فی توو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

فی توو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

تحقیق در مورد خدا در قرآن

اختصاصی از فی توو تحقیق در مورد خدا در قرآن دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد خدا در قرآن


تحقیق در مورد خدا در قرآن

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

  

تعداد صفحه257

 

فهرست مطالب 

ب) ربوبیت

 

 

 

مربی انسان کیست؟

 

فصل دوم


ادبیات وپیشینة تحقیق

خدا در قرآن

هر یک از کتب آسمانی ضمن آیات خود سیمای ویژه از خداوند را به دست می‌دهد که شناخت آن، نقش بسیار مهمی در فهم دیگر معارف دینی و میزان تعهد به دستورهای الهی دارد. مثلاٌ در کتب مقدس عهد عتیق ، با خدایی مادی[1]، بخیل[2]، دروغگو[3]، پشیمان[4]، فراموشکار[5]، خسته[6]، خشمگین و  غیرحلیم[7]، و ضعیف در برابر کید و قدرت انسان[8]، و شیطان مواجهیم.

خدای عهد جدید موجودی مهربان است که برای بخشش گناه ذاتی آدمیان (خوردن از درخت ممنوعه ) زمینی شد و مصلوب گشت[9].

اما خدایی که در ترسیم قرآن شده، چگونه است و چه نقشی در هستی دارد و از سویی چه تأثیری نیز بر انسان می‌نهد؟ آیا جایگاهش در بالای کهکشان‌ها، آسمان‌ها وجبروت می‌باشد، یا اینکه نزدیک است و قریب؟ آیا فلسفی خشک است، یا اینکه دوست‌داشتنی‌ترین محبوب و زیباترین موجودی است که می‌توان با او از محبت و عشق دم زد؟

تلقی و دریافت ما از سیمای خداوند، توجیه‌گر نوع رابطه‌ای است که با او برقرار می‌کنیم. مثلاً گروهی خدا را در فاصله بسیار دور از زندگی خود قرار می‌دهند و بلکه او را حذف می‌کنند و برخی نیز او را در دل و دیده و زندگی، حقیقتی یگانه یافته و حتی خود و دیگران را عدم فرض کرده‌اند. اینان که سروده‌اند «ما عدم‌هاییم هستی‌هانما»،  در خانه جز صاحب‌خانه ندیده‌اند. کامل‌ترین سیمای خداوند در قرآن ظهور یافته؛ قرآنی که ظرف تجلی کامل اسماء و صفات پروردگار.

 

 

 

اسما و صفات خدا در یک نگاه

و لله الأسماء الحسنی فادعوه بها[10].

قرآن مجید و روایات اسلامی خداوند را دارای «نام‌های نیک» دانسته‌اند؛ نام‌هایی که بیانگر صفات اویند. آیه مذکور نام‌های نیک را تنها از آن خداوند می‌داند.[11]

اینکه «اسماء حسنی» مخصوص خداوند است، از این روست که اسماء او حاکی از کمالات اوست و از دیگر سو واجب الوجود، عین کمال و کمال مطلق است. از همین رو، کمال حقیقی از آن اوست و غیر او هر چه هست، ممکن الوجود و سراسر فقر و نیازست.

نام‌های نیک خداوند که در قرآن و دیگر منابع اسلامی بر پاره‌ای از آنها تأکید ویژه شده، فراوان‌اند. مثلاً در برخی از روایات اسلامی برای خداوند نود و نه اسم و صفت نام برده شده است.[12]

در قرآن نیز برای خداوند، اسما و صفات گوناگونی بر شمرده شده که در اینجا به برخی از آنها اشاره می‌کنیم:

  1. «الله»؛ ذاتی که جامع همه کمالات است و آن کمالات را به طور مطلق دارد.
  2. «واحد»؛ ذاتی که اجزایی ندارد و شبیه مانندی برای او نیست.
  3. «صمد»؛ آقا و بزرگی که همگان دست حاجت به سوی او دراز می‌کنند و او از همه بی‌نیاز است و از سویی مقصود همگان می‌باشد.
  4. «اول»؛ کسی که از آغاز بوده، بی آنکه آغازی داشته باشد (ازلی).
  5. «آخر»؛ کسی که آخر است، بی آنکه انتهایی داشته باشد (ابدی).
  6. «باقی»؛ کسی که برای او فنا نیست.
  7. «ظاهر»؛ ذات پاک خداوند به واسطه آیات و نشانه‌هایی که از قدرت و حکمتش مایه گرفته، کاملاً ظاهر و آشکار است.
  8. «باطن»؛ کسی که کنه ذاتش از دسترس افکار و اندیشه‌ها بیرون است.
  9. «حی»؛ کسی که فعال و مدبر است.
  10. «غنی»؛ خداوند احتیاجی به غیر ندارد و نیازی به ابزار، اعضا و جوارح در او نیست.
  11. «متکبر»؛ او شایسته بزرگی است و چیزی برتر از او نیست.
  12. «عدل»؛ داوری است دادگر و حاکمی است عادل.
  13. «ملک»؛ مالک حکومت، و حاکم بر جهان هستی است.
  14. «جبار»؛ او بر همه چیز تسلط دارد و دست‌های افکار و اندیشه‌ها از رسیدن به دامن غظمتش کوتاه است و با اراده نافذش به اصلاح هر امر می‌پردازد.
  15. «حق»؛ او وجودی ثابت، پایدار، برقرار و دارای عینیت و واقعیت است.
  16. «سمیع»؛‌کسی که به همه مسموعات احاطه دارد.
  17. «بصیر»؛ کسی که بر همه دیدنی‌ها محیط است.
  18. «رائی»؛ بیننده و آگاه.
  19. «شهید»؛ او شاهد و ناظر در همه جاست.
  20. «علیم»؛ کسی که هم از ذات خویش و هم از اسرار درون ما آگاه است و ذره‌ای در آسمان و زمین بر او مخفی نیست.
  21. «حکیم»؛ کسی که تمام افعالش صحیح، استوار و خالی از فساد و خطاست.
  22. «خیبر»؛‌ائ عالم و آگاه بوده، از باطن امور و اسرار درون باخبر است.
  23. «مبین»؛ آثار قدرتش در همه جا نمایان، و حکمش در عالم تکوین و تشریع ظاهر است.
  24. «قدوس»؛ او ظاهر است و پاک از هر گونه آلودگی به نقایص.
  25. «مجید»؛ خداوند کریم، عزیز و صاحب مجد و غظمت است.
  26. «جلیل»؛ او بزرگ، عظیم و صاحب جلال و اکرام است.
  27. «علی»؛ کسی که بلند مقام است.
  28. «اعلی»؛ کسی که پیروز و غالب و یا برتر از همه چیز است.
  29. «عظیم»؛ او آقا و بزرگ و قادر و قاهر است.
  30. «کبیر»؛ او بزرگ و آقاست.
  31. «حمید»؛ کسی که شایسته هر‌گونه حمد و ثناست.
  32. «بدیع»؛ کسی که اشیای جهان را بدون الگوی قبلی ابداع کرد.
  33. «ذاری»؛ او اظهار کننده است. نیز آنجا که آفرینش اشیا سبب ظهور آنها می‌شود، این واژه به معنی خالق نیز هست.
  34. «صانع»؛ او سازنده، خالق و آفریدگار همه اشیاست.
  35. «فالق»؛ خداوند دانه‌های گیاهان را در دل زمین می‌شکافد و جنین را از شکم مادر بیرون می‌فرستد. نیز ظلمت شب را با نور سپیده صبح شکافته، پرده عدم را با آفرینش موجودات پاره می‌کند.
  36. «نور»؛ او روشنی بخش عالم هستی و فرمان دهنده و هدایت کننده آنهاست.
  37. «اله»؛ معبود کسی که شایستگی عبادت دارد و عبادت جزء برای او شایسته نیست.
  38. «حفیظ»؛ او حافظ و نگه‌دارنده موجودات است.
  39. «حسیب»؛ او کسی است که همه اشیا را بر شمرده، نسبت به همه آگاهی دارد و از سویی به حساب اعمال بندگان نیز رسیدگی می‌کند. این صفت به معنای بی‌نیاز کننده نیز آمده است.
  40. «رازق»؛ خداوند همه بندگان را –اعم از خوب و بد- روزی می‌بخشد.
  41. «قیّوم»؛ او قائم به ذات خویش است و همه موجودات به او قوام دارند.
  42. «قابض»؛ او ارواح را از بدن‌ها می‌گیرد و نور آفتاب را هنگام غروب بر می‌گیرد. نیز برای جمعی روزی را قبض می‌کند و نور وجود را در آنجا که صلاح بداند، جاری می‌سازد.
  43. «باسط»؛ نقطه مقابل «قابض»، یعنی فیض هستی را گسترش دادن، نعمت را به ارزانی به بندگان عطا کردن و آنها را مشمول فضل و احسان خویش نمودن.
  44. «مصوِّر»؛ او به مخلوقات و از جمله به جنین در شکم مادر شکل بخشیده، دائماً در حال صورت‌گری طبیعت و پدیده‌هاست.
  45. «کافی»؛ او بندگان را کفایت می‌کند و کسانی را که بر او توکل کنند، از دیگران بی‌نیاز می‌سازد.
  46. «هادی»؛ خداوند هدایت کننده بندگان به‌سوی حق و عدالت و بلکه هدایت کننده همه موجودات در عالم تکوین، و همه صاحبان عقل در عالم تشریع است.
  47. «وکیل»؛ او سرپرست، حافظ، ملجأ و پناه بندگان است.
  48. «وارث»؛ همه کسانی که چیزی را در مالکیت خود دارند، سرانجام می‌میرندو آنچه دارند، باقی می‌گذارند، به جز خداوند.
  49. «باعث»؛ او کسی است که همه مردگان را در قیامت محشور می‌کند و بعثت انبیا نیز از ناحیه اوست.
  50. «دیِّان»؛ او بندگان را ذر برابر اعمالشان جزا می‌دهد.
  51. «مولی»؛ او یاری دهنده و سرپرست مخلوقات است.
  52. «مهیمن»؛ خداوند گواه، شاهد و حافظ همه چیز است.
  53. «محیط»؛ او به همه اشیا آگاهی و احاطه دارد.
  54. «قدیر»؛ کسی که بر همه چیز تواناست.
  55. «اکرم»؛ کسی که از همه کریم‌تر و بزرگوارتر است.
  56. «حلیم»؛ او کسی است که در برابر گناه گنهکاران بردبار است و در مجازات آنها عجله نمی‌کند.
  57. «رحمن»؛ رحمت وی گسترده و شامل همگان است.
  58. «رحیم»؛ رحمت ویژه‌اش شامل حال مؤمنان است.
  59. «رئوف»؛ او رحیم و مهربان است[13].
  60. «سلام»؛ او کسی است که سر چشمه سلامت و منبع آن است و هرگونه سلامت را افاضه می‌کند.
  61. «مؤمن»؛ او به وعده‌هایش عمل می‌کند و ایمان بذاتش را از طریق آیات و نشانه‌ها، عجایب تدبیر و لطایف تقدیرش در دل‌ ها ایجاد کرده، بندگان را از ظلم و جور در امان می‌دارد و مؤمنان را نیز از عذاب ایمنی می‌بخشد.
  62. «صادق»؛ او در گفته‌هایش راستگو و در وعده‌هایش تخلف‌ناپذیر است.
  63. «عفو»؛ پروردگار کسی است که گناهان بندگان را محو می‌کند.
  64. «غفور»؛ او کسی است که افزون بر آمرزش، راه بندگان به کمال را هموار می‌کند.
  65. «فتاح»؛ حاکم و گشاینده گره مشکلات است.
  66. «قریب»؛ او از همه به ما نزدیک‌تر است، سخنان ما را می‌شنود و دعای ما را مستجاب می‌کند.
  67. «منّان»؛ او بخشنده انواع نعمتهاست.
  68. «کریم»؛ او عزیز، جواد و بخشنده است.
  69. «کاشفُ‌الضّر»؛ کسی که گرفتاری‌ها و ناراحتی‌ها و درد و رنج‌ها را بر طرف می‌کند.
  70. «وهّاب»؛ از ماده «هبه» به معنای بخشنده است.
  71. «ناصر»؛ او یاور دیگران است.
  72. «واسع»؛ او غنی و بی‌نیاز و از هر نظر گسترده است.
  73. «ودود»؛ او دوستدار دیگران و موجودی دوست‌داشتنی است.[14]
  74. «وَفِیّ»؛ کسی که به عهد و پیمانش وفا می‌کند.
  75. «برّ»؛ به معنای راستگو و همچنین نیکوکاری و بخشندگی است.
  76. «تواب»؛ او توبه‌کنندگان را بسیار می‌پذیرد و الطافی را که از گناهکاران دریغ داشته بود، بعد از بازگشت و توبه، به سوی آنان باز می‌گرداند.
  77. «جواد»؛ او نیکوکار و بسیار بخشنده است.
  78. «خیرالنّاصرین»؛ او کسی است که یاری و نصرتش کاملاً گسترده و خالی از هر گونه نقص و عیب است.
  79. «شکور»؛ او اعمال نیک بندگان را ارج می‌نهد و به بهترین گونه پاداش می‌دهد.
  80. «لطیف»؛ او نسبت به بندگان لطف و محبت دارد و به آنها نیکی می‌کند. همچنین او خالق اشیای لطیف است و تدبیرش نیز بسیار دقیق می‌باشد.
  81. «شافی»؛ او شفا دهنده بیماری‌ها، آلام و دردهاست.
  82. «رقیب»؛ خداوند حافظ و نگهبان است.
  83. «حفی»؛ خداوند کسی است که عالم و آگاه است و یا به دیگران بسیار لطف و نیکی می‌کند.[15]

 

تفسیر برخی از صفات

در این بخش از میان صفات الهی، چهار صفت «خالقیت، ربوبیت، علم گسترده و قدرت بی‌پایان» خداوند را بر می‌رسیم. این صفات تأثیرات گوناگون معرفتی و تربیتی دارند؛ ضمن اینکه در سوره‌های آغازینی که بر پیامبر اکرم نازل شد، بر این صفات نیز تأکید شده[16] که این خودگواه اهمیت شناخت این صفات است.

 

الف) خالقیت

مطالعه عالم امکان نشان می‌دهد که تمام موجودات، هستی خود را وامدار دیگری هستند که در این باب برها‌ن‌های إنّی و لمّی[17] بسیاری اقامه شده است.

نیروی عقل و اندیشه انسان بر این امر اذعان دارد که حقیقت نامحدود، پایدار،‌ مطلق و غیر مشروط و بی‌نیازی که تکیه گاه تمام هستی‌هاست و در همه ظرف‌ها و زمان‌ها حضور دارد، موجود است. در واقع باید برای هستی خالقی تصور کرد که همه صفات والا ویژه او باشد؛ صفاتی چون حی، قادر، علیم، مرید، رحیم، هادی، حکیم، غفور و عادل. این خالق پیش از دارا بودن این صفات کمال باید هستی او عاریه‌ای و موقت نباشد؛ بدین بیان که هستی از ذات او جدا نشود و یا به عبارت بهتر، خود هستی باشد که واقعیتی فناناپذیر است و در آن نسبیتی راه ندارد (نه در گذشته و حال و نه در آینده).

واژه «خلق» و مشتقاتش 261 بار در قرآن به کار رفته که در پاره‌ای موارد به توصیف آفرینش و بیان ابعاد آن پرداخته شده و در برخی موارد نیز «خلق» بودن خدا پایه معارف و اوامر الهی قرار گرفته است. در اینجا به ذکر برخی آیات می‌پردازیم.

خداوند، آفریدگار هستی

اقرء باسم ربک الذی خلق[18]

بخوان به نام پروردگارت که آفرید.

 

بررسی واژگان

«اقراء» صیغه امر از مصدر قرائت و به معنای ضمیمه کردن حروف و کلمات به یکدیگر است.[19]

«اسم»آن است که ذات یک چیز به آن شناخته می‌شود. انسان تا ذات یک شیء را نشناسد، اسم را نمی‌شناسد و به مسمای اسم معرفت نمی‌یابد.[20]

بنابراین وقتی این واژه به کار می‌رود، منظور شناخت خواص و آثار و بلکه در مواردی نیز مراد ذات موجود است. مثلاً هنگامی که حضرت آدم تمام اسم‌ها را فراگرفت، تنها با نام موجودات آشنا نشد، بلکه به خواص، آثار، و ویژگی‌های آنها نیز معرفت یافت. بنابراین اسم عبارت است از برجستگی‌ها و نشانه‌هایی که دلیل بر رفعت و بزرگی مسمی هستند.

«رب» نیز به معنای اصلاح‌گر چیزی، تدبیرکننده و نگهدارنده نعمت‌بخش است.[21]

پروردگار دو عرصه دارد: تکینی و تشریعی. در ربوبیت تکوینی، لازم رشد طبیعی موجود تحت تربیت فراهم می‌شود و مربی ابزار بالندگی لحظه به لحظه او را در عرصه حیات تقدیر کرده، سرانجام او را به شکوفایی می‌رساند. اما در ربوبیت تشریعی، قوانین و مقررات لازم برای تکامل موجود مختار اختیارش نهاده می‌شود و او را تا رسیدن به شکوفایی راهبر می‌کند.

برای واژه «خلق» نیز دو معنا آورده‌اند: یکی ایجاد کردن چیزی بعد از معدوم بودن آن، و دیگری نظم چیزی از ماده‌ای که پیش‌تر ایجاد شده است. در اینجا بعد از معدوم بودن آن، و دیگری نظم دادن چیزی از ماده‌ای که پیش‌تر ایجاد شده است. در اینجا مراد معنای نخست است.

«آفرینش» در کلام عرب، یعنی به وجود آوردن شیء به گونه‌ای که نمونه سابقی نداشته باشد. البته آغازش از تقدیر و اندازه‌گیری است؛ بدین معنا که در مرحله اول باید حدود هستی موجود مشخص شود و سپس آفرینش صورت پذیرد.

 

آفریدگاری، نقطه آغازین معرفت

پیامبر اکرم در آغاز رسالت مأمور شد تا پروردگارش را «هستی آفرین» بخواند. به نظر جمعی از مفسران امر به خواندن «اقرأ» در این آیه، امر به خواندن بر مردم است. به سخن دیگر، خداوند از آن حضرت می‌خواهد تا صفات پروردگارش را بر مردم بخواند و معرفت را از شناخت او- به عنوان «آفریدگار» هستی و انسان- شروع نموده، از سویی بر خالقیتش نیز تکیه کند.

قرآن بر انحصار «آفرینش» به خداوند متعال اصرار دارد و دیگران را با همه دانایی و توانایی‌شان قادر به آفرینش حتی کوچک‌ترین و کم‌ارزش‌ترین موجود نمی‌داند:

ان الذین تدعون من دون الله لن یخلقوا ذبابا و لو اجتمعوا له.[22]

کسانی را که جز خدا می‌خوانید هرگز [حتی] مگسی نمی‌آفرینند، هر چند برای [آفریدن] آن اجتماع کنند.

از اطلاق آیه در مورد «بت‌ها و خدایان خوانده شده» و استثنای خدا از میان آنان استفاده می‌شود که هر کس اعم از دانشمندان، متفکران و مخترعان و همچنین بت‌ها و معبودهای خیالی- که برای رفع نیازها خوانده می‌شوند- از خلقت و آفرینش به معنایی که گفته شد، ناتوان‌اند. از واژه «لَنْ» در عبارت «لن یخلقوا» نیز دانسته می‌شود که همواره این ضعف و ناتوانی در غیر خدا وجود دارد.

 

پردازش، اندازه‌گیری و هدایت

سبح اسم ربک الاعلی*خلق فسوی*والذی قدر فهدی.[23]

نام پروردگار والای خود را به پاکی بستای، همان که آفرید و هماهنگی بخشید و آنکه اندازه‌گیری کرد و راه نمود.

این آیات، آفرینش موجودات را توأم با «پردازش، اندازه‌گیری و راهنمایی» شمرده است.

آفریننده هستی، اجزای هر موجود را در جایی قرار داده که بهتر از آن تصور نشود. مثلاً در مورد انسان، چشم، گوش و هر عضو را در جایی نهاده که اگر در جایی دیگر می‌نشست، کارایی‌اش هرگز به این اندازه نبود.[24] اینعمل تسویه نام دارد. همچنان که «تسویه» در آفرینش هر یک از موجودات متصور است، نسبت به مجموعه تمام موجودات نیز صورت می‌پذیرد؛ به این معنا که خداوند همه موجودات هستی را در یک مجموعه کاملاً مرتبط و هماهنگ آفرید و پرداخت نمود، به گونه‌ای که هر یک از موجودات- اعم از بسیط و مرکب- در مجموعه هستی نقش شایسته خود را ایفا کنند.[25]

عمل دیگر «تقدیر» است. تقدیر هر چیزی عبارت است از تدبیر مخصوص آن. هر یک از موجودات خلقتی به خصوص، صورتی خاص و سیر زندگی و رشد تکاملی ویژه‌ای دارند. این ویژگی‌ها همان تقدیرها و اندازه‌گیری‌های آفرین است که به مقتضای حکمت صورت گرفته است.

این اندازه‌ها شامل مرزهای تکاملی هر یک از پدیده‌ها می‌شود. آفریدگار متعال در هر یک از مخلوقات حدود معین ذات، صفات و کارش را مشخص، و آنها را با عضا و امکاناتی که با آن اندازه‌ها متناسب است، تجهیز کرده؛ چنان که قرآن می‌فرماید:

خلق کل سیء فقدره تقدیرا.[26]

و هر چیزی را آفریده و بدان‌گونه که در خور آن بوده اندازه‌گیری کرده است.

عمل سوم «هدایت» است؛ یعنی نشان دادن راه گذر از وضع موجود تا رسیدن به وضع مطلوب. هر پدیده‌ای استعدادی دارد که باید شکوفا شود، نیازهایی که باید مرتفع گردد و خواست‌هایی که باید تأمین شود. تقدیر هر یک از پدیده‌ها تعیین کمالات و مطلوبات آن است. خدای هستی آفرین آنها را در رسیدن به کمالات و مطلوب‌هایشان راهنمایی و دستگیری می‌کند؛ زیرا آفریدگار هستی است که درباره ظرفیت‌ها، قابلیت‌ها، نیازها و نسبت پدیده‌ها با یکدیگر بیشترین دانش را دارند: «و الذی قدر فهدی»

این حقیقت درگفتگوی میان حضرت موسی و فرعون نیز بیان شده است. حضرت موسی در پاسخ به پرسش فرعون که پروردگار، «مالک و صاحب اختیار شما کیست؟»، چنین پاسخ داد:

ربنا الذی اعطی کل شیء خلقه ثم هدی[27]

پروردگار ما کسی است که هر چیزی را خلقتی که در خور اوست داده، سپس آن را هدایت فرموده است.

منظور از «خلقه» ظاهراً خلقت مخصوص هر چیز (جمادات، حیوانات و انسان) است. بنابراین خداوند به هر پدیده شکل و ترکیبی مخصوص به خود را داده و سپس در همان خلقت و مسیر او را هدایت کرده است.[28]

 

 

نکته‌ها

  1. از نظر قرآن، امکان شناخت آغاز هستی وجود دارد؛ آن هم با سیر در آفاق و مطالعه در زمین که گاهواره موجودات است:

قل سیروا فی الارض فانظروا کیف بدأ الخلق.[29]

در زمین بگردید و بنگرید چگونه آفرینش را آغاز کرده است.

  1. همه اقرار دارند که آفریدگار هستی خداوند است. قرآن بر این مطلب پای می‌فشارد که حتی مشرکان در اصل «نیازمندی به خالقی که خود در حیاتش نیازمند آفریدگاری دیگر نباشد»، متفق‌اند. در واقع جمله آدمیان- از هر کیش و آیینی- موجودات جهان را مخلوقاتی می‌دانند که به آفریدگاری نیازمندند تا هستی خود را از او وام گیرند. به واقع تفاوت مشترک با دیگران در شرک پرستش و بندگی است، نه در اعتقاد به وجود خالق:

و لئن سألتهم من خلق السماوات و الارض و سخر الشمس و القمر لیقولن الله فأنی یؤفکون.[30]

و اگر از ایشان بپرسی: «چه کسی آسمانها و زمین را آفریده و خورشید و ماه را [چنین] رام کرده است؟» حتماً خواهند گفت: «الله»؛ پس چگونه [از حق] بازگردانیده می‌شوند؟

  1. از آیات قرآن می‌توان دریافت که مطالعه در خلقت و نظامات حاکم بر جهان، انسان را به بیهوده نبودن آفرینش رهنمون می‌سازد؛ چه آنه مطالعه جهان همراه با کشف نظاماتی است که بیانگر حکمت متعالیه و قواعد و سنن متقن در پدیده‌هاست. از این روی، اگر خداوند بیافریند، بمیراند، آباد کند و خراب نماید، بی‌آنکه مقصودی حکیمانه در نظر داشته باشد، چیزی جز لغو نخواهد بود:

و ما خلقنا السماء و الارض و ما بینهما لاعبین.[31]

و آسمان و زمین و آنچه را که میان آن دو است به بازیچه نیافریدیم.

در جای دیگر نیز بر حق بودن آفرینش تأکید شده است:

هوالذی خلق السماوات و الارض بالحق.[32]

او کسی است که آسمانها و زمین را به حق آفرید.

بدین رو، هستی با هدفی صحیح و در پرتو حکمتی بالغ خلق شده است.

«حق» عبارت است از وجود واقعیاتی در خارج از ذهن.[33] حق در اصل به معنی مطابقه و هماهنگی است و این واژه موارد استعمال گوناگونی دارد؛ از جمله کاری که بر وفق مصلحت و از روی حساب و نظم صورت گیرد.[34]

ب) ربوبیت

قرآن کریم خداوند را تنها پروردگار انسان و تمام موجودات عالم می‌داند. واژه «رب» و مشتقاتش 981 بار در قرآن آمده است. «رب» در لغت به معنای اصلاح شیء و اقدام به تأمین مصالح آن است. بر همین پایه، مربی نیز اصلاح‌گر شی‌ء است؛ چه او موجود را در رشد تدریجی‌اش تا رسیدن به مرز نهایی کمال یاری‌گر است.[35] قرآن خداوند را صاحب اختیاری مطلق و اصلاح‌گر کاملی ترسیم می‌کند که نه تنها انسان‌ها، بلکه تمام موجودات هستی را می‌پروراند.

 

مربی انسان کیست؟

فلما جن علیه اللیل رأی کوکبا قال هذا ربی فلما افل قال لا أحب الآ فلین*رأی القمر بازغاً قال هذا ربی فلما أفل قال لئن لم یهدنی ربی لأکونن القوم الضالین* فلما رأی الشمس بازغه قال هذا ربی هذا أکبر فلما أفلت قال یا قوم إنی بریء مما تشرکون.[36]

این آیات تأملات حضرت ابراهیم در امر پروردگار را گزارش کرده است. آن حضرت با درکی که از ملکوت آسمان‌ها و زمین یافت، به ابطال الوهیت بت‌ها پرداخت.

وی در حالی که شب پرده سیاه خود را بر او افکنده بود، چشمش به ستاره‌ای افتاد که مورد پرستش مردم بود. تعبیر «هذا ربی» به این مطلب اشاره دارد که تدبیر و اداره امور من به آن بستگی دارد. ابراهیم که در سن کودکی به تحقیق در امر پروردگار پرداخت،[37] با دیگر مشرکانی که خداوند را خالق هستی می‌دانستند، اما به «ربوبیت» دیگر موجودات معتقد بودند، همگام شد و اظهار داشت «هذا ربی»، اما پس از آنکه غروب کرد، فرمود: این گونه موجودات نمی‌توانند مدبر امور عالم و مربی ما باشند.

حال پرسیدنی است آیا حضرت ابراهیم به راستی فرمود «هذا ربی»؟ در برخی تفاسیر چنین می‌خوانیم: این جمله استفهامی بوده وبه طور خبری گفته نشده است. این منابع احتیاجات وی با پدرخوانده‌اش «آزر» را دلیل بر اعتقاد موحدانه ابراهیم از همان کودکی دانسته‌اند.[38] بنابراین او خود را یکی از آنان شمرد تا عقاید خرافی‌شان را اصلاح کند. این شیوه احتجاج بهترین راهی است که انصاف مخالفان را بر می‌انگیزاند و از طغیان و تعصب آنان نیز جلوگیری کرده، آنها را برای شنیدن سخن حق آماده می‌سازد.

ایشان همچنین در عبارت «فلما أفل قال لا أحب الافلین» اعتقاد به ربوبیت و خدایی کوکب را با غروب آن ابطال کرد؛ چنان که در آیه بعد نیز به همین‌سان به نفی «ربوبیت» ماه می‌پردازد، اما بی آنکه دوباره همان جمله «لا احب الافلین» را تکرار کند، می‌فرماید: اگر پروردگارم هدایتم نکند، از جمله گمراهان خواهم بود. این عبارت تأکیدی است بر آنکه وی می‌دانست پروردگاری دراد. در واقع ابراهیم تنها در صدد شناخت یا شناساندن او به دیگران بود.

آیه سوم به نفی پروردگاری خورشید می‌پردازد. آن حضرت با طلوع خورشید اظهار داشت «هذا ربی» و با جمله «هذا اکبر» نیز نشان می‌دهد که در میان ستاره، ماه و خورشید، تنها خورشید است که شایستگی پرستش دارد؛ زیرا از نظر حجم بزرگ‌تر از آن دو می‌باشد.

وی با دیدن غروب خورشید موضع صریح خود را در برائت از شریکان ادعایی خداوند در پروردگاری، ابراز می‌دارد: «یا قوم انی بریء مما تشرکون.»

بنابراین از نظر ابراهیم پروردگار باید چهار صفت داشته باشد: 1. اثربخش باشد؛ 2. اثربخشی او دائمی باشد؛ 3. موجودات اثرپذیر در محضرش باشند؛ 4. تأثیراتش بیشتر و عمیق‌تر از دیگر مؤثران- در سلسه اسباب و علل- باشد.

در میان پدیده‌های مورد ادعا، پروردگاری با چنین ویژگیهایی وجود ندارد. از این رو باید مؤثری را یافت که بود و هستی تمام پدیده‌ها – از جمله ماه، ستاره و خورشید – از او باشد:

انی وجهت وجهی للذی فطر السماوات و الارض حنیفاً و ما انا من المشرکین.[39]

من صورتم را متوجه کردم به کسی که آسمان‌ها و زمین را آفریده؛ موحدم و از مشرکان نیستم.

توحید خالص آن است که به سوی آفریدگار و آغازگر هستی روی کنیم؛ او که همه آسمان‌ها و زمین را آفریده و از همه آنها بزرگ‌تر، اثربخش‌تر و دائمی‌تر است. نیز از آنجا که آفرینش امری مستمر و پیوسته است و نیاز به افاضه هستی مستمر به مخلوق دارد، مخلوقات همیشه در محضر اویند و بلکه ظهور خود را از او دارند. بنابراین «پردازش، اندازه‌گیری و هدایت تکوینی و تشریعی» که همراه و ملازم با آفرینش‌اند، جلوه‌هایی از پروردگاری خداوند هستند.

 

پروردگار انسان، همان پروردگار هستی

در آیات متعددی پروردگار انسان‌ها خالق و سپس مدبر و پروردگار هستی دانسته شده؛ چنان که در سوره اعراف آمده:

ان ربکم الله الذی خلق السماوات و الارض فی سته ایام ثم استوی علی العرش یغشی اللیل النهار یطلبه حثیثاً و الشمس و القمر و النجوم مسخرات بأمره الا له الخلق و الامر تبارک الله رب العالمین.[40]

در حقیقت‌، پروردگار شما آن خدایی است که اسمانها و زمین را در شش روز آفرید؛ سپس بر عرش [جهانداری] استیلا یافت. روز را به شب-که شتابان آنرا می‌طلبد- می‌پوشاند، و [نیز] خورشید و ماه و ستارگان را که به فرمان او رام شده‌اند [پدید آورد.] آگاه باش که [عالم] خلق و امر از آن اوست. فرخنده خدایی است پروردگار جهانیان.

عبارت « استوی علی العرش »- که پس از موضوع خلقت آسمان‌ها و زمین ذکر شده- و همچنین عبارت «والشّمس و القمر و النجوم مسخراتٍ بامره» جملگی به راز صاحب اختیاری و تدبیر و پروردگاری خداوند اشاره دارد. از آن رو که او به آسمان‌ها و زمین هستی بخشیده، صاحب اختیار امر و تدبیر پروردگاری آنهاست.

جمله «الا له الخلق و الامر» تأکیدی مجدد بر این حقیقت است. با توجه به قراینی که در آیه هست، چنین بر می‌آیدد که منظور از «خلق» آفرینش نخستین، و مراد از «امر» قوانین و نظاماتی است هک به فرمان پروردگار در عالم هستی حاکم است و آن را در مسیر خود رهبری می‌کند.

این تعبیر می‌رساند کسی که آفریننده پدیده‌هاست، مدبر و پروردگار آنها نیز هست. بنابراین جهان همانطور که در حدودش نیازمند به خداوند است در تدبیر و اداره‌اش نیز وابسته به اوست.

برهان ابراهیم علیه نمرود

یکی از مهم‌ترین مناظره‌های پیامبران الهی با پادشاهان و مترفان معاصرشان بحث در صاحب اختیاری و ربوبیت بوده است. در این میان گزارش برخی مناظره‌ها در قرآن آمده است:

ألم تر إلی الذی حاج ابراهیم فی ربه ان آتاه الله الملک اذقال ابراهیم ربی الذی یحیی و یمیت قال انا احیی و امیت قال ابراهیم فإن الله یأتی بالشمس من المشرق فأت بها من المغرب فبهت الذی کفر و الله لا یهدی القوم الظالمین.[41]

آیا از [حال] آن کس که چون خدا به او پادشاهی داه بود [و بدان می‌نازید، و] با ابراهیم درباره پروردگارش محاجه [می] کرد، خبر خبر نیافتی؟ آنگاه که ابراهیم گفت: «پروردگار من همان کسی است که زنده می‌کند و می‌میراند» گفت: «من [هم] زنده می‌کنم و [هم] می‌میرانم.» ابراهیم گفت: «خدا [یِ من] خورشید را از خاور بر می‌آورد، تو آن را از باختر برآور.» پس آن کس که کفر ورزیده بود مبهوت ماند. و خداوند قوم ستمکار را هدایت نمی‌کند.

نمرود گمان می‌کرد که اراده قتل و حفظ جان مردم همان «احیا» و «میراندن» حقیقی است، از این رو خود را-که گاه مباشر یا آمر قتل یا رهایی افراد از مرگ بود- در قدرت، نظیر پروردگار مورد ادعای ابراهیم می‌دانست.

ابراهیم در این گفتگو، از ربوبیت تکوینی عالم سخن گفت تا ضعف نمرود را کاملاً آشکار سازد. نمرود در موضوع مرگ و حیات، با آزاد کردن محکوم به مرگی یا کشتن یکی از زندانیان مغالطه کرد، اما در این عرصه مبهوت ماند. حضرت ابراهیم فرمود: پروردگار من خورشید را از مشرق آشکار می‌کند و در مغرب پنهان می‌سازد؛ در حالی که به راستی اگر تو پروردگار انسان‌ها هستی و امر حیات و زندگی و اختیار مردم به دست توست و مانند پروردگار من در عالم تکوین دخالت داری، خورشید را از مغرب بیرون آور. در این احتجاج، پروردگار انسان کسی دانسته شده که پروردگار هستی و دیگر موجودات عالم نیز باشد.

 

مناظره موسی با فرعون

در سوره شعراء نیز مناظره موسی و هارون با فرعون آمده است. فرعون مدعی بود که پروردگار و صاحب اختیار دیگران، است اما موسی و هارون این ویژگی را خاص خداوند می‌دانستند:

فرعون گفت : «و پروردگار جهانیان چیست؟» گفت: «پروردگار آسمانها و زمین و انچه میان آن دو است، اگر اهل یقین باشید.»... [موسی دوباره] گفت: «پروردگار شما و پروردگار پدران پیشین شما.... [موسی] گفت: «پروردگار خاور و باختر و آنچه میان آن دو است، اگر تعقل کنید.»[42]

در این مناظره حضرت موسی از پروردگاری خداوند بر تمام هستی و صاحب اختیاری او یاد کرده و آن را دلیل نفی پروردگاری و صاحب اختیاری فرعون شمرده است. چنان که گفتیم، خدا پروردگار تمام هستی است؛ زیرا آفریننده آن است. آفریدگار بهترین راه‌های گذر از «هست»ها به «باید»ها را می‌داند و مخلوقاتش را تا رسیدن به مرحله نهایی شکوفایی، تدبیر و فرمانروایی می‌کند.

همه موجودات نیز جزئی از کل نظام هستی‌اند؛ آن سان که راه تکامل آنان نیز از این نظام تأثیر می‌پذیرد. پس اینکه نظام تربیتی و رشد آنان در دو حوزه تکوین و تشریع-یا یکی از آن دو- به دیگری واگذار شده باشد، هیچ برهان و دلیلی بر این امر نداریم.

بر پایه این آیات، ویژگی پروردگار انسان عبارت است از: پرورش تکوینی تمام هستی (اعم از آسمان‌ها، زمین و موجودات بین آنها)، پرورش انسان‌های حال و گذشته، و پروردگاری مشرق و مغرب و آنچه بین آنهاست.

 

دانش گسترده

یکی دیگر از اوصاف خداوند علم و دانایی اوست. قرآن کریم خداوند ار موجودی آگاه به جزئیات امور و پدیده‌ها، گذشته و حال و آینده، دنیا و آخرت، غیب و شهادت، ظاهر و باطن، نیات و گفتار و همچنین موجودی عالم اسرار و مخفی‌تر از اسرار معرفی کرده است.[43] در آیات نورانی قرآن کریم، علم خداوند پایه بسیاری از دستورها، تحولات و وقایع تکوینی و تشریعی، و فردی و اجتماعی قرار گرفته است.[44]

علم خداوند به افراد، امور و پدیده‌ها، از هر کس و هر چیز حتی از خود موجودات به آنها بیشتر است.[45] هر چند خداوند برخی از دانش‌ها را به دیگران تعلیم می‌دهد،[46] در پاره‌ای از موارد علم آنها را نزد خود نگاه می‌دارد؛ آن سان که حتی عالی‌ترین موجودات از آن بی‌اطلاع‌اند.[47]

آیات قرآن علم الهی را بن مایه تربیت انسان دانسته و از سویی توجه به این صفت الهی را در خدمت تربیت آدمی به کار گرفته است.[48] بیشتر صفات به کار رفته در قرآن-مانند رؤیت، سمیع،‌ بصیر، حکیم، خبیر، لطیف، شاهد و مشتقات آنها- بیانگر علم الهی و ابعاد مختلف آن است.

 

عالم محضر خدا

الم یعلم بأن الله یری.[49]

مگر ندانسته‌ که خدا می‌بیند؟

ابوجهل در آغاز رسالت پیامبر اکرم نسبت به ایشان برخوردهای تندی داشت. از این رو خداوند برای تسلی دادن به پیامبر اسلام و تهدید ابوجهل به خاطر آزارهایی که به آن حضرت روا می‌داشت، این آیه را نازل فرمود.

حال ممکن است این سؤال پیش آید که چگونه فردی مانند ابوجهل باید بداند که خداوند می‌بیند؟

در پاسخ گفته‌اند این علم لازمه اعتقاد به هستی‌بخش مطلق است. بت‌پرستان و مشرکان نیز اعتراف داشتند که جهان هستی‌بخش می‌خواهد؛ یعنی کسی که خود هستی را از جایی دیگر برنگرفته باشد.[50]

آفرینش امری مستمر است. به دیگر سخن، موجودات دوام افاضه وجود را از سوی واجب‌الوجود لازم دارند از این رو به طور مستمر در محضر خالق خود هستند و لحظه‌ای از او غایب نمی‌گردند.

لازمه پذیرش این ارتباط میان آفریدگار و آفریده شده، مشاهده دائمی آفریدگار است.

گستردگی علم الهی نیز از این حقیقت ریشه می‌گیرد، هرگاه آفریدگار هستی حیات را اضافه کند و این حیات را استمرار بخشد، تمام بخش‌ها و لایه‌های وجودی موجودات در محضر و حوزه دانش او خواهند بود؛ چنان‌که در برخی از آیات این ابعاد گسترده دانش الهی بیان شده است: «انه یعلم الجهر و ما یخفی:[51] که او آشکار و آنچه را که نهان است می‌داند.»

خداوند از آن رو هم ظاهر و هم باطن پدیده‌ها را آفریده و هم دائماً به آنها حیات و هستی می‌بخشد، بر ظاهر و مخفی پدیده‌ها آگاه است. «جهر» به ظهور کامل یک پدیده در برابر چشم یا گوش اطلاق می‌شود. و آیه «انه یعلم الجهر من القول»[52] اشاره به آن است که خداوند سخنان آشکار را می‌شنود.

عبارت «و ما یخفی» نیز به دانش خداوند به پدیده‌های مخفی از چشم گوش اشارت دارد. از این رو، موجودات مادی و غیر مادی و گفتار پنهان شده در سینه‌های کفار و مشرکان اشاره کرده، خداوند را عالم‌ترین موجود به آنها می‌شمرد: «و الله اعلم بما یوعون:[53] و خداوند به آنچه در سینه دارند، داناتر است.»

در جایی دیگر نیز رابطه علم خداوند با صفت آفریدگاری او به صراحت آمده است:

الا یعلم من خلق و هو اللطیف الخبیر.[54]

آیا کسی که آفریده است نمی‌داند؟ با اینکه او خود باریک‌بین آگاه است.

همان‌گونه که گذشت، درک این حقیقت در گرو ان است که آفرینش را امری مستمر و دائمی بدانیم که هر لحظه فیض وجود از ناحیه او به مخلوقات می‌رسد و چنان نیست که آنها را بیافریند و به حال خود واگذارد؛ زیرا ممکنات در هستی و همه شئون خود، به ذات واجب تعالی فقر دائمی دارند.

 

قدرت بی‌پایان پروردگار

یکی از مهمترین مباحث صفات کمال و جمال خداوند، مسئله «قدرت» است. آیات بسیاری خداوند را بدین صفت توصیف کرده‌اند. واژه‌ای چون «قادر، قوی، عزیز، بطش، قهرو غالب» هر یک  به گونه‌ای توانایی بی‌پایان خداوند را باز نموده است.[55]

اثبات توانایی مطلق و فراگیر خداوند کار دشواری نیست. لازمه آفرینش هستی و همچنین تدبیر و ثبات امور انسان و سایر موجودات عالم، وجود قدرت و توانایی خالق و مدبر موجودات را به اثبات می‌رساند. از همین رو در سوره حج پس از آنکه خلقت و تدبیر انسان و گیاه را ذکر کرده، آن را فعل خداوند می‌شمرد، قدرت او را نیز متذکر می‌گردد.

یا ایها الناس ان کنتم فی ریب من البعث فانا خلقناکم من تراب ثم من نطفه ثم من علقه ثم من مضغه مخلقه و غیر مخلقه لنبین لکم و نقر فی الارحام ما نشاء الی اجل مسمی ثم نخرجکم طفلا ثم لتبلغول اشدکم و منکم من یتوفی و منکم من یرد الی ارذل العمر لکیلا یعلم من بعد علم شیئا و تری الارض هامده فإذا انزلنا علیها الماء اهتزت و ربت و انبتت ن کل زوج بهیج*ذلک بأن الله هو الحق و انه یحی الموتی و انه علی کل شیء قدیر.[56]

در آیه اخیر، کلمه «ذلک» به آفرینش انسان و گیاه و تدبیر امور آنها اشاره دارد که این خود چند مطلب را به اثبات می‌رساند : اول آنکه «الله» حق است و امری موهوم، باطل و خیالی نیست؛ زیرا وجود حقیقی و غیر خیالی پدیده‌ها و نظام متقن و ثابتی که بر آنها جاری است، پدیدآوردنده و مدبر حقیقی را کشف کرده، ثابت می‌کند که خداوند امری موهوم نیست. دوم آنکه، انتقال خاک مرده از وضعی به وضعی دیگر و رساندش به مرحله انسانی و نیز انتقال مرده-به وسیله آب- به صورت نباتی که به کرات روی می‌دهد، ثابت می‌کند همین موجودی که در تدبیرش چنین بعثت‌های پی‌درپی و مستمری دارد، توان زنده کردن مردگان و بعثت انسان‌ها را نیز دارد.

سوم آنکه : «ایجاد و تدبیر انسان و نبات، در کنار دیگر موجودات هستی شکل می‌گیرد و کسی می‌تواند انسان و گیاهان هستی را هستی دهد و امر آن دو را انتظام بخشد که کل هستی را آفریده و آن را تدبیر نموده باشد. پس اگر کسی قدرت بر آفرینش و تدبیر این دو (انسان و گیاهان) را داشته باشد، قدرت بر هر چیزی خواهد داشت؛ همان گونه که هستی‌بخش و مدبر همه چیز خواهد بود.»[57]

قرآن ضمن بیان آفرینش آسمان‌ها و زمین هفتگانه، امر خدا را در میان این پدیده‌های عظیم یاد کرده، آن را دلیل و راهنمای اثبات قدرت مطلق خداوند و دانش گسترده او شمرده است:

الله الذی خلق سبع سماوات و من الارض مثلهن یتنزل الامر بینهن لتعلموا ان الله علی کل شیء قدیر و ان الله قد احاط شیء علما.[58]

خدا همان کسی است که هفت آسمان و هانند آنها هفت زمین آفرید. فرمان [خدا] در میان آنها فرود می‌آید، تا بدانید که خدا بر هر چیزی تواناست، و به راستی دانش وی هر چیزی را در بر گرفته است.

این آیه به عظمت قدرت خداوند در آفرینش آسمان‌ها و زمین و نیز هدف نهایی آفرینش اشارتی پرمعنا دارد. جمله «و من الارض مثلهن»، یعنی همان‌گونه که آسمان‌ها هفتگانه‌اند، زمین نیز هفتگانه است.[59] در عظمت آسمان‌های هفتگانه همین بس که خداوند می‌فرماید:

 

*  انا زینا السماء الدنیا بزینه الکواکب.[60]

 ما آسمان این دنیا را به زیور اختران آراستیم.

از این آیه بر می‌آید که آنچه ما می‌بینیم و علم و دانش بشر به آن احاطه دارد، همه مربوط به آسمان اول است و ماورای این ثوابت و سیارات، شش عالم دیگر وجود دارد که فعلاً از دسترس علم ما بیرون است.

اگر عدد هفت در مورد آسمان‌ها و زمین علامت تکثیر باشد و مراد از آن عدد هفت ریاضی نباشد (آن گونه که در تعابیر فارسی و عربی نیز رواج دارد)، در این صورت عظمت فوق تصور آسمان‌ها و زمین‌های متعدد در عالم هستی، تصویر روشن‌تری می‌یابد.[61]

یکی از ثمرات تدبیر در امر آفرینش آسمان‌ها و زمین‌های هفتگانه با نظام متقن و استواری که در آنها جریان دارد، درک قدرت خداوند بر همه موجودات و احاطه علمی او بر جمله مخلوقات و پدیده‌هاست. هیچ متفکری در مسئله آفرینش غور نکرد، مگر آنکه بی‌تردید قدرت گسترده و بی‌پایان آفریدگار و علم فراگیر او را به مخلوقات دریافت.

 

ملک و پادشاهی نامحدود، دلیل قدرت خداوند

تبارک الذی بیده الملک و هو علی کل شیء قدیر*الذی خلق الموت و الحیاه لبلوکم ایکم احسن عملاً و هو العزیز الغفور.[62]

بزرگوار [و خجسته] است آنکه فرمانروایی به دست اوست و او برهر چیزی تواناست. همانکه مرگ و زندگی را پدید آورد تا شما را بیازماید که کدامتان نیکوکارترید، و اوست ارجمند آمرزنده.

این دو آیه با بیان مالکیت مطلق خداوند آغاز می‌شود. در حقیقت پادشاهی گسترده و بلامنازع خداوند در بر گیرنده تمام ملک‌هاست. واژه «یَد» استعاره از قدرت است و احاطه خداوند بر ملک را می‌رساند. به دیگر بیان، «ملکیت هستی همچون موم در دست اوست.»[63] لازمه نامحدود و مطلق بودن این‌‌گونه پادشاهی و صاحب اختیاری، توانایی نامحدود و نامتناهی خداوند است.[64]

آفرینش مرگ و زندگی که در آیه دوم به آن پرداخت شده،‌آن هم با واژه «»الذی، بیانگر آن است که قدرت نامحدود و گسترده خداوند، از راه آفرینش مرگ و زندگی شناخته می‌شود. شایان ذکر است که مرگ در فرهنگ قرآن عدم حیات نیست، بلکه انتقال از جهانی به جهان دیگر است. به تعبیری نیکو‌تر، همان‌گونه که تولد نوزاد، مرگ از رحم و انتقال به جهان خارج است، مرگ انسان نیز مردن از دنیا و انتقال به جهان دیگر دانسته شده و در نتیجه هستی‌بخش عالم، هم زنده‌کننده است و هم میراننده و تعلق قدرت او به مرگ نیز تعلق قدرت به امری وجودی است.[65]

از این رو، آفرینش مرگ و زندگی دلیل بر قدرت نامحدود خداوند است؛ همان‌سان که آفرینش هفت طبقه آسمان-بی هیچ تناقض و عیب- و زینت بخشی آسمان اول به چراغ‌های پرفروغ و شهاب سنگ‌ها، آیتی دیگر بر این امر است.[66]

 

غلبه قدرت الهی

و هو القاهر فوق عبارده و هو الحک

دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد خدا در قرآن
نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.