فی توو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

فی توو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

دانلود تحقیق در مورد سقراط و افلاطون و ارسطو

اختصاصی از فی توو دانلود تحقیق در مورد سقراط و افلاطون و ارسطو دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود تحقیق در مورد سقراط و افلاطون و ارسطو


دانلود تحقیق در مورد سقراط و افلاطون و ارسطو

 

 

 

 

 

 

 

 

بخشی از متن اصلی :

در اواخر مائه پنجم در اذهان کسانی که جستجوی حقیقت و معرفت می کردند تشویق و تشتت بسیار دست داده و مخصوصاً تعلیمات سوفسطائیان افکار را پریشان و عقاید را متزلزل ساخته بود و به همین جهت بنیان احوال اخلاقی مردم نیز رو به سستی گذاشته و مفاسد بزرگ از آن بروز می کرد .

در این هنگام سقراط ظهور نمود و او از بعضی جهات به سوفسطائیان شباهت داشت و معاصرین اکثر میان او و آن جماعت فرق نمی گذاشتند و لیکن سقراط که خداوند اخلاق است در حکمت شیوه تازه ای بدست داد و آن شیوه را شاگرد او افلاطون و شاگرد افلاطون ارسطو دنبال و تکمیل کردند و حکمت را به اوج ترقی رسانیدند و از این رو سقراط امام حکماء و استاد فلاسفه است و چون در راه تعلیم و تربیت ابناء نوع جان سپرده است از بزرگترین شهدای عالم انسانیت نیز بشمار می رود ( معاصر اردشیر درازدست و داریوش دوم ) .

 

مقام سقراط

اگر کسانی کتاب « حکمت سقراط » را خوانده باشند ، از داستان شگفت و تعلیمات آن بزرگوار آگاه شده اند و برخورده اند به این که او جنبه پیغمبری دارد و وظیفه خود را متنبه ساختن مردم به جهل خویش و توجه به لزوم معرفت نفس و مزین نمودن آن به فضایل و کمالات قرار داده و لیکن رأی و نظر مخصوصی در فلسفه اظهار ننموده بلکه همواره اقرار و اصرار بنادانی خویش داشته است .

 

شیوه سقراط

گفته اند سقراط فلسفه را از آسمان به زمین آورد یعنی ادعای معرفت را کوچک کرده جویندگان را متنبه ساخت که از آسمان فرود آیند یعنی بلند پروازی را رها نموده به خود باید فرو رفت و تکلیف زندگانی را باید فهمید و نیز گفته اند شیوه سقراط دست انداختن و استهزاء بود . اگردر مکالمه او توفرون و مکالمه الکبیادس از رسائل افلاطون که ما به فارسی در آورده ایم نظر شود دیده خواهد شد که سقراط چگونه حریف را دست انداخته و بالاخره او را مستأصل و مجبور می ساخت که اقرار به نادانی خود نماید . اما آنچه استهزاء سقراطی نامیده اند در واقع طریقه ای بود که برای اثبات سهو و خطا و رفع شبهه از اذهان داشت بوسیله سئوال و جواب و مجادله و پس از آنکه خطای مخاطب را ظاهر می کرد باز به همان ترتیب مکالمه و سؤال و جواب را دنبال کرده به کشف حقیقت می کوشید و این قسمت دوم تعلیمات سقراط را مامائی نامیده اند زیر که او می گفت دانش ندارم و تعلیم نمی کنم من مانند مادرم فن مامائی دارم او کودکان را در زادن مدد می کرد من نفوس را یاری می کنم که زاده شوند یعنی به خود آیند و راه کسب معرفت را بیابند و براستی در این فن ماهر بود و مصاحبان خود را منقلب می نمود و کسانی که او را وجودی خطرناک شمرده در هلاکش پافشردند قدرت و تأثیر نفس او را درست دریافته بودند .

این فایل به همراه چکیده ، فهرست مطالب ، متن اصلی و منابع تحقیق با فرمتword  در اختیار شما قرار می‌گیرد

تعداد صفحات : 30

یونی شاپ


دانلود با لینک مستقیم


دانلود تحقیق در مورد سقراط و افلاطون و ارسطو

دانلود مقاله کامل درباره نظریه های افلاطون

اختصاصی از فی توو دانلود مقاله کامل درباره نظریه های افلاطون دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود مقاله کامل درباره نظریه های افلاطون


دانلود مقاله کامل درباره نظریه های افلاطون

 

 

 

 

 

 

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

فرمت فایل: Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

تعداد صفحه :34

 

بخشی از متن مقاله

چکیده ای از زندگی نامه:

افلاطون (427-347 ق.م) فرزند یکی از خانواده های سرآمد  آتن بود و توقع می رفت سیاستمدار شود. اما او مسحور سقراط شد و حکم مرگ او سخت بر دلش اثر نهاد. پس دنیای سیاست را واگذاشت تا رسالت اصلاحگری سقراط را پی گیرد.

در حدود 40 سالگی آکادمی را در آتن بنیان نهاد تا جوانانی که می بایست در آینده زمام امور شهر های یونان را در دست گیرند. از تحصیلات عالی بهره مند شوند. در  تقدیر افلاطون می توان گفت بسیاری از  فلاسفه او را به بزرگترین فلیسوف می دانستند و می دانند و حکیم سهروردی بنیان گذار حکمت اشراق برای او احترام خاصی قائل بوده و او را امام الحکمه و پیشوای حکمای اشراق می دانسته است.

آثار افلاطون

  • لاخس، خارمیدس- لوسیس، کریتون- ائوتوفرون، دفاعیه
  • پروتاگوراس، گورگیاس، منون
  • ضیافت و فایدون
  • جمهوری و فایدروس
  • تئایتتوس (حدود 367 ق.م )، پارمنیدس، تیمایوس
  • سوفسطایی و و سیاسی
  • فیلبوس و قوانین.

تعریفی از عالم مثل:

بجا و مفید است که اصطلاحاتی را که افلاطون به کار می برد ارزیابی کنیم.

نخست او از صور یا مثل (ایده یا ایدوس) سخن می گفت. این دو واژه در اصل معنایی نزدیک به «شکل» داشتند و درزمان افلاطون «ایده» به هیچ روی ربطی به «اندیشه» نداشت.

منظور افلاطون از مثل با تشبیهی که وی آن را برای اثبات مثل به کار برده است روشن می شود. غاری را در زیر زمین در نظر گیرید که در آن مردمانی را به بند کشیده،روی به دیوار و پشت  به دهانه ی غار نشانده اند این زندانیان  از دوره کودکی در آنجا بوده اند و پاهایشان چنان با زنجیر بسته شده که نه می توانند از جای خود بجنبند و نه سر خود را به چپ و راست بگردانند، بلکه ناچارند پیوسته رو به روی خود را تماشا کنند. در  بیرون از غار، به فاصله ای دور، آتشی افروخته است که پرتو آن به درون غار می تابد، میان اتش و زندانیان راهی مرتفع و دیواری کوتاه وجود دارد شبیه پرده ای که شعبده بازان میان خود و تماشاگران می آویزند تا از بالای آن هنر خود را نمایش دهند.

در آن سوی دیوار کسانی هستند که اشیا بسیاری، از جمله پیکره های انسان و حیوان را که از سنگ و چوب ساخته شده، به  این سو و آن سو می برند و همه ی آن اشیا از بالای دیوار پیداست. بعضی از آن افراد در حال آمدو شد با هم سخن می گویند و بعضی خاموشند.

مثل ما مثل آن زندانیان است که از خود و از یکدیگر جز سایه ای که در اثر آتش بیرونی از اشیاء به دیوار غار افکنده شده چیزی نمی بینند.

اگر بتوانند با هم صحبت کنند، موضوع گفتارشان چیزی جز سایه هایی که به دیوار نقش بسته نخواهد بود.

پس جز سایه ها به هیچ چیز دیگری باور ندارند.

اگر از  بند آزاد و از درد نادانی رهایی یابند و به سمت دهانه ی غار روانه شود و به روشنایی آتش بیرون نگاه کند طبعاً از این تغییر وضع آزرده می شود و اگر وادارش کنند که مستقیم در خود روشنایی بنگرد، چشمان او به دردی طاقت فرسا مبتلا خواهند شد و از روشنائی خواهند گریخت.

حال اگر کسی دست او را بگیرد و با زور از آن راه مرتفع و ناهموار به بیرون از غار بکشاند و به روشنائی آفتاب برساند، تردیدی نیست که به رنج می افتد و خشمگین می شود و می کوشد خود را نجات دهد.

پس باید چشمان او به تدریج به روشنائی خو کنند تا به دیدن اشیاء گوناگون توانا شوند نخست سایه ها و تصاویر اشخاص و اشیا را که در آب می افتد بهتر از چیزهای دیگر تمیز خواهد داد. در مرحله ی دوم، خود آدمیان و اشیا را خواهد دید. پس از آن به تماشای آسمان و ستارگان خواهد پرداخت، ولی آن ها را هنگام شب بهتر مشاهده می کند، زیرا دیدگانش به روشنایی ماه و ستارگان زودتر عادت خواهند کرد و حال آنکه روشنائی خورشید چشم های او را رنج می دهد.

سر انجام در مرحله ی چهارم، خواهد توانست خورشید را در عین پاکی و تنهائی مشاهده کند.

اگر زندان غار را با عالم محسوسات و پرتو آتشی را که به درون غار می تابد با نیروی خورشید تطبیق کنیم و اشیا بیرون و انسان های در حال رفت و آمد را به عالم مثل تطبیق دهیم و خارج شدن آدمی از غار و تماشای اشیا گوناگون در روی زمین را سیر و  صعود روح آدمی به عالم شناسایی بدانیم.

در پایان سیر و سلوک و پس از تحمل رنج های طاقت فرسا انسان مبدا همه ی مثل یعنی مثال نیک را می یابد.       تصویر غار

آیا برای هر چیزی صورتی (مثالی) هست؟

این معنا در مورد مفاهیمی اخلاقی مانند عدالت و شجاعت، مفاهیمی ریاضی چون تساوی و قلیلی مفاهیم دیگر چون زیبایی صدق می کند اما در مواردی که نا کامل بودن جزئیات چندان آشکار نیست و نمی توان مشخص کرد و به نظر عجیب و غریب می آید.

پارمیندس چهار طبقه از عیون خارجی را در نظر می گیرد و می پرسد که آیا هر یک از اینها صورتی دارند یا نه در مورد طبقه ی نخست یعنی شباهت ووحدت و کثرت سقراط کاملاً مطمئن است. و  در مورد طبقه ی دوم نیز، یعنی عدالت  زیبایی و نیکی  بهمچنین اما در مورد طبقه ی بعدی یعنی انسان، آتش و آب به تردید می افتد و سرانجام نمی تواند اذعان کند که برای چیزهایی مانند گِل و مو و کثافت صورتی وجود دارد

دلایل تردید او بیان نمی شود، اما احتمالا تردیدش مربوط به این است که افراد انسانی و افراد آتش همه به یکسان آتش و انسانند همچنانکه در ر ساله ی فایدون گفته می شود که همه ی ارواح به یکسان روح هستند.

پس در این موارد نمی توان درجه ی کمال قائل شد که صورت اوج و نهایت آن کمال باشد. و باز اندیشیدن  به موی کامل و گِل کامل به نظر احمقانه می آید.پس می بینیم که میان صورت در مقام کلیات و صورت در مقام کمال مطلوب رخنه ای می افتد.

یک مثال

مثالی که طرح شده است این است که یک شخص هم می تواند بلند و هم کوتاه باشد  اساسی را نادیده انگاشته است و آن  میان واژگان اسنادی ساده و واژگان نسبی یا اعتباری ست واژگانی مانند بلند و کوتاه و سبک  معنای مطلقی ندرند اما همواره یه یک مرجع قیاس اشاره دارند یک شخص یا بدین دلیل بلند خوانده  می شود که از شخص مورد قیاس دیگری بلند تر است یا  در قیاس با متوسط طول قامت انسان ها بلند است. اگر چنین مرجع قیاسی نباشد واژه  تهی  از معنا خواهد بود. این نشان می دهد که هیچ چیز در آن واحد هم بلند و هم کوتاه نیست. هر عین خارجی فقط نسبت به چیزهایی متفاوت دیگر چنین است .و مثلاً نمی توان گفت که فلان شخص در معنای مطلق هم بلند و هم کوتاه است و بنابراین تابع مستندات اصالتاً متضاد است و در نتیجه کاملاً واقعی نیست .

دانش و اعتقاد :

افلاطون تمایزی اساسی میان دو حالت شناختی متفاوت قائل بود .

این دو حالت را می توان دانش و اعتقاد (یا عقیده ) نامید .

آنچه ما می دانیم ( یعنی دانشی از آن داریم ) باید درست باشد ، اما آنچه بدان عقیده داریم ممکن است درست یا خطا باشد .

اما افلاطون همواره برای عقل سلیم ارزش قائل بود و سعی می کرد نظریه هایش را با آنچه بدیهی می نمود تطبیق دهد . بنابر این او این نظریه طبیعی را پذیرفت که دانش و اعتقاد ربط مستقیمی  به هم دارند .

  • جهان معقول

به قول خود افلاطون فلسفه ی وی ناشی از حکمت سقراط است. از همان سبک  استادش که مناظره  و محاضره بوده، پیروی کرده و حتی نام دیالکتیک (جدل)  را که به این روش اطلاق می شده برای فلسفه  به معنای دانش  اختیار کرده است در اولین رسالات افلاطون که اندیشه  های وی به روشی درخشان عرضه  میگردند، معمولا سقراط حکم سخن گوی اصلی را دارد و هم اوست  که نظریه ی مثل را برای طرف مقابل خود بازگو می کند. حاجت به توضیح نیست که خواننده نباید فریب این روش  خاص را که در واقع از مقوله ی صنایع ادبی ست بخورد. چون واضع نظریه ای مثل، افلاطون است نه سقراط و ارسطو این نکته را با صراحت تمام گفته است ولی در  واقع منشا و خاستگاه نظریه ی مثل افلاطون در واقع افکار و عقاید سقراط بوده و شاید شور و حرارتی که اندیشه های افلاطون را به سوی خیر راهبری کرده در اثر  فیض های شخصیتی  سترگ سقراط بوده است و تعظیم و تکریم  پارسایانه ای هم که افلاطون از استاد خود سقراط می کند نشانه ی قدر شناسی وی است.

همان طور که گفتیم ارسطو با صراحت و وضوح بسیار نوشته است که نظریه ی مثل ناشی از عقایدی ست  که سقراط درباره علم داشته و هم او می گوید که افلاطون از طرفی به عقاید کراتیل و هرقلیطوس دل بسته بود و این دو معتقد بودند که محسوسات در معرض جریان و تحرک دایم قرار دارند و به همین علت علم نمی تواند به آن ها دست یابد و آنها را بشناسد و از سوی دیگر تحت تاثیر معتقدات  سقراط  می پنداشت که موضوع علم، جوهر اشیا است. اما سقراط منحصرا  به اخلاقیات نظر داشت و صرفا در مسائل مربوط  به آن غور می کرد و حال آن که افلاطون با تعمق در امور طبیعت  دریافت که جوهر اشیا  به حکم ثبات می تواند موضوع علم قرار گیرد. موضوع علم متمایز از مواضیعی است که صرفا به حس در می آیند و فرار و گذر او مواجند. حقیقت شیئ ء را افلاطون مثال نامید و گفت که اشیا محسوس در جنب مثل  قرار دارند و اسمی که به آنها داده می شود  برحسب مثال آنهاست. چون اشیا به اعتبار  اینکه بهره ای از مثلند وجود دارند.

اما تایید این نکته که علم منحصرا به حقیقت و جوهر اشیا  تعلق می گیرد و جوهر  از  مقوله  معقولات است و همچنین تمایز تام حقیقت و جوهر از محسوسات، ذهن افلاطون را به  نظریه ای کشاند که موسوم به فرضیه تذکر است و اساس اندیشه اصیل افلاطون به شمار می آید افلاطون در زمانی که در جنوب ایتالیا می زیست با آیین فلسفی فیثاغوری آشنایی به هم زد  و تحت تاثیر آن  به تغییر و اصلاحاتی عمیق در فلسفه سقراط دست زد. و این معنا در رسالاتی که افلاطون از رساله منون به بعد آورده مشهود است. سقراط پنداشته بود که علم در روح انسانی به ودیعه نهاده شده و می توان بی کمک گرفتن از خارج این علم را از بطن ذهن  به بیرون کشید . افلاطون گفت اگرعلم در نهانخانه ذهن بشری پنهان شده، به این علت است که روح جاودانی ست و قبل از اینکه  انسان چشم بر جهان بگشاید و تولد یابد وجود داشته و در حیات آن جهانی بر همه جواهر معرفت تام داشته است. چون به این دنیا می آییم خاطراتی از زندگی آن جهانیان  در  ذهن می ماند و افزایش دانشمان در این جهان در واقع تذکر و به یاد آوردن تدریجی همان خاطرات است. خلاصه کلام آنکه  آنچه به آن علم می گوییم در واقع تذکر است . اما به نظر افلاطون این علم فطری آن طوری که سقراط می پنداشت محدود به اخلاقیات و شناخت  نیکویی نیست و ریاضیات هم در آن  محلی و موقعی دارند در این مورد  تاثیر افکار حکمای فیثاغوری از یک سو نظرات مردی به نام تئودور از اهالی سیرن که عالم هندسه بوده و افلاطون در سفری که از مصر به ایتالیا کرده بود. زمستان را نزد او گذرانده بود از سوی دیگر خوب محسوس است. در رساله منون افلاطون را می بینیم که برای اثبات نظر خود در باب تذکر متوسل به آوردن مثالی از علم هندسه می شود بدین قرار که سقراط را دست اندر کار بیرون کشیدن یکی از قضایای هندسه از ذهن یک غلام زرخرید میکند و آن  قضیه بدین قرار است که: وقتی مساحت مربع A دو برابر مساحت مربع B باشد قطر مربع  B ضلع مربع A است، چون این مطلب را فهمیدیم  ناگزیر از پذیرفتن این حقیقت می شویم که این غلام قبل از شروع زندگی این جهانی خود به این قضیه علم داشته است و این مثال را می توان تعمین داد روح انسان در جهان آسمانی می زیسته و از آن متلذّذ می گشته، علم کاملی که انسان در زندگی  این جهانیش دارد در واقع خاطره ای از آن جهان است.

بر این پایه می بینیم که جوهر واقعیتی است فوق حس، یعنی بوسیله حواس  نمی توان بر آن معرفت پیدا کرد و روح انسانی در آن زمان  که فارغ از قیود جسم بوده بر جواهر اشراف داشته است جوهر ماهیت غیرمادی دارد و نمونه بارز آن اعدادو اشکال هندسیند که ما بازایی در عالم ماده و طبیعت ندارند. در زمینه اخلاقیات   حقیقت و زیبایی و خیر موضوع علم است، یعنی آن کمال اخلاقی که سقراط  زندگی انسانی را متعلق بدان شمرد حقیقت واقعی دارد. در عرصه ریاضیات تا آنجا که مولود ژرفنگریهای نظری است حقیقت مقدار و حقیقت تساوی موضوع علم است خلاصه کلام آن که واقعیت از آن این جواهر است و گرنه واقعیات محسوس حقیقتاً واقعیت ندارند و از مقوله عوارض و ظواهرند و آدمی در حیات آن جهانی به سیر و تامل  در همین حقایق مشغول بوده است افلاطون در  رساله موسوم به فیدون همین معنا را به طرزی شاعرانه آورده و می گوید روح، پر و بال زنان اوج گیرد و به آسمان لاجوردی صعود می کند و در آن سوی آسمان، مرغزاری با شکوه را گسترده می یابد و در آن جای ذرات را نظاره می کند و از منظر آن متلذذ می گردد. به محض اینکه روح به جهان محسوسات فرود آمد، کمال و جلالی را که در آن دنیا مشاهده کرده بود به خاطر می آورد و در معرفتی که بر محسوسات پیدا می کند آن خاطره مدخلیت دارد و این نکته را افلاطون در  رساله فیدون به اثبات رسانیده است اما چون ما چیزهایی به ظاهر مادی را می بینیم و حکم به عدم تساوی کامل آنها می کنیم معلوم می شود که ما قبلا خود تساوی را که همان جوهر تساوی باشد دیده ایم و آن را معیار قرار می دهیم و چیزهای مساوی را با آن مقایسه می کنیم. پس اگر از هنگامی که به دنیا آمده ایم به وسیله حواس پنجگانه مان چیزهای مساوی با هم را دریافته ایم، ناگزیر قبل از ولادتمان جوهرتساوی یا برابری فی حد ذاته را دانسته بوده ایم . پس برای ادراک چیزهای محسوس ناگزیر از معرفت یافتن بر جوهر ماورای حسی آن هستیم و این معرفت همان معرفتی است که روح پیش از آن که به قالب جسم در آید، از آن برخوردار بوده است.

متن کامل را می توانید بعد از پرداخت آنلاین ، آنی دانلود نمائید، چون فقط تکه هایی از متن به صورت نمونه در این صفحه درج شده است.

/images/spilit.png

دانلود فایل 


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله کامل درباره نظریه های افلاطون

دانلود مقاله کامل درباره افلاطون

اختصاصی از فی توو دانلود مقاله کامل درباره افلاطون دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود مقاله کامل درباره افلاطون


دانلود مقاله کامل درباره افلاطون

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه: 21

 

مقدمه

افلاطون، مایه تباهی فلسلفه بود یا [دستِ کم] شماری از متفکران مدرن، چنین تصوری را در ما برمی انگیزند. نیچه و هایدگر، هر دو، بر این باورند که فلسفه، هیچ گاه از الطاف و عنایات سقراط و افلاطون، در قرن پنجم پیش از میلاد، بهبودی حاصل نکرد. کم تر از دو سده قبل، فلسفه به جریان افتاده بود و، از جهات بسیار، به زحمت قدم های اول را برداشته بود. اما در اینجا [یعنی در قرن پنجم پیش از میلاد] بود که از قرار معلوم، راه خطا را در پیش گرفت.

سقراط هیچ نوشته ای از خود به جا نگذاشت. منبع اصلی اطلاعات ما از او، شخصیتی نیمه تاریخی است که در مکالمات افلاطون ظاهر می شود. غالباً دشوار است تشخیص دهیم که چه وقت این شخصیت، در حال بیان اندیشه هایی است که خودِ سقراط اظهار داشته است یا صرفاً در مقام سخنگوی افلاطون، نقش بازی می کند. در هر دو حال، این سیما، از بیخ و بن، متفاوت بود با فیلسوفانی که پیش از او به سر می بردند (و اکنون، نزد عموم، به پیش – سقراطیان شهرت دارند.)

بنابراین چگونه سقراط و افلاطون، فلسفه را، پیش از آنکه، چنان که باید و شاید، آغاز شده باشد، به تباهی کشاندند؟ ظاهراً خطای ایشان، این بود که فلسفه را امری عقلانی تلقی کردند. ورود تحلیل و برهان استدلالی، همه چیز را ویران کرد.

اما این سنت گرانبهای پیش – سقراطی چه بود که ورود عقل، آن را درهم شکست؟ فیلسوفان پیش – سقراطی، شماری از اعجوبه های برجسته بودند که پرسش های ژرفی را، از هر سنخ، پیش می کشیدند: «واقعیت چیست؟»، «وجود چیست؟»، «باشنده چیست؟» بسیاری از این پرسش ها، تا به امروز نزد فیلسوفان بی پاسخ مانده است (این واقعیت، آن دسته از فیلسوفان مدرن را نیز شامل می شود که با ادعای اینکه اساساً چنین پرسش هایی را نمی شود پاسخ داد، اصلاً وارد بازی نمی شوند.)

فیثاغورس، به مراتب جالب ترین (و عجیب ترین) فیلسوفِ پیش – سقراطی بود. امروزه فیثاغورس، بیش از هر چیز به خاطر قضیه ای که به نام اوست یعنی این قضیه که مجموع مجذور دو ضلع مثلث قائم الزاویه برابر است با مجذور وتر آن مثلث – در یادها مانده است. قرن هاست که این قضیه، برای عدة زیادی از مردم، اولین استنباط صحیح ریاضی شان را میسر کرده است: اینکه هیچ گاه از ریاضیات سر در نخواهند آورد! فیثاغورس بود که عمیق ترین تأثیر را بر افلاطون به جا نهاد و برای پیدا کردن سرچشمه بسیاری از اندیشه های افلاطون، می بایست به سراغ او برویم.

فیثاغورس، تنها فیلسوف نبود. او علاوه بر این، توفیق یافت که نقش های پیشوای دینی، ریاضی دان، عارف و مشاور رژیم غذایی را نیز یکجا در شخص خویش جمع کند. مقدر بود که این شاهکار دشوار فکری، تأثیر پایدار خود را بر اندیشه های فلسفی او به جا بگذارد.

فیثاغورس در حوالی سال 580 پیش از میلاد، در [جزیرة] ساموس، دیده به جهان گشود؛ ولی از دست استبداد محلی، راه گریز را در پیش گرفت تا مکتب دینی و فلسفی و ریاضی و پرهیزیِ خود را در کروتون، مستعمره ای یونانی در جنوب ایتالیا، برپا سازد. در آنجا او فهرست بلند بالایی از قوانین را برای شاگردان و مریدان و عارفان و خوراک شناسانش صادر کرد. آنان، در کنار تحریم های دیگر، صراحتاً منع شده بودند از اینکه لوبیا یا دل بخورند، قبل از همه قرص نان را خرد کنند یا بگذارند پرستوها در سقف خانه هایشان آشیانه بسازند. به علاوه، تحت هیچ شرایطی، هیچ یک از آنها نمی بایست گوشت سگ خویش را بخورد. به گفتة ارسطو، فیثاغورس همچنین فرصت یافت که چند معجزه انجام دهد؛ هر چند برخلاف معمول، ارسطو جزئیاتی دربارة آنها به دست نمی دهد. به نظر برتراند راسل، فیثاغورس «ترکیبی از اینشتین و خانم اِدی» (بنیانگذار [کلیسای] علم مسیحی) بود.

افسوس که سلسلة عظیمِ صلاحیت هایی که فیثاغورس از آنها برخوردار بود، نتوانست شهروندان کروتون را تحت تأثیر قرار دهد. سرانجام آنان از همة این تعالیم خسته شدند و فیثاغورس مجبور شد بار دیگر، راه گریز را در پیش بگیرد. او در شهر متاپونتو [متاپونتیون / متاپونتوم] قدم آهسته کرد و ساکن شد و در همان جا، در حدود سال 500 پیش از میلاد، چشم از جهان فرو بست. تعالیم فیثاغورس به مدت صد سال دیگر یا در همین حدود، در اوج شکوفایی و رونق بود و به دست مریدانِ عارف و ریاضی دان وی، در سرتاسر جنوب ایتالیا و یونان، انتشار پیدا کرد. به این ترتیب، افلاطون امکان آن را یافت که با فیثاغورس آشنا شود.

فیثاغورس نیز، به مانند سقراط، جانب احتیاط را نگاه داشت و چیزی ننوشت. تعالیم وی، تنها از طریق شاگردانش به دست ما رسیده است. اکنون برای ما روشن شده است که شاگردان فیثاغورس، باعث و بانی بخش اعظمی از لباس چهل تکة تفکر، آداب و رسوم، ریاضیات، فلسفه و اندیشه های عجیب و غریبی هستند که امروزه برچسب «مکتب فیثاغورس» بر آن خورده است. در واقع، قضیة مشهور فیثاغورس در باب مجذور وتر، به احتمال قریب به یقین، به دست خودِ فیثاغورس کشف نشده است. (این حرف به معنای آن است که خود فیثاغورس هم قضیة فیثاغورس را نمی فهمید، و این برای کسانی که ریاضی دان نیستند، اسباب دلگرمی و امیدبخش است!)

افلاطون عمیقاً تحت تأثیر این گفتة مشهور فیثاغورس قرار گرفت که «همه چیز عدد است». این سخن، کلید تفکر فلسفی محض فیثاغورس است که به همان میزان که تأثیرگذار بود، عمیق هم بود. فیثاغورس عقیده داشت که فراسوی جهان مغشوش نمودها، جهانی دیگر یعنی جهان تجریدی و هماهنگ اعداد قرار دارد. در واقع، تصور او از عدد به آنچه که ما «صورت» (یا «شکل») می نامیم، نزدیک تر است. [به نظر فیثاغورس] اشیای مادی از ماده ساخته نشده اند؛ بلکه اجزای نهایی آنها صور – اَشکال و ساختارها – هستند و این اشیا از صور یا اَشکال به وجود آمده اند. جهان مثالی عدد (یا صور) سرشار از هماهنگی و واقعی تر از جهانِ به اصطلاح واقعی است. کشف ارتباط میان عدد و هارمونی موسیقایی، حاصل کار فیثاغورس یا فیثاغورسیان بود. در پرتو این اکتشاف، نظریة فیثاغورس در باب صور (یا عدد) چندان دور از واقع به نظر نمی رسد؛ درست همان که در پرتو فیزیک پدیده های درون اتم، که به جای تکیه بر تعاریف جوهری، به راحتی به عدد و اوصاف مربوط به شکل و صورت متوسل می شود، چنین نظریه ای آن قدرها هم از واقعیت به دور نیست.

این گونه تفکر غیر جوهری، یکی از ویژگی های معمولِ اندیشه ورزی در دورة پیش – سقراطی بود. برای مثال، هراکلیتوس، مرید فیثاغورس [؟]، اعتقاد داشت که همه چیز در سیلانِ دائم است. او اعلام کرد که «هیچ کس در یک رودخانه دو بار پا نمی گذارد.» با این همه، شگفت اینجاست که این سخن، که از وقوع تفکر دموکریتوس، دیگر فیلسوف پیش – سقراطی، خبر می دهد، نشان از دور شدن از [اندیشه] «صورت ناب» دارد. دموکریتوس بر این نظر پا فشرد که جهان از اتم ها ساخته شده است. او در حقیقت، بیش از دو هزار سال قبل از آنکه دانشمندان امروزی حکم دهند که چه بسا حق با اوست، به چنین نتیجه ای رسید. همچنین فیلسوفان همان اندازه وقت صرف کردند تا به همان نتیجه ای برسند که کسنوفانس ایونیایی، فیلسوف پیش – سقراطی، رسیده بود. او بدون پرده پوشی اعلام کرد که: «هیچ کس حقیقت را دربارة خدایان و هر چیز دیگر نمی داند و هرگز نخواهد دانست؛ زیرا اگر هم اتفاق افتد و کسی بخت یار شود و حقیقت تام و تمام را بر زبان آورد، خود از آن بی خبر خواهد بود.» این سخن، به طرزی غریب، شباهت دارد به اندیشه هایی که ویتگنشتاین، در قرن بیستم، اظهار داشته است.

چنین بود سنت فلسفی پر بار و متنوعی که افلاطون در آن پرورش یافت.

زندگی و آثار افلاطون

افلاطون کشتی گیری نام آور بود و نامی که ما امروز او را به آن می شناسیم، لقبی است که در میدان مسابقه به او داده شده بود. واژة افلاطون یعنی پهن یا صاف و احتمالاً در این مورد، معنای اول مورد نظر بود که به شانه های [پهن] افلاطون (یا آن طور که پاره ای از منابع تأکید می کنند، به پیشانی او) اشاره داشت. افلاطون به هنگام تولد در سال 428 پیش از میلاد، آریستوکلس نام گرفته بود. او در آتن یا در جزیرة اگینا، که درست در دوازده مایلی ساحل آتن در خلیج سارونیک واقع است، دیده به جهان گشود. افلاطون در یکی از خانواده های بزرگ اهل سیاست آتن، چشم باز کرده بود. پدر او، آریستون، از تبار کدروس، آخرین پادشاه آتن، و مادرش از نسل سولون، قانونگذار بزرگ آتنی، بود.

مثل همة کسانی که عضوی زرنگ از خانواده های اهل سیاست هستند، اولین جاه طلبی ها و بلندپروازی های افلاطون، در زمینه های دیگری [به جز سیاست] جلوه گر شد. او دوبار در «بازی های تنگه»، جایزة کُشتی را از آن خود کرد اما از قرار معلوم، هرگز در بازی های المپیک در المپیا، جایزه ای به دست نیاورد. در عوض، افلاطون دست به کار شد تا یک شاعر بزرگ تراژدی نویس شود؛ ولی نتوانست در هیچ یک از مسابقات مهم، نظر داوران را به خود جلب کند. پس از ناکامی در به دست آوردن نشان طلای مسابقات المپیک، یا کسب جایزه ای که در یونان باستان، همسنگ جایزة نوبل [در دنیای امروز] بود، کم و بیش رضایت داد که صرفاً یک دولتمرد شود. سپس به عنوان آخرین عیاشی دورة جوانی، تصمیم گرفت که شانس خود را در فلسفه امتحان کند، و به راه افتاد تا به کلام سقراط گوش بسپارد.

این فقط قسمتی از متن مقاله است . جهت دریافت کل متن مقاله ، لطفا آن را خریداری نمایید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله کامل درباره افلاطون

دانلود تحقیق کامل درمورد افلاطون

اختصاصی از فی توو دانلود تحقیق کامل درمورد افلاطون دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

دانلود تحقیق کامل درمورد افلاطون


دانلود تحقیق کامل درمورد افلاطون

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه: 21

 

مقدمه

افلاطون، مایه تباهی فلسلفه بود یا [دستِ کم] شماری از متفکران مدرن، چنین تصوری را در ما برمی انگیزند. نیچه و هایدگر، هر دو، بر این باورند که فلسفه، هیچ گاه از الطاف و عنایات سقراط و افلاطون، در قرن پنجم پیش از میلاد، بهبودی حاصل نکرد. کم تر از دو سده قبل، فلسفه به جریان افتاده بود و، از جهات بسیار، به زحمت قدم های اول را برداشته بود. اما در اینجا [یعنی در قرن پنجم پیش از میلاد] بود که از قرار معلوم، راه خطا را در پیش گرفت.

سقراط هیچ نوشته ای از خود به جا نگذاشت. منبع اصلی اطلاعات ما از او، شخصیتی نیمه تاریخی است که در مکالمات افلاطون ظاهر می شود. غالباً دشوار است تشخیص دهیم که چه وقت این شخصیت، در حال بیان اندیشه هایی است که خودِ سقراط اظهار داشته است یا صرفاً در مقام سخنگوی افلاطون، نقش بازی می کند. در هر دو حال، این سیما، از بیخ و بن، متفاوت بود با فیلسوفانی که پیش از او به سر می بردند (و اکنون، نزد عموم، به پیش – سقراطیان شهرت دارند.)

بنابراین چگونه سقراط و افلاطون، فلسفه را، پیش از آنکه، چنان که باید و شاید، آغاز شده باشد، به تباهی کشاندند؟ ظاهراً خطای ایشان، این بود که فلسفه را امری عقلانی تلقی کردند. ورود تحلیل و برهان استدلالی، همه چیز را ویران کرد.

اما این سنت گرانبهای پیش – سقراطی چه بود که ورود عقل، آن را درهم شکست؟ فیلسوفان پیش – سقراطی، شماری از اعجوبه های برجسته بودند که پرسش های ژرفی را، از هر سنخ، پیش می کشیدند: «واقعیت چیست؟»، «وجود چیست؟»، «باشنده چیست؟» بسیاری از این پرسش ها، تا به امروز نزد فیلسوفان بی پاسخ مانده است (این واقعیت، آن دسته از فیلسوفان مدرن را نیز شامل می شود که با ادعای اینکه اساساً چنین پرسش هایی را نمی شود پاسخ داد، اصلاً وارد بازی نمی شوند.)

فیثاغورس، به مراتب جالب ترین (و عجیب ترین) فیلسوفِ پیش – سقراطی بود. امروزه فیثاغورس، بیش از هر چیز به خاطر قضیه ای که به نام اوست یعنی این قضیه که مجموع مجذور دو ضلع مثلث قائم الزاویه برابر است با مجذور وتر آن مثلث – در یادها مانده است. قرن هاست که این قضیه، برای عدة زیادی از مردم، اولین استنباط صحیح ریاضی شان را میسر کرده است: اینکه هیچ گاه از ریاضیات سر در نخواهند آورد! فیثاغورس بود که عمیق ترین تأثیر را بر افلاطون به جا نهاد و برای پیدا کردن سرچشمه بسیاری از اندیشه های افلاطون، می بایست به سراغ او برویم.

فیثاغورس، تنها فیلسوف نبود. او علاوه بر این، توفیق یافت که نقش های پیشوای دینی، ریاضی دان، عارف و مشاور رژیم غذایی را نیز یکجا در شخص خویش جمع کند. مقدر بود که این شاهکار دشوار فکری، تأثیر پایدار خود را بر اندیشه های فلسفی او به جا بگذارد.

فیثاغورس در حوالی سال 580 پیش از میلاد، در [جزیرة] ساموس، دیده به جهان گشود؛ ولی از دست استبداد محلی، راه گریز را در پیش گرفت تا مکتب دینی و فلسفی و ریاضی و پرهیزیِ خود را در کروتون، مستعمره ای یونانی در جنوب ایتالیا، برپا سازد. در آنجا او فهرست بلند بالایی از قوانین را برای شاگردان و مریدان و عارفان و خوراک شناسانش صادر کرد. آنان، در کنار تحریم های دیگر، صراحتاً منع شده بودند از اینکه لوبیا یا دل بخورند، قبل از همه قرص نان را خرد کنند یا بگذارند پرستوها در سقف خانه هایشان آشیانه بسازند. به علاوه، تحت هیچ شرایطی، هیچ یک از آنها نمی بایست گوشت سگ خویش را بخورد. به گفتة ارسطو، فیثاغورس همچنین فرصت یافت که چند معجزه انجام دهد؛ هر چند برخلاف معمول، ارسطو جزئیاتی دربارة آنها به دست نمی دهد. به نظر برتراند راسل، فیثاغورس «ترکیبی از اینشتین و خانم اِدی» (بنیانگذار [کلیسای] علم مسیحی) بود.

افسوس که سلسلة عظیمِ صلاحیت هایی که فیثاغورس از آنها برخوردار بود، نتوانست شهروندان کروتون را تحت تأثیر قرار دهد. سرانجام آنان از همة این تعالیم خسته شدند و فیثاغورس مجبور شد بار دیگر، راه گریز را در پیش بگیرد. او در شهر متاپونتو [متاپونتیون / متاپونتوم] قدم آهسته کرد و ساکن شد و در همان جا، در حدود سال 500 پیش از میلاد، چشم از جهان فرو بست. تعالیم فیثاغورس به مدت صد سال دیگر یا در همین حدود، در اوج شکوفایی و رونق بود و به دست مریدانِ عارف و ریاضی دان وی، در سرتاسر جنوب ایتالیا و یونان، انتشار پیدا کرد. به این ترتیب، افلاطون امکان آن را یافت که با فیثاغورس آشنا شود.

فیثاغورس نیز، به مانند سقراط، جانب احتیاط را نگاه داشت و چیزی ننوشت. تعالیم وی، تنها از طریق شاگردانش به دست ما رسیده است. اکنون برای ما روشن شده است که شاگردان فیثاغورس، باعث و بانی بخش اعظمی از لباس چهل تکة تفکر، آداب و رسوم، ریاضیات، فلسفه و اندیشه های عجیب و غریبی هستند که امروزه برچسب «مکتب فیثاغورس» بر آن خورده است. در واقع، قضیة مشهور فیثاغورس در باب مجذور وتر، به احتمال قریب به یقین، به دست خودِ فیثاغورس کشف نشده است. (این حرف به معنای آن است که خود فیثاغورس هم قضیة فیثاغورس را نمی فهمید، و این برای کسانی که ریاضی دان نیستند، اسباب دلگرمی و امیدبخش است!)

افلاطون عمیقاً تحت تأثیر این گفتة مشهور فیثاغورس قرار گرفت که «همه چیز عدد است». این سخن، کلید تفکر فلسفی محض فیثاغورس است که به همان میزان که تأثیرگذار بود، عمیق هم بود. فیثاغورس عقیده داشت که فراسوی جهان مغشوش نمودها، جهانی دیگر یعنی جهان تجریدی و هماهنگ اعداد قرار دارد. در واقع، تصور او از عدد به آنچه که ما «صورت» (یا «شکل») می نامیم، نزدیک تر است. [به نظر فیثاغورس] اشیای مادی از ماده ساخته نشده اند؛ بلکه اجزای نهایی آنها صور – اَشکال و ساختارها – هستند و این اشیا از صور یا اَشکال به وجود آمده اند. جهان مثالی عدد (یا صور) سرشار از هماهنگی و واقعی تر از جهانِ به اصطلاح واقعی است. کشف ارتباط میان عدد و هارمونی موسیقایی، حاصل کار فیثاغورس یا فیثاغورسیان بود. در پرتو این اکتشاف، نظریة فیثاغورس در باب صور (یا عدد) چندان دور از واقع به نظر نمی رسد؛ درست همان که در پرتو فیزیک پدیده های درون اتم، که به جای تکیه بر تعاریف جوهری، به راحتی به عدد و اوصاف مربوط به شکل و صورت متوسل می شود، چنین نظریه ای آن قدرها هم از واقعیت به دور نیست.

این گونه تفکر غیر جوهری، یکی از ویژگی های معمولِ اندیشه ورزی در دورة پیش – سقراطی بود. برای مثال، هراکلیتوس، مرید فیثاغورس [؟]، اعتقاد داشت که همه چیز در سیلانِ دائم است. او اعلام کرد که «هیچ کس در یک رودخانه دو بار پا نمی گذارد.» با این همه، شگفت اینجاست که این سخن، که از وقوع تفکر دموکریتوس، دیگر فیلسوف پیش – سقراطی، خبر می دهد، نشان از دور شدن از [اندیشه] «صورت ناب» دارد. دموکریتوس بر این نظر پا فشرد که جهان از اتم ها ساخته شده است. او در حقیقت، بیش از دو هزار سال قبل از آنکه دانشمندان امروزی حکم دهند که چه بسا حق با اوست، به چنین نتیجه ای رسید. همچنین فیلسوفان همان اندازه وقت صرف کردند تا به همان نتیجه ای برسند که کسنوفانس ایونیایی، فیلسوف پیش – سقراطی، رسیده بود. او بدون پرده پوشی اعلام کرد که: «هیچ کس حقیقت را دربارة خدایان و هر چیز دیگر نمی داند و هرگز نخواهد دانست؛ زیرا اگر هم اتفاق افتد و کسی بخت یار شود و حقیقت تام و تمام را بر زبان آورد، خود از آن بی خبر خواهد بود.» این سخن، به طرزی غریب، شباهت دارد به اندیشه هایی که ویتگنشتاین، در قرن بیستم، اظهار داشته است.

چنین بود سنت فلسفی پر بار و متنوعی که افلاطون در آن پرورش یافت.

زندگی و آثار افلاطون

افلاطون کشتی گیری نام آور بود و نامی که ما امروز او را به آن می شناسیم، لقبی است که در میدان مسابقه به او داده شده بود. واژة افلاطون یعنی پهن یا صاف و احتمالاً در این مورد، معنای اول مورد نظر بود که به شانه های [پهن] افلاطون (یا آن طور که پاره ای از منابع تأکید می کنند، به پیشانی او) اشاره داشت. افلاطون به هنگام تولد در سال 428 پیش از میلاد، آریستوکلس نام گرفته بود. او در آتن یا در جزیرة اگینا، که درست در دوازده مایلی ساحل آتن در خلیج سارونیک واقع است، دیده به جهان گشود. افلاطون در یکی از خانواده های بزرگ اهل سیاست آتن، چشم باز کرده بود. پدر او، آریستون، از تبار کدروس، آخرین پادشاه آتن، و مادرش از نسل سولون، قانونگذار بزرگ آتنی، بود.

مثل همة کسانی که عضوی زرنگ از خانواده های اهل سیاست هستند، اولین جاه طلبی ها و بلندپروازی های افلاطون، در زمینه های دیگری [به جز سیاست] جلوه گر شد. او دوبار در «بازی های تنگه»، جایزة کُشتی را از آن خود کرد اما از قرار معلوم، هرگز در بازی های المپیک در المپیا، جایزه ای به دست نیاورد. در عوض، افلاطون دست به کار شد تا یک شاعر بزرگ تراژدی نویس شود؛ ولی نتوانست در هیچ یک از مسابقات مهم، نظر داوران را به خود جلب کند. پس از ناکامی در به دست آوردن نشان طلای مسابقات المپیک، یا کسب جایزه ای که در یونان باستان، همسنگ جایزة نوبل [در دنیای امروز] بود، کم و بیش رضایت داد که صرفاً یک دولتمرد شود. سپس به عنوان آخرین عیاشی دورة جوانی، تصمیم گرفت که شانس خود را در فلسفه امتحان کند، و به راه افتاد تا به کلام سقراط گوش بسپارد.

این فقط قسمتی از متن مقاله است . جهت دریافت کل متن مقاله ، لطفا آن را خریداری نمایید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود تحقیق کامل درمورد افلاطون

مقاله در مورد ارسطو- افلاطون

اختصاصی از فی توو مقاله در مورد ارسطو- افلاطون دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

مقاله در مورد ارسطو- افلاطون


مقاله در مورد ارسطو- افلاطون

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

  

تعداد صفحه:34

 

  

 فهرست مطالب

 

 زندگی و آثار افلاطون

مقدمه

زندگی و آثار ارسطو

مقدمه

افلاطون، مایه تباهی فلسلفه بود یا [دستِ کم] شماری از متفکران مدرن، چنین تصوری را در ما برمی انگیزند. نیچه و هایدگر، هر دو، بر این باورند که فلسفه، هیچ گاه از الطاف و عنایات سقراط و افلاطون، در قرن پنجم پیش از میلاد، بهبودی حاصل نکرد. کم تر از دو سده قبل، فلسفه به جریان افتاده بود و، از جهات بسیار، به زحمت قدم های اول را برداشته بود. اما در اینجا [یعنی در قرن پنجم پیش از میلاد] بود که از قرار معلوم، راه خطا را در پیش گرفت.

 

سقراط هیچ نوشته ای از خود به جا نگذاشت. منبع اصلی اطلاعات ما از او، شخصیتی نیمه تاریخی است که در مکالمات افلاطون ظاهر می شود. غالباً دشوار است تشخیص دهیم که چه وقت این شخصیت، در حال بیان اندیشه هایی است که خودِ سقراط اظهار داشته است یا صرفاً در مقام سخنگوی افلاطون، نقش بازی می کند. در هر دو حال، این سیما، از بیخ و بن، متفاوت بود با فیلسوفانی که پیش از او به سر می بردند (و اکنون، نزد عموم، به پیش – سقراطیان شهرت دارند.)

 

بنابراین چگونه سقراط و افلاطون، فلسفه را، پیش از آنکه، چنان که باید و شاید، آغاز شده باشد، به تباهی کشاندند؟ ظاهراً خطای ایشان، این بود که فلسفه را امری عقلانی تلقی کردند. ورود تحلیل و برهان استدلالی، همه چیز را ویران کرد.

 

اما این سنت گرانبهای پیش – سقراطی چه بود که ورود عقل، آن را درهم شکست؟ فیلسوفان پیش – سقراطی، شماری از اعجوبه های برجسته بودند که پرسش های ژرفی را، از هر سنخ، پیش می کشیدند: «واقعیت چیست؟»، «وجود چیست؟»، «باشنده چیست؟» بسیاری از این پرسش ها، تا به امروز نزد فیلسوفان بی پاسخ مانده است (این واقعیت، آن دسته از فیلسوفان مدرن را نیز شامل می شود که با ادعای اینکه اساساً چنین پرسش هایی را نمی شود پاسخ داد، اصلاً وارد بازی نمی شوند.)

 

فیثاغورس، به مراتب جالب ترین (و عجیب ترین) فیلسوفِ پیش – سقراطی بود. امروزه فیثاغورس، بیش از هر چیز به خاطر قضیه ای که به نام اوست یعنی این قضیه که مجموع مجذور دو ضلع مثلث قائم الزاویه برابر است با مجذور وتر آن مثلث – در یادها مانده است. قرن هاست که این قضیه، برای عدة زیادی از مردم، اولین استنباط صحیح ریاضی شان را میسر کرده است: اینکه هیچ گاه از ریاضیات سر در نخواهند آورد! فیثاغورس بود که عمیق ترین تأثیر را بر افلاطون به جا نهاد و برای پیدا کردن سرچشمه بسیاری از اندیشه های افلاطون، می بایست به سراغ او برویم.

 

فیثاغورس، تنها فیلسوف نبود. او علاوه بر این، توفیق یافت که نقش های پیشوای دینی، ریاضی دان، عارف و مشاور رژیم غذایی را نیز یکجا در شخص خویش جمع کند. مقدر بود که این شاهکار دشوار فکری، تأثیر پایدار خود را بر اندیشه های فلسفی او به جا بگذارد.

 

فیثاغورس در حوالی سال 580 پیش از میلاد، در [جزیرة] ساموس، دیده به جهان گشود؛ ولی از دست استبداد محلی، راه گریز را در پیش گرفت تا مکتب دینی و فلسفی و ریاضی و پرهیزیِ خود را در کروتون، مستعمره ای یونانی در جنوب ایتالیا، برپا سازد. در آنجا او فهرست بلند بالایی از قوانین را برای شاگردان و مریدان و عارفان و خوراک شناسانش صادر کرد. آنان، در کنار تحریم های دیگر، صراحتاً منع شده بودند از اینکه لوبیا یا دل بخورند، قبل از همه قرص نان را خرد کنند یا بگذارند پرستوها در سقف خانه هایشان آشیانه بسازند. به علاوه، تحت هیچ شرایطی، هیچ یک از آنها نمی بایست گوشت سگ خویش را بخورد. به گفتة ارسطو، فیثاغورس همچنین فرصت یافت که چند معجزه انجام دهد؛ هر چند برخلاف معمول، ارسطو جزئیاتی دربارة آنها به دست نمی دهد. به نظر برتراند راسل، فیثاغورس «ترکیبی از اینشتین و خانم اِدی» (بنیانگذار [کلیسای] علم مسیحی) بود.

 

افسوس که سلسلة عظیمِ صلاحیت هایی که فیثاغورس از آنها برخوردار بود، نتوانست شهروندان کروتون را تحت تأثیر قرار دهد. سرانجام آنان از همة این تعالیم خسته شدند و فیثاغورس مجبور شد بار دیگر، راه گریز را در پیش بگیرد. او در شهر متاپونتو [متاپونتیون / متاپونتوم] قدم آهسته کرد و ساکن شد و در همان جا، در حدود سال 500 پیش از میلاد، چشم از جهان فرو بست. تعالیم فیثاغورس به مدت صد سال دیگر یا در همین حدود، در اوج شکوفایی و رونق بود و به دست مریدانِ عارف و ریاضی دان وی، در سرتاسر جنوب ایتالیا و یونان، انتشار پیدا کرد. به این ترتیب، افلاطون امکان آن را یافت که با فیثاغورس آشنا شود.

 

 


دانلود با لینک مستقیم


مقاله در مورد ارسطو- افلاطون