مقدمه
نیروهای اقتصادی، سیاسی، و تغییرات قوانین و جهانی شدن به سرعت محیط رقابتی سازمانها را تغییر میدهند. در چند دهه گذشته سازمانها با تغییرات ساختاری بسیاری مواجه بودهاند. بازارهای مالی[1] نقش عظیمی در هدایت مسیر این تغییرات ایفا کردهاند. حجم عظیمی از تصاحبها در دهه 60 میلادی و سپس تجزیه شدن شرکتهای عظیم در دهههای 70 و 80، موج وحشتناک ورشکستگیها در آغاز دهه 90 میلادی، جنبش جدید ادغام وبسیاری دیگر از مسایلی که در گذشته برای سازمانها اتفاق افتاده است و اکنون نیز پیش روی سازمانها قرار دارد؛ علاوه بر مسایل تکنولوژیک ریشه در مسایل مالی دارد. وجهی که متاسفانه در کشور ما هنوز در تفکرات سنتی تحلیل هزینه-فایده[2] به سر میبرد و هنوز به جنبههای افزایش بهرهوری، کارآیی و همافزایی نوآوریهای مالی[3] توجه نشده است. تغییر نرخ ارز، تغییر قیمت کالاهای اساسی[4]، نرخ بالای تورم و تغییرات نرخ بهره، شرکتها را با ریسکهای بسیاری مواجه کرد. رواج ابزارهای نوین مالی در دهه 70 و 80 بستری برای مدیریت اینگونه ریسکها برای شرکتها ایجاد کرد. این نوشتار، به بررسی ابعاد نوآوریهای مالی، علل و پیامدهای آن در دو قسمت تغییرات ساختاری سازمانها و ابزارهای نوین مالی خواهد پرداخت و لزوم ایجاد تفکری نو در سازمانهای ایرانی را یادآور خواهد شد.
تغییرات ساختاری سازمانها
در دهه 60 میلادی بسیاری از شرکتهای سهامی عام[5] توسط شرکتهای بزرگ تصاحب شدند. در این دوران تفکر "بزرگ قدرتمند است[6]" بر مدیران حکمفرما بود. هر شرکتی که با مشکلات مالی (و به خصوص نقدینگی) مواجه میشد از طریق شرکتی دیگر تصاحب[7] میشد. بسیاری از این شرکتها مدلهای کسب و کار و حتی بازار خوبی در اختیار داشتند و اگر میتوانستند به حیات خود ادامه دهند، در آیندهای نزدیک به سازمانی سودآور تبدیل میشدند؛ اما مشکلات مالی و به خصوص سررسید بدهیها، آنها را به سمت بلعیده شدن میبرد. شرکتهای تصاحب کننده به این امید که بتوانند مشکلات کوتاه مدت اینگونه سازمانها را حل کنند، مدیریت آنها را در اختیار میگرفتند و لذا بدهیها هم به شرکت تصاحب کننده، منتقل میشد. از این رو این دوره را عصر شرکتهای ترکیبی اهرمی[8] میگویند (D. Chew, Jr, Stern Stewart & Co. ). در اثر همین موج تصاحب، شرکتهای بسیار بزرگی ایجاد شدند که حوزه فعالیت متمرکز و مشخصی نداشتند. بعدها همین عدم تمرکز، مشکلات بسیاری برای این سازمانها ایجاد کرد.
در دهه 70 یکی از ابزارهای مهم وارد بازارهای مالی شد. تا پیش از این دوران شرکتهای کوچک قابلیت قرضگیری از بازارهای مالی را نداشتند. اما در پایان دهه 70 و با رواج اوراق قرضه بنجل[9] شرکتهای کوچک و ریسکی نیز توانستند با نرخ بهره بالاتر اوراق قرضه صادر کنند و منابع مالی مورد نیاز خود را از بازار فراهم کنند. از طرفی junk Bondها امکان حضور سرمایههای کوچک را نیز در بازار پول و سرمایه ایجاد کرد. این اوراق که با نرخ بهره بالاتری نسبت به اوراق قرضه معمولی صادر میشد باعث رشد بسیاری از شرکتهایی شد که در صنایع پر ریسک و سرمایهبر فعالیت میکردند. (Micheal Jensen(1993))
پیش از این نیز ذکر کردیم که عدم تمرکز فعالیت شرکتها، موجب عدم بهرهوری آنها شده بود. در حقیقت شرکتهای زیر مجموعه سازمانهای بزرگ از دور هدایت و راهبری میشدند. تخصیص بهینه منابع صورت نمیگرفت و بسیاری از زیرمجموعهها به ورطه زیان افتاده بودند. مازاد ظرفیتها منابع بسیاری را تلف میکرد. تغییرات تکنولوژیک و گسترش ظرفیتها نیز برمشکل مازاد ظرفیتها افزوده بود. نگرانی از رکود اقتصادی و کاهش تقاضا هم شرکتها را با چالش مواجه کرده بود. در دهه 80، شرکتها به منظور رفع مشکلات بهرهوری و همچنین رفع ظرفیتهای مازاد که علاوه بر سازمانها، هزینههای بسیاری را بر اقتصاد نیز تحمیل میکرد، به تغییر ساختار[10] پرداختند. شرکتهای غیر بهرهور و زیانده به روشهای گوناگون از بدنه سازمانهای بزرگ خارج میشدند و به کارکنان، مدیران و Company Raider[11]ها واگذار میشدند. این دهه اوج نوآوریهای مالی بود و دانش مهندسی مالی در این دوران به اوج شکوفایی خود رسید. بسیاری از روشهای واگذاری به گونهای بود که شرکتها از طریق وامگیری خریداری میشدند. در این روشها خریدار، شرکت را از طریق وام کلان در اختیار میگرفت و سپس از طریق جریان وجوه نقد حاصل از فعالیت شرکت، اقساط وام را باز پرداخت میکرد. در این روشها که به روشهای اهرمی شهرت یافتند، شرکت با بدهیهای سنگینی مواجه میشد. روشهایی مثل خرید اهرمی[12]، خرید اهرمی توسط مدیران[13] (که در آن خریداران مدیران شرکت بودند.)، Divestitures (روشهایی که در آن شرکتها داراییهای غیر بهرهور خود را میفروختند و به این ترتیب ترازنامه خود را سبک میکردند.) و Spin-off (که در آن سهام شرکتهای کوچک به مدیران شرکتهای مادر تعلق میگرفت و این در حقیقت نوعی وامگیری بود) در این دوران رواج بسیاری داشتند (D. Chew Jr., S. Stewart & Co.). روشهای تجدید ساختار به دلایل متفاوتی موجب افزایش کارآیی و بهرهوری شرکتها میشد که از آنجمله میتوان به موارد زیر اشاره کرد:
1. تمرکز فعالیتهای شرکت باعث شد که تخصیص منابع به نحو کارآتری صورت بگیرد.
2. مدیران به علت ترس از بلعیده شدن شرکتشان به اداره بهتر امور شرکت پرداختند.
فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد
تعداد صفحات این مقاله 8 صفحه
پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید
دانلودمقاله نوآوریهای مالی