دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .
تاثیر جانبی تعداد زیادی از حفاریهای دراز مدت و محفوظ نگه داشتن از نابودی که در طول 30 سال گذشته در جزیره (jezirah ) شمال عراق ، شمال شرقی سوریه و جنوب شرقی ترکیه انجام شده است . کشف مقادیر زیادی از سفالگری طبقه بندی شده هزار سوم است . اگر چه این هنوز در میان گزارشات اولیه شناخته شده است
ظرف طراحی شده در طول نیمه اول هزاره سوم قبل از میلاد که شامل بخشهای مختلف Greater Mesopotomia می باشد. ( در جنوب Mesopotomia به وسیله ظروف scaret طراحی شده بیان می شود در شمال عراق و در شرق Khabur توسط ظروف طراحی شده Ninevite5 بیان می شوند . دورتر از شمال غربی ، در قسمت ترکیه Euhrates ما سبک های ناحیه ای متفاوتی از سفالگری ناحیه ای بدست آمده ک وجود آنها و پراکندگی آنها توسط حفاری های اخیر در karakayaike نواحی karababa تایید شده اند . بخش Syrian jezirah بین غرب Euphrates,Balikh,khabur در ظاهر فقط ازنظرحاشیه ای تحت تاثیر این پدیده قرار گرفته اند ودر اصل تو سط ظروف رنگی طراحی نشده و ظروف فلزی و غیره مشخص می شوند . با این حال مقادیر کمی ازظروف سفالی طراحی شده نیز در این ناحیه یافت شده اند . آنها احتمالا بیانگر ورودشان در نواحی اطراف یا پیدایش و تقلید ناحیه ای از آنها می باشند .
حداقل دو مرحله اصلی را می توانیم متمایز کنیم که توسط سبک هاس سنتی و بالغ مشخص شده اند . هسته سبک سنتی در بالای نواحی تیگراس واقع شده است . در اطراف و شمال mosul جاییکه تکامل آنها از محدوده late uruk در khobur به همان نسبت به وجود آمده است .
با این حال به غیر از این قسمت هیچ سفالگری طراحی شده نسبتی درناحیه khobur یافت نشده است . از طرف دیگر همانطور که توسط Behm-Blancl ( 1998 ، مجله ) نشان داده شد یک سب بسیار نزدیک از سفالگری طراحی شده مربوط به اوایل سبک های ریخت شناسی Ninevite5 و جلوتر از سبک late uruk طراحی شده، ر ترکیه بالای ناحیه Euphrates اتداد یافته است . ناحیه گسترش آن که از karababa تا Malatya امتدا یافته است . باید به سمت شمال حداقل تا asvan گسترش یابند .
ناحیه بین karababa و مرز سوریه – ترکیه از نظر معمادی بخوبی شناخته شده اند . هیچ نمونه ای از این سبک رنگ آمیزی شده از بقایای مربوط به ناحیه Birecik-carchemish گزارش نشده است .
بعضی از ظروف که به وضوح متعلق به آن است اخیرا کشف شده اند ( kemal sertok ..........)
آن طرف مرزسوریه در ناحیه tishrin dam به نظر می رسد شرایط نسبتا مشابه باشد این سبک اولیه طراحی شده از Ninevite5 هم در جنوب ناحیه tishrin dam و در شرق جزیره Syrian در Euphrates همچنان ناشناخته مانده اند . ظروف متعلق به این مجموعه سبک های مربوطه هم دست ساز و هم ماشین سازهستند و معمولاً مخلوطی از سنگ دارد . اشکال خاص بالای ناحیه Tigris شامل کاسه هایی Euphrates متداول است . طرح به رنگ قهوهای متمایل به قرمز است مجموعه طرح اکثراً هندسی هستند .مثلث های سه بعدی و به طور متقاطع هاشور خورده لوزی ، نردبانی و پروانه ها اهمیت زیادی داشتند . در حالیکه بعضی از طرح های خاص Ninevite5 برای مثال ردیف هایی از جانوران تقریبا به طور کامل ازبین رفته اند ( شکل 9-1:2)
کشفیات اخیر به طور کاملی تسلسل تاریخی را نشان می دهد . در ناحیه Tigris « تغییرات » در امتدا افقی از خط سیر پایان Uruk پیروی می کرد که مستقیما اواخر مرحله اورک بازمی گردد و حداقل نسبتا در شمال مقارن است . مشخصه دیگر در این خصوص تو سط یک رشته نواحی tw در Brak داده شد است جاییکه سنگ سازی چند رنگی جمدت نصر در سطوحی در زیر لایه های خط سیر انتقال یافت شده است .
با وجود اظهارات Oates برای Ed تاریخ آخرین هنوز به نظر میرسد که برای ما مبهم است ( Matthhews ، 199740 مراجعه کنید . ) اگر یک مرحله تقریبا ض نهایی در سبک طراحی ( Numoto دوره میانی ) را نیز در نظر بگیریم . گسترش به سمت جنوب EDI امکان پذیر است . درست مثل ناحیه Euphrates سفالگری طراحی شده بیرون آورده شده و در اواخر دوره اورک یافت شده اند . مفهوم EBI توسط وجود ظروف اواخر دوره خاموش مشخص مس ی شوند
آخرین وجود آن با پیدایش به اصطلاح کاسه های گچ بری شده recta مقارن است که فقط گاهی با آن مرتبط می شود . مورد آخر EBIدر اوایل دوره EbII باز می گردد که در رابطه با آموک در اواخر G واوایل H و جنوب EDI بین النهرین است .
تا حدی توضیحات بالا درباره Ninevite5 به نظر می رسد که فقط سنت طراحی می باشد که در کل در تمام شمال بین النهرین در طول این دوره وجود داشت . تعداد اندکی نمونه از جام ها و پیاله های پایه بلند ( به فنجان های مشروب )از حفاری های منطقه ای در carchemis بدست آمده اند که یک تزیین متمایل به قرمز از طرح زیگزاگ اگر ساده و مورب ونوارهای موجدار را نشان می دهند که تاریخ که تاریخ آنها نسبتا به اوایل عصر برنز باز می گردد اما ظروف گچی بی شکل کاملا در آنجا باز هستند در حالیکه اکثر ظروف خاص به شکل سفالهای ظرفهای شراب خواری مدت زیادی در این ناحیه بکار می رفتند .نمونه طراحی شده از titris از طرف دیگر از قسمتها می آید که در آن وجود دارد که در آن وجود کاسه های گچی بدست آمده اند . این نشان دهنده قدمتی بیشتر در پایان دوره cB,I و شروع دوره EbII است .
بر عکس مرحله بعد وجود همزمان و رشد چند نوع مختلف از سبک سفالگری طراحی شده را نشان می دهد . سبک کامل طراحی شده Ninevite5 در شمال عراق به طورگسترده پراکنده شد . اما در مرز سوریه نسبتا نادر بود . در شرق نوای مرتفع نسبتا متداول بود تقریبا در غرب در تل چنار بازار وجود داشت و در دوره میانی نیز خابور وجود داشته است . این سبک Ninevite5 در حال بلوغ توسط وجود آن در بعضی اشکال ظروف خاص مشخص می شود مثل کاسه های پایه دار قابل حمل که با رنگ ارغوانی و مشکی رنگ شده بودند و به ویزه دارای بعضی طرح های بسیار خاص بودند مثل ردیف جانوران تاج کل و طراح های هندسی و وجود مرجله به مرحله آنها به دوره ای اشاره می کند که به اواخر دوره تغییر ( brak ) و اوایل دوره رشد و پیشرفت انسان و اوایل دوره ظروف حذف Ninevite5 بازمی گردد . ( Raq,Brok,leilan ) یافته های مربوط در مورد ظروف سنگی بسیار اندک است . جالب تر آن کاسه های شکساته می باشد . این تقریبا همزمان مفاهیم مربوط تل چنار بازار می باشد . مطابق گفته های بالا این منطقه باید معاصر با دوره EDI ( اواخر )تا پایان EBI شروع دوره EbII در سوریه و نواحی مرتفع فرات می باشد .
تعدادی سفالگری های طراحی شده متعدد از ناحیه خاور دور بدون شک به محصولات Ninevite5است اما پاره مشخصه ها را نشان می دند که در شمال عراق مشاهده نمی شوند . و بیانگر تفاوتهای منطقه ای خاصی هستند .
معروف ترین آنها 5 نمونه از لایه های حفاری شده بدست آمده اند .
اگر چه آنها به مراحل خاصی از Ninevite5 متعلق هستند . نمونه های گرد آنها باعث می شود که از اکثر نمونه های شناخته شده تاکنون مجزا شوند . به نظر می رسد که نمونه حاصل در اواسط عصر متعلق به سبک مشابهی می باشد . معمولا اشکال رنگ شده با قرمز در مرحله Ninevite5 تا آنجایی که آنها را طبقه بندی کرده اند این ظروف به نظر می رسد که به تاریخ نسبتا اواخر گروه قبلی باز می گردد به طوریکه به رابطه آن با نمونه های اواخر دوره Ninevite5 اشاره می کند . حتی جالب ترین وجود تفاوت کامل در سبک طراحی است . آن تقریبا به طور منحصر به فرد در شکل یک ظرف واحد یافت می شود که متعلق به سفالگری منحصر به فرد Ninevite5 نیست : یک ظرف با انتهای گرد با ابعاد نسبتا کوچک ( طول آن به سختی بیشتر از 15 سانتیمتر می باشد ) با شانه گرد دهانه پهن و لبه های نسبتا برگشته . ظروف اغلب دست ساز هستند . این محصول به رنگ براق است با اندکی مواد معدنی که توسطیک قسمت کرم رنگ پوشیده شده است رنگ طرح به طور یکسان قوه ای متمایل به قرمز است و ویژگی طرح و ترتیب آن کاملا متفاوت است به جز در مورد عناصزمتداول در طرح . مهمترین ویژگی طرح های Ninevite5 از بین رفته اند . اکثر انواع خاص به شکل مثلث قائم و زاویای متقاطع هستند که توسط خطوط نامنظم و نردبانی متصل شده اند . بعضی از اینها در سفالگری Ninevite5 به چشم می خورند اما در مقایسه با سفالگری سنتی اولیه در فاز بلوغ به طور عجیبی کافی است . یک شباهت خاص در بعضی از معابد مشاهده شده است . که به بخش هایی در دوره Ninevite5منتهی می شود . این ممکن است به تاثیرات بلوغ بین دو سبک طراحی اشاره کند و نمونه های اخیر را در گروه سبک های بیان شده در نواحی اطراف Hassake در میاه نقاطKhobur در جنوب آن و شمال آن /بین Amedj Wadis khanzir قرار می دهیم .
روابط این ظروف طراحی شده با ناحیه بالای Euphrates در جنوب شرقی ترکیه که اخیرا ض شناخته شده است یعنی بعد از حفاری هایی که توجه محققین را بر وجود نواحی نا شناخته EBA که نسبت سفالگری در آنجا وجود داشته جلب میکند . . اگر چه بخش وسیعی ازمواد اولیه هنوز دست نخورده باقیمانده است .
پاره ای ازتحقیقات اخیر فرضیه موفقیت مشابه به این ظروف را در اوایل عصربرنز برای ما فراهم می کند .
شروع سفالگری طراحی شده به نظر می رسد که با شروع دوره EBII متقارن باشد ، یعنی با اواخر مرحله ای که با ظروف فلزی مشخص می شود . اما احتمالا به صورت کاسه هایی با کچ بری recta هستند .
ازطرف دیگر ظروف طراحی شده منطقه ای اغلب مربوط به ظروف فلزی ناحیه شمال شرقی سوریه است .
در دوره EBII سه نوع نسبت مختلف از سفالگری طراحی شده . در ناحیه مرتفع Euphrates مشخص شده است .
با انتهای گرد شالوده حلقه ای هستند که به طرف دهانه تنگ تر می شوند . مورد اخیرا تقریبا در نواحی سطح
ظروف khirbet kerak در خاور دور : مصارف کورنولوژی رادیو کربن در پراکندگی با رشد خاص :
مقدمه :
ظروف khirbet kerak ( kkw) یک سبک منحصر به فرد سفالگری است که چندین سال در خاورمیانه در حلول اولین نیمه هزاره سوم قبل از میلاد ظاهر شد . ظروف به صورت دست ساز و در پارچه نرمی قرار داده می شدند ودر حرارت پایین پخته می شدند . آنها علائم و نشانه های قرمز و مشکی براقی داشتند که اغلب با دو رنگ ترکیب می شدند ، و بعضی از ظروف نیز تزیین خاصی روی سطح خارجی داشتند . اشکال متعددی از kkw به موزات ظروف سنتی سفالی به شرق آنتالیا و ترانسکانسزا باز می گردد
متعاقبا ظهور kkw در خاور دور به طور کلی در اصطلاح مهاجرت از شمال و با کلمه Esse (171: 1991) بیان شد .منشا اصلی این ساکنین در شرق آنتالیا واقع شده است (Hood ، 1951 ..........)
با این حال تعدای از محققین روابط خودبخودی بین kkw در سوریه – فلسطین و جنبش های قومی از شمال به شرق را مورد پرستش قرار دارند . Braidwood ( 19-815 :1960) تاکید کرد که در amuq وRBB در امتداد عناصر تمدن بومی رخ داد که بیانگر گسترش چشمگیری از دوره قبل هستند . todd ( 9-181) بیان کرد که با در نظر گرفتن تفاوتهای بیان بین گروههای kkw فلسطینی – سوریه ای ، سفالگری صیقلی مشکی در شرق آنتالیا و عدم رشد ویژه در پراکندگی این مواد به نظر می رسد که هیچ ارتباطی بین حرکت گروهها از شمال شرق به جنوب غرب وجود ندارد . متعاقبا ض هدف از تحقیق حاضر بررسی کرونولوژی و پراکندگی kkw در خاور دور است به ویزه در تاریخ رادیو کربن جدید از قسمتهای دره جردن .
وجود ظروف طراحی شده از نواحی ترکیه و مربوط به ظروف جزیره سیریان بیانگر قسمت دیگری از گشترش وسیع آناست . با این حال متاسفانه همانطور که بیان کردیم ظروف فلزی مدت بیشتری داشتند . برای اطلاعات بیشتر در این زمینه به مقلدیر آن مراجعه می کنیم . همانطور که گفتیم اولین ظهورظرف فلزی در ناحیه مرکز مقارن است و به اواخر دوره باز می گردد . با این حال نمی توانیم نتیجه گیری کنیم که احتمالا آنها در غرب وجود داشتند این به دلیل متفاوت است . ناحیه با ایالات اولیه جمعیت های مربوط به فلزات مربوطه و دشواری متمایز کردن ظروف فلزی از یکدیگر برای باستان شناسان . واضح است که ظروف فلزی اولین ظهورش در ناحیه بالای Euphrates بعد از پایان دوره ظرف حفاری شده از دوره بعد از EBI بوده چون دو ظروف هیچ ارتباطی با یکدیگر نداشتند . با این حال ، رابطه دقیق آن با ظروف منطقه ای خیلی بارز نیست اگر وجود هم ظروف فلزی و هم ظروف طراحی شده بومی همزمان باشد ، ظروف متالیک اولیه قرار دارد.
وضعیت کنونی :
بررسی اخیر کورنولوژی سلسله تمدن های مواد در سوریه و جنوب خاور دور نشان داد که موارد زیر به طور کلی دیدگاه پدیده kkw را پذیرفته است . ظاهر kkw/RBB در سوریه به حدود 2900 قبل از میلاد باز می گردد ( weiss, Schwartz .....) در جنوب خاور دور پیدایش kkw به شروع در تمام فلسطین ودر نهایت جنوب جردن باز می گردد که در کل تاریخ آن به 2700-2650 قبل از میلاد باز می گردد ( 1992-stager .....)
طبق این دیدگاه یک وقفه زمانی در 200 سال بین پیدایش kkw در شمال غربی سوریه و جنوب خاور دور وجود دارد . به نظر می رسد این دوره از حرکت تدریجی گروههای مهاجر از Amuq آمده باشند به طرف جنوب در امتداد دره orontes , Hama شکل1 (1989,Burney .....) و با این حال ما معتقدیم تاریخ وقایع با اطلاعاتی که ما هم اکنون ایجاد شده اند تضاد داریم .
کرونولوژی kkw :
کرونولوژی دقیق RBB در دره Euphrates :
اولین سفالگری RBB به تعداد زیادی در apslantepe به وجود آمد بهترین دلیل در این ناحیه در طول فاز VIB1 .
تاریخ رادیو کربن از مرحله VIB1 به دوره 2900-2700 قبل از میلاد ات داشت . با این حال وجود چندن ظرف RBB در معبر B به تاریخ پیدایش RBB در ناحیه Malatya به انتهای هزاره چهارم قبل از میلاد باز می گردد . همانطور که به صورت بیان شده ددر زیر ظاهر خواهند شد پیدایش RBB در دره Euphrates معرف آن خاور دور است .
خاور دور : تاریخ رادیو کربن در مبحث پایین بیان شده است که با استفاده از (1995 Rapsay,Bronk ) مطابق منحنی سی مال بدست می آید .
شرق خاور دور : هیچگونه تاریخ واضحی از رادیو کربن برای گروههای kkw/RBB ازسوریه وجود ندارد .
با این حال شواهد اواخر این دوره در تاریخ از tellal-judaidah در Amuq
بشکل ( 2 ) بیان می کند اینها از دو منبع بدست می آیند با kkw ابتدا در فاز اولیهH Amuq پدیدار شد . ( 261:1964,Tadmor) این تاریخ بیان می کند که kkw احتمالا در فاز اولیه Amuq در اوایل سال 2900قبل ازمیلاد پدیدار شد ه و شروع فاز h باید بیشتر در اوایل 2800 قبل از میلاد واقع شده باشد .
اصل اساسی دیگر برای تاریخ دقیق پیدایش kkw در سوریه بوجود آمده است ، در حالیکه kkw در فاز پدیدار شد .یعنی شروع آن به 2900 قبل از میلاد توسطباستانشناسان باز می گردد افرادی که این تاریخ راgenerolement dudoptee pour celteetapel تخمین زده اند . با یان حال تاریخ 29000 قبل از میلاد برای پیدایش kkw در سوریه بی شک در مقالات بیان شده است (به GENZ ،1994 : 113 بخش 5 مراجعه کنید ) . این موضوع این تاریخ است . ابتدا de contenson ( 1992:196 ) فاز2 را به عنوان پایان بخش وقفه ای زمانی بیان کرد . ابتدا مورد استفاده این است که اشکال دوباره قسمت به طور خودبخود با kkw بر آورده می شود و پیدایش kkw نسبتا به تاریخ بعد از هزاره سوم قبل از میلاد باز می گردد . ثانیا در نبود رادیو کربن در این دوره ، این اجتماع فقط یک تاریخ دقیق بر اساس اجتماع قابل مقاسیسه از قسمتهای دیگر ارائه می دهد . این گونه اجتماعات در حال حاضر وجود ندارد .
جنوب خاور دور : رایت ( 61:1937) kkw را بکار برد که به نظر می رسید به عنوان شناسه شروع EBIII از همزمانی بین مواد EBIII-III فلسطین و توالی سلسله شاهی مصریان نشات گرفته باشد . با این حال ذکر این مورد مهم است که kkw از ویزگیهای اجتماع مصریان نیست ، توسط گروه نسبتا خاصی از اشکال ظروف از بقایای غیر بومی kkw بدست آمده اند .
بر اسا س این هماهنگی ها تاریخ دقیق برای شروع EBIII در دهه 2700تا2650 قبل از میلاد واقع شده است (1922وstager ......). با این حال بیان کردیم ارتباط بین اشکال سرامیکی یافت شد . در مصر در قرن سوم و مفاهیم دیگر نسبتا در خاور دور گسترش یافته است به ( 1991,Esse مراجعه کنید ..... ) برای تایید این دیدگاه تز مفهوم اجتماعات سرامیکی استفاده می کنیم که از نظر توپولوژی EBIII فلسطینایان به دهه های 2650/2700 قبل از میلاد باز می گردد . با این حال وجود kkw در یک مکان به پیدایش خودبخود EBIII منتهی می شود و بنابراین به اواخر دهه 2700 قبل از میلاد باز می گردد . در نبود تاریطخ منتشر شده در موارد رادیوکربن از گروههایی که حاوی مقادیری از kkw بودند ، تاریخ دقیق پیدایش آن به کرونولوزی مصریان باز می گرددد . بنابراین می توانیم بگوییم که پیدایش kkw از سوریه نبوده است .
تاریخ های جدید رادیو کربن :
در حالیکه تاریخ های دقیق دوره های EBIII-III متاسفانه فاقد فاز شروع در Tell dan ,Hazor است . گروههای مربوط به تاریخ رادیوکربن به تاریخ رادیو کربن هم اکنون از سطوح EBIII در tell abu al – kharaz ( 20-219) tell es –saidiyeh,tell yaqush ( hedges و دیگران 1992) در دسترس می باشد . هر 3 قسمت در شمال دره جردن واقع شده اند و ( 1991,Esse....) . شواهد مربوط به هر قسمت را بررسی خواهیم کرد .
تولیدات تحلیلی : تاریخ بیان شده در اینجا با استفاده از روشهای خاص موجود در oxcalv.2.18 بررسی می شود . که مزایایی را در Bages داشت که چهارچوب منطقی برای بیان عقاید موجود در پرتو شواهد جدید فراهم می کند ( Buck و دیگران 1996 مراجعه کنید ) . فرضیه کلیدی این روش این است که ما می توانیم اطلاعات بیشتری در مورد تاریخ رادیو کربن بیان کنیم . در این حالت منبع اصلی این اطلاعات باستانشناسی است . در مجموع با توالی نسلها که منابع بیشتری را برای وقایع فراهم می کند . برنامه oxcal از روشی استفاده می کند که به عنوان نمونه داری Gibbs معروف است ( دیگران Buck ) که در آن تعداد زیادی از احتمالات ممکن بطور اتفاقی با پراکندگی تاریخ رادیو کربن و محدودیت های حاصل از روابط دقیق بدست آمده باشند .
طرح روشهای باستانشناسی که در اینجا به کار برده شده است این است که تمام اطلاعات مربوط به Tell abual –kharaz همزمان است . با استفاده ازبررسیهای معابر ما می توانیم تمام تاریخ از tell es-sa idiyeh در فاز با تاریخ وقایع دقیقی بر می گردد که در تمام بخش های معرفی kkw متداول است فاز l1 در Saidiyeh بعد از این جریانات است . در مجموع اطلاعات حاصل درباره این 3 فاز abual Tell –kharaz همزمنان است . با استفاده از بررسی های معابد ما می توانیم تمام تاریخ های حاصلاز ارزیابی وقایع باستانشناسی را بیان کنیم . این روابط با استفاده از زبان Query بیان شده اند . ( 1998 Bronk Ramsey) شکل a3 و 3b تاریخ دقیق رادیو کربن را در گروهی نشان می دهد ( به رنگ سیاه ) که شامل اطلاعات باستانشناسی است . اعدا د بعد از این تاریخ ها نشان می دهد که چگونه این تاریخ ها با مدل های تناسبیافته است . توافق 60 درصد تقریبا با بررسی های آماری در 5 در صد سطح اهمیت قابل قبول است در متن ما قرار داد cleal و دیگران ( 1995:6) را بکار می بریم .
Tell Abu Al kharaz : از سه مرحله گروه EBA بیان شده در این قسمت فاز I در اواخر دوره EBI است در حالیکه هر دو فاز II وIII مشخصات سرامیکی EBIII را دارد . فاز II توسط گسترش اصلی پایان می یابد که سوالات زیادی را از طریق این موارد به وجود می آورد . این فاز قبل از فاز III بود گروههای سرامیکی که در اصل مشابه به فاز II بود . هیچ kkw از هر دو فاز گزارش نشده است . که بیانگر مقادیر زیادی از kkw در بخش های نزدیک 1992 leonard tell esh- shunac ,1997:149 mazar) باشد . . چهاردهمین تاریخ رادیو کربن به تاریخی باز می گردد که از متون معتبر گرفته شده است به شش تاریخ از فاز I پنج تاریخ از فاز II و دو تاریخ از فاز III . بررسی های ما نشان می دهند که ( شکل 3a ) فاز I بین 2980-3500 قبل از میلاد افت می کند فاز Tell Abu Al kharaz بین 2930 تعریف شده است . وقتی تاریخ 5092 –OXA شامل بررسی آماری است .توافق ها بسیار اندک خواهد بود . با بیان اینکه هیچ ظرف Tell abu al –kharaz ,khirbet kerak یافت نشده است در آنجا اشکال سفالگری وجود دارد که در ارتباط با ظروف khirbet kerah است . این به طور متصل بیان می کند که پیدایش kkw به تارخ طولانی Tell Abu Al kharaz باز می گردد .
Tell Es –Saidiyey: اطلاعات منتشر شده اخیر ازرادیو کربن از بخش Tell Es –Saidiyey نیزدر این مقاله بیان شده است . این قسمت در دره جردن قرار دارند . ، حدود 15 کیلومتر در جنوب Tell Abu Al kharaz که کمی دورتر از ناحیه مرکزی kkw فاقد L2 بود . تعدادکمی از ظروف kkwدر بقایای L1 یافت شده اند . شواهد مربوط به Tell Es –Saidiyey اهمیت زیادی در این زمینه دارد که موارد واضحی از KKw را در ارتباط با گروههای سرامیکی بود در مشخصه EBIII فراهم می کنند که در حقیقت در اطلاعات رادیو کربنی بوجود می آید .
از سه تاریخ های فاز L2 نمونه های 2855,bm-2854 از ویزگیهای بناهای ساخته شده مشخص می شوند . همانطور که انتظار داریم ( شکل 3b ) آنها به طور قابل ملاحظه ای بیشتر از نمونه سوم BM-2856 هستند . بر این اساس اواسطتاریخ 2800 قبل از میلاد برای پیدایش اصلی kkw درTell Es –Saidiyey به نظر معقول نمی آید و در رابطه با Terminus post qem است که اساس اطلاعاتی از Tell Abu Al kharaz را فراهم می کند .
Tell Yaqush : گروه II اوایل عصر برنز در این بخش نابود شد در ظاهر توسط زلزله. این توسط گروه EBIII دنبال می شد و شامل ساخترهای طراحی می شده قرمز براق و ظروف ذخیره سازی است (1520-1504:1993,Esse ) وقتی هیچ تاریخ رادیو کربنی برای فاز kkw در دسترس نباشد شش مورد از این خرابی ها از گروه EBIII منتشر شده است
این گروه در حدود اواخر هزاره چهارم قبل از میلاد به وجود آمد ( شکل 3 ) تا اینکه به نظر می رسید به گروههای سرامیکی تعلق داشته باشند . شکل 3 ، شواهد تاریخی را در 3 بخش گروه بندی می کند . Tell Es –Saidiyey
Tell Yaqush و اواخر فاز مربوط به Tell Abu Al kharaz . یکی به عنوان قبل از kkw.
دیگری به عنوان بعد از kkw تعریف می شوند که شامل دو تاریخ از فاز L1 در Tell Es –Saidiyey است . بر این اساس محدوده زمانی را می توانیم بیان کنیم که در 40 درصد پیدایش kkw در دوره 2700-2870 قبل از میلاد واقع شده است . میانگین تاریخ پیدایش kkw در دهه 2800 قبل از میلاد برای ریخت شناسی برای سرامیک های EBII در Tell Es –Saidiyey بیان شده است . بدون نیاز به سازگاریهای مهم در تاریخ اولیه 2700 قبل ازمیلاد برای شروع EBIII بر جای مانده است دوباره کاهش و بررسی کنند .
به عبارت دیگری تغییر از EBII به EBIII نباید به طور همزمان با ظهور kkw در جنوب خاور دور وارد می شود .
خلاصه : شواهد جدید مربوط به رادیو کربن نشان می دهد که ظهور kkw در جنوب خاور دور با دوره 2700-2870 قبل از میلاد سقوط کرد تاریخ 2880 قبل از میلاد به نظر معقول می رسد . با ارائه تاریخ رادیو کربن از Amuq G که در بالا بیان شد با اطلاعات کمی در مورد تاخیر 200 سال بین پیدایش RBB در Amuq و معرفی kkw به جنوب خاور دور وجود دارد .
مورد کمکی دیگر برای این موفقیت از شباهت های نزدیک بین سفالگری در Amuq و فسطین است که مدارک اندکی برای تضاد تهای تدریجی فراهم می کند و به نظر می رسد که در طول حرکتهای کند به سمت جنوب در بعضی در بعضی نقاط دو کشور صورت گرفته اند . تواریخ مربوط به Arslantep vI که در بالا بیان کردیم ، اولویت کرنولوژیکی واضع از ویژگی RBB در نوای Malatya معرفی kkw را در خاور نزدیک بیان می کند . با این حال با تبعیت از پیدایش اولیه در این نواحی استفاده از سفالگری kkwبه نظر می رسد که به سرعت گسترش یافته است .
با ارائه اطلاعات جدید کرنولوژیکی بیان شده از بالا کارهای جدیدی که انجام شده مطالعه و مرور درباره پراکندگی و گسترش kkw در خاور است .
سوریه : RRB از حفاریهای چندین قسمت در Amuq بدست آمده و همچنین از جمع آوری مجموعه ای از آنها از بسیاری نقاط دیگر ) 1937,Braidwood ......) .
پراندگی و گسترش آن از لحاظ کمیت تا قسمت شمالی سوریه نیز بو د ( Orontes ........) با اینحال در شرق زیاد متداول نبود ار qoueiq در اطراف Aleppo هیچ گونه ارزشی از آنها در دست نیست .
و در TellMardikh تعداد اندکی از آنها به وجود آمده است . یک گروه از اشکال kkw در Hama تا دورترین نقاط جنوبی اولین ظروفی بودند که در مرحله k6 پدیدار شدند و تا مرحله k1 ادامه یافتند . با این حال چگونگی حفاری و ثبت انی نقاط تلاشهای بیشتری را در کمیت و جزییات بررسی های کرنولوژیکی نشان داده است . با این حال اهمیت بیشتر فقدان شواهد دقیق برای وجود kkw در دوره Orontes در جنوب Hama است . هیچ یک از حفاریهای اولیه و بعدی در tell nebi mand به غرب Homs گزارش نشده است .
و هیچ موردی از kkw در بقایای نقاط GBA در beqaa لبنان ثبت نشده است .
خلیج مدیترانه : با این حال در خلیج kkw در نقاط Qulat Sirian ,Rousset al –Amir هم نزدیک Ras Shamra و هم در نقاط دورجنوب Qalat er –Rus,Tell Sukas در سوریه و tell Arqa در شمال لبنان ( …..1939,E hrich ) پدیدار شد .
در حال حاضر هیچ kkw از Byblos یا جنوب لبنان گزارش نشده است .
و در نقاط ساحلی فلسطین رخ نداده است . با این حال هیچ ظرف سنگی از kkw در سطح Rosh Hcniqra (96:1991,Esse ) نزدیک مرزبین فلسطنین و لبنان یافت شده و اگر هم یافت شده باشد بسیار اندک است .
جنوب خاور دور : تا آنجایی که جنوب خاور دور مربوط به kkw است. تمرکز زیاد آن در نقاط اطراف دریاچه Tiberias است یعنی در شمال دره جردن و شرق جزیره ( 138-9:1991,Esse ) فقط در مقادیر کمی در Telll dan (103:1996,Greenberg ) وجود دارد ، اغلب به عنوان نقطه ورود گروههایی که به سمت جنوب در Beqaa در قربت هستند در نظر گرفته می شوند ( 1967وHcnuessy .....) و نشان می دهد که kkw در Huleh در شمال و محدوده فلسزین وجود دارد . هیچ فرضیه ای وجود ندارد که گرایش ساکنین Hule را در طول EBIII تامین نمی کند . جاییکه فراوانی بخش های کوچک و تضاد عامل از گروهها در یک مرکز شهرنشینی155:1996Gree bery )به نظر می رسد از ساختار فرهنگی شهرنشینی و گروههای جدید جمعیت تبغیت می کند . در حالیکه از خطرات مباحث مربوط به شواهد منفی آگاهیم باید بدانیم که نه اطلاعات مربوط به کرنولوژیکی و نه اطلاعات خاص بدست آمده این ادعا را تایید می کند که kkw از شمال تا جنوب به تدریج گسترش یافته است . و افزایش حرکت آن در Drontes و دوره Beqaa به پیشرفت Syrian Haura منتهی می شود . (Braemer ..........) چند سال قبل 28:1986,Miroschedjio با اشاره به گزینه مهاجرت نشان داد که مرکزمشکل بر این حقیقت دشوار است که محققین همیشه با شواهدی روبرو بودهاند که برایش تفسیر از ذهن داشته و توجه اندکی به احتمالات موجود داشتند .
یک مکانیزم متناوب – تبادلات ساحلی :
ما می توانیم پیشنهاد کنیم که تبادلات دریایی مکانیزمی را نشان می دهد که توسط آن kkw به سرعت از شمال به جنوب گسترش یافته است . اما بدون اینکه مشمول مهاجرت در سرارسر زمین شود . در این مفهوم باید بگوییم که kkw ابتدا در Rasshamra در مرحله IIIA1 ظاهر شد و به طور واضح مربوط سنت سرامیک سازیIII- EBIII در نواحی ساحلی و جنوب باختر دور است ( 1994:121Genz ) در عوض درحالیکه kkw پیشروی کرد تا به فاز A2 IIIرسید گروههای سرامیکی شواهد فزاینده ای را در ارتباط با سرزمین سوریه نشان می دهد که تا Ras Sharma پیشروی کزرده است (121:1994,Genz ) بنابراین به نظر می رسد که گسترش kkw به فلسطین با مرحله EBA مقارن بوده است که در طول آن ras sharma, روابط سرامیک سازی نزدیک تر آن را با جنوب نشان می دهد . این به همراه امتداد از نقاط ساحلی سوریه و جنوب لبنان را باید از روابط ساحلی بدست بیاوریم مکانیزمی که باید در مورد سرعت انتقال در فقدان شواهد دریایی برای مسیرهای موجود در نظر بگیریم . یک ایراد به این دیدگاه از وقایع تعداد کم kkw از نقاط روی مناطق جنوبی Byblos ( برای مثال Rosh Hanigro,Tell Arqe ) نشان می دهد که غفقدان آن از Byblos و جنوب ساحل لبنان بیانگر تبادلات خاص دریایی در آن ناحیه است . این ممکن است مربوط به ویژگیهای بسیار زیادی از Byblos در طول هزاره سوم قبل از میلاد باشد بطور برابر اصلی که از قبل برای وجود kkw در شمال دره جردن بیان کردیم . ابتدا آگاهی از وجود آنها که احتمال وجود kkw است و دوم تصمیمات اساسی برای وجود تبادلات دریایی است . هر دوی اینها با مهاجرت افراد و یا گروههای کوچک سفالگران در سواحل مدیترانه قابل حصول است .
بنابراین ما پیشنهاد می کنیم که kkw یک موضوع آشنا از تمدن دریایی در طول اواخر هزاره سوم در آن نواحی است اما ان تصمیماتی که به سازگاری آن یا انکاری مربوط است . روشی برای اتصال نقاط و نواحی مربوطه است که از طریق شبکه های اقتصادی ، اجتماعی می باشد . یک احتمال بررسی وجود kkw روی سواحل و شمال دره جردن است . که بیانگر تماس دراز مدت گروههایی است که در اطراف سواحل دریایی از طریق مسیرهای متصل به مصر Byblos و مرکز و تماس نواحی فلسطین بتادی تجارت می کردند .
وجود پیدایش kkwدر شمال دره جردن : این نظریه که kkw به عنوان یک نقطه شروع روابط درون ناحیه ای گسترش یافت ، ناحیه زیادی مربوط به شمال فلسطین است که تاریخ زیادی در روابط شمال خاور دور و آناتولیا دارد شاید به طور غیر مستقیم . وجود اولیه این تماسها می توانیم انتقال سریع .و آسان عقاید لازم و تکنیکهای اطلاعاتی و شاید فردی را فراهم کند . حفاریهای اخیر در tell esh – shuna وجود مفاهیم اواخر هزاره چهالرم قبل از میلاد و مواد خام موجود در نواحی آناتا لیا را نشان می دهد . . به این نکته باید توجه کنیم که وجود آنها در طول حفاریها مشخص شده است اما در مورد ترکیب در قسمت جلوبندی و محافظت های نظام مند برای بررسی هیچ کاری انجام نشده است . نادر بودن این محصولات در به اصطلاح حفاریهای کهن در این ناحیه نشان می دهد که شواهدی برای روابط شمالی در گزارشات مربوط حفاری ممکن است تحت شکل گیری بود . یک رشته ا ز این شواهد در ارتباط کارهای حسی است که شامل هم آرسینگ و هم نیکل به نسبت بالا است که بیانگر سنگ معدن های آنتطیون می باشد . با وجود این قبیل سنگ معدن های چند فلزی در سطوح VII,vI در آرسلانیت توجه کنید (1993:35,palmieril )
رشته دوم وجود چند قسمت از بخشهای ربوط به نقره است (Relrem و دیگران 1996) .
اگر چه نبود جزییات کامل در این باره به وضوح توسط Miroschedji ( 107-112و1971) به پیشنهاد اخیر ( 1996,Rehren,Philip) این است که عناصر هر دو شکل و رنگ کاسه های GBw احتمال دارد و از عناصر نقره گرفته شده باشند . در مورد پیدایش ظروف صیقلی مشکی در هر دو ناحیه باید پیدایش ظروف فلزی را بررسی کنیم .موارد دیگر از چوب در روابط شمالی تولید شده اند . مثل لوله های تزیین شده با استخوان و تبرهای سنگی جلا داده شد . (……peleg-Zarzecki ) به موازات آنتالیان بوده اند . اما در حفاریها kkw وجود ندارد . بابراین شواهدی برای مدت روابط تجاری بین این دو ناحیه را نشان می دهد . . بهترین نوع شناخته شده زیور آلات طلا از عباتگاههای EBIII که نزدیک khirbet kerak واقع شده است .(…..1952,Amiran )
نیز در این طبقه بندی قرار گرفته است . کشفیات اخیرظروف کبد آنتالیان در عبادتگاههای اواخر EBIIIدر Ainel Assawir ( yannai و Grossinger در خبر) شواهد دیگری برای این روابط فراهم کرده است . این ظروف در میان موارد صیقلی از دوره vI در آرسلانتپ و در EbI,karababa تا جنوب خطوط موازی مشخص داشته است .
بنابراین وجود در شمال فلسطین و جردن در طول اواخر هزاره چهارم و اوایل هزاره سوم قبل از میلاد دوره مواد خام و انواع مصنوعی با روابط خوب آنتالیلنی بیانگر وجود روابط بین این دو ناحیه است . بدون شک این روابط از طریق دریا یا بخش شمالی بود . این قبیل روابط هم مفهوم موارد مربوط به kkw را راهم می کند و هم مکانیزمی را نشان می دهد که این انتقال سریع به جنوب را به خوبی و آسانی نشان می دهد .
اولین ظروف سفالگری تمدن هایی بین النهرین در سوریه و فلسطین در دوره های عصر جدید و عصر سنگ و فلز :
تحقیق اختر باستانشناسی در خاور نزدیک به طور قطع نشان داده است که در طول دوره جدیدی عصر حجر سوریه ، لبنان و فلسطین یک ایالت فرهنگی وسیعی تشکیل داده اند .این از همسایگانش مصر ، بین النهرین و آناتولی کاملا متمایز بود .
در طول دوره اولیه عصر حجر از ظروف چوبی یا پوستی به جای ظروف سفالی استفاده می شد . حتی بعد از آن ابزارهای سنگی به ویژه سلاح های مثل خنجر ، نیزه و تیر کمان شباهت های قابل ملاحظه ای از آناتولیا تا فلسطین نشان می دهد . در جنوب کوه های نور اینها را در اصل از سنگ چخماق می ساختند ف در حالی که در آناتولی پلایتوابسدین ، نوعی شیشه ولکانی سیاه متدوال بود . روابط تجاری در اوایل تاریخ و از 8300 قبل از میلاد مسیح شکل گرفت و پیشرفت کرد . سنگ چخماق به شمال ، ابسیدن به جنوب در جریکو فرستاده شد . اهمیت این تجارت را به سختی می توانیم ارزیابی کنیم . احتمالا به عنوان دارایی های شهرهایی مثل آناتولی ، چاتال هویوک و جریکو در نظر گرفته می شوند . این فراوانی را به وسیله کشاورزی پیشرفته و شکار زیاد به سختی می توانیم شرح دهیم .
در اواخر عصر حجر ، سفالگری به طور متداول مورد استفاده قرار و در جنوب در امتداد خط سیر تجاری مشابه پیشروی کرد . اگر چه این مسافت ها بدون هیچ ابزار خاصی انجام می شد . رقابت تکنیکی لازم برای ساختن یک ظرف مناسب زمان مورد نیاز را صرف می کرد . به همراه سیاست محافظه کاری ناحیه ای این را می توانیم به عنوان اختلاف بین تاریخ ایجاد ظروف سفالی بین شمال و جنوب در نظر بگیریم.
اولین سفالگری شناخته شده در آناتولیا در دهه 6700 قبل ا ز میلاد مسیح کشف شد . استفاده از آن تا نیم ملیون قرن بعد ( 5900 قبل از میلاد) متداول نشد از آنجا به سیلیسیا و جنوب سوریه پیشروی کرد جائیکه اولین آن در اوایل دهه 6000 قبل از مسیح تخمین می زنند .
با آمدن دهه 5800 قبل از میلاد به بابل رسید ( شکل 1) اما قبل از دهه 5500 قبل از میلاد هیچ سفالی در فلسطین مشاهده نشد . در مصر ، اولین ساکنانی که از ظروف سفالی استفاده کردند متعلق به fayumA به دهه 4500 قبل از میلاد تخمین زده شده اند .
از آناتولیا تا لبنان ، حوزه رودخانه ای دمشق و زمین های مرتفع بالای دریاچه در فلسطین شمالی ، سفال های دست سازی به دست آمده اند که معمولا ض به رنگ تیره هستند و خیلی ظریف صیقل داده شده اند . آنها به اشکال بسیار ساده کروی یا گرد هستند و به گروه متعلق است که اهل آناتولیا هستند ، اگر چه تفاوت های منطقه ای بین آنها مشاهده شده است به ویزه آرایش و تزیین آنها که این اشکال تزینی متفاوت در هر گروه ویژگی ها و حالتهای مختلفی را نان می دهند . منطقه آناتولیا ظرف سفالی را بندرت تزیین می کردند ( اکثر کوزه ها یا ظرف هایی که از بیرون آمده اند حاشیه دار یا لبه دار هستند ) . در سیلیسیا و شمال سوریه حاشیه ها
اغلب با نشانه ها و علائم صدفی تزیین میر وند . ظروف متعلق به اواخر این دوره در شمال سوریه صیقلی بودند و روی زمینه روشن طرح های تیره می گذاشتند . در بابل اوایل عصر حجر تزیینات صدفی بیشتر بخش ظروف را در بر می گرفتند ( شکل 1)
بعدها تزیین قسمت میانی در اواسط عصر حجر تغییر کرد ( شکل 1)
هر جاییکه این ظروف سفالی را عصر حجری یا سفالگری اولیه بنامند – برای مثال در بابل – هنوزگونه های منحصر به فرد در زادگاه اجدادی شمالی آن را نشان می دهد . این اقتباس به همراه صنعت سنگ سازی و اشیا ء شیشه ای قوت گرفت ( شکل 2 )
در انشعابات جنوبی تر دره فرنگی بابل بعضی از اشکال مشابه روشی بودند که در فلسطین در مورد ظرف سفالی به نام Yarmukian بکار می رفت ( شکل 3 )
این را نیز عصر حجر می شناسیم ، اما بعد از اینکه اولین ظرف حجر به بابل رسید ( دهه 5800قبل از میلاد ) فرهنگ های مختلفی در شمال آناتولیا و جنوب سوریه شکل گرفتند . در آنجا سفالگران آموختند که سفال هایی به رنگ روشن تولید کنند که با طرح هایی به رنگ قرمز تزیین شده بودند . یکی دیگر از پیشرفت های تکنولوژی شامل اولین تولید فلزات به ویژه مس و این فرهنگ ها از آن پس کالکلو – پتک نامیده شدند که بیانگر استفاده از مس و سنگ توام می باشد . بنابراین این عصر سنگ و فلز با ظهور اولین فرهنگ سفالگرری رنگ شده از آناتولیا تا غرب ایران مشخص می شود . آنها با اولین فرایندهای تولید مس آشنا بودند ، اگر چه تعداد اندکی باقی ماندند.
اولین مصارف فلزی به طرف جنوب تقریبا مثل استفاده از سفال به کندی صورت گرفت . در این ناحیه تاخیر به دلیل نبود سنگ فلز منطقه ای ، نقص و نبود تکنیک و به هم راه نبود توان مالی برای وارد کردن قاب بود . ظروف سفالی رنگ شده همچنین در خط جنوبی از راس شمرا تا Aleppo به کندی گسترش یافت و ظروف تیره سنتی همچنان ساخته می شدند .
بنابراین کشیدن خط بین عصر حجر و عصرسنگ و فلز در سوریه ، لبنان و فلسطین بسیلر دشوار است .
با انتخاب دوره خلف که حدود دهه 5000 قبل از میلاد شروع شد . و شروع عصر سنگ و فلز بود . در اصطلاحات علمی و فنی شمال عصر حلف به اواسط عصر سنگ و فلز در بین النهرین و کلیکا و شروع اواخر سنگ و فلز در آناتولی اشاره می کند .
در اینجا اواسط سنگ و فلز به طور دقیق قابل تشخیص نیست و اواخر آن دقیقا ً اوایل عصر سنگ و فلز است . دوره حلف با اواسط عصر حجر برابر است و در فلسطین این شامل فرهنگ سفالگری رنگ آمیزی شده جریکو ( شکل 3 ) و Yarmukian بود که از اواسط عصر حجر بابل نشات گرفت ( شکل 3 ) بعضی اجناس با ساختاری حجاری شده یا کنده کاری شده روی یک زمینه قرمزرنگ بودند.
از دیدگاه فلسطینی ها استفاده از اصطلاح سنگ و فلز برای اولین کاربرد از مس استعمال می شد . در حقیقت تا گروه بعدی فرهنگی که ( شکل 3 ) متعلق به قرن 14 قبل از میلاد بود تایید نشده است .
فرهنگ حلف : با شروع 15 میلیون سال قبل از میلاد جایی در شمال بین النهرین به وجود آمد که به فرهنگ سفالگری منقوش گرایش داشت . این صنعت توسعه یافت که از نظر زیبایی فوق العاده و در امتداد fertile crescent تولید شدند . این فرهنگ به حلف مشهور شد که بعد از واقع شدن مرز نزدیک ترکیه – سوریه نام گذاری شد ، که نسبت به هر یک از اجداد و همسایگانش گسترش بسیار زیادی داشت . در سطح بسیار وسیعی از بین النهرین از دامنه های زاگرس تا فرات کارکمیش و فراتر از آن گسترش یافت . با در نظر گرفتن مرز ترکیه – سوریه گسترش شمالی آن هنوز مشخص نشده است ، اما به نظر می رسد که شامل نواحی باشد .
ناحیه اصلی گسترش برای فرهنگ گویای حلف در جنوب ترکیه است ، اما تاثیر آن حتی در آناتولی نیزاحساس می شود . این تاثیردر نواحی tilkitepe,Malatya در شرق دریاچه وان نفوذ کرد . قسمت بعدی که ظروف سفالی حلف فوقالعاده ای تولید می کرد و احتمالا یک پایگاه تجاری بود و تجارت ابسدین در آن دیده شده است .
فرهنگ حلفدر ناحیه Malatya علاوه بر مس ، طلا و نقره نیز تولید می کرد . همان طور که می دانیم آنها از منابع اخیربین النهرین بودند . فرهنگ حلف اولین بار در شمال بین النهرین بود که در آن ما شواهد اندکی در تولد ظروف فلزی مشاهده می کنیم . بسیاری از اشکال ظروف سفالی حلف برش هایی را نشان می دهد که هیچ سفالگری در حالت عادی نمیتواند ایجاد کند مگر اینکه با فلز کاران برای تجارت و داد و ستد وارد رقابت شود . بهترین محصولات حلف تقریبا شرقی آن است بیشترین بشقاب های چند رنگ با گل ، نوار و ساختارهای متعلق به عصر حجر تنها در ارپاچیه و تپه گاورا ، شمال شرقی و شرق موصل یافت شده اند . احتمالا ً تاریخ آنها قبل از اواخر قرن پنجم نیست .
با گسترش وسیع فرهنگ حلف ، بیش از یک مرکز اصلی سفال ایجاد شد . ارپاچیه و تپه گاورا بیانگر شرقی ترین تل حلف مرکزی ترین و کارکمیش در کرانه فرات در سوریه غربی ترین مرکز تولید این محصول بود ، که در تمام منطقه شمال هنوز به طور کامل ناشناخته است .
با وجود تفاوت ها ی منطقه ای ،وحدت اصولی فرهنگ حلف مشهور است . کاسه های شیری که از Mersim,Tilkitepe یافت شده اند همانطوریکه یکمورد با کرانیا ( سرهای گاو ) اشکال پارچه و نقطه های احاطه شده با دایره( نقطه های پلنگی ) مشهور است . استفاده از رنگ درخشنده در این نقاط متفاوت است . استفاده از رنگ سفید در همه جا به صورت استاندارد وجود دارد و به راحتی قابل تشخیص است .
خانه های گرد ( تولوی ) ساخته شده از ( توده های بی شکل از سفال های گلی ) روی پایه های سنگی محکم یکی از مشخصه ها هستند . هر خانه یک اتاق جلویی مستطیل دارد . اگر چه اینها در شرقی ترین بخش
Arpuchigan به خوبی شناخته شده هستند ، در کارکمیش ( شکل 4 ) و Tell Turlu نزدیک NiZIb در حفاری های اخیر یافت شده اند . حبوبات در گودال های کاسه ای شکل عمیق ذخیره می شدند و اجاق هایی در خانه ها یافت شده اند که از خشت گلی در غرب ساخته شده بودند . کوره هایی برای پختن سفال کارکمیش کشف شده اند و بعضی از این سفال ها حلف غربی حلف را در شکل 5 نشان داده ایم . علاوه بر رنگ در خشنده ، رنگ بوریایی نیز در آنجا مورد استفاده قرار می گرفت . این معمولا به عنوان یک اصل برای تشخیص حلف حقیقی از تقلیدهای بومی غرب فرات ها و در آموک و کلیکا به طور خاص بکار می رفت .
تاثیر این سفالگری که به طور پرجلوه طراحی شده است در تمام سوریه بسیار قابل ملاحظه است . طرح ها و روش ها کپی برداری شده است . طراح ها و روش ها کپی برداری شده است . به ویژه در طرح های منطقه ای در کلیکا و بخش های غربی نواحی تحت تاثیر آن است . در محدوده آموک تاثیر آن قوی تر است ، اگر چه واردات اندک بود و ساخت های منطقه ای از یک طرح کلی ساخته شده بودند و ظروف سفالی الهام گرفته از حلف نیمی از حجم کلی ظرف سفالی را در دوره c تشکیل می دادند و نیمه باقی مانده دیگر از ظروف صیقل شده تیره رنگ تشکیل شده اند ، شامل ظرف درخشنده ، شیشه ها و کاسه هایی با لبه های بر گشته ( شکل 5 ) . این اشکال حلف احتمالا منشا فلزی داشتند . تاثیر و اهمیت حلف به شروع دوره پنجم راس شمرا رسید و به نیمه دوم آن افزایش یافت ( شکل 5 )
این تولیدات غربی و بومی در مقایسه با ظروف حلف اهمیت اندکی داشتند . ویژگی هایی که به وجود آمدند خیلی زود به سبک منطقه ای منتهی شدند ، که متعلق به آموک و vyavit بود . ظروف رنگ شده دو رنگ ( شکل 2و 6) اغلب با اشکال و طرح های بسیار جذابی ساخته می شدند ، اما اطلاعات مربوط به آنها هم محدود است . ظروف پایه در ابتکار دیگری بود . این شکلی است که مخصوص خود حلف می باشد ، که در حقیقت از شرق نشات می گرفت . با این حال این ار در جنوب سوریه متداول بوده است . در Mersin شیشه های گود لبه دار در سطح ساخته شدند و در جنو شیشه ها در بابل های اواسط عصر حجر با دسته های خاصی مثل اواخر عصرحجر در قسمت های مشابهی ساخته شدند . در مورد ساختار تاریخی برظاهر نسبتا ضعیف ظروف سفالی برتری داشت که به نام عبید معروف است ، که خیلی زود بعد از شروع قرن چهارم قبل از میلاد مسیح به شمال سوریه رسید . در این مقطع است که به فلسطین با زمی گردیم .
فلسطین در طول دوره عبید ، نوآیندهایی از شمال :
منقرض کردن فرهنگ حلف در شمال بین النهرین جنوبی در بعضی قسمت ها مشهود است . نشانه های این آشفتگی در زمان کلیکا و شمال سوریه ظاهر شده است که انعکاس آن از این وقایع احساس می شود . تقریبا در این زمان است که ورود عناصر جدید شمالی در فلسطین قابل ردیابی است که ارتباط بسیار نزدیکی با سفالگری D از آموک دارد . این ظروف که به نام جریکو شناخته شده است . احتمالا بهترین سفالگری در Tell shunai بود که contenson H_de آنرا به صورت shuna دوباره نام گذاری کرد . پراکندگی آندر حقیقت به درهجردن ( به نقشه 1 مراجعه کنید ) و تل فارا محدود بود . مشابه آن برای ظروف سفالی طراحی شده Ghrubbu بکار میرفت که نسبت نزدیکی با ظروف دارد ، احتمالا با آن معاصر است . این احتمال است که ظروف سفالی t-x نیز به این دوره نشابه متعلق باشد ، اگر چه فایده شیشه های گود لبه دار هستند . تعداد دیگری از این خانواده ، که در تزیین متفاوت هستند ولی ویژگی های مشابهی در اشکال دارند ، ظروف سفالی wadi Rabah است . این ظروف در مساحت ساحلی فلسطنین و محدوده اسدرائلون گسترش یافته اند .
در روابط با این فرهنگ ها که یک صنعت سنگی است می توانیم بگوییم در نوع خود بسیار ضعیف هستند و هیچ چیز جدیدی را در حقیقت نشان نمی دهند . اینها مسکن های بی اهمیتی هستند که از خشت های یکسان و یک جور روی پایه های سنگی با یک طرح مستطیلی ساختهشده اند ، این در حالیکه بقیه دایره ای و تحت الارضی هستند . گودال ها یک ویژگی متداول از یک تمدن می باشند . این خانه گرد تحت الارضی شاید از ساختمان های گرد شمال سوریه مشتق شده باشند . ویزگی مسکن های دره جردن چادرنشینی یا ناپایدار بود . ویژگی این سفالگری shuna I شیشه هایگود لبه دار با دستگیره های حلقه ای بو که انتهای آنها مسطح و صاف بود ( شکل 6:7-3) .
کاسه ها و شیشه های نیم کره ای یا نسبتا ً گرد با دهانه نسبتا گرد و لبه های برگردانده شده نیز منحصر به فرد است است . کاسه ها ف پایه ها و زمینه هایی با نقش های بوریایی در انواع مشابهی با آنچه که در ظروف قرمز رنگ Tell kurdu و هم جنس های آن بود ظاهر شدند . تزیین این ظروف نیز به وضوح مشتقی از ظروف سفالی shuna I است . تکه های اندکی با طرح دو رنگی در قرمز و سیاه روی سفید از لایه های زیرین تل ابوعبید نشات گرفته شده است . معمولا با نوارهای قرمز ، نوارای موجدار ، و پراکندگی های درجه مانند و عمودی تزیین می شدند . طرح هایی با مقادیر زیادی یافت شده اند و بعضی اثرات و نشانه های کنده کاری شده نیز اکنون برای اولین بار ظاهر شده اند.