو چون حکم حکومتى بود براى فقیه دیگر همواجب الاتباع بود و همه علماى بزرگ ایران جز چند نفر از این حکم متابعت کردند. حکمقضاوتى نبود که بین چند نفر سر موضوعى اختلاف شده باشد و ایشان روى تشخیص خودقضاوت کرده باشند. روى مصالح مسلمین و به عنوان ثانوى این حکم حکومتى را صادرفرمودند و تا عنوان وجود داشت این حکم نیز بود و با رفتن عنوان حکم هم برداشته شد (29) .
2-نهضت مشروطیت
با مطالعه و بررسى نوشتهها و آثار امام خمینى(ره) در مىیابیم که انقلاب مشروطیت ایراننیز سخت ایشان را به خود مشغول داشته است. بى تردید کسى که رهبرى انقلابى بزرگ را دردست داشت ضرورى مىنمود تا حادثهاى چون انقلاب مشروطیت را بخوبى بازشناسد. زوایاىمختلف انقلاب مشروطه آنچنان به روى امام گشوده است که آدمى تصور مىکند آن حضرت خوددر آن نهضتحضورى گسترده داشته است. اما با توجه به آنکه آن انقلاب در سنین کودکى اماماتفاق افتاده است، در مىیابیم که حضرتش با مطالعه عمیق و نگرشى دقیق به درک صحیحى ازواقعه مذکور دستیازیده است. از نکات قابل توجه امام، نقش علما در نهضت مشروطیت است:
در جنبش مشروطیت همین علما در راس بودند، اصل مشروطیت اساسش از نجف بهدست علما و در ایران به دست علما شروع شد و به پیش رفت. آنقدر که آنها مىخواستند کهمشروطه تحقق پیدا کند و قانون اساسى در کار باشد (30) .
امام انحراف مشروطیت را هم به سبب توطئه بیگانگان و استبداد و هم کوتاهى مردم و علما مىدانند. درادامه همان سخنان آمده است:
لکن بعد از آنکه شد دنبالهاش گرفته نشد. مردم بىطرف بودند، روحانیون هم رفتند هر کس سراغ کارخودش، از آنطرف عمال قدرتهاى خارجى بخصوص در آن وقت انگلستان در کار بودند که اینها را ازصحنه خارج کنند یا به ترور و یا به تبلیغات گویندگان و نویسندگان آنها کوشش کردند به اینکه روحانیونرا از دخالت در سیاستخارج کنند و سیاست را به دست آنهایى که به قول آنها مىتوانند بدهند. یعنىفرنگ رفتهها و غربزدهها و شرقزدهها و کردند آن چه کردند. یعنى اسم مشروطه بود و واقعیت استبداد.
امام به خطر تکرار تفرقههاى مشروطه اشاره مىکنند:
باید ملت ایران بیدار باشد. نگذارید خون شهداى ما هدر برود، نگذارید خون جوانان ما پایمال شود،پایمال اغراض شخصیه. اغراض شخصیه را به دور بریزید. دستهاى خیانتکار گروههاى مختلف درستنکند، گروههاى مختلف اسباب تفرقه مىشود، رشد سیاسى نیست، در صدر مشروطیت هم با ایجادگروههاى مختلف نگذاشتند که مشروطه به ثمر خودش برسد. او را برخلاف مسیر خودش راندند (31) .
نگاه امام به مشروطه آکنده از عبرتآموزى است و از باب سرمشق گرفتن از تاریخ مىباشد:
ببینید چه جمعیتهایى هستند که روحانیین را مىخواهند کنار بگذارند. همان طورى که در صدرمشروطه با روحانى این کار را کردند و اینها را زدند و کشتند و ترور کردند، همان نقشه است. آن وقت ترورکردند سیدعبدالله بهبهانى را، کشتند مرحوم نورى را و مسیر ملت را از آن راهى که بود برگرداندند به یکمسیر دیگر و همان نقشه الآن هست (32) .
امام هر چند خود روحانى است و مردم را به همراهى با روحانیون توصیه مىکند، با این وجود ابایى ازمعرفى چهرههاى فاسد روحانى ندارد و آنان را به مردم مىنمایاند:
شما مىدانید که مرحوم شیخ فضلالله نورى را کى محاکمه کرد. یک معمم زنجانى، یک ملاى زنجانى محاکمهکرد و حکم قتل او را صادر کرد. وقتى معمم و ملا مهذب نباشد فسادش از همه کس بیشتر است (33) .
شما تاریخ انقلاب مشروطه را بخوانید و ببینید در انقلاب مشروطه چه بساطى بوده است. اگرروحانیون، ملت، خطبا، علما، نویسندگان و روشنفکران متعهد سستى بکنند و از قضایاى صدرمشروطیت عبرت نگیرند به سر این انقلاب آن خواهد آمد که به سر انقلاب مشروطه آمد (34) .
از تامل و تدبیر در سخنان امام در مىیابیم که آن حضرت به سرنوشت انقلاب اسلامى ایران - با توجه بهسرنوشت تاریخ اسلام پس از پیامبر و افتادن حکومتبدست امویان و همچنین سرنوشت انقلاب مشروطیتایران و انحرافى که در آن پدید آمد بسیار مىاندیشید و نگران بود و همگان را به عبرتگیرى از تاریخ اسلام وهمچنین انقلاب مشروطه دعوت مىکرد.
3-کودتاى انگلیسى رضاخان
کودتاى 1299 ش و روى کار آمدن رضاخان و انتقال سلطنت از قاجاریه به پهلوى و آنچه در عصر رضاشاهگذشت، نیز تجلى گستردهاى در آثار امام دارد. تقارن زندگى نوجوانى و جوانى امام با این عصر نیز در توجهبیشتر ایشان مؤثر مىباشد:
شما مىدانید که در ظرف پنجاه و چند سال در ایران چه گذشت. البته همه شما شاهد حوادث ایران نبودید.چون اکثرا جوان هستید لیکن من از زمان کودتاى رضاخان تا به امروز شاهد تمام مسایل بودهام (35) .
رضاخان آمد و در اول کار با چاپلوسى، اظهار دیانت، سینهزدن، روضهخوانى بپا کردن و از این تکیه به آنتکیه در ماه محرم رفتن، مردم را اغفال کرد. پس از آنکه حکومتش مستقر شد، شروع به مخالفتبا اسلام وروحانیون کرد بطورى که برگزارى مجالس روضه امکان نداشت.
امام درباره نقش انگلستان در روى کار آوردن و برون وى مىگویند:
از اول که رضاشاه آمد اینجا، این را انگلیسیها آوردند. آن وقت آمریکاییها خیلى مطرح نبودند. انگلیسیهاآوردند. در رادیو دهلى که آن وقت تحت تسلط انگلیسیها بود گفتند که رضاخان را ما آوردیم در ایران وبعد به ما خیانت کرد بردیم آن را (36) .
4- جریان ملى شدن نفت
نهضت ملى شدن صنعت نفت نیز از حوادث قابل توجه تاریخ معاصر کشور ماست که مورد توجه امامقرار گرفته است. امام در نگرش تاریخى خویش به این تحول، نقش شخصیتهایى چون آیتالله کاشانى ودکتر مصدق را مورد ارزیابى قرار داده است:
قدرت دست دکتر مصدق آمد لکن اشتباهات هم داشت. او براى مملکت مىخواستخدمتبکند لکناشتباه هم داشت. یکى از اشتباهات این بود که وقتى که قدرت دستش آمد این را (منظور شاه است)خفهاش نکرد که تمام کند قضیه را. این کارى براى او نداشت. آن وقت هیچ کارى براى او نداشت... آن وقتاینطور نبود که این یک آدم قدرتمندى باشد مثل بعد که شد. آن وقت ضعیف بود و زیر چنگال او بود لکنغفلتشد. دیگر اینکه مجلس را ایشان منحل کرد و یکى یکى وکلا را وادار کرد که بروید استعفا بدهید.وقتى استعفا دادند یک طریق قانونى براى شاه پیدا شد و آنکه بعد از اینکه مجلس نیست، تعیین نخستوزیر با شاه است. شاه تعیین کرد نخست وزیر را. این اشتباهى بود که از دکتر واقع شدو دنبال او این مرد رادوباره برگرداندند به ایران، به قول بعضى که محمدرضا رفت و رضاشاه آمد. بعضى گفته بودند این را بهدکتر که کار شما این شد که محمدرضا شاه رفت - محمدرضا آن وقتیک آدم بىعرضهاى بود و تحتچنگال او بود - او رفت و رضاشاه آمد یعنى یک نفر قلدر آمد (37) .
امام همچنین در مورد نزاع آیتالله کاشانى و دکتر مصدق مىگویند:
اولش هم وقتى که مرحوم آیتالله کاشانى دید که اینها دارند خلاف مىکنند صحبت کرد. اینها کارىکردند که یک سگى را نزد یک مجلس عینک بهش زدند، اسمش را آیتالله گذاشته بودند. این در آن زمانبود که اینها فخر مىکنند به وجود او. آن هم مسلم نبود. من در آن روز در منزل یکى از علماى تهران بودمکه این خبر را شنیدم که یک سگى را عینک زدند و به اسم آیتالله توى خیابانها مىگردانند. من به این آقاعرض کردم که این دیگر مخالفتبا شخص نیست، این سیلى خواهد خورد و طولى نکشید که سیلى راخورد و اگر مانده بود، سیلى را بر اسلام مىزد (38) .
اقدامات آیتالله کاشانى نیز از نظر امام، بىایراد نبوده است:
در خلال نهضت (آیتالله کاشانى ) و دکتر مصدق که جنبه سیاسى نهضت قویتر بود، در نامهاى به کاشانىنوشتم که لازم استبراى جنبه دینى نهضت اهمیت قائل شود. او بجاى اینکه جنبه مذهبى را تقویت کندو بر جنبه سیاسى چیرگى دهد، به عکس رفتار کرد به گونهاى که رئیس مجلس شوراى ملى شد و ایناشتباه بود. من از او خواستم که براى دین کار کند، نه اینکه سیاستمدار شود (39).
گذشته از آنچه تاکنون ذکر کردیم، تحولات و حوادث دیگرى همچون واقعه پانزده خرداد سال 42 نیزانعکاس زیادى در اندیشه تاریخنگرى امام خمینى(ره) دارد. امام به روزهاى تاریخى نیز توجه فراوانى داشتندو بر زنده ماندن یاد آنها تاکید مىورزیدند:
باید پانزده خرداد و نوزده دى جاوید و زنده نگه داشته شود تا جلادى شاه از خاطرها نرود و نسلهاى آتیهجرائم شاهان سفاک را بدانند. ملت ایران نباید پانزده خرداد را از یاد ببرند. پانزده خرداد را بشناسید،مقصد پانزده خرداد را بشناسید (40) .
5- حوادث خاص
قطع نظر از تحولات برجسته و حوادث چشمگیر، تاریخ اندیشى امام در شناختبرخى موضوعات خاصنیز مؤثر مىافتاد. براى نمونه امام درشناخت علم طب در ایران به سابقه آن در عصر ساسانیان توجه کرده ومىنویسند:
استادان دانشگاه جندى شاپور همان اطباى رومى و یونانى بودند که طب عالى یونان را به دانشآموزانایرانى مىآموختند و طب یونانى را در کشور رواج دادند (41) .
همچنین در باب سابقه دانشگاه در ایران مىگویند:
ما هفتاد سال است که دانشگاه داریم، از زمان امیرکبیر تا حالا ما مدرسه داشتیم، دانشگاه داریم (42) .
روابط بعضى از علما با پارهاى از سلاطین نیز مورد اظهار نظر امام قرار گرفته است:
خواجه نصیر که رفت در دنبال هلاکو و امثال آنها، لکن نه براى اینکه وزارت بکند، نه براى اینکه براىخودش یک چیزى درستبکند. او رفت آنجا براى اینکه آنها را مهار بکند و آنقدرى که قدرت داشته باشدآن خدمتبکند به عالم اسلام (43) .
ارتباط علما با سلاطین صفوى نیز از موضوعاتى است که قضاوت تاریخى امام را بخود معطوف داشت:
مرحوم مجلسى که در دستگاه صفویه بود، صفویه را آخوند کرد نه خودش را صفویه، آنها را کشاند توىمدرسه و توى علم و توى دانش تا آنجایى که توانست (44) .
فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد
تعداد صفحات این مقاله 26 صفحه
پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید