چکیده:
این مقاله سه مورد براى آزادى اندیشه مطرح مى کند: 1 ـ انتخاب اندیشه 2ـ کتمان اندیشه 3 ـ اظهار و تبلیغ اندیشه. و در بحث از مورد سوم, اندیشه دینى, ضددینى و غیردینى را مورد بررسى قرار مى دهد.
براى اندیشه ضددینى, چهار مورد ذکر مى کند: 1 ـ اظهار کفر 2 ـ افترا به خدا و رهبران دینى 3 ـ اظهار ارتداد 4 ـ اضلال. براى ممنوع بودن اضلال, هفت دلیل عقلى و هشت دلیل نقلى نقل مى کند و به بررسى آن ها مى پردازد, و با یک تذکار در مورد راه هاى جلوگیرى از اضلال, این بحث را تمام مى کند, و اندیشه غیر دینى را مورد بحث قرار مى دهد.
پایان این مقاله سخنى در باب اظهارات ممنوع است که به سه مورد اندیشه مذل, مضلّ و مخلّ اشاره مى کند.
آزادى, اساسى ترین حق بشر است و در میان انواع آزادى ها, (آزادى فردى), و در بین آزادى هاى فردى آزادى اندیشه براى دست یابى به کمالِ انسانى, ضرورى ترین وسیله است. (آزادى اندیشه) به معناى آزادى در انتخاب و داشتن هر نوع اندیشه است اما کتمان و اظهار آن نیز به طور معمول در همین بحث مطرح مى شود.1
به نظر برخى, آزادى اندیشه از فرهنگِ اروپا و غرب گرفته شده است.2 و منشأ افراط اروپاییان در این مسئله دو چیز است: (1ـ برخورد کلیسا با عقاید مردم در محاکم تفتیش عقاید. 2 ـ نظر بعضى از فلاسفه غرب در مورد مذهب که معتقدند مذهب یک سرگرمى لازم براى بشر است و براى آن حقیقتى قائل نیستند و به همین دلیل مى گویند انسان هر عقیده اى را برگزیند آزاد است.)3
همان گونه که آزادى مطلق, عملى نیست; آزادى هر اندیشه نیز, در عمل, به سلب خود مى انجامد. از این رو هر جامعه اى آزادى اندیشه را به گونه اى محدود کرده است. به نظر مى رسد اسلام به آزادى فردى قائل است و بنابر (اصل آزادى)4, انسان در عقیده, گفتار و رفتار خود آزاد است و نمى توان کسى را ملزم کرد که عقیده اى را بپذیرد یا اندیشه اش را اظهار کند و یا مخفى بدارد. این اصل بدون شک در مواردى قید خورده است و در این مقاله پس از بیان گستره موارد آزادى اندیشه به قیود آن نیز اشاره مى شود.
موارد آزادى اندیشه
1 ـ انتخاب اندیشه
اسلام, مثل هر دین دیگر ـ به نظر پیروانش ـ خود را بهترین دین مى داند ولى به آزادى مردم در انتخاب یا عدم انتخاب آن احترام مى گذارد و کسى را به پذیرش اسلام مجبور نمى کند. آیه (لااکراه فى الدین)5 دلیل بر این سخن است و اگر اِخبارى باشد حاکى از این است که پذیرش عقیده دینى قابل اجبار نیست. (عقیده عمل اختیارى نیست تا این که منع یا تجویز به آن تعلق بگیرد.)6 و اگر اِخبار در مقام انشا باشد به معناى عدم جواز تحمیل آن بر مردم است. (لااکراه فى الدین یک حقیقت تشریعى است که متکى به حقیقت تکوینى است و از قبیل احکام ارشادى است; یعنى کسى را مجبور به پذیرفتن دین حق نکنید چه این که ممکن نیست از راه اجبار به مقصود رسید.)7
البته هر کس باید تلاش کند که دین حق را بشناسد و آن را انتخاب نماید و (هرکس دینى جز اسلام اختیار کند از او پذیرفته نمى شود.)8 ولى این, به معناى مجبور کردن مردم به پذیرش آن نیست. خدا مردم را آزاد گذاشته است که هر دینى بخواهند انتخاب کنند ولى او تنها دینِ حق را مى پذیرد. البته اکثر کفار نیز در قیامت از رحمت الهى برخوردارند. (اینان چون به صحّت مذهب خود و بطلان سایر مذاهب قطع دارند معذورند و گناه کار و عصیان گر نمى باشند, حتى اکثر علماى آنان نیز چون در محیط کفر بزرگ شده اند, به مذاهب باطلشان اعتقاد یقینى پیدا کرده اند و هر دلیل علیه اندیشه خود را رد مى کنند. اما آنان که احتمال مى دهند مذهبشان باطل است و از روى لجاجت, از مطالعه ادله ادیان دیگر سر باز مى زنند, مقصّر هستند و مستحق عذاب الهى مى باشند.)9
بعضى, آزادى عقیده به معناى آزادى فکر کردن, را مجاز دانسته اند و گفته اند: (اعتقادهایى که کوچک ترین ریشه فکرى ندارد و فقط با یک انعقاد و یک انجماد روحى است که از نسلى به نسلى آمده است, عین اسارت است و جنگیدن براى از بین بردن این عقیده ها جنگ در راه آزادى بشر است نه جنگ علیه آزادى بشر)10 و (عقایدى که بر مبناهاى وراثتى و تقلیدى و از روى جهالت به خاطر فکر نکردن و تسلیم شدن در مقابل عوامل ضد فکر در انسان پیدا شده است, این ها را هرگز اسلام به نام آزادى عقیده نمى پذیرد.)11و (اگر عقیده اى از مبناى صحیح و منطقى به دور باشد اجبار بر ترک آن جایز است.)12
بعضى دیگر گفته اند: (توحید حق انسانى است… و براى برقرارى آن اگر به زور هم متوسل شدیم نه تنها اشکال ندارد که لازم نیز هست.)13 و (جنگى که آیات جهاد از آن سخن مى گوید براى میراندن شرک است… دفاع از حق فطرى انسانیت موجب مى شود که آنان به پذیرش دین حق مجبور شوند.)14
به نظر مى رسد: 1 ـ درست است که عقیده اى که منشأ خرافى دارد و از مبناى صحیح و منطقى برخوردار نیست, از نظر اسلام عقیده موجّه نیست, اما چگونه مى توان در بحث هاى نظرى, مبانى صحیح و منطقى را از غیر آن تمیز داد؟ هر صاحب نظرى به گونه اى استدلال مى کند و به نتیجه اى مى رسد و آن را مبتنى بر بدیهیات مى داند. اگر کسى در مقام بحث و مطالعه به اشتباه بودن اعتقاد خود پى بَرد مى تواند از آن دست بردارد اما چگونه مى توان با زور یقین او را از بین برد؟ اعتقاد امر قلبى است و زمانى از بین مى رود که مردم آن عقیده را نخواهند. توسل به اجبار در صورتى لازم است که مؤثر باشد اما اعتقاد به توحید در فضاى باز و هدایت گر حاصل مى شود نه در جوّ زور. عقیده چون ایمان و محبّت15 غیرقابل تحمیل است.
2 ـ توحید حق انسانى است, اما به چه دلیل مردم را مى توان مجبور کرد که از حق طبیعى خود بهره مند شوند؟ و از طرف دیگر, آزادى در انتخاب عقیده نیز از اوّلى ترین حقوقِ اساسیِ انسانى است. علاوه بر آن, عدم اعتقاد به توحید ظلم به نفس است و به حکم عقل باید از آن جلوگیرى کرد اما نه از راه اجبار.
3 ـ میراندن شرک, مطلوب دین توحیدى است اما راه آن ارائه برهان و جدال احسن است نه جنگ. آیات و روایات جهاد در مقام بیانِ دفاع در مقابل کافران جنگ جو و فتنه گر و ظالم و پیمان شکن و متجاوز است16, نه جنگ علیه عقیده.
(بدیهى است اگر منظور اسلام از جنگ, تحمیل عقیده بود معنا نداشت جهاد تنها در مورد جنگ جویان متجاوز تجویز شود و از جنگ با رهبانان و زنان و اطفال و افرادى که قادر به جنگ نیستند و یا سلاح با خود همراه نداشته اند و یا پشت به مسلمین نموده اند نهى گردد…. از آن جا که براى انتشار دعوت اسلام در میان ملّت ها, تأمین امنیّت و آزادى فکرى ضرورى بود, لذا مسلمانان مجبور بودند براى تأمین این منظور حکومت هایى را که مانع از ارتباط مستقیم مسلمین با توده هاى مردم بودند از میان بردارند… روى همین اصل بود که مسلمانان به شهادت تاریخ و گواهى بیگانگان در تمامى این فتوحات پس از برچیدن دستگاه ظلم حکم رانان, مردم را به حال خود وا مى گذاشتند تا آن چه را که در محیط امن و آزاد به عقل و فهم خود درک مى نمودند اختیار کنند… پس از فتح سرزمین هاى شامات و روم و ایران و نقاط مجاور دیگر توده هاى وسیعى از مردمان آن به همان آیین سابق خود باقى ماندند و نیز قسمت عمده آن هایى که به اسلام گرویدند با مرور زمان به طور تدریج مسلمان شدند.)17
بنابراین غیر مسلمان هیچ گاه مجبور نمى شود که از عقیده اش دست بردارد و اسلام را بپذیرد. ولى به حکم خرد موظف است براى انتخاب دین بهتر تلاش کند. جمود و لجاجت در آیین شریعت نیز مجاز نیست. مسلمان نیز مجاز نیست کفر اختیار کند و مرتد شود ولى این انتخاب او تا به مرحله اظهار نرسیده و آثار سوء به بار نیاورده است مؤاخذه و مجازاتى در پى ندارد. هر چند که اگر در محیطى قرار دارد و یا به کتابى دست رسى دارد که, با اطمینان او را از دین منحرف مى کند باید او را از حضور در آن محیط و یا مطالعه آن کتاب منع کرد.
شامل 11 صفحه word
دانلود تحقیق آزادى در اندیشه