لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه61
خانم زانت و روح
جریان این داستان، بازگشت یک روح از جسمی جدا شده از زمین را توصیف می کند و خواننده را به زمینه ی عجیب و جدید تشویق و ترغیب میکند.
نه در تیرگی شب، بلکه در اشعه ی نورافکن روز تجلی ماوراء طبیعی خودش را اثبات کرد. نه بوسیله ی دیدن آشکار و نه بوسیله ی صدا. آن آگاهی مرگ آور، بواسطه ی حسی که بهیچوجه خود فریفته نیست، نائل شد: حسی که احساس میکند.
ثبت این رویداد از لحاظ ضرورت، گمان های متضاد ایجاد خواهد کرد. در بعضی اذهان گمانی را بیدار خواهد کرد که عقل از آن دفاع می کند، در اذهان دیگر امیدی را تقویت خواهد کرد که ایمان تصدیق می کند؛ و آن مسئله ی هولناک سرنوشت و انسان را باقی خواهد گذاشت، جایی که قرنها تحقیق بیهوده آن را در تاریکی رها کرده اند.
نویسنده در داستان موجود تقبل می کند تا راه را در طول توالی وقایع هدایت کند، او دنبال کردن مثالهای حدید بوسیله ی اعتماد کردن به خودش و عقیده اش در مورد دیدگاه اجتماعی را نمی پذیرد او به سایه ای که پدیدار کرده است، باز می گردد و نفوذ نیروهای بی اعتقادی در حال تضاد و اعتقاد به نزاع قدیمی دوباره در مورد زمینه ی قدیمی را باقی می گذارد.
وقایع بعد از سی ساله ی اول قرن حاضر که به پایان رسیده بود، اتفاق افتاد.
در یک صبح خوب، در اویل ماه آوریل، آقای میانسالی (بنام ری برن Rayburn) دختر کوچکش را برای پیاده روی در جنگل Western London بنام Kensington Gardens بیرون برد.
دوستان کمی که او داشت، در مورد آقای ری برن (Rayburn) نقل کردند (نه با بی مهری) که او مردی منزوی و تودار است. او شاید دقیق تر توصیف شود. بعنوان مرد زن مرده که به تنها لذتی که زندگی را برای پدر لوسی (Lucy) لذت بخش می ساخت توسط خود لوسی عرضه می شد.
آن کودک در حالی که با توپش بازی می کرد، به محدوده ب جنوبی رفت، در قسمتی از آن که هنوز نزدیکترین به قصر قدیمی Kensington باقی می ماند. آقای ری برن در حالی که محوطه ی مجاور یکی از آن جایگاه های سرپوشیده ی وسیع که در انگلستان آلاچیق نامیده می شوند را مشاهده می کرد، بیاد آورد که او روزنامه ی صبح را در جیبش دارد. و اینکه شاید خوب باشد تا او استراحت کند و آنرا بخواند. آن ساعت، آن مکان خلوت بود.
تحقیق در مورد خانم زانت و روح