لینک پرداخت و دانلود *پایین صفحه*
فرمت فایل : Word(قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه :154
فهرست مطالب:
اذیت و آزار جنسی کودکان در صربستان
گفتگو با دراگان کویادینوویچ وزیر فرهنگ و رسانههای صربستان
از هنگامی که نوزادی دوماهه به یکی از بیمارستانها تحویل داده شد خبرنگاران و روزنامه نگاران دست بهکار شدند و این فاجعه دردناک را ، در جراید، نشریات و رادیوتلویزیون منعکس کردند. عکس این نوزاد همراه با نام آن و این که چهکسی او را مورد اذیت و آزار قرار داده است در تمام نشریات به چاپ رسید. مسئولین بیمارستان از این که چگونه خبر این واقعه به اطلاع روزنامه نگاران و خبرنگاران رسیده است اظهار بیاطلاعی میکنند. هنگامی که این موضوع به نیروهای انتظامی ارجاع شد، خبرنگاران سراسر راهروی بیمارستان را فراگرفتند. همان ساعاتی که پلیس پیرامون چگونگی موضوع به تحقیق و جستجو پرداخت بسیاری از نشریات تئوریهایی مبنی بر آزار جنسی نسبت به این کودک را مطرح ساختند. برخی از نهادها که در رابطه با حقوق بشر و دفاع از حقوق کودکان فعالیت میکنند بنوبة خود اعلامیههایی را صادر کردند.
”وسنا برزیو“ روانشناس و کارشناس امور جلوگیری از اذیت و آزار کودکان میپرسد آیا حیثیت یک نوزاد بیگناه دارای اهمیت نیست؟ آیا این کودک بایستی یک عمر زندگی توأم با خجلت و افسردگی داشته باشد؟
از سوی دیگر وجدان و اخلاق پزشکی کارکنان بیمارستان را موظّف میسازد که از اسرار و آبروی بیماران حفاظت بعمل آورند. این روانشناس تأکید میکند که سخن راندن پیرامون اذیت و آزار کودکان بلامانع است ولی معرفی فرد و چاپ عکس او در نشریات امری غیر قابل قبول است. ”وسنا برزیو“ ادامه می دهد: ”ما کودکان و نوجوانان را ترغیب میکنیم تا در مواجهه با اذیت و آزارهای جنسی، مقامات مسئول را مطلع کنند ولی اینگونه برخورد رسانهای تمام زحمات مارا هدر میدهد. زیرا هیچکس حاضر نخواهد بود، مشخصات و عکس خود را در روزنامهها و تلویزیون مشاهده کند. آنچه برای افراد از اهمیت برخوردار است آبرو و حیثیت آنهاست“.
سیستم حفاظت و حمایت
بلگراد دارای نهادهای متعددی است که مسئولیت حمایت از کودکان آزار دیده را بعهده دارد.
- گروه کارشناسی در امور جلوگیری از بدرفتاری و آزار جنسی که تحت نظارت وزارت بهداری و بهزیستی عمل میکند.
- شبکة اعتماد که 15 سازمان دولتی و غیردولتی ازجمله پلیسرا شامل میشود.
- انستیتوی حمایت از سلامتی روانی؛
- انستیتوی مادر و کودک.
همینطور باید یادآور شد که صدها نفر از نیروهای انتظامی همواره آمادة پذیرش افرادی هستند که مورد اذیت و آزار جنسی قرار میگیرند. یکی از کارشناسان وزارت بهداری بهزیستی میگوید: از آنجا که بررسی و کشف و بالاخره معاینات سازمان پزشکی برای این دسته از افراد امری دشوار است، بسیاری درضمن آن منصرف میشوند.“ وی ادامه میدهد که بروکراسی و مراحل اداری موجب میشود که ما حتّی از میزان تعداد این افراد مطلع نباشیم.
ورمه 21/اکتبر/2004
فروپاشی یوگسلاوی گفتگوی رادیو اروپای آزاد با چند تن از اساتید دانشگاههای مختلف
س- آیا تمامیت یوگسلاوی سابق یک حقیقت طبیعی و یک گرایش تاریخی میان اسلاوهای جنوبی بود، یا اتحادی بود مصنوعی و کاذب که محکوم به فروپاشی گردید؟
ج- پاناتس استاد تاریخ در ایالات متحده: به نظر من هیچکدام از این دو موضوع مصداق واقعی در توجیه تمامیت یوگسلاوی سابق نیست. تشکیل یوگسلاوی تصنعی نبود از این حیث که بعد از سال 1918 این اقدام موفق به رفع نیازهای 3 قوم یعنی صرب، کروات و اسلوونی شده بود. صربها که بصورت پراکنده درمناطق مختلف ساکن بودند زیر چتر یک دولت قرار گرفتند و کرواتها و اسلوونیها با تمسّک به یوگسلاوی مرزهای خود را دست نخورده نگه داشتند. پیرامون گرایش این اقوام باید گفت این جملات فقط ابزاری برای حاکمیت آرامش بکار میرفت که در نهایت جنبة ایدئولوژیکی به خود گرفت.
به نظر من دریک دورة زمانی تأسیس یوگسلاوی امری ضروری بود ولی در عین حال عدم احساس نسبت به لزوم حل پارهای از اختلافات و تضادها منجر به پایانی خونین در دو دهة آخر سدة بیست شد. عدم تحقّق دموکراسی از یک سو و منویات ناسیونالیستی حتی در درون حزب کمونیست، از سوی دیگر این تمامیت مبارک را به فاجعهای تاریخی مبدّل ساخت.
پروویچ کارشناس موسسه تاریخ: در پاسخ به این پرسش همان گفتة ”میخاییلو میخاییلوو“ را تکرار میکنم. او گفت ”همة دولتها تصنّعی هستند. مردم آنرا میسازند و چگونگی فانکشنها و بدنة دولت به خود مردم بستگی دارد.“ من گمان نمیکنم یوگسلاوی اتّحادی کاذب و مصنوعی بود. مردم خود مسئولیت ازبین بردن آن را بدوش گرفتند. به بیان بهتر مسئولیت عقلانی کردن پایان یوگسلاوی با خود مردم بود. یوگسلاوی در پایان جنگ جهانیاوّل شکل گرفت. گرایش به تشکیل آن به سدة نوزده برمیگردد. این کشور به حیات خود تا آغاز جنگ جهانی دوّم ادامه داد. بعد از جنگ با طرح و برنامهای بسیار منطقی به بازسازی خود پرداخت. اینجانب پایان خونین بقای یوگسلاوی و جدال و چالش طولانی میان اقوام را دلیل مستندی در بطلان تصنعی و کاذب بودن تمامیت یوگسلاوی ارزیابی میکنم. به دیگر سخن چالشهای دهشتناک مبیّن عمق روابط درمیان اقوام یوگسلاوی میباشد.
فاکتهای و انگیزههای شکلگیری و فروپاشی یوگسلاوی را باید در درون آن کاوش کرد.
س- بخاطر دارم که ”ایوان استانبولیچ“ در یک مصاحبه گفت اگر حیات یوگسلاوی پشتوانة مصنوعی داشت هرگز با درگیریهای خونین خاتمه نمییافت.
پروویچ: پروسة تجزیه و فروپاشی یوگسلاوی سابق هنوز به مرحلة نهایی خود نرسیده است. بحران کوزوو، مشکلات مقدونیه و وضعیت هویتی ویوودینا بیانگر استمرار پروسة فروپاشی یوگسلاوی است. طولانی بودن تنشها در اواخر سدة بیست در بالکان نشان داد که تا چه میزانی این فروپاشی با دشواری مواجه بود. این رویارویی که به نوبة خود هولناک بود نشانگر این است که تمامیت آن در طی تاریخ تصنعی و ساختگی نبودهاست. اقوام که دارای فرهنگها و ادیان متفاوت بودند، پذیرفتند در کنار یکدیگر زندگی کنند. مشکل از آنجا آغاز شد که یوگسلاوی مسیر تکامل و رو به رشد را طی نکرد. بعد از جنگ جهانی دوم رمز اتّحاد و بقا را در دیکتاتوری دید. اتحادی ایدئولوژیکی مبتنی بر حکومت تکحزبی که عمر آن در اواخر سدة بیست به پایان رسید. ولی از آنجایی که فقدان پروژههای لیبرالی در درون جامعه نتوانست پیمایش منطقی و برنامهدار را بسوی آینده به ارمغان آورد ناگهان شاهد شکافهایی شدیم که تا به امروز ادامه دارد. دیکتاتوری جانشین دموکراسی در یوگسلاوی شد و نتیجه آن سانترالیزه شدن حکومت بود. مقاومت در برابر مرکزیت قدرت امری غیرقابل اجتناب شد. مشکل اصلی در ارزیابیهای متفاوت نسبت به حکومت یوگسلاوی بود. ما صربها، یوگسلاوی را از آن خود میدانستیم و دیگران کوششی برای احیای حقوق ملّی خود.
وقتی این قبیل موضوعات به اوج خود رسید نسل جدید با تمسّک به زور به بدترین شیوه یعنی جنگ مبادرت ورزید.
لوور توویچ، استاد دانشکده فلسفة سارایوو: واقعاً این تشخیص که کدامین پدیدة تاریخی حقیقی و یا تصنعی است امری دشوار مینماید. زیرا پدیدههای تاریخی هرگز در قالب علم و ابزار نمیگنجد و در نتیجه ارزیابیهای ما را به خطا میکشاند. من این موضوع را میتوانم اینگونه مطرح سازم که یوگسلاوی اوّل (منظور پیش از جنگ جهانی دوّم است) زمانی تشکیل میشود که در طی آن 4 امپراطوری یعنی اتریش مجارستان، آلمان، روسیه و عثمانی از نقشه سیاسی اروپا حذف می شوند. یوگسلاوی دوّم زمانی شکل میگیرد که جهان به دو بلوک غرب به سرکردگی آمریکا و شرق با زمامداری روسیه تقسیم میشود.
یوگسلاوی سوّم بیدرنگ زمانی به عرصة ظهور میرسد که جهان مونوپول میگردد و آیندهای دیگر را میطلبد. فاکتهای داخلی را نباید فراموش کنیم هرچند فاکتهای خارجی در این جریان از اولویت برخوردار هستند. میخواهم بگویم ایجاد و محو یوگسلاوی بستگی به روابط میان تاریخ بزرگ و کوچک را داشتهاست. یعنی تاریخ بزرگ موجد تاریخ کوچک شده است.
س- آن دسته از تفکراتی که حیات یوگسلاوی اوّل و دوّم و سوّم را امری مصنوعی معرفی میکنند عامل سرکوبی و زور را در تأیید ایدة خود ذکر میکنند. میخواهم موضوع را به سویی دیگر ببرم. در صربستان این اعتقاد وجود دارد که کرواتها و اسلوونیها هرگز یوگسلاوی را بمنزلة خانة جدّی خود تصور نمیکردند. به بیان دیگر یوگسلاوی را راهحلی عبوری و موقت یافتند و به آن تن دادند. یعنی استقلال هدف این دو جمهوری بود. در کرواسی و اسلوونی هم شنیده میشود که صربها به یوگسلاوی بمنزلة صربستانی گسترش یافته مینگریستند آیا بنظر شما به دلیل همین مفاهیم غیر قابل تغییر یوگسلاوی محکوم به فروپاشی شد؟
لوورنوویچ: من تصور میکنم این قضایا پیچیدهتر از آن است که تصور میشود اقوام اسلاوهای جنوبی که در سال 1918 میلادی یوگسلاوی را تشکیل دادند هرکدام دارای هویت فرهنگی مستقل بودند. نه یوگسلاوی اوّل و نه دوّم قادر به یکسان سازی فرهنگی میان این اقوام نشد. پدیدة حکومت بیگانه زخم بسیار عمیقی در هویت فرهنگی این اقوام بوجود آورد. حکومت تکحزبی نیز نتوانست در حفظ این تمامیت موفق باشد.
بوناتس: کسانی که یوگسلاوی را تشکیل دادند قصدشان ایجاد منطقهای بود که اقوام در آن با عدالت و همزیستی مسالمتآمیز زندگی کنند. برخی تحرکات درآغاز موجبات یأس و ناامیدی را ایجاد کرد. جبهة رادیکال بسرکردگی نیکولا پاشیچ ایدة صربستان بزرگ را با خود یدک میکشید و هرگز هیچگونه واکنش جدّی در قبال آن صورت نگرفت. تفکر دیگر وحدت گرایی (یونیتاریسم) بود که از سوی دموکراتها تبلیغ میشد. این تز نتوانست ناسیونالیسم را به خوبی درک و حل کند. ایدة وحدتگرایی در دورة پادشاهی آلکساندر بصورت یک ایدئولوژی درباری درآمد. یعنی یونیتاریسم به همان شکلی درآمد که مشابه آن را در فاشیسم اروپایی دیدیم.
تحقیق در مورد گفتگو با دراگان کویادینوویچ وزیر فرهنگ و رسانههای صربستان