فی توو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

فی توو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

دانلود مقاله روانشناسی و تربیت کودکان از نگاه پیامبر اسلام (ص)

اختصاصی از فی توو دانلود مقاله روانشناسی و تربیت کودکان از نگاه پیامبر اسلام (ص) دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

 

 

روانشناسی و تربیت کودکان از نگاه پیامبر اسلام (ص)

 


مدت یک قرن است که غرب تحقیقات دامنه دار و عمیقی پیرامون روان شناسی کودک به انجام رسانده است که به واقع، نتایج چشمگیری از آن پژوهش ها به دست آمده است؛ هرچند به بسیاری از پژوهش های آنان نمی توان به دیده اطمینان کامل نگریست. تا این زمان همچنان پیروان ژان پیاژه (زیست شناس، فیلسوف و روان شناس سوئیسی، متوفای 1980م. )، اسکینر، باندورا، کلارک هال، اریکسون و هاینزوانر، با یکدیگر نسبت به عقاید استادان خود اختلاف عقیده دارند. جمعی کودک را بزرگسالی کوچک (به تعبیر آنان: مینیاتور بزرگسال) و بعضی او را کاملاً متمایز با بزرگسال تعریف می کنند. عده ای او را متمایل به بدی، و برخی او را پاک سرشت می دانند.
در باره تربیت، تغذیه، رشد، عادت ها و رفتارهای کودک نیز نظریات متفاوت و متناقض بسیاری میان پژوهشگران وجود دارد که به واقع آدمی گاه در انتخاب نظریه درست میان آنان سرگردان می شود.
انبوه نتایج علمی که امروزیان بدان دست یافته اند در سایه آزمایش های سالیان متمادی، استفاده از فن آوری و استمداد از تجربیات گذشتگان است؛ با این حال پیوسته طرح ها و نظریات جدیدی به دست می آید که گاه به طور کامل، ناقض نظریات گذشته است. اما در صدها سال پیش که هیچ یک از این زمینه ها و امکانات پژوهشی وجود نداشته است، از سوی حضرت محمد امین(ص) نسبت به کودکان، گفتارها و رفتارهایی مشاهده شده است که امروزیان در ژرفای آن درمانده اند و فهم عمیقی از آن به دست نیاورده اند. معجزه حضرت محمد امین(ص) تنها آیات قرآن نبود. گفتار و رفتارش، همه معجزه بود. چه آن که معجزه پدیده ای است که بشر از ارائه نمونه آن ناتوان باشد.
در عقاید امروزیان متمدن و متفکر]؟[ چنین آمده است که: اگر کودکان، وحشی و پرخاشگرند باید آنان را رام و مطیع گردانید. زیرا آنان ماهیت حیوانی دارند و غرایز نقش اساسی در انگیزش رفتارشان دارد.
این در حالی است که ما بارها این جمله را از سخنان رسول اکرم(ص) شنیده یا خوانده ایم که: پنج چیز است که تا آستان مرگ آنها را ترک نمی کنم؛ یکی از آنها سلام کردن به کودکان است.
به راستی، ژرفای مفهوم این جمله را کدام متفکر روان شناس درک می کند؟ در افکار خردسالان چه می گذرد که حضرت امام صادق(ع) در پی نقل آنچه از رسول خدا(ص) فرا گرفته، می فرماید: احبوا الصبیان و ارحموهم و اذا وعدتمو هم ففو لهم فانهم لایرون الا انکم ترزقونهم؛ به کودکان محبت بورزید و مورد شفقت شان قرار دهید و هرگاه به آنان وعده ای دادید، وفا کنید. زیرا آنها شما را روزی دهنده خود می دانند4. در این رفتار رسول خدا(ص) چه حکمتی نهفته بوده است که همه روزه که صبحگاه از خواب برمی خاست، دست محبت به سر فرزندان خود می کشید ؟
در این نوشتار به طور گزیده به تشریح پاره ای از گفتارها و رفتارهای حضرت محمد(ص) در باره کودکان می پردازیم .
نامطمئن بودن نظریات رایج کنونی و سرمشق بودن رفتار پیامبر(ص) برای ما -به تصریح آیه-6 قرآن ما را بر آن می دارد که به فرموده ها و کردار حضرت رسول اکرم(ص) عمیق تر بنگریم و به واقع اعتقاد داشته باشیم که آنچه او به جای آورده -به فرض درستی روایت- فراتر از اکتشافات علمی امروزیان است. کوچک ترین عمل او در پی ارائه معیاری است که برای معاصران وی ناشناخته ماند و برخی تا این زمان نیز ناشناخته باقی مانده است. از آن نمونه، در جمله ای ساده از آن بزرگوار می خوانیم:
«اکرموا اولادکم و احسنوا آدابکم؛7 فرزندانتان را گرامی بدارید و با آداب و روش پسندیده با آنان رفتار کنید».
در نظر سطحی، این فرموده تنها سفارش به احترام کودکان و رفتار صحیح با آنان است. اما این که چه رفتاری در شأن کودک نیست تا از آن پرهیز شود، و چه روشی نادرست است تا نسبت به وی انجام نگیرد جای گفتگو است. آیا والدین و مربیان برای یافتن پاسخ صحیح این دو پرسش، خود نباید پیش تر پیرامون تربیت کودک آگاهی هایی به دست آورند، پدر ومادری که با آداب و روش صحیح زندگی ناآشنایند چگونه می توانند فرزندشان را با آداب درست تربیت کنند؟! آیا بوسیدن کودکان- دختر و پسر- تا چه سنی روا است؟ آیا از جا برخاستن در برابر بچه های کم سن بجا است یا نابجا؟ آیا تنبیه و کتک آنان تا چه میزان سفارش می شود؟ تفاوت گذاری میان آنان تا چه اندازه صحیح یا ناصحیح است؟ بازی کودک و «بازی با کودک» چه لزوم و فایده ای دارد؟
بنابراین، سفارش به گرامیداشت کودک، تاکید بر تاسیس بنیادی است که به خانواده ها آموزش دهد چگونه با فرزندانشان رفتار کنند. خانواده و مجالس خانوادگی، آموزش و پرورش، صدا و سیما و مراکز فرهنگی، هر یک بنیادی است که باید بدین مهم توجه کند .
از طرف دیگر باید مشخص شود که بی احترامی به کودک و ترک آموزش وی چه پیامدهایی دارد! اگر اطرافیانش با آداب و روش درست با او برخورد نکنند چه پیش خواهد آمد؟ کودک در هر حال بزرگ خواهد شد. اگر او در بزرگسالی دریابد که بسیاری از رفتارهای بزرگسالان با وی در کودکی، ناصحیح بوده است، نسبت به آنان چگونه خواهد اندیشید؟ آیا والدین چنین کودکی اکنون در بزرگسالی این کودک می توانند امیدوار باشند که وی آرای امروز آنان را بپذیرد و بدان عمل کند؟ چگونه بسیاری از والدین بدین امر توجه ندارند که یکی از علت های تمرد نوجوانان و جوانان، پی بردن آنان به اشتباه روش پدر و مادر در کودکی ایشان است !
به هر تحلیل، توجه رسول خدا(ص) به دنیای کودکان را در چندین جنبه می توان جستجو کرد:
.1 کوشش برای تولد فرزندان سالم
برخلاف عقیده بسیاری از نظریه پردازان که تربیت کودک را از شش ماهگی یا دو سالگی به بعد نتیجه بخش می دانند، تعالیم رسول خدا(ص) زمانی پیشتر از این را در تربیت کودک موثر می شمارد. نوزاد بیشتر صفات خوب و بد را از طریق ژن از پدر و مادر به ارث می برد. بنابراین، تربیت او نه از دوران حمل که پیش از ازدواج آغاز می شود.
دختر و پسری که پیش از ازدواج به اصول اخلاقی و دینی پایبند نباشند بسیار دشوار می توان امید داشت که فرزند آنان درستکار تربیت شود. البته سهم محیط تربیتی و عوامل و استثنائات روزگار را نادیده نمی انگاریم .
اگر تربیت کودک از شش ماهگی یادو سالگی آغاز می شود، این دستور رسول اکرم (ص) چه مفهومی می یابد که می فرماید: هر کس صاحب فرزندی شد در گوش راست کودکش اذان و در گوش چپ او اقامه بگوید تا از شر شیطان در امان باشد. امیر مومنان علی(ع) می فرماید: زمانی که دو پسرم حسن و حسین (ع) تولد یافتند، آن حضرت همین عمل را انجام داد و دستور فرمود تا در گوش آن ها سوره حمد و آیه الکرسی و آیه های سوره حشر و سوره اخلاص و ناس و فلق را بخوانند.
اگر کودک دو ماهه استعداد تربیت و پذیرش ندارد و مشاهدات و شنیده های او در درونش تاثیر نمی نهد به چه سبب رسول خدا(ص) می فرماید: هرگز مبادا که کودکی در گهواره، نظاره گر رفتار زناشویی زن و مرد باشد9. اگر در چنین موقعیت صدای زن و مرد را بشنود به راه رستگاری و ]پاکی و خیر[ قدم نمی نهد10.
به راستی، آیا سلامتی مادر در دوران حمل، تغذیه، ترس و نگرانی ها و نیز اعتیاد وی بر سلامتی روحی نوزاد اثر نمی گذارد؟! آنگاه چگونه می توان نوزاد ناسالم را درست تربیت کرد؟!
امام باقر(ع) می فرماید: در عصر رسول خدا(ص) مردی از انصار ]در مدینه[ به آن حضرت شکایت کرد که : همسرم دختر عموی من است و خانواده و اجداد ما همه سفید پوست هستیم و اینک او فرزندی به دنیا آورده که سیاه پوست و شبیه سیاهان حبشی است

 

 

فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد

تعداد صفحات این مقاله  11  صفحه

پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید


دانلود با لینک مستقیم


دانلود مقاله روانشناسی و تربیت کودکان از نگاه پیامبر اسلام (ص)

تحقیق در مورد توسعه در اسلام

اختصاصی از فی توو تحقیق در مورد توسعه در اسلام دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد توسعه در اسلام


تحقیق در مورد توسعه در اسلام

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

  

تعداد صفحه31

 

فهرست مطالب ندارد

 

نظر اسلام درباره توسعه

تعاریف غرب در مورد توسعه، و اشکالات آن را بیان نمایید؟ آیا در اسلام تعریف جامعى در مورد توسعه وجود دارد؟

lکلمه ى توسعه در زبان فارسى معادل development است. این واژه در زبان انگلیسى به معناى رشد کمىّ و افزایش مقدار است; به تعبیرى، رشد بادکنکى و افزایش کمیت و مقدار تولیدات و کالاها و خدمات و آنچه که موجب افزایش رفاه مادى بشر مى شود; به عبارت دیگر، توسعه در آغاز جلوه ى کمى داشته، ولى پس از گذشت حدود نیم قرن از مطرح شدن موضوع توسعه، خصوصاً دیدگاه هاى دو دهه ى اخیر، با توجه به بعضى حوایج بشر، توسعه را به صورت کیفى و انسان گرا لحاظ نموده اند.

در آغاز که توسعه مطرح شد، هر کشورى را که درآمد سرانه اش بالا بود، توسعه یافته مى شمردند; البته در آمد سرانه ى بالایى که هم چنان فزاینده بود، چون رشد و توسعه تفاوت دارند; رشد به معناى افزایش درآمد سرانه به صورت صرفاً کمى است ولى توسعه به این معناست که فزاینده بودن درآمد سرانه ى یک کشور با تحولى در زیرساخت هاى اقتصادى همراه است; به طورى که این فزاینده بودن در آمد سرانه، حالت مستمر پیدا مى کند.

به هر حال، در آغاز وجه مادى توسعه مدنظر بود; ولى در دو دهه ى اخیر به این نتیجه رسیدند که گاهى روى کرد یک جامعه به توسعه، داراى آثار و نتایج زیانبار اجتماعى، روانى و سیاسى خواهد بود; بنابراین، از جهت انسانى نیز به توسعه توجه شده است. و حتى توسعه اى مورد قبول قرار مى گیرد که علاوه بر افزایش درآمد سرانه و تحول در زیرساخت ها، با انسانى تر شدن زندگى، و تعمیم توزیع بهتر درآمد جامعه و گسترش رفاه فراگیر همراه باشد.

اگر بخواهیم با استفاده از منابع معرفت دینى در مورد توسعه نظر بدهیم، مناسب ترین واژه در این زمینه واژه ى عمران است که در قرآن و روایات نیز آمده است و آن را به عنوان یکى از اهداف خلقت انسان بر روى زمین معرفى کرده اند. خداوند در قرآن مجید از قول یکى از انبیا به قومش مى فرماید:
(هُوَ أَنْشَأَکُمْ مِنَ الْأَرْضِ وَ اسْتَعْمَرَکُمْ فِیها فَاسْتَغْفِرُوهُ);[1]

در این جا استعمار به آن معناى زشتى که در اثر کارکرد غرب پیدا کرده، نیست; بلکه کشانیدن به عمران و آبادانى است. همان گونه که در زبان فارسى به آبادى شهرها و در زبان عربى به عمران البلاد تعبیر مى کنیم. ابن خلدون، مفسر تاریخ، از آن به «علم العمران» تعبیر مى کند و مى توان آن را به جاى کلمه ى توسعه به کار برد و اعتقاد داشت که در آن علاوه بر معناى کمى جهات کیفى نیز نهفته است. خداوند انسان را در روى زمین آفرید تا زمین را آباد کند و آباد کردن زمین هم حدى ندارد; بلکه مى توان آباد و آبادتر شود. حضرت على(علیه السلام) در خطبه ى اول نهج البلاغه مى فرماید:
فأهبطه بعد التّوبه لیعمر أرضه بنسله; خداوند آدم را بر روى زمین فرود آورد تا زمین خدا را با نسل خودش آباد کند.

حضرت على(علیه السلام) در نامه اى به مالک اشتر، یکى از وظایف والى را عمران بلاد و آبادانى شهرها معرفى نموده اند. این معنا مى تواند واژه ى مناسبى به جاى توسعه باشد. مفهوم عمران یک مفهوم چند بعدى است، یک بُعد آن، بُعد مادى است; یعنى افزایش امکانات مادى زندگى، توسعه ى کشاورزى، دام دارى، صنعت و گسترش بهره بردارى از زمین به عنوان مسکن و گسترش تجارت، که این ها را به عنوان بُعد مادى توسعه مى گیریم. در مجموعه اى از روایات اهل بیت(علیهم السلام) کلمه ى عمران با استفاده از مبانى و مسائل دیگرى تحقق پیدا مى کند; یعنى عمران علاوه بر بُعد مادى، نتیجه ى یک حرکت اخلاقى، عاطفى و اجتماعى است.
(صلة الرحم تعمر الدیار و تزید فى الاعمار[2]);

از این روایت استفاده مى شود که حرکت اخلاقى و عاطفى، باعث فزونى عمر و آبادانى جامعه مى شود; نیز در اسلام، عمران یک پدیده ى صرفاً مادى و یک بعدى نیست. در روایت دیگرى از عبدالله بن عباس نقل شده است که رسول اکرم(صلى الله علیه وآله)از خداوند نقل مى کنند:
(بالقائم منکم أعمر أرضى بتسبیحى و تقدیسى و تهلیلى)[3]; به وسیله ى امام زمان(عج) من زمین را آباد مى کنم.
در این جا وجه دیگرى از عمران، یعنى جلوه ى معنوى عمران و ازدیاد امکانات مادى در اثر روى کرد معنوى نشان داده مى شود. خداوند در قرآن مى فرماید:
(وَ لَوْ أَنَّ أَهْلَ الْقُرى آمَنُوا وَ اتَّقَوْا لَفَتَحْنا عَلَیهِمْ بَرَکات مِنَ السَّماءِ وَ الْأَرْضِ وَ لکِنْ کَذَّبُوا.)[4]
این بیان کننده ى تأثیر یک بعد معنوى رفتار مردم است و نتیجه ى چنین رفتارى، یک حاصل مادى است; یعنى اگر ایمان داشته باشند، خداوند برکات مادى را بر آنها نازل مى کند; بنابراین عمران، یک حقیقت چند بعدى پیدا مى کند. غربى ها در تعریف توسعه، کم کم به این معنا نزدیک مى شوند; چون سخن از توسعه ى انسانى و امنیت خاطر و آرامش و رفع اضطراب دارند.

ما چگونه مى توانیم این مسائل را به تحقق برسانیم؟ با افزایش شکوه مادى، اضطراب از بین نمى رود; بلکه باید با روى کرد معنوى، عاطفى و اخلاقى همراه باشد، تا اضطراب از بین برود. دو بعد وجود انسان (بعد مادى و بعد معنوى) با هم حرکت رو به رشد داشته اند تا توسعه ى مدنظر اسلام تحقق پیدا کند. اگر ما بتوانیم عمران را به عنوان یک پدیده ى چند بعدى تعریف کنیم، تعریف توسعه از دیدگاه اسلام را بیان کرده ایم; در حالى که توسعه ى غربى یک توسعه ى تک بعدى است. هرچند در حال چند بعدى شدن هستند; اما آن چند بعد اسلام، در آن لحاظ نشده است.

آیا صرف بالا بودن تعداد شاغلین زن مى تواند ملاک توسعه باشد؟
یکى از ملاک هایى که براى توسعه یافتگى یک جامعه در نظر مى گیرند، میزان اشتغال بانوان است; در حالى که مى بینیم شغل هایى مورد محاسبه ى آمارى قرار گرفته اند که شایسته ى بانوان نیست. آیا صرف بالا بودن تعداد شاغلین زن مى تواند ملاک توسعه باشد؟

در غرب، در درآمد ملى، شغل زنان مورد توجه قرار مى گیرد; یعنى درآمد ملى آنها همراه با سایرین، درآمد ملى را تشکیل مى دهد; و احیاناً خانم ها به مشاغلى اشتغال پیدا مى کنند که با روح، فیزیولوژى و ساختار حیاتى آنها متناسب نیست.

طبعاً از نظر اسلام، اشتغال خانم ها به این گونه امور معنا ندارد; اما توصیه دارد به مشاغلى بپردازند که با روح، خلقت و قدرت آنها سازگار و متناسب باشد. در جامعه ى اسلامى، ارزش کار خانم ها در خانه کم تر از ارزش کار آنها در بیرون از خانه نیست و لزوماً اجبارى در کار کردن بیرون از خانه ندارند. در نظریه ى جدید دهه ى اخیر، اندیشمندان و متفکران غربى به این نتیجه رسیده اند که بازگشت خانم ها به خانه و تربیت فرزندان، فایده ى بیش ترى دارد. در خانواده اى که خانم خانواده در بیرون مشغول کار است ناگزیر باید هزینه هاى مادّى اضافى را متحمل شود; مثلاً چون خانم فرصت کافى براى درست کردن غذا ندارد، باید غذاى آماده از بیرون بخرند. از همه مهم تر، تربیت فرزندان است. آثار روانى تربیت فرزند، به مراقبت مستقیم مادر بستگى دارد; در غیر این صورت، فرزند مشکلات روانى سنگینى را متحمل مى شود; به عبارت دیگر، زیان هاى روانى اى که فرزند از این طریق متحمل مى شود، بسیار زیاد است و نیز موجب پیدایش ضایعات اجتماعى و استرس هایى در مادر و فرزند، در حین جدا شدن از هم دیگر مى شود.
جوامع غربى با تشویق و کشانیدن خانم ها به مشاغلى که نیازى به شرکت آنان ندارد متحمل این هزینه هاى اجتماعى مى شوند. اگر از بعد مادّى نیز در نظر بگیریم، حاصل کار یک خانم در داخل خانه با حاصل مادّى یک مرد در خارج از خانه، اگر برابر یا بیش تر نباشد، کم تر نخواهد بود و گاهى ارزش یک خانم در خانه بیش از آن چیزى است که در خارج از خانه از طریق اشتغال، کسب درآمد مى کند; به علاوه، ضایعات روحى و اجتماعى که بر این کار مترتب مى شود، بسیار زیادتر است. ما مخالف نیستیم که خانم ها با مشاغل متناسب با خودشان، حتّى در خارج از خانه مشغول به کار باشند. ما در مدارس دخترانه، در تشخیص و درمان بیمارى خانم ها، پرستارى از بانوان و بسیارى از مشاغل دیگر نیاز به حضور خانم ها داریم، و حتى اولویت این است که از خانم ها استفاده شود; تا از آثار اخلاقى و اجتماعى نامناسب جلوگیرى گردد. البته این باعث نمى شود که به تربیت فرزند و خانه نپردازد; بلکه اولویت با خانه و تربیت فرزند است; هم چنین این ها مانع توسعه نیست و حتى مى توان در چنین مواردى اقدام ناشایسته ى اخلاقى را ضد توسعه دانست. مى توان کار خانم ها را از نظر مادى ارزش یابى و در درآمد سرانه محاسبه نمود; بنابراین، چون چنین کارى میسر است; لذا لزومى ندارد که آنهارا در مشاغل خارج از خانه به کار بگیریم تا در درآمد سرانه منظور نماییم، یا درآمد ملى را بالا نشان دهیم.

غرب نیز، کم و بیش به این نتیجه رسیده است که اشتغال خانم ها به مشاغلى که متناسب با روحیه ى آنها نیست، موجب ضایعات زیادى مى شود و لذا نظریاتى مبنى بر بازگشت خانم ها به خانه و تربیت فرزند داده شده است.

نظر اسلام درباره ى کار و تلاش چیست؟ آیا محدودیتى براى آن قایل اند؟

در مورد کار و فعالیت اقتصادى بهتر است موضوع دنیاطلبى و تعارض آن با مبانى دینى ما و سازگارى آن با توسعه را جداگانه بحث کنیم. کار به عنوان یک عنصر مورد نیاز در توسعه قابل توجه است. اصولاً کار، اعم از کار جسمى و فکرى، براى دست یافتن به توسعه ضرورى است. اسلام مشوّق کار است. این مسئله را مى توان در روایات سیره ى معصومین(علیهم السلام)مشاهده نمود; به عنوان مثال، وقتى در کتاب هاى تاریخى و روایى، رفتار على(علیه السلام) را بررسى مى نماییم، از ایشان به عنوان یک عنصر پرکار و فعال در عرصه ى اقتصاد یاد مى شود. هم چنان که نقل است:
(أَنَّ أَمِیرَالمُؤْمِنِینَ(علیه السلام) أَعْتَقَ أَلْفَ مَمْلُوک مِنْ کَدِّیدِهِ);[5]امیرمؤمنان على(علیه السلام) با دست رنج خود، هزار برده خرید و آزاد کرد.

و نیز نقل است که شخصى هنگام صبح حضرت را در حالى که بارى بر روى دوش داشت مشاهده نمود. عرض کرد: چه چیزى حمل مى کنید؟ فرمود: (مِائَةُ أَلْفِ عَذْق إِنْ شَاءَ اللهُ);[6] صدهزار نخل; یعنى حضرت(علیه السلام)هسته هاى خرما را براى کاشتن حمل مى کردند. در روایت دارد که تمام هسته هایى که حضرت کاشتند، بارور شد. از این نوع کارها و کوشش ها از آن حضرت فراوان نقل شده است. از شخصى نقل است که یک روز صبح زود حضرت على(علیه السلام) وارد ملک خودشان شدند که من نگهبان آن بودم; حضرت(علیه السلام) کلنگ را برداشت و مشغول به حفر چاهى شد تا جایى که من فقط صداى نفس حضرت را مى شنیدم، لحظه اى بیرون آمدند و رفع خستگى نمودند، سپس ادامه دادند تا آن که آب مانند گردن شتر، از چاه بیرون زد; حضرت فرمودند: قلم و کاغذ بیاور، و نوشتند: این را در راه خدا براى فقرا وقف نمودم. روحیه ى کار و تلاش و رنج و زحمت در همه ى ائمه(علیهم السلام)بوده است. از امام صادق(علیه السلام) سؤال شد که شما چگونه در باغ خودتان کار مى کنید؟ حضرت فرمود: (قد عَمِلَ بِالْیدِ مَنْ هُوَ خَیرٌ مِنِّى وَ مِنْ أَبِى);[7] سؤال شد که مَن هُو؟ فرمود: بهتر از من، رسول خدا(صلى الله علیه وآله) و على(علیه السلام)هستند. جالب این که در این نسخه بدل بِالْیدِ، بِالْبیل هم نوشته شده است; یعنى حضرت با بیل کار مى کردند و کسى که بهتر از اوست هم با بیل کار مى کرده است. حضرت توسط بعضى از شیعیان به اصحاب خود سلام مى رساندند و به آنها سفارش مى کردند که صبح زود دنبال کار بروند.
(فان آباءنا کانوا یطلبونها و یرکضون فیها);[8]
آنها معاش خودشان را طلب مى کردند و براى به دست آوردن آن مى دویدند.
حضرت موسى بن جعفر(علیه السلام) مى فرماید:
(اِنّى أَجِدُنِى أَمقُتُ الرَّجُلَ یتَعَذَّرُ عَلَیهِ المَکاسِبُ
l فَیسْتُلقِى عَلى قَفَاهُ وَ یقُولُ اللّهُمّ ارْزُقْنِى وَ یدَعُ أنْ ینتَشِرَ فِى الأَرْضِ وَ یلتَمِسَ مِن فَضلِ اللّهِ وَ الذَّرَّةُ تَخرُجُ مِنْ جُحرها تَلتَمِسُ رِزقَهَا.)[9];
من ناراحت هستم که مردى راه هاى کسب در آمد را بر روى خودش بسته و در خانه ى خودش خوابیده و دهانش را باز کرده و از خداوند روزى مى خواهد; و از سعى و تلاش در زمین و کسب روزى، خوددارى مى کند; در صورتى که کوچک ترین حیوانات (مورچه) از لانه ى خود به قصد به دست آوردن روزى حرکت مى کنند.

ما روایات زیادى داریم که امر به کار کردن نموده، و هیچ یک از آنها کار را محدود به تأمین معاش نکرده اند. کسانى که مى گویند باید صرفاً براى حداقل معاش کار کرد، این ها از سیره ى ائمه دور هستند. در کتاب و سنت نیز وجود دارد که کار، مطلوب ذاتى و آثار و نتایجى دارد. شخصى خدمت امام صادق(علیه السلام) رسید، حضرت فرمودند: چه مى کنى؟ او گفت: کارى ندارم. حضرت فرمود: چطور؟ گفت: آن قدر ثروت دارم که تا آخر عمرم بخورم. حضرت سه بار فرمودند: (هذا من عمل الشیطان). در برخى روایات داریم که بعد فرمودند: (ترک التجارة یذهب بالعقل). در این جا تجارت به معناى کسب و کار است.[10] ترک کار عقل را از بین مى برد. نیز فرمودند: (التجارة تزید فى العقل)[11] کار و تجارت و کسب، عقل را رشد مى دهد و آثار آن مشهود است که انسان اگر کاربکند، عقل فعال است و اگر عقل فعال باشد رکود ندارد. این ها همه نشان دهنده ى تشویق اسلام به کار و کوشش است. کار و کوشش را به تأمین معاش محدود نکرده اند، بلکه گاهى گفته شده، کار کنید هر چند که از حاصل کار شما دیگران بهره ببرند; ولى معنایش این نیست که انسان تمام وقت خود را به کار و کوشش اختصاص دهد. امام صادق(علیه السلام) مى فرماید:
مقدار کار و کوشش اقتصادى شما، باید بالاتر از کسى باشد که فرصت هاى خود را از دست مى دهد و کم تر از کار کسى باشد که حریص است; یعنى حد متوسط بین افراط و تفریط را براى کار برگزینید;

هم چنین در روایات دارد:
(و اجملوا فى طلب الرزق); در طلب روزى، از زیبایى حرکت غفلت نورزید.
انسان باید در کنار کار و کسب، تهذیب نفس نماید، به زن و بچه ى خود توجه کند و با خانواده و فامیل رفت و آمد داشته باشد.
امام موسى بن جعفر(علیه السلام) مى فرماید:
اوقات خود را به چهار بخش تقسیم کنید: وقتى را به عبادت، وقتى را به استراحت، وقتى را به کارها و وقتى را به لذت حلال اختصاص دهید.[12]

بنابراین، نباید تمام وقت یک انسان به کار و کوشش اختصاص یابد; بلکه باید حدّ میانه را برگزیند. جالب این که توسعه ى اقتصادى در غرب نیز، این گونه تفسیر نشده که تمام وقت یک انسان به کار اختصاص پیدا کند; خصوصاً با رویکرد انسانى توسعه، طبعاً باید در کنار کار و تلاش، فرصت استراحت، عبادت، خودسازى و افزایش آگاهى و رسیدن به خانواده و سایر لذت هاى حلال را نیز داشته باشد.
حدود دو دهه ى اخیر، برخى از تحصیل کرده هاى غربى و یا متفکرانى که تحت تأثیر آنها قرار گرفته بودند، عنوان کردند که عبادت موجب کاهش کار و کوشش و طبعاً منجر به عدم توسعه مى شود; در حالى که در کشورهاى توسعه یافته قایل اند که درکنار چند ساعت کار، چند ساعت استراحت نیز لازم است; لذا در برخى کشورها در روز هشت ساعت و در بعضى دیگر شش ساعت کار انجام مى دهند.

با توجه به سفارش اسلام به وقف، لطفاً رابطه ى وقف را با توسعه بیان فرمایید.

وقف، بخشى از امکانات شخصى است که از قلمرو مالکیت شخصى خارج مى شود و به نفع عمومى انتقال پیدا مى کند. وقف، یک نوع سرمایه گذارى عمومى است و نتیجه ى آن با توسعه سازگار است. آن چه که در توسعه باید به آن توجه شود کار و تلاش عنصر نیروى انسانى است; لکن همه ى حاصل کار و کوشش او به خودش اختصاص پیدا نمى کند; بلکه بخشى از آن به جامعه اختصاص مى یابد.
از اوقاف عمومى، عامه ى مردم، خصوصاً نیازمندان، بهره مى گیرند; علاوه بر منافعى که با کار، به دست نیازمندان مى رسد، آنان مى توانند با بهره بردن از اوقاف هم زندگى بهترى داشته باشند.

پس وقف، ضد توسعه نیست. اگر به اوقاف توجه شود، زمینه اى است براى توسعه; چرا که یکى از پیش نیازهاى توسعه، سرمایه گذارىِ بیش تر است و هر چه سرمایه بیش تر بعد فردى پیدا کند، با توسعه ناسازگارتر است. بنابر تعریف وقف، بخشى از ثروت هاى خصوصى مردم تبدیل به ثروت هاى جامعه مى شود. طبعاً وقتى ثروت عمومى جامعه افزایش یابد و از اوقاف استفاده ى درست شود، حاصل آن رشد بیش تر و رفاه افزون تر خواهد بود.

رابطه ى زهد با توسعه چگونه است؟ اگر زهد را به معناى مصرف کم تر بگیریم، آیا نتیجه ى آن، تولید کم تر و رکود نیست؟

زهد پیش ازاین که یک مفهوم اقتصادى باشد، یک مفهوم عرفانى است. زهد به معناى بى رغبتى به مال دنیا و به تعبیر دقیق تر، به معناى اسیر مال نشدن و دل نبستن به مال و سایر مظاهر دنیاست. این غیر از زهد به معناى کم مصرف کردن است; چون ممکن است شخصى داراى سرمایه و ثروت انباشته اى باشد، اما دل به آن نبندد. به این معنا او زاهد است; البته چنین زهدى درشرایط خاصى خود رانشان مى دهد; مثلاً اگر لازم شد کسى به جهاد برود این جا مشخص مى شود که آیا تعلق خاطر به مال و زندگى، مانع رفتن او به جهاد مى شود یا نه; یا در جایى بخواهد حرف حقى بزند که به موجب آن بخشى از ثروت یا مقام خود را از دست مى دهد، این جا اگر حرف حق را زد انسان زاهد و آزاده اى خواهد بود. این زهد به معناى دست یافتن به درجات بالاى کمال است و طبعاً انسان براى رسیدن به این مقام باید خود را تمرین دهد و نباید براى تمرین دادن به هر مقدار که مى تواند خود را به نعمت هاى دنیوى متنعم کند، بلکه باید نفس خود را مهار کند. وقتى از حضرت على(علیه السلام) سؤال شد که شما با این مقام و جلال و مال، چرا چنین پیراهنى پوشیده اید؟ حضرت فرمودند: (هذه نفسى اُرَوِّضُها بالتقوى)، این نفس من است که من آن را به تقوى تمرین مى دهم; یعنى با این کار، خودم را تربیت مى کنم. انسان نیاز به تربیت خود دارد و دست یافتن به مقام زاهدان، نیازمند به چنین تمرینى است. این تمرین، مستلزم این است که انسان داوطلبانه پاره اى از محرومیت ها را بپذیرد. طبعاً چنین مسئله اى به عنوان یک مسئله ى عرفانى و اخلاقى مورد توجه است. مکلّف به این تکلیف، انسان کمال خواهى است که باید خودش را در چارچوب شرع ریاضت دهد، تا به زهد عملى برسد; علاوه بر این، این زهد عملى، در شرایط دیگرى نیز لازم است; مثلاً در جامعه اى که اکثر افراد آن فقیرند، مؤمن ثروتمند نمى تواند بدون دغدغه ى خاطر، به تنعّم ناشى از ثروت خود مشغول شود و چشم از وضع مردم فقیر فرو بندد و لذا یک مسئله ى اخلاقى او را وادار مى کند تا بخشى از نعمت خود را بین دیگران توزیع و تا حدى خودش را محروم کند.

هم چنین وقتى انسان در یک مقام حکومتى و اداره ى عمومى قرار گیرد، لازم است که خودش را از پاره اى نعمت ها و لذت ها محروم کند; چون مورد توجه عامه ى مردم، به خصوص فقرا و محرومین قرار دارد; و اگر او در نعمت به سر برد، دیگران در حسرت به سر خواهند برد.

امیرالمؤمنین على(علیه السلام) وقتى از جانب علاء بن زیاد حارثى دعوت شدند که خانه ى او را با قدوم خودشان متبرک کنند و سر سفره ى او نشستند، او پرسید نظرتان نسبت به این خانه چیست؟ حضرت فرمودند: تو در آخرت به این خانه بیش تر احتیاج دارى; مگر این که در این خانه از فقرا دست گیرى و اطعام کنى. او که لطفى از على(علیه السلام) مشاهده کرد، عرض کرد: برادرم عاصم بن زیاد، خانه را ترک و زندگى را رها کرده، سربه بیابان گذاشته، لباس پشمینه پوشیده و از خورد و خوراک به اندکى بسنده کرده است. حضرت فرمود: خبر کنید بیاید. او را به محضر امیرالمؤمنین على(علیه السلام)آوردند. حضرت با عتاب به او گفت: (یا عُدَىَّ نفسه)(عُدَىّ تصغیر عَدوّ است); اى دشمن حقیر خود! آیا تو تصوّر مى کنى خداوند این نعمت ها را آفریده و نخواسته تو از آنها بهره بگیرى؟ (أمَا رَحِمتَ أَهلَکَ وَ وُلدَکَ)آیا به خانواده و فرزندانت رحم نمى کنى؟ چرا زندگى ات را رها کرده اى؟ او عرض کرد: یا امیرالمؤمنین! شما مرا نهى مى کنى; در حالى که (أَنتَ فِى خُشُونةِ مَلبَسِکَ وَ جُشُوبَةِ مَأکَلِکَ); خودت با لباس خشن و آن غذاى ناگوار به سر مى برى! حضرت فرمودند: (وَیحَکَ اِنِّى لَستُ کَأَنتَ); واى بر تو! من مثل تو نیستم. (اِنَّ اللهَ تَعَالَى فَرَضَ عَلَى أَئِمَّةِ الحَقِّ العَدلِ أَن یقَدِّرُوا أَنفُسَهُم بِضَعَفَةِ النّاسِ کَیلا یتَبَیغَ بالفَقیرِ فَقرُهُ)[13]; من امیرالمؤمنین هستم. خداوند از ائمه ى حق و عدل عهد گرفته است که بر خود سخت گیرند و هم چون فقرا و طبقه ى ضعیف مردم باشند; یعنى این زهد مال تو نیست، بلکه مخصوص رهبران است; البته براى رسیدن به مقامات والاى انسانى و عرفانى، این زهد لازم است، ولى نه همیشه و همه جا.

در اسلام اصل بر استفاده از نعمت ها و لذت هاست و در این مورد آیات فراوانى داریم.
(یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا لا تُحَرِّمُوا طَیباتِ ما أَحَلَّ اللّهُ لَکُمْ);[14]
(قُلْ مَنْ حَرَّمَ زِینَةَ اللّهِ الَّتِی أَخْرَجَ لِعِبادِهِ وَ الطَّیباتِ مِنَ الرِّزْقِ قُلْ هِی لِلَّذِینَ آمَنُوا فِی الْحَیاةِ الدُّنْیا خالِصَةً یوْمَ الْقِیامَةِ کَذلِکَ نُفَصِّلُ الْآیاتِ لِقَوْم یعْلَمُونَ);[15]
چنین آیاتى، نشان دهنده ى این است که خداوند مؤمنین را به بهره گیرى از نعمت ها تشویق مى کند; هم چنین در روایات است که امام صادق(علیه السلام)گندم مورد نیاز سالانه ى خانواده را، به هنگام به دست آمدن محصول مى خریدند و انبار مى کردند و مى فرمودند:
(النّفسُ اِذا اَحرَزَت قُوتَها اِسْتَقَرَّتْ); وقتى که انسان قُوت و معاش خود را به دست مى آورد، دلش آرامش پیدا مى کند.

در سالى که قحطى شد، آن حضرت به غلام خود فرمودند: چه مقدار طعام (گندم) داریم؟ عرض کرد: ما شاء الله، این قدر داریم که تا آخر سال بخوریم، و حال آن که در شهر قحطى شده بود. حضرت فرمود: همه ى آن را در بازار بفروش. آن غلام بسیار تعجب کرد. عرض کرد: چنین گندمى در بازار یافت نمى شود; گندم از نوع مرغوب است. حضرت فرمودند: همین که گفتم; ببر در بازار بفروش و با مردم، روزانه خرید کن، خوراک ما را نصفى گندم و نصفى جو قرار بده و این ها را با هم مخلوط کن.
(فإنّا نکرَهُ أن نأکل جیداً ویأکُلَ النّاسُ رَدِیاً);[16] ما دوست نمى داریم که ما گندم خوب و مردم گندم پست بخورند.
و در جایى دیگر فرمودند:
(انّى لَمِن أکثَرِ أهلِ المدینةِ مَالاً... .);[17]من یکى از ثروتمندترین اهل شهر هستم...

لباسى که حضرت(علیه السلام) مى پوشیدند، مثل لباس عامه ى مردم نبود. وقتى که سفیان ثورى حضرت را در حال طواف مشاهده کرد، چنین توصیف نمود: (کان علیه ثیاباً رقاقاً، بیاضاً); جامه اى بر تن حضرت بود، نازک و سفید. من اعتراض کردم که یابن رسول الله! جد شما چنین لباسى نمى پوشید. حضرت فرمود: عصر پیامبر(صلى الله علیه وآله) از نظر فقر و فاقه ى عمومى، با عصر ما از نظر ثروت عمومى قابل تطبیق نیست. آن عصر، عصر فقر بود، ولى این عصر، عصر رفاه است. من مطابق با وضع زمان و مطابق با انتظارات مردم لباس پوشیدم. سپس حضرت لباس زیرشان را نشان دادند که براى ریاضت خشن، و لباس رو براى چشم مردم نرم بود; در حالى که لباس روى سفیان زاهدنما، جهت فریب مردم، خشن، ولى لباس زیرش نرم و مناسب با بدن بود.

پس ائمه(علیهم السلام) به عنوان زهد، از تنعّم چشم نپوشیده اند. گرچه امیرالمؤمنین(علیه السلام)مظهر زهد به معناى معنوى وعرفانى و عملى بود، آن هم در شرایطى که یا اکثر مردم در فقر مى زیسته اند و یا خواص از بیت المال مسلمین سوء استفاده مى کردند ولى بنابر مقتضیاتِ زمان و وضع زندگى هر عصرى ائمه از نعمت ها استفاده مى نمودند; چنان که حضرت صادق(علیه السلام)مى فرماید:
(فأمّا اِذا أقبَلَتِ الدّنیا فَأَحَقُّ أَهلِهَا بِهَا أبرارُها لا فُجّارُها و مؤمنُوها لا مُنافقُوها و مُسلموها لا کفّارُها);[18] اگر دنیا اقبال کرد، کسانى که سزاوارترند، مؤمنین و خوبان و مسلمین اند، نه کفار و فاسقین و منافقین.

هم چنین قرآن کریم مى فرماید:
(کُلاًّ نُمِدُّ هؤُلاءِ وَ هَؤُلاءِ مِنْ عَطاءِ رَبِّکَ وَ ما کانَ عَطاءُ رَبِّکَ مَحْظُوراً);[19] هر یک از این دو گروه (مؤمنان و کافران) از عطاى خداوند کمک و بهره مى دهیم، و عطاى پروردگارت، هرگز از کسى منع نشده است.
به نظر ما، همیشه زهد به معناى کم تر مصرف کردن نیست. شهید مطهرى (ره) درباره ى زهد مى فرماید:
«زهد برداشت کم، همراه با کار بیش تر براى نفع مردم است; یعنى در واقع زهد به معناى کم کارى نیست، بلکه به معناى کم تر بودن مؤونه و هزینه و در عین حال، فراوان تر بودن معونه و کمک انسان به جامعه است. آن چه که با توسعه ناسازگارى دارد، کم کار کردن است».[20]

ماکس وبر در مورد توسعه ى سرمایه دارى مى گوید:
آن خصیصه اى که باعث انباشته شدن سرمایه و توسعه ى اقتصادى در آن عصر شد، روحیه ى زهد بود; یعنى کارفرمایان و سرمایه داران بسیار کار مى کردند و بخش کوچکى از محصول کارشان را مصرف، و بقیه را پس انداز و سرمایه گذارى مى کردند. سرمایه دار زندگى مرفّه و اشرافى ندارد. اصلاً روحیه ى اشراف فئودالى با روحیه ى بورژواى سرمایه دار، در دو نقطه ى مقابل قرار دارد; چون اشراف فئودال، کم کار و تجملاتى اند ولى سرمایه داران صنعتى پرکارند و زندگى ساده دارند. امروز در ژاپن زندگى صاحبان بزرگ ترین کارخانجات، ساده، ولى ثروت آنها بسیار بزرگ است; بنابراین، زهد با توسعه ناسازگارى ندارد، بلکه پیش نیاز توسعه است. پس براى رسیدن به توسعه باید کم تر مصرف و بیش تر پس انداز کرد تا سرمایه گذارى صورت گیرد; زیرا سرمایه گذارى موتور توسعه است.

اسلام متناسب با شرایط، هم تشویق به مصرف ـ آن جایى که وضعیت اقتصاد عمومى خوب است ـ و هم تشویق به زهد عملى (مصرف کم تر) مى کند ـ آن جایى که وضعیت اقتصادى عمومى نابهنجار است ـ چنین زهدى لازمه ى توسعه است، نه مخالف آن; بلى، اگر زهد به معناى کم کار کردن و یا کار نکردن باشد، با توسعه سازگار نیست.

توسعه یک وسیله است یا هدف؟

در تفکر دینى ما، دنیا هدف و مکان همیشگى انسان نمى باشد. بلکه الدنیا قنطرة الاخرة; دنیا پلى است براى دست یافتن به آخرت. تنعم انسان در دنیا، به عنوان رفع نیاز، براى رسیدن به کمال (تقرب به سوى خداوند) و ارتقا در مراتب انسانى است; بنابراین، توسعه هدف نیست، بلکه تأمین کننده ى وسایل براى زندگى بهتر است.

آیا بین ارزش هاى اخلاقى و توسعه ى همراه با تکنولوژى پیش رفته و مدرن لزوماً ناسازگارى وجود دارد؟

اگر توسعه با روى کرد مادّى صرف باشد و انسان نسبت به آن، حالت انقیاد و تسلیم داشته باشد، طَبعاً بین توسعه و مسائل اخلاقى ناسازگارى وجود خواهد داشت. بعضى قایل اند که توسعه داراى لوازمى است که از جمله ى آنها رها کردن اخلاق است. در دیدگاه تفکر اقتصادى لیبرال، اخلاق با توسعه سازگارى ندارد; به عبارت دیگر مى گویند: اگر مسائل اخلاقى دنبال شود، مثلاً حرص، طمع، فزون طلبى و... بد و نیز ترحم، قناعت، زهد و... خوب تلقى شود، منجر به عدم توسعه خواهد شد.
ما معتقدیم توسعه ى با روى کرد تاریخى، که صرفاً توسعه ى مادى باشد، با اخلاقیات نمى سازد; اما توسعه با روى کرد اسلام و حتى با روى کردى انسانى، که در دو دهه ى اخیر، متفکران توسعه ى اقتصادى به آن روى آورده اند، با اخلاقیات سازگارى دارد.

لطفاً توضیح دهید که معناى صحیح واژه هاى توکل، رزق مقسوم و قضا و قدر چیست و با توسعه چه رابطه اى دارد؟
ما در روایات به واژه هایى هم چون توکّل، رزق مقسوم، قضا و قدر برخورد مى کنیم که طبعاً اعتقاد به این ها در مسائل اقتصادى ما مؤثر است و بنابر بعضى از تفاسیرى که از این الفاظ مى شود، با توسعه ناسازگارى دارد. لطفاً توضیح دهید که معناى صحیح واژه هاى توکل، رزق مقسوم و قضا و قدر چیست و با توسعه چه رابطه اى دارد؟

روشن است که توکل، به معناى کنار گذاشتن مسئولیت و تعهد، و آن را به عهده ى خداوند گذاشتن نیست، بلکه به این معناست که انسان در هر زمینه اى با مسئولیت خودش عمل کند و در عین حال به خداوند توکّل نماید. پیامبر اکرم(صلى الله علیه وآله) به مردى که با توکل به خداوند شتر خود رها کرده بود فرمودند: با توکل زانوى شتر را مهار کن!
اعقل وَ تَوکّل;[21] عقال بکن و بعد توکّل کن.

در فرهنگ اسلامى توکل به معناى دست روى دست گذاشتن و بى تحرک ماندن و کار را از خدا خواستن نیست; بلکه انجام کار باید با تدبیر و کوشش تمام صورت گیرد; هم چنین انسان باید بداند که او تنها نقش آفرین در محصول کار و فعالیت نیست، بلکه خداوند به آفرینش احاطه دارد و بر انسان و کار او غالب است، و اعتماد و اتّکاى به اوست که کار را پیش مى برد. اگر انسان مؤمن و متوکل، و انسان بدون ایمان و توکل را با هم مقایسه کنیم، مى بینیم انسان مؤمن، علاوه بر انجام کارهایى که یک انسان بى ایمان و بى توکل انجام مى دهد تا به موفقیت دست پیدا کند، برخدا هم توکل مى کند; یعنى تمام عوامل موفقیتى را که فرد غیر مؤمن به کار مى گیرد، او نیز باید به کار گیرد، به اضافه ى امید و توکل بر خدا.

پس اولاً، بنابر واقعیت طبیعت و هستى، همه ى هستى در دست انسان نیست، بلکه او تنها بخش کوچکى از نقش آفرینى در اعمال خود را در اختیار دارد و بخش مهم ترى از آن در اختیار خداوند متعال است; و معناى توکل این است که بدان که تو تنها نقش آفرین نیستى; حال آن که یک انسان غیر مؤمن چنین اعتقادى ندارد.
ثانیاً، توکل، امید را در انسان افزایش مى دهد. انسان بدون توکّل، احیاناً اگر کارى را انجام بدهد، با یأس همراه است و طبعاً همه ى تدبیر خود را به کار نمى گیرد; اما انسان متوکّل، کارهایش را با امید انجام مى دهد و طبعاً نقش بهترى را در کار ایفا مى کند. این معناى درست توکل است.

قضا و قدر بدین معناست که شما، به عنوان یک انسان، بدانید که در آفرینش و کارهاى مربوط به خود مطلق، و رها شده نیستید; بلکه آن کارها در چارچوبه اى از قوانین الهى، یعنى قضا و قدر و تدبیر خداوند است; لذا باید به او توجه نموده و از او کمک بخواهید، و احیاناً اگر ناکامى اى به وجود آمد، افسرده نشوید و فرض را بر این بگذارید که پیش بینى لازم را نموده اید و، اگر نتیجه ى مناسب حاصل نشد، به سبب عوامل خارج از اراده ى شماست. اعتقاد به قضا و قدر، نباید مانع کار و کوشش و تلاش انسان باشد. از یکى از اصحاب پیامبر(صلى الله علیه وآله) (ظاهراً ابو ایوب انصارى)، در حالى که قصد جنگ کرده بود، پرسیدند: ما چه زمانى باید به جنگ برویم؟ آیا به قضا و قدر الهى توجه نکنیم؟ او گفت: زمان پیامبر با اعتقاد به وجود قضا و قدر الهى به جنگ مى پرداختیم، و معتقد بودیم که قضا و قدر الهى، موجب کمک ما در جنگ است; نه مانع ما براى مقابله با دشمن.
بنابراین، تفسیر درست از قضا و قدر الهى این نیست که انسان وظیفه و تکلیف خود را انجام ندهد و کار را به عهده ى حوادث بگذارد.

حال با توجه به معانى درست قضا و قدر و توکل، آیا مى توان گفت که با توسعه ناسازگارى دارند؟

همان طور که اشاره شد، انسان باید نقش و تدبیر خود را در کار وکوشش اقتصادى و زندگى اجتماعى ایفا کند و در این عرصه، در رفتار یک انسان مؤمن در مقایسه با غیر مؤمن وغیر معتقد به قضا و قدر، هیچ نقصانى وجود ندارد; بلکه یک انسان مؤمن برخلاف انسان بى ایمان، با امید و اتکا به خداوند، با داشتن پشتوانه اى قوى به کار و کوشش مى پردازد. این مسئله از قرآن و تاریخ اسلام نیز استفاده مى شود. خداوند در قرآن مى فرماید:
(اِن تَکُونُوا تَألمُونَ فَاِنّهم یألمون کما تَألمُون و تَرجُون من اللّه ما لا یرجونَ);[22] (این آیه بعد از احد نازل شد) اگر شما از جنگ احد، در درد و رنج و جراحتید، دشمن شما هم مثل شما درد و رنج مى کشند; امّا شما امیدى از خدا دارید، که آنها ندارند.

پس یک جامعه ى ایمانى و اسلامى، جامعه اى است که براى رسیدن به اهدافش، تمام تدابیر و کار و کوشش هاى یک جامعه ى غیر مؤمن در آن وجود دارد; علاوه بر این، با امید و توکّل و اتکاى به خدا با شوق و رغبت و امید افزون ترى به کار مى پردازد; طبعاً اقتصاد چنین جامعه اى، توسعه یافته تر از جامعه اى است که ایمان و توکل به خداوند ندارد.
اما در مورد رزق مقسوم که قرآن مى فرماید: (نَحنُ قسمنا بینَهم مَعِیشَتَهُم فى الحَیاةِ الدُّنیا)،[23] یا در روایات آمده که رزق و روزى شما تقسیم شده است; آیا رزق مقسوم، مانع تحرک انسان مى شود؟ پاسخ این است که این آیات و روایات، در صدد بیان یک مسئله ى اعتقادى و اخلاقى هستند، نه یک مسئله ى اجتماعى و اقتصادى; یعنى انسان باید درانجام کار و کوشش، آن حد بهینه و معمول را مراعات کند، نه آن که خود را به آب و آتش بزند و خسته کند; در واقع اعتقاد به تقسیم روزى، مانع از حرص و طمع و زحمت اضافى مى شود.

در بعضى از روایات، تفسیرى براى این تقسیم رزق بیان شده است. از امام موسى بن جعفر(علیه السلام) روایت است که فرمود:
(الرّزقُ رِزقانِ رَزقٌ تطلُبُهُ وَ رِزقٌ یطلُبُکَ);[24] روزى دو گونه است: روزى اى که به دنبال انسان و در طلب انسان است; و روزى اى که انسان باید در طلب آن باشد.
آن روزى اى که در طلب انسان است، ناگزیر مى آید و آن بخش قطعى روزى است; مثلاً قبل از این که طفل به دنیا بیاید شیر مادر برایش آماده شده است. او طلب نکرده، بلکه شیر مادر در طلب او بود; هم چنین در همه ى دنیا و در تجربه ى زندگى انسان ها بسیار رخ داده است که مردم در حالى که در طلب چیزى نبوده اند، به آن دست یافته اند. این یک بخش از روزى است و بخش دیگر، آن است که انسان باید در طلبش باشد; بنابراین، این روایت بیان مى کند، با این که روزى انسان تقسیم شده است، ولى دست یافتن به بخشى از آن منوط به کار و تلاش است. بعد در ادامه ى روایت مى فرماید: این را از راه حلال دنبال کن; اگر از راه حرام هم دنبال کنى، به همان نتیجه مى رسى، ولى عقاب هم وجود دارد.

آیا اعتقاد به قوانین ثابت اسلام، مانع هماهنگى مقتضیات زمان و رسیدن به پیش رفت هاى مادى و حرکت مترقى نیست؟

این بحث را شهید مطهرى در کتاب اسلام و مقتضیات زمان آورده است. وقتى که صحبت از قوانین اسلام مى شود، بعضى ها تصور مى کنند که براى همه ى ابعاد زندگى ما به صورت ریز و مورد به مورد، قانون ثابت و لایتغیر از زمان پیغمبر(صلى الله علیه وآله) وضع شده است. باید بگوییم که بخش مهمى از زندگى فردى و اجتماعى انسان ها به طبیعت آنها برمى گردد. فطرت انسان ها علاوه بر این که بین همه ى آنان مشترک است، از ثبات نیز برخوردار است; از این جهت نیازمند قوانین ثابت هستیم و این قوانین ثابت را اسلام معین کرده است. در بخش عبادات، انسانِ هزار سال قبل نیازمند عبادت بود; انسان امروز هم نیازمند عبادت است; لذا قوانین الهى مربوط به عبادت، از ثبات برخوردار است; گر چه در دستور و احکام الهى، در مورد عبادات هم متناسب با شرایط انسان، تغییر و تحول هایى بوجود مى آید; مثلاً کسى که در شهر خودش زندگى مى کند، نمازش تمام است; اگر به سفر رفت، نمازش قصر مى شود; اگر در حال ترس از دشمن یا دزد و... بود، نماز او متفاوت است; نماز کسى که استقرار و ثبات نفس دارد، با نماز انسان در حال غرق متفاوت است; اگر وضو براى کسى ضرر داشته باشد، باید تیمم بگیرد; و... پس این طور نیست که احکام متغیرى براى تطبیق با شرایط متغیر انسان در نظر گرفته نشده باشد.

در غیر عبادات هم در عین این که احکام ثابتى وجود دارند، باب اجتهاد هم باز است که اگر نیازها و شرایط تازه اى پدید آمد، مجتهد بتواند با استنباط خود حکم آن را تشخیص دهد. خوش بختانه فقهاى ما در طول تاریخ همواره به سئوالات نو و نیازهاى تازه ى مؤمنین و مسلمین پاسخ داده اند و این نشان مى دهد که در عین حالى که قوانین اسلامى از ثبات برخوردارند، از قابلیت انطباق با شرایط زمان و مکان هم برخوردارند و مقتضیات زمان در استنباط فقها رعایت مى شود.

پس پویایى احکام فقهى و احکام دین و قوانین اسلامى محفوظ است. ما مى بینیم نهادهاى جدیدى پدید مى آید و فقهاى ما به این نهادها پاسخ مى دهند; مثلاً بیمه و یا بانک ها، پول هاى اعتبارى، مبادلات پولى و ارزى و مانند آنها به وجود آمده اند و قبلاً نبوده اند. فقهاى ما با استفاده از همان قوانین ثابت، پاسخ این نیازهاى متغیر و متحول را داده اند.

خلاصه این که: آن چه از ناحیه ى شرع مقدس به عنوان ثابت رسیده است، اصول است و تطبیق این اصول بر فروع، و رد فروع بر اصول که امرى متغیر و متحول است، توسط فقیه جامع الشرایط انجام مى گیرد. توسعه هر مقدار که نیاز به طرح مسائل جدید داشته باشد، باز هم در قوانین اسلام ظرفیتى وجود دارد که بتواند خود را با نیازهاى جامعه تطبیق دهد. البته باید توجه نمود که مبادا تصور شود پویایى فقه بدان معناست که فقیه آن چه را که در شرایط نامناسب اقتصادى غرب، از نظریات و نهادها و روابط شکل گرفته است تجویز کند و اصل را بر درستى آن رفتارها و نهادها و روابط گذارد و دیدگاه هاى فقهى خود را با آنها تطبیق نماید، بلکه به این معناست که بتواند تجربه هاى جدیدى را که در مقابل او قرار مى گیرد، با اصول و مبانى معرفتى دینى و فقهى تطبیق بدهد. آنهایى را که سازگارند بپذیرد و براى آنهایى که سازگار نیستند راه هایى براى سازگار کردنشان با اصول معرفت دینى جست و جو کند.

بنابراین، پویایى احکام و قوانین فقهى، در عین وجود ثبات، در اصول و روش ها مطرح و داراى نتایج مثبت است. یک نظام حکومتى بر اساس قوانین اسلامى، با تجربه ى بیست و دو ساله در کشور ما وجود دارد که با بن بستى از مقررات و احکام فقهى مواجه نبوده است.

 

 

پینوشت ها:

[1]. سوره ى هود، آیه ى 61.
[2]. بحارالانوار، ج71، ص93، باب 3.
[3]. بحارالانوار، ج18، ص341.
[4]. سوره ى اعراف، آیه ى 96.
[5]. وسائل الشیعه، ج 17، ص 37، باب استحباب العمل بالید.
[6]. کافى، ج 5، ص 74.
[7]. وسائل الشیعه، ج 17، ص 38.
[8]. من لا یحضره الفقیه، ج 3، ص 158.
[9]. من لا یحضره الفقیه، ج 3، ص 158.
[10]. قریب به این مضمون در کافى، ج 5، ص 75، آمده است.
[11]. کافى، ج 5، ص 648.
[12]. بحار الانوار، ج 75، ص 321، باب 25.
[13]. مستدرک الوسائل، ج 3، ص 315.
[14]. سوره ى مائده، آیه ى 87.
[15]. سوره اعراف، آیه ى 32.
[16]. اصول کافى، ج 5، ص 166.
[17]. من لا یحضره الفقیه، ج 2، ص 44.
[18]. اصول الکافى، ج 5، ص 65.
[19]. سوره ى اسراء، آیه ى 20.
[20]. براى مطالعه ى بیش تر، ر. ک: سیرى در نهج البلاغه، ص 247.
[21]. عوالى اللآلى، ج 1، ص 75.
[22]. سوره ى نساء، آیه ى 104.
[23]. سوره ى زخرف، آیه ى 32.
[24]. وسائل الشیعه، ج 17، ص 50.

 

 


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد توسعه در اسلام

بررسی جایگاه گریه در اسلام

اختصاصی از فی توو بررسی جایگاه گریه در اسلام دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

بررسی جایگاه گریه در اسلام


بررسی جایگاه گریه در اسلام

پایان نامه کارشناسی ارشد الهیات

گرایش علوم قرآن و حدیث

104 صفحه

چکیده:

گریستن یکی از سفارشات قرآن و روایات و از جمله سیره انبیاء و اولیای الهی می باشد. با اندکی تأمل در آیات و روایات در می یابیم که گریستن حاصل صحت و رقت قلب است. هم قرآن کریم و هم معصومین ( ع ) به انسانها توصیه می کنند که روح و جان خود را با گریه مأنوس سازند . هم چنین گریه زبانی برای برقراری ارتباط با خود، مردم، خانواده، پدر و مادر، طبیعت و یا خداوند متعال است که نسبت به سخن گفتن تأثیر و نفوذ بیشتری دارد .جهت اهمیت دادن دین اسلام به گریستن فوایدی است که در این امر نهفته می باشد .البته این بدان معنا نیست که هر گریستنی به هر انگیزه ای جایز و مفید باشد . زمینه های مختلفی چون برخورداری از علم و دانش ، بهره مندی از نیروی ایمان ، توجه به عظمت خداوند ، همدردی با خوبان و... باعث بروز گریه می شوند که این علل مختلف گریه را به اقسامی درآورده اند. در روایات اسلامی از میان انواع گریه به گریه از خوف خداوند و گریه بر امام حسین(ع)، بسیار تأکید شده است. حتی در مورد گریه بر امام حسین(ع) سفارش شده است که اگر انسان خود را هم به گریه بزند و تباکی کند، مورد عنایت خداوند متعال قرار می گیرد. کلمه "بکاء" در قرآن و حدیث نه تنها در مورد انسان، بلکه در مورد سایر موجودات از قبیل فرشتگان، شیطان، زمین، آسمان و... نیز به کار رفته است.

واژگان کلیدی: گریه، بکاء، تباکی، قرآن، حدیث، انسان، امام حسین(ع)


دانلود با لینک مستقیم


بررسی جایگاه گریه در اسلام

مقاله ی اهمیت و ضرورت مدیریت از نظر اسلام

اختصاصی از فی توو مقاله ی اهمیت و ضرورت مدیریت از نظر اسلام دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

مقاله ی اهمیت و ضرورت مدیریت از نظر اسلام


مقاله ی اهمیت و ضرورت مدیریت از نظر اسلام

 

 

 

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب *

فرمت فایل :Word ( قابل ویرایش و آماده پرینت )

تعداد صفحه :26

مقدمه

حیات اجتماعی انسان

مفهوم مدیریت و رهبری

فلسفه مدیریت در اسلام

تعریف مدیریت

2 ـ علم و هنر متشکل و هماهنگ کردن رهبری و کنترل

رابطة مدیریت با اسلام

فلسفه و اهداف حکومت اسلامی

منابع

مقدمه

 

چنانچه تاریخ زندگی بشر را مطالعه کنیم خواهیم دید آنچه را که ما امروزه مدیریت می نامیم از دیرباز به عنوان یک ضرورت برای انسان مطرح بوده و در اغلب فعالیت های وی حضور داشته است . از ایام گذشته نظریه های مدیریت و سازمان بدون آنکه مدون و منظم شده باشند ، به کار گرفته می شدند و در شرح احوال و اعمال رسولان ، رهبران ، سرداران و بزرگان در اعصار گذشته کاربرد آن مشهود است . نظریه های مدیریت ، پدیدة نوینی نیستند که بشر در عصر جدید به آن دست یافته باشد ، بلکه آنچه در قرون اخیر در زمینه سازمان و مدیریت انجام گرفته ، مجموعه سازی و جامة عمل پوشاندن به نظریات و اندیشه های پراکنده ای است که از قبل موجود بوده است . این کار اغلب به دست غربیان و ملل پیشرفته صنعتی انجام شده و به همین دلیل این توهم را برای بعضی ایجاد کرده که مدیریت یک علم یا فن بیگانه و غربی است ، در حالی که ملل شرق ، به ویژه مسلمانان ، اگر به مواریث غنی و تاریخ تمدن خود نگاهی کاوشگر و دقیق بیندازند ، می توانند اندیشه ها و کاربردهای مدیریت را به وضوح ببیند و آنچه خود داشته و دارند از بیگانه تمنا نکنند . [1] در واقع بین مدیریت و فرهنگ ملتها در هر جامعه رابطه ای مستقیم وجود دارد . مثلاً در چین باستان ، هدف ، تربیت کردن پیشوایانی بود که به فرهنگ و دانش قدیم آشنایی داشته باشند و در ژاپن امروز هدف پرورش ناموران و کارکنانی است علاقه مند به دولت از طریق تربیت عواطف آنها که احیاناً از ناحیه علم و دانش سود آنها به دولت برسد .[2] البته مدیریت پدیده ای مشترک بین همة ملت هاست ولی شیوه های آن عمومیت و یکنواختی نداشته و به خصوصیات فرهنگی و قومی هر جامعه بستگی دارد نیازهای انسانی همواره در حال گسترش اند و آگاهی بشر نسبت به بهره برداری از عوامل طبیعی و طبیعت منظماً رو به افزایش است .

مدیریت نیز با روشهای خود شبیه سایر دانش هاست ، که هدف غایی دارد . اما این هدف امکان دارد در آغاز ظهور هر علم ، بلافاصله و در طول یک نسل و حتی بیشتر تحقق نیابد . اگر هدف دانشی شناخت پیوندها ، قانون و شیوه هایی برای بهبود شرایط زندگی انسان و تلطیف پیوندها در جامعه و کاستن از رنجها و فرونشاندن عناصر خشونت و دست یافتن به سعادت و رفاه است به ناچار این دانش بی نیاز از پرداختن به جست و جویی دائمی نیست . بخصوص علوم انسانی که روز به روز با افزایش نیازمندی های مادی و معنوی ، احتیاج به گسترش اطلاعاتی دارند که همواره رو به تکاملند . فرهنگ هر قوم ، فقط مجموعه ای از آگاهی های علمی و شناخت روش ها نیست ، بلکه داشتن روحیة تحقیق و قدرت دریافت واقعیت های نو و انطباق جامعه با دگرگونی های جهانی است که بی تردید ، بخش مهم فرهنگ ملی به شمار می آید . مدیریت نیاز اجتناب ناپذیر همه ملت ها و سازمان های صنعتی و اجتماعی است ، چراکه هیچ جامعه ای بی سازمان نیست ( هر چند که سازمان نیز خود نوعی از جامعه است ) و هیچ سازمانی نیست که بی نیاز از مدیریت و 5

[2] روانشناسی تربیتی ـ دکتر محمد پارسا ، انتشارات بعثت ، صفحات 26 و 27

 

 


دانلود با لینک مستقیم


مقاله ی اهمیت و ضرورت مدیریت از نظر اسلام

تحقیق اسلام در میانمار

اختصاصی از فی توو تحقیق اسلام در میانمار دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق اسلام در میانمار


تحقیق اسلام در میانمار

ینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)


تعداد صفحه:3

فهرست:ندارد

 


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق اسلام در میانمار