مقدمه:
امام خمینی(س) احیاگر قرن بیستم، بارها بر هماهنگی و تعاضد علم و دین تاکید کرده و بر ضرورت هوشیاری در مقابل تبلیغات موذیانه و شیطنتآمیز اندیشه جدایی علم و دین و عدم توانایی دین در اداره ملتها و کشورها اصرار ورزیده و به این نکته مهم که قوانین دینی و اسلامی بر معیار علم و عدل پیریزی شده است، توجه دادهاند:
"از توطئههای مهمی که در قرن اخیر، خصوصاً در دهههای معاصر و به ویژه پس از پیروزی انقلاب اسلامی، آشکارا به چشم میخورد، تبلیغات دامنهدار و باابعاد مختلف برای مایوس نمودن ملتها و به خصوص ملت فداکار ایران، از اسلام است. گاهی ناشیانه و با صراحت به اینکه احکام اسلام که هزار و چهارصد سال قبل وضع شده است، نمیتواند در عصر حاضر کشورها را اداره کند و یا آنکه اسلام یک دین ارتجاعی است و با هر نوآوری و مظاهر تمدن مخالف است و در عصر حاضر نمیشود، کشورها از تمدن جهانی و مظاهر آن کناره گیرند و امثال این تبلیغاتِ ابلهانه و گاهی موذیانه و شیطنتآمیز، به گونهای طرفداری از قداستِ اسلام میباشد. اسلام و دیگر ادیان الهی با معنویات و تهذیب نفوس و تحذیر از مقامات دنیایی و دعوت به ترک دنیا و اشتغال به عبادات و اذکار و ادعیه سر و کار دارند که انسان را به خدای تعالی نزدیک و از دنیا دور میکند و حکومت و سیاستو سررشتهداری، برخلاف آن مقصد و مقصود بزرگ و معنوی است، چه اینها تمام برای تعمیر دنیا است و آن مخالفت، مسلک انبیای عظام است و معالاسف، تبلیغ به وجه دوم در بعضی از روحانیون و متدینان بیخبر از اسلام، تاثیر گذاشته که حتی دخالت در حکومت و سیاست را به مثابه یک گناه و فسق میدانستند و شاید بعضی بدانند و این فاجعه بزرگی است که اسلام مبتلای به آن بود." 1
امام خمینی در نقد اندیشؤ تعارض علم و دین و اسلام و سیاست میفرماید: "گروه اول که باید گفت از حکومت و قانون و سیاست یا اطلاع ندارند و یا غرضمندانه خود را به بیاطلاعی میزنند، زیرا اجرای قانون بر معیار قسط و عدل و جلوگیری از ستمگران و حکومت جائرانه و بسط عدالت فردی و اجتماعی و منع از فساد و فحشا و انواع کجرویها و آزادی بر معیار عقل و عدل و استقلال و خودکفایی و جلوگیری از استعمار و استثمار و استبعاد و حدود و قصاص و تعزیرات بر میزان عدل برای جلوگیری از فساد و تباهی یک جامعه و سیاست و راهبردن جامعه به موازین عقل و عدل و انصاف و صدها از این قبیل، چیزهایی نیست که با مرور زمان در طول تاریخ بشر و زندگی اجتماعی کهنه شود.
این دعوی به مثابؤ آن است که گفته شود قواعد عقلی و ریاضی در قرن حاضر باید عوض شود و به جای آن قواعد دیگر نشانده شود. اگر در صدر خلقت، عدالت اجتماعی باید جاری شود و از ستمگری و چپاول و قتل باید جلوگیری شود، امروز چون قرن اتم است آن روش کهنه شده و ادعای آنکه اسلام با نوآوردها مخالف است، همان سال که محمدرضا پهلوی میگفت که اینان میخواهند با چهارپایان در این عصر سفر کنند، یک اتهام ابلهانه بیش نیست، زیرا اگر مراد از مظاهر تمدن و نوآوردها، اختراعات و ابتکارات و صنعتهای پیشرفته که در پیشرفت و تمدن بشر دخالت دارد، هیچگاه اسلام و هیچ مذهب توحیدی با آن مخالفت نکرده و نخواهد کرد، بلکه علم و صنعت مورد تاکید اسلام و قرآن مجید است و اگر مراد از تجدد و تمدن به آن معنی است که بعضی روشنفکران حرفهای میگویند که آزادی در تمام منکرات و فحشا حتی هم جنسبازی و از این قبیل، تمام ادیان آسمانی و دانشمندان و عقلا با آن مخالفند، گرچه غرب و شرقزدگان به تقلید کورکورانه آن را ترویج میکنند."2
نقد اندیشؤ تعارض علم و دین در غرب
مسلم است که در حوزؤ فکری غرب همواره تعارضاتی موردی، میان دو مقولؤ علم و دین وجود داشته است، به نحوی که اندیشؤ تعارض را از مرحلؤ پندار صرف به مرحلؤ واقعیت (حداقل در ظاهر برخی موارد) میرساند، اما سخن در این است که :
الف) آیا صرفاً با دیدن ظاهر مواردی از تعارض، باید به اندیشؤ جدایی علم و دین، تن داد؟ یا آنکه میتوان اغلب یا همؤ آن موارد خاص را، به گونهای تبیین و توجیه کرد که تعارض به نحوی غیر جانبدارانه از بین برود.
ب) بر فرض پذیرش تعارضاتی موردی، آیا میتوان با وجود تنها چند مورد خاص از تعارض، آن را به حیطؤ یک دین یا مطلق حوزؤ دین سرایت داد و قائل به تعارض علم و دین، به طور مطلق شد؟ یا آنکه هر دینی دارای ویژگیهایی است که مانع از این سرایت میشود.
در ارزیابی اندیشؤ غربیان در باب تعارض علم و دین، توجه به این نکته ضروری است که آنچه اکنون در غرب، تحت عنوان جدایی یا تعارض علم و دین مطرح است، در حقیقت حوزؤ یک دین خاص را نشانه نگرفته، بلکه با تعمیم موارد تعارض به کلیت دین، اندیشؤ منافی بودن علم با مقولههای دینی را تبلیغ میکند. در حقیقت بانیان این اندیشه، درصددند تا با دلایل جزیی که در حیطؤ یک دین خاص وجود دارد، جدایی از توجه به خصوصیات ویژؤ هر دینی، تمامی ادیان و از جمله اسلام را زیر سوال ببرند. لذا پاسخ به سوالات فوق از مهمترین و اساسیترین محورها در نقد و تحلیل این اندیشه توسعهطلبانه است. در پاسخ این سوالها نکاتی به نظر میرسد که در زیر، بدان اشاره میکنیم:
1) در میان ادیان، ادیان باطلی وجود دارند که صرفاً ساخته و پرداخته دست بشر است و فاقد ریشؤ فطری و الهی است و منشا انحرافات عظیمی شده و باعث پارهای از این تعارضها شده است.
2) برخی از ادیان مانند مسیحیت و یهودیت گرچه ریشههای الهی و فطری دارند، اما از تحریف و دستبرد بشر محفوظ و مصون نمانده است.
3) بعضی از تعالیم ادیان حق که ریشؤ فطری و الهی دارد و از تصرف بشر و عناصر بشری به دور مانده است، امکان دارد به طور نادرست تفسیر شود و بین آن تفاسیر و علم تعارض رخ دهد.
4) پارهای دیگر از این تعارضها، معلول پیشفرضها و پیشداوریهای افرادی است که یا در دینشناسی تخصص ندارند و یا در علوم، کارشناس نیستند.
5) گاهی تعارض، بدوی است و با اندکی تامل و دقت برطرف میشود و نظر به اینکه بشر به ابعاد مختلف قضیه توجه ندارد، تصور میکند که تعارضی وجود دارد.
6) گاهی نظریؤ علمی صرفاً فرضیه است به همین جهت، توانایی مقابله با نظریه قطعی دین را ندارد.3
7) گاهی هم نظریؤ دینی، قطعی نیست و صرفاً ظنّی است و قابل بحث و بررسی میباشد. باید دانست که منشا اصلی اندیشؤ تعارض علم و دین در غرب، سه نکتهای است که در بندهای 1، 2 و 3 بدان اشاره شد. در کلیؤ مراحل تضاد علم و دین در غرب، ردّ پایی ازاین سه سهل انگاری انحراف زا دیده میشود. تحریف، تفسیر نابجا و پیشداوریهای افراد بیصلاحیت موجب آن شده که در کلیؤ مراحل، میان نفس دین و علم، تعارض به نظر آید. برای آنکه بهتر به حقیقت این نکتهها واقف شویم باید دو عنصر علم و دین را در کلیه مراحل بررسی کنیم:
1ـ بـررسی مراحـل رابطؤ علم و دین در غرب
به طور مختصر رابطؤ علم و دین را میتوان در چند مرحله زیر بیان کرد:
1ـ1 ـ رابطؤ علـوم عقلـی و دین: نظر به اینکه مسیحیت تحریف شده است و اصول اعتقادی کلیسا صرفاً بدعت و نوآوری انحرافی در دین است، با عقل در تعارض و تنافی است. عقایدی چون تثلیث یا وحدت پدر، پسر و روح القدس ( Irixity) و اینکه خدای پدر در آسمان یا بهشت است و مانند آن، با عقل و مبانی عقلی ناهماهنگ است: "لقد کفر الذین قالوا ان اللّه ثالث ثلاثة."4
2ـ 1 ـ دین و علوم تجربی: داستان تقابل کلیسا و دانشمندان در تاریخ اروپا معروف و شنیدنی است. مسائل طبیعی که در کتاب مقدس ذکر شده و تصویری که از سوی متفکران یونان دربارؤ عالم طبیعت ارائه شده است از طرف ارباب کلیسا، تفسیر صحیح و خلل ناپذیری تلقی میشد و این آرای علمی به عنوان حقایق مقدس و دینی مطرح میگردید. میان علوم طبیعی و عقاید دینی و فلسفی نوعی هماهنگی ایجاد شده بود که بطلان برخی از آنها مانند قضیؤ "زمین محوری" باعث دگرگونی در اجزای دیگر علوم میشد. در مقابل آرای جدید هیچ نرمشی نبود و در نهایت پیروزی علم، دین را کنار زد و عقیدؤ نوینی به نام جدایی علم و دین پدید آمد.
3 ـ1ـ دین و اندیشههای علمی و اجتماعی: در قرون وسطی، کلیسا و حکومت دینی مسیحیت در غرب، حاکم بود و نظر به اینکه دینی انحرافی و تحریف شده بود5 پیآمدهای وخیمی چون بردگی، فئودالیسم، استبداد، جهل، جنگهای مذهبی و خشونت کلیسایی را به دنبال داشت. به همین دلایل این دوره برای غربیان ناخوشایند و رنج آور بود. لذا علیه آن قیام کردند و دورؤ جدید تاریخ غرب آغاز شد.
از مهمترین مبانی فکری انقلاب عصر نوین در غرب علیه نظام گذشته، جدایی دین از امور دنیا اعم از سیاست، مدیریت، حکومت، اقتصاد و دیگر عرصههای اجتماعی بود.
در این دوره سکولاریسم و لیبرالیسم حاکم شدند و دیگر، جایی برای برنامههای جامع و کلان دین در صحنؤ اجتماع نبود و تنها مرجع و حجت در امور، علوم انسانی و اجتماعی بود. دین در حد یک احساس درونی شخصی و مراسمی معزل از امور دنیا و فعالیتهای اجتماعی خلاصه میشد. این طرز تفکر را که مخالفان تفکر دینی ترویج میکردند، به عللی متولیان امور دینی و مذهبی مسیحیت نیز قبول کردند و بدین ترتیب نزاع دین و عقل بشری و تعارض علم و دین در همؤ عرصهها به پیروزی عقل بشری و محصولش علم، و شکست و نابودی آنچه در غرب به دین موسوم بود گردید.
متاسفانه درک این نکتؤ عمیق و دقیق، که آنچه در غرب با علم جنگید و شکستخورد، در واقع دین الهی نبود، بلکه بدعتها و نوآوریهای دینی بود که هیچ سازگاری با دین حقیقی نداشت "یحرفون الکلم عن مواضعه"6، بر دانشمندان علوم نیز مخفیماند و به جهت همین غفلت، موافق و مخالف، ضربهای عظیم بر دین وارد کردند و در نهایت، دین و حاکمیت آن از صحنؤ اجتماع کنار رفت.
شامل 8 صفحه Word
دانلود تحقیق هماهنگی وسازگاری علم و دین از دیدگاه امام خمینی