دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .
لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*
فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)
تعداد صفحه16
فهرست مطالب ندارد
دل شدگان در جستجوی اصل جهادی
« گزارش به حسام | صفحه اصلی | بچه خیبریها »
جان هیک، اردوی جهادی، ما و جنگ های صلیبی
به نظر جاجنگ های صلیبی که در قرون 11 و 13 میلادی از سوی مسیحیان برای گرفتن بیت المقدس از مسلمانان در گرفت ، هر چند که به هدفی که پاپها در نظر داشتند نرسید از لحاظ تاثیری که در تمدن مغرب زمین بر جای گذاشت و مردم آن زمان اروپا را با تمدن و جلال و شکوه شرق آشنا کرد ، پدیده ای با اهمیت در زمینه های تاریخی و جغرافیایی و فرهنگی به شمار می رود .
دراین کتاب رنه گروسه که از نویسندگان و مورخان بنام اروپاست ، تاریخ جنگهای صلیبی را همراه با تشریح استادانه ی مراحل و آثار آن را بررسی می کندن هیک و اتباع وی، صراط مستقیم یا دین حق امری موهوم است؛ همه ی
جرج جبور" اندیشمند مسیحی اهل سوریه تصریح کرد: "در جریان همایش رودوس برای گفت وگو میان تمدنها، از پاپ درخواست خواهم کرد که در قبال جنگهای صلیبی علیه مسلمانان عذراخواهی کند".
قرار است، همایش گفت و گو میان تمدنها روز چهارشنبه ( ۲۷سپتامبر) در جزیره رودوس در یونان به مدت پنج روز برگزار شود.
جرج جبور خاطرنشان کرد: برگزاری این همایش به همت مرکز ملی جزیره رودوس و با همکاری کلیسای مرکزی مسیحیان در روسیه و یونان برگزار میشود.
جبور که بعنوان استاد حقوق بینالملل در دانشگاه دمشق سرگرم تدریس است، گفت: بیست سال بیش چنین فراخوانی به واتیکان دادم دایر بر اینکه پاپ باید بگونه مواضعش را در قبال جنگهای صلیبی تشریح کند که به منزله عذرخواهی از نوادگان قربانیان این جنگها اعم از مسلمانان و مسیحیان منطقه تلقی بشود.
وی که یک شخصیت مسیحی کاتولیک است و عضو شورای جهانی واتیکان است، در ادامه کفت: این فراخوان را در اجلاسی بعنوان "صلح در اذهان بشر "که در سال ۱۹۸۶توسط یونیسکو برگزار شد، اعلام کردم و در نامهای به"ژان پل دوم" پاپ سابق واتیکان منظورم را تشریح کردم.
جرج جبور خاطرنشان کرد: در سال ۲۰۰۰میلادی پاپ در قبال رفتار صلیبیها در آن جنگها ابراز تاسف کرد ، هرچند که او واژه صلیبیان را بکار نبرد و عبارت دقیقش این بود که "من از رفتار برخی پیروان کلیسا که برای انتشار حقیقت در پیش گرفته بودند، ابراز تاسف میکنم".
جنگهای صلیبی در سال ۱۰۵۹میلادی و بر اثر نطق تحریک برانگیز پاپ "اروپان دوم" در کلیسای "کلیرمن" در جنوب فرانسه از سوی مسیحیان علیه مسلمانان و به منظور تصرف شهر بیتالمقدس آغاز شد و تا سال ۱۲۹۲میلادی ادامه یافت.
جرج جبور متذکر شد، ژان پل دوم در جریان سفر به سوریه در اواخر سال ۲۰۰۰میلادی از مسجد اموی در دمشق بازید کرد ودر سخنانش خواهان گفتمان متقابل مسیحیان ومسلمانان شد.
این استاد دانشگاه دمشق که پیشتر بعنوان مشاور سیاسی رییس جمهوری سوریه فعالیت میکرد، گفت : من در همایش رودوس این پیشنهاد را مطرح خواهم کرد که پاپ بندیکت شانزدهم در سفر به ترکیه بابت جنگهای صلیبی عذرخواهی کند.
قرار است ، این سفر در ماه نوامبر آتی صورت بگیرد.
جرج جبور همچنین تصریح کرد که وی همچنین از مسلمانان تقاضا دارد تا باب گفتوگو با واتیکان را باز کنند تا زمینه برای عذرخواهی واتیکان که توسط ژان پل دوم مطرح شده بود، فراهم شود.
جبور افزود: در این فراخوان از کمیته سازمان ملل متحد که بمنظور پیگیری گفتمان مسیحیان و مسلمانان درخواست خواهم کرد تا تاریخ جنگهای مسیحیان علیه مسلمانان در کنار همکاری و همزیستی آنان در مشرق زمین درمد نظر بگیرند.
کمیته سازمان ملل متحد برای گفتمان مسلمانان و مسیحیان مرکب از "کوفی عنان" دبیرکل سازمان ملل متحد، نخست وزیر اسپانیا بعنوان نماینده مسیحیان و نخست وزیر ترکیه به عنوان نماینده مسلمانان جهان میباشد.
جرج جبور خاطرنشان کرد: مسیحیان مشزق زمین بنحو شایستهای با مسلمانان همکاری کردند،بنابرین بنده بعنوان یک مسیحی بههمان اندازه که خود را دلسوز منافع مسیحیان میدانم، خود را موظف به دفاع از مسلمانان میبینم
برنامه گذشته به بررسی توانمندیها و موقعیت استراتژیک جهان اسلام پرداختیم، اینک در قسمت دوم این برنامه تحلیلی سیاسی به موضوعاتی چون گسترش اسلام و خدمات مسلمانان به جهان غرب از نظر علم و دانش، علل تقابل غرب با جهان اسلام، عوامل انحطاط مسلمانان و مسئله پیوند این دو سیاست در اسلام را مورد تحلیل و بررسی قرار می دهیم.
*****
شرکتکننده:
- پروفسور نظیف تهرانی: (استاد افغان در دانشگاه ایندیانای امریکا)
*****
از تحلیلها و تحقیقاتشان درمورد اسلام و جهان غرب استفاده خواهیم کرد.
چهاره قرن قبل با ظهور اسلام، تحولی عظیم در تاریخ بشریت اتفاق افتاد و در اندک زمانی مرزهای نژادی، جغرافیایی و قومی را درنوردید و برپایه کلمه توحید، جوامع مختلف به یکدیگر نزدیک شدند. اسلام در شرایطی ظهور کرد که قدرتهایی نظیر امپراتوریهای روم و ایران، ابرقدرتهای زمان بودند، طولی نکشید که این دو ابرقدرت دربرابر نیروهای مسلمان تاب نیاوردند و فروریختند. اسلام با پیامهای تازه و حیاتبخش خود، به سرعت در جغرافیای زمان گسترش پیدا کرد و بخش عظیمی از عالم را در اختیار گرفت. به موازات قدرت نظامی و اقتصادی جهان اسلام، باورها و فرهنگ اسلامی نیز گسترش یافت. زمانی که اسلام در اوج شهرت و معروفیت قرار داشت، جوامع غربی در خوابی عمیق فرورفته بودند و به گفته اندیشمندان خود، «عصر تاریکی» را تجربه میکردند. غرب در آن زمان، ایده و راهکار جدیدی برای ارائه به جهان بشریت نداشت.
جنگهای صلیبی، با یورش قدرتهای غربی به جهان اسلام آغاز شد. اگرچه در طول دو قرن، دولتهای غربی نتوانستند آنچه را که به لحاظ نظامی به دنبال آن بودند، به دست آورند، اما این فرصت برای غربیها فراهم شد تا به تدریج با فرهنگ، ادبیات و پیشرفتهای فکری جهان اسلام آشنا شوند. این خود زمینهای برای بیداری افکار در غرب شد. درحقیقت دوره رنسانس برای غرب، پشتسرگذاشتن «عصر تاریکی» و آغاز دورهای بود که به آن «عصر روشنایی» می گویند.
بدین ترتیب تحت تأثیر علوم و فنون پیشرفته جهان اسلام، غربیها به تدریج توانستند به موفقیتهای قابل توجهی دست یابند.
نظرپروفسور نظیف شهرانی استاد افغان در دانشگاه ایندیانای امریکا که تحقیقاتی را در زمینة اسلام و تأثیرپذیری غرب از علوم و دانش مسلمانان انجام داده است درخصوص گسترش اسلام و خدمات مسلمانان به علم و تمدن غرب این چنین است:
***********************
پروفسور شهرانی:
(ظهور و نقش اسلام در بهمیان آوردن یک جامعة نوین که در آن موضوع عدل، عدالت، برادری و صلح جایگاه داشت، اسلام در نقطه بسیار مهم تاریخ ظهور کرد که در آن زمان 2 امپراطوری بسیار مهم وقت درحال سقوط و انحطاط بودند که عبارت از امپراطوری روم و فارس بود.
و آن امپراطوریها خیلی زود نابود شدند و خصوصاً در ایران، ولی امپراطوری روم چندسالی دوام یافت، ولی بازهم سقوط کرد، اما این در شرایطی واقع شد که اروپا در شرایط غفلت و خواب و بیخبری از دنیا بودند و جهان اسلام آنچه قبلاً از تمدنهای یونان، و روم وجود داشت و تمدنهای فراعنة مصر و بااستفاده از تمدنهای نیمهقارة هند و.... که وجود داشت، همه را جمع کردند و از آن تمدن بسیار تازه که رنگ و بوی اسلامی و اخلاق و فلسفه اسلام در آن دخیل بود و موضوع وحدانیت خداوند در آن ظهور می کرد وجود داشت.
برخی از تحولاتی که در اروپا به نام رنسانس و اصلاحات که بعدها و پس از بیدارشدن اروپاییها از خواب غفلت ظهور کرد، درحقیقت تمام تمدن و تاریخ خود را ازدست داده بودند و حتی راه برون رفت از مشکلات را نمیدانستند و در امپراطوری که مسلمانان در اسپانیا مستقر کرده بودند علم و دانش و فن باهم جمع شده بودند ، توانستند این اروپاییها موقعیتهای گذشته خود را تصاحب کنند و در عین حال خدمتی را که جهان اسلام در نگهداشت تمدن آنها کرده بودن، از تاریخ خود بطور کل محو کردند و شما بسیار کم در غرب میشنوید که غرب باید منتدار جامعة مسلمانان باشند، چراکه موقعیت سابق اروپا را مسلمانان برای آنان حفظ کردند، ضدیت اروپاییها با جهان اسلام یک تاریخ بسیار قدیمی دارد که ما این ضدیت را در هیچ جامعه و هیچ دین دیگر نداشتیم و همین است که بعد از سقوط شوروی دوباره این موضوعات و البته با موضوعات و شرایط تازه ازسوی برخی از رهبران اروپا طی 5 یا 6 سال گذشته در امریکا توسط رژیم فعلی امریکا مطرح شده که در این راستا ریشة دیگر آن که صهیونیزم است، وجود اسراییل در منطقه است.)
***********************
در همین دوران، جهان اسلام تحت تأثیر دو عامل، راه انحطاط را درپیش گرفت. یکی نفوذ استعمار غرب در این منطقه مهم جغرافیایی بود. استبداد و کجروی برخی حکام مسلمان در این دوران نیز عامل دیگری بود که موجب شد که مسلمانان راه انحراف از افکار و اندیشههای اسلامی را بپیمایند.
قرن بیستم، آغاز تهاجم دهشتناک نظامی و فکری غرب به جهان اسلام بود. بگونهای که مسلمانان از خود بیگانه شده و پنداشتند با الگو گرفتن از فرهنگ و ارزشهای غربی میتوانند عقبماندگیهای خود را جبران کنند. نتیجه دورشدن مسلمانان از اسلام و باورهای ریشهدار خود، عقبماندگی روزافزون در زمینههای اقتصادی، علمی و سیاسی بود. تحمیل رژیم غاصب صهیونیستی بر فلسطین در اواسط قرن بیستم ازجمله ضرباتی بود که غرب بر پیکر جهان اسلام وارد ساخت. دوری مسلمانان از اسلام و اندیشههای اسلامی چگونه به وقوع پیوست؟
این سؤال پاسخی واحد ندارد. پیدایش فرقههای مذهبی و رواج خرافات و بدعتها، افراط و تفریط در عمل به دستورهای اسلامی، ازجمله علل فاصلهگرفتن مسلمانان از ارزشها و سنن الهی بود. کشورهای اسلامی تفسیر واحدی از اسلام نداشته و گاه در برخی زمینهها، دیدگاههای آنها با یکدیگر بسیار متفاوت بوده است. این تفاوتها، موجب شد که در عمل نیز چندگونه و گاه متضاد رفتار کنند. این درحالی است که اسلام و مبانی آن، از یک حقیقت واحد سرچشمه می گیرد. برداشتهای مختلف و گاه افراطی از اسلام، امروزه زمینه دخالت ابرقدرتها را در برخی از کشورهای اسلامی پیش از گذشته فراهم کرده است. برای نمونه نگاه افراطی طالبان به اسلام و مغایرت رفتار آنها با اصول منطقی اسلام، بهانهای برای کشورها و رسانههای غربی شد تا اسلام را مورد حمله شدید قرار دهند.آقای نظیف شهرانی درخصوص علل انحطاط مسلمانان، به مسایل دیگری هم اشاره می کند که قابل توجه و تأمل است.
***********************
پروفسور شهرانی:
(عوامل انحطاط منطقهای که در آن مسلمانان در منطقه مطرح بودند، زیاد است. همان شکل ادارة حکومت و دولت در جوامع اسلامی معالوصف شکل غیرسالم را به خود گرفته بود و آن شرایط در اروپا هم وجود داشت، منتها اروپاییها توانستند ازطریق برخی اصلاحات همان سیستم اداری که به اصطلاح بردهداری بود که در آن پادشاه همه حق را داشت و مردمی که در یک منطقه تحت ریاست و سلطنت یک شاه بودند، همهشان جزء رعیت بودند، هیچ حقی نداشتند را کاملاً تغییر دادند و آنها یک سیستم اداری دولتی تازهای را که به اصطلاح قدرت از دست یک فرد یا فامیل به تمام مردم انتقال یافت و دولتهای مردمی به میان آمد. این موضوع، البته برای بهبود وضع سیاسی و بالاخره بهبود صنعت و اقتصاد در اروپا کمک کرد و آنها را به عنوان قدرتهای مهم تبارز داد، اما در جوامع اسلامی شکل دولتداری و بردگی دوام یافت.
حتی در زبان فارسی بالخصوص در افغانستان و در قانون اساسی افغانستان فصلی داریم تحت عنوان قانون حقوق رعایا. این خود یک کلمه کاملاً عجیب است که وقتی یک آدم رعیت بود، دیگر چه حقی خواهد داشت. به شکلی زندگی میکنیم که در قرن 15 و 16 یا قبل از آن و کسانی که در رأس قدرت هستند. همه چیز بستگی به تصمیم و ارادة آنها دارد.
و این همان علتی است که باعث بدبختیها شده و این نه تنها به قدرتهای خارجی اجازه میدهد که بتوانند در اینجا از قشر کوچک خود را در رأس قرار دهند و اکثریت مردم را سرکوب کنند و از آن طریق بتوانند از منابع خام این جوامع خودشان بهرهبرداری کنند.)
***********************
حضرت آیتالله العظمی خامنهای، رهبر نظام جمهوری اسلامی درخصوص خطراتی که جوامع انسانی و اسلامی را تهدید نموده و می کند می گویند: «افراد و مجموعههای بشری همواره از دوسو آسیب میبینند. اول از درون خود که منشاء آن ضعفهای بشری و هوسهای مهارگسیخته، تردیدها و بیایمانیها است و دوم از دشمنان بیرونی است که براثر طغیان و افزونطلبی و تجاوز و ددمنشی، محیط زندگی را بر ملتها تنگ و فشارآلود میسازند و با جنگ و ظلم و زورگویی، بلای جان آنان میشوند.»
بنابراین در جهان اسلام نیز، ضعفهای درونی و استبداد برخی حکام از یکسو و تجاوز و فزونطلبی قدرتهای استکباری ازسوی دیگر، زمینهساز مشکلات فراوان گردیده است.
مشکلاتی که زمینه را برای تقابل و رویارویی قدرتمندان غربی با جهان اسلام بیشتر فراهم ساخت و پس از فروپاشی نظام شوروی سابق، غرب را در حالت تهاجم بیشتر علیه ملتهای مسلمان قرار داد.
آقای پروفسور شهرانی درمورد وضعیت رویارویی غرب با جهان اسلام به حمله مغول در کشورهای اسلامی اشاره می کند و درخصوص علل تقابل غرب با جهان اسلام می گوید:
***********************
پروفسور شهرانی: (جهان اسلام ازطرف مغولها هم مورد ضربه بسیار مهم نظامی قرارگرفت. مغولان وقتی که به جهان اسلام تهاجم کردند و حمله نمودند تنها چیزی که داشتند قوۀ نظامی بود! هیچ حربة مذهبی، مدنی و.... با خود نیاوردند، جهان غرب هنگامی که به جوامع مسلمان و دیگر جوامع حملهور شدند، نه تنها با قوه نظامی و اقتصاد برتر آمدند، بلکه برنامههای مدرنیته خود را در تقابل با اسلام قرار دادند و ادعای آنها همیشه این بود که آن چیزی را که آنها به عنوان یک فکر جدید و یک راه فلسفی تازه و تکنولوژی جدید و... داشتند بهتر از اسلام است، لذا از این لحاظ وارد تقابل با اسلام شدند، مثلاً مسایل حقوق زن که خیلی به آن دامن زده شد و ادعا میکردند اسلام بر ضد حقوق زن است و این واقعیتی است که نه در دین اسلام کسی می تواند شواهدی پیدا کند، البته شاید برخی از کشورهای اسلامی با استفاده از آداب، فرهنگ و رسوم خود به عاداتی دست زده باشند که در حق زنان تاحدی ظلم و بیداد شده، موضوع دیگری است، اما غربیها از اینگونه موضوعات خیلی استفاده کردند یا مسایل دیگر در ارتباط با اداره حکومت و مردمسالاری.
در زمانی که اروپاییها از خواب برخاستند خواستند تا منابع مادی و خام کشورهای اسلامی را موره بهرهبرداری خود قرار دهند تا به بسیاری از علوم و فنون روز که اسلام قانون آن را بیان کرده بود، دسترسی یابند و از این رو با اینکه انتقاد داشتند از نحوه حکومتی در اسلام و مخالفت خود را با ظلم و استبداد اعلام کردند، اما سعی داشتند حکومتهای استبدادی را در جوامع تقویت کند و از آنها برای خود خادم بسازند تا از منابع طبیعی کشورها سود برند و با بهوجود آوردن دولت صهیونیستی در فلسطین یکی از وسیلههای بسیار عمدهای شد که موضوع اختلاف و جنگ در منطقه شد و از این طریق بتوانند در فروختن تجهیزات نظامی و ادوات جنگی موفق عمل کنند و میلیاردها دلار مردم مسلمان را از این طریق حیف و میل کنند تا رژیمهای استبدادی را بازیچة دست خود قرار دهند و با ایجاد جنگ، مؤسسات اقتصادی اروپا و امریکا توسط این پولهای خریدوفروش تجهیزات نظامی و کشتار جمعی سود ببرند و وجود یک رژیم صهیونیستی در منطقه یکی از مهمترین وسایلی بوده که دراختیار آنها قرار گرفته و از آن استفاده میکنند.)
***********************
امروزه مسلمانان تاحدودی به اهمیت پیوند دین و سیاست پی بردهاند. اما تفکر جدایی دین از سیاست بهویژه درمیان دولتمردان کشورهای اسلامی، یکی از عوامل مهم انحطاط کشورهای اسلامی بوده است. افرادی چون «انورسادات» رئیسجمهور سابق مصر معتقد بودند که: «دین متعلق به مسجد است و مذهب اصولاً نباید به مسایل سیاسی کار داشته باشد.» این ایده، تاکنون زیانهای جبرانناپذیری را در عرصههای مختلف سیاسی و اجتماعی به جوامع اسلامی وارد ساخته است. در عین حال بسیاری از اندیشمندان و اسلامشناسان، تفکیکناپذیری دو مقولة دین و سیاست را بر پایه آموزههای اسلام مورد تأکید قرار دادهاند. امام خمینی(ره) رهبر فقیه انقلاب اسلامی بر این باور بود که دین تنها به رابطه انسان با خدا توجه ندارد، بلکه بر نحوه اداره امور سیاسی و معنوی زندگی بشری نیز تأکید میکند. از این رو، این مصلح بزرگ، تشکیل حکومت اسلامی را به عنوان یک ضرورت اساسی برای مسلمانان یادآور شده و فرمود: «اسلام حکومتی است که یک جنبهاش حکومت سیاسی و یک جنبهاش حکومت معنوی است.»
جامعیت دین اسلام، سیره عملی پیامبر و همچنین توجه به این نکته که بسیاری از برنامههای اسلام در سایة حکومت، امکان اجرا می یابند، نشاندهندة آمیختگی دین و سیاست در اسلام است.
پروفسور شهرانی در پایان درخصوص تلاش غرب برای ایجاد جدایی بیشتر بین دین و سیاست در جهان اسلام تحلیل تاریخی و سیاسی روشن ارائه میدهد و میگوید:
***********************
پروفسور شهرانی: (جدایی دین از سیاست یک ریشة تاریخی بسیار مهم در اروپا دارد که شما با آن آشنا هستید، که در قرون وسطی کلیسای غربی که البته قدرت سیاسی را هم دربر داشته آنقدر ظلم و جور و خرابکاریهای دینی را آغاز کردند که حتی رفتن به بهشت را هم به مردم به پول فروختند. و باعث اختناق سیاسی، علمی، فکری و... شدند و از آن لحاظ یک شاخة بسیار مهم وضع اروپا در رنسانس و اصلاحات همین بود که کلیساها را از مسایل سیاسی مجزا بسازند و از آن لحاظ اصلی را ایجاد کردند که اگر دین با دولت یکجا شود، همیشه باعث اختناق و عقبماندگی خواهد شد و اینها این مورد را به جامعهی اسلام هم ارتباط می دهد، در جوامع اسلامی سوءاستفاده از دین شده، در گذشتهها سیستمهای مختلف اسلامی که بهمیان آمد به نفع خود از دین سود بردند یا از قرآن و دستورات آن به نفع مرزها استفاده نموده باشند، لیکن بصورت اختناقآمیزی که اروپاییها به کلیسا روبرو بودند، در جهان اسلام چنین چیزی وجود نداشت. گذشته از آن در رویارویی با مستعمرات اروپایی یکی از مهمترین دستاوردهای اسلام برای تحرک مردم خود در مقابله با استعمار بودند و هم اسلام با اخلاقیاتی که در آن موجود است، همیشه احترامشمردن حقوق انسانها، مساوات، عدالت و... که بسیار شایسته است در اصل انسان بودن از آن دفاع کرده و آن را بخش کرده و از آن لحاظ غربیها که بیشتر به مادیات نزدیک میشوند و مسایل دینی که ارتباط خیلی نزدیک به جوهر انسانیت و اخلاقیات دارد، از آن دور میشوند و این خود باعث افزایش نگرانیها در غرب شده و حتی دوباره به دین نزدیک شدن را خواستار هستند و میدانند که این دنیاگراییها باعث شکست آنها در آینده خواهد شد و کسانی که در چارچوب سیاسی غرب صاحب قدرت هستند این موضوع را درک کردهاند، که اسلام واقعاً به عنوان یک دین و یک ایدئولوژی سالم میتواند دربرابر غرب مقاومت کند و مقاومت کرده و از آن لحاظ اینها میخواهند ازطریق بهمیان آوردن موضوعات جدایی دین از سیاست به اسلام ضربه بزنند.
معالوصف در جوامع اسلامی که حکومتهای استبدادی در رأس هستند، آنها هم از اسلام به عنوان یک وسیله استفاده میکنند که باعث این شده تا برای برخی از افراد مسلمان یک ذهنیت پیش بیاید که شاید نظریه غربیها دررابطه با جدایی دین از سیاست به نفع ما باشد و این بهتر شود، چراکه کسانی که اکنون در رأس حکومت هستند، همگی از اسلام سوءاستفاده کردهاند و اگر ما واقعاً اسلام را به شکلی که اساساً قرآنی و روش حضرت پیامبر(ص) است و تأکید کردهاند که ما به عنوان یک مسلمان به خداوند ایمان داشته باشیم و زندگیمان را همیشه عیار با دستورات انسانساز قرآن و با اصول زندگی پیامبر اسلام کنیم ، البته که یک جامعه سالم سیاسی و اسلامی هیچ فرقی باهم نداشته باشند. اما متأسفانه همان پیوندی که با واقعیات اسلامی در حیات سیاسی جامعه مسلمان باید وجود داشته باشد، ما تاکنون مشاهده نکردهایم.)
تحقیقات جدید دانشمندان آلمانی نشان میدهد مسلمانان در جنگهای صلیبی از شمشیرهایی استفاده میکردند که فولاد آنها دارای نانولولههای کربنی بودهاست.
به گزارش سایت اینترنتی "نیوساینتیست"، شماره ۴۴۴از مجله علمی "نیچر" در گزارش جدیدی به نقل از محققان آلمانی اعلام کردهاست مسلمانان در قرون وسطی از شمشیرهایی موسوم به شمشیر دمشقی استفاده میکردهاند که از ویژگیهای مکانیکی بسیار جالبی برخوردار بودهاند.
مسلمانان از سال ۹۰۰میلادی تا سال ۱۷۵۰میلادی برای ساخت شمشیرهای دمشقی از
نوعی فولاد هندی به نام
Wootz
استفاده میکردهاند. محققان دانشگاه "درسدن" آلمان در مطالعهای جدید نمونههایی از شمشیرهای مسلمانان متعلق به قرن هفدهم میلادی را زیر میکروسکوپ الکترونی بررسی کرده و به نشانههای روشنی از وجود نانولههای کربنی درون فولاد مورد استفاده در شمشیرها دست یافتهاند.
به گفته "پیتر پاوفلر" محقق این دانشگاه، احتمالا روش خاص آهنگری مورد استفاده در ساخت این شمشیرها سبب تشکیل نانولولههای کربنی در آنها و برخورداری این شمشیرها از استحکام مکانیکی بسیار بالا میشدهاست
ادیان حقند و به واقعیت نهایی رهنمون میشوند. این امر از واکنش و موضع گیری وی در قبال مشکلی که با آن روبرو شده آشکار می شود. توضیح آن که در دیدگاه هیک، ابهامات بسیاری وجود دارد. یکی از آن ها که امری معرفت شناسانه است این است که چگونه می توان تمام نگرش هایی را که ادیان و مکتب های گوناگون درباره ی حق ارائه می کند صادق دانست؟ بسیاری از این نگرش ها با یکدیگر قابل جمع نیستند. دسته ای ثنوی اند، دسته ای به تثلیث اعتقاد دارند، دسته ای خدا را انسان وار تلقی می کنند، و هکذا؛ چگونه می توان توحید و شرک را با یکدیگر جمع کرد در حالی که آن ها قابل جمع نیستند؟
جان هیک برای رهایی از این مشکل از معرفت شناسی کانت کمک می گیرد و با تفاوت گذاشتن میان پدیده و پدیدار یا بود و نمود به حل مسئله می پردازد. بر اساس نگرش کانت، پدیده و واقعیت فی نفسه دست نیافتنی است، بلکه هر کسی واقعیت را آن چنان که بر او پدیدار می گردد، درک می کند. توصیف های به ظاهر متعارض و متناقض در حقیقت توصیف یک واقعیت اند؛ هر کسی بر اساس فهم خود برداشتی از آن دارد و تفسیری از آن ارائه می کند. از این رو، همه ی آن ها علی رغم تعارض و تناقض هایشان درست هستند.
و چقدر این سخن از دین خدا دور است. جان هیک برای تبیین این دیدگاه از تمثیل فیل و اتاق تاریک مولوی استفاده می کند. همه ی آن هایی که فیل را در تاریکی لمس کرده بودند راست می گفتند. اما هر کدام از یک منظر به واقعیت می نگریستند و آن را از دید خود در قالب مثال های ناقص بیان می کردند. ما نیز، همانند این نابینایان نمی توانیم حق را آن چنان که هست بشناسیم. بلکه آن را آن چنان که بر ما پدیدار می شود می شناسیم و همه ی این معرفت ها، صحیح و صادقند!!
و چقدر این سخن از دین خدا دور است. پلورالیزم دینی اختصاراٌ به معنای اصالت اباحه است. یعنی واجب و مستحب و مکروه و حرام همگی مباحند و اصولا تفاوت ذاتی یا ارزشی خاصی با هم ندارند. ریشه های پلورالیزم در خستگی غرب از جنگ بین اقوام و علی الخصوص جنگ های صلیبی آشکار می شود. جنگیدن به خاطر عقیده برای آن هایی که معنای مدارا و مسالمت و صلح طلبی را نمی فهمیدند آن قدر ملال آور بود که لاجرم چنین عقایدی از دل خاک اروپا سر برآورد.شمول گرایی در مقابل انحصار گرایی کلیسای کاتولیک که ابتدا با پیدایش پروتستانتیسم مسیحی مطرح گشته بود، امثال جان هیک را راضی نمی کرد. او به دنبال راهی بود تا ریشه ی همه ی اختلافات را بر دارد و این نیت به ظاهر انسانی سبب شد تا دیگر امروز تفاوتی میان خیر و شر در جهان غرب باقی نماند. خیر آنی است که تو می پنداری خیر است و شر نیز؛ و هر کس می تواند چنین عقیده ای داشته باشد تا جایی که مزاحم آزادی های فردی و اجتماعی دیگران نگردد! یعنی این ممکن است؟
و چقدر این سخن از دین خدا دور است. شما دیگر نمی توانید کسی را به راه راست رهنمون شوید. چون راه راستی وجود ندارد. برداشت شما به برداشت هیچ کس دیگری ارجحیت ندارد و هر کدام از منظر خود به حق نگریسته اید و حق تعریف نشدنی و دست نیافتنی است. هیچ ملاک واحد و ثابتی برای حق و حقیقت وجود ندارد و چقدر این سخن از دین خدا دور است و ما چقدر به این سخن نزدیکیم.
همه ی ما، همه ی ما مسلمانان های عصر رادیو و تلویزیون و روزنامه، همه ی ما مسلمانان های عصر اینترنت و ماهواره، کمی تا قسمتی پلورال هستیم. به هر حال ما،کم یا زیاد، تجملات را با عدالت، دزدی را با نماز، دروغ گویی را با روزه، ظلم و ستم را با خمس و زکات و ریا و دغل بازی را با امر به معروف جمع کرده ایم و نیک که بنگریم از کانت و هیک هم پلورال تریم!
پلورالیزم به راه افتاد تا جنگ های صلیبی از میان برود. نظر شما چیست؟ اگر همه با هم عزم کنیم تا پلورالیزم را برافکنیم دوباره جنگ های صلیبی آغاز خواهد شد؟
تاریخ باستان فلسطین
کلیات تاریخچه فلسطین
این نوشتار صرفا به منظور آگاهی خوانندگان محترم از کلیات تاریخچه فلسطین از آغاز تا زمان حاضر تدوین شده است. خوانندگان که قصد مطالعه بیشتری در این زمینه را دارند می توانند به منابعی که در متن این مبحث آمده است مراجعه نمایند.
فلسطین سرزمینی عربی و اسلامی است، که در قدیم کنعان نام داشت، حدود 27024 کیلومتر مربع مساحت دارد که دریای مدیترانه در غرب، لبنان در شمال، سوریه و رود اردن در شرق و دریای سرخ و شبه جزیره سینا در جنوب و جنوب غربی آن قرار دارد. فلسطین سرزمینی حاصلخیز و دارای آب و هوای معتدل است. این منطقه محل ظهور پیامبران بزرگی چون عیسی (ع)، موسی (ع) ومحل عبور و زندگانی حضرت ابراهیم (ع) بوده است. این سرزمین از نظر موقعیت سوق الجیشی بسیار حساس و پراهمیت است و به مثابه پلی است که کشورهای عربی، اسلامی آسیا را به آفریقا متصل می کند.
این موقعیت ویژه جغرافیایی فلسطین را در طول تاریخ گذرگاه و نقطه تمرکز بسیاری از کشورها و تمدنهای پیاپی تبدیل کرده بود تا اینکه همراه با سایر سرزمینهای عربی، به کشوری با هویتی اسلامی و عربی تبدیل شد.
شهر بیت المقدس قدیم بر فراز یک تپه بنا گردیده و ازمکانهای مهم فلسطین است. کوه صهیون و کوه زیتون از شرق و غرب آن را احاطه کرده اند.
کنعانیان نخستین اقوامی بودند که از شبه جزیره عربستان به فلسطین آمدند و در این سرزمین سکونت گزیدند. آنان در فلسطین با آموریان و فلسطینیان در هم آمیختند و از سال 2500 ق.م فرمانروایی ایجاد کردند که 15 قرن ادامه داشت. تاریخ فلسطین با نام انبیا آغاز می شود. نام حضرت یعقوب، اسرائیل بود. بنی اسرائیل فرزندان یعقوب بودند و حدود سیزده قرن قبل از میلاد اقتدار داشتند. در هنگام حکومت فرعون بر مصر و پیش از ظهور موسی (ع) جمعیت اسرائیلیان زیاد شد. 430 سال پس از ورود یعقوب به مصر، حضرت موسی (ع) قوم بنی اسرائیل را از سرزمین مصر به مقصد سرزمین موعود، به حرکت درآورد. پیمودن این مسافت چهل سال طول کشید. حضرت موسی در این دوران طولانی از هدایت قوم فروگذار نکرد اما بنی اسرائیل بارها دست به طغیان و تجاوز زدند. پس از حضرت موسی (ع)، یوشع جانشین وی شد و بنی اسرائیل را از اردن عبور داد تا اینکه این قوم به شهرهای جدید رسیدند و دست به غارت و کشتار اهالی زدند. اما قوم فلسطین در مقابل آنان مقاومت کرد و سرانجام بنی اسرائیل را مغلوب ساخت. لیکن پس از جنگهای فراوان، مجدداً بنی اسرائیل قدرت گرفتند و بر شهرها مسلط شدند. در حدود 1000 ق.م حضرت داوود توانست اورشلیم را از دست فلسطینیان خارج کند و بیت المقدس یا خانه خدا را در آنجا بنا کند. این بنا توسط حضرت سلیمان تکمیل شد. سلیمان، چهل سال سلطنت کرد و آرامش را به قدس بازگرداند اما پس از او، دوباره ظلم و غارت بنی اسرائیل آغاز شد.
حدود 730 ق.م شالمانصر (شلمنصر) به اسرائیل تاخت و عده ای از آنان را اسیر کرد و به جای آنها بابلیان را اسکان داد. در سال 586 ق.م در زمان بخت النصر، کشور یهود مورد حمله آشوریان قرار گرفت که منجر به انحطاط و اسارت بنی اسرائیل شد. سرانجام کوروش پادشاه ایران، بابل را تسخیر کرد و یهودیان را آزاد ساخت و به فلسطین و اورشلیم بازگرداند. آسایش اورشلیم تا پایان سلطنت داریوش سوم ادامه داشت تا اینکه اسکندر مقدونی، در حدود 323 ق.م به ایران، مصر، سوریه، فنیقیه و فلسطین حمله کرد و ویرانی و قتل و غارت فراوانی به بار آورد. پس از اسکندر، جانشینان او بر فلسطین مسلط شدند. از سال 63ق.م دوره تسلط رومیان آغاز شد که پس از جنگهای فراوان، به ارمنستان و قسمتی از آسیا و آفریقا، سپس سوریه و فلسطین حمله بردند. دوازده هزار یهودی را کشتند و دیوارهای شهر را ویران ساختند.
در چنان شرایطی، ظهور مسیح امید و آرزوی یهودیان بود تا آنان را نجات بخشد. اما روحانیون یهود به او حسادت میورزیدند و می خواستند او را از میان بردارند و سرانجام به فتوای شورای یهود و جوسازی های آنان، حضرت عیسی (ع) توسط حکمران رومی سرزمین یهودا به اعدام محکوم شد.
در سال 70 م تیتوس فرزند امپراتور روم با هشتاد هزار سرباز، اورشلیم را محاصره کرد و پس از چند ماه مقاومت یهودیان، سرانجام رومیان فاتح شدند و قوم یهود دوباره آواره گشت. در زمان خسرو پادشاه ساسانی ایران امپراطوری روم را شکست داده و با راهنمایی یهودیانی که با ایران همکاری می کردند اورشلیم (فلسطین) را فتح کردند. اما پس از مرگ خسرو پرویز، این سرزمین دوباره به دست مسیحیان افتاد.
در زمان خلیفه اول مسلمین (ابوبکر)، سپاهی روانه سوریه و فلسطین شد که با درگذشت او، در زمان خلیفه دوم، عمر، سوریه و بیت المقدس به دست مسلمین افتاد و رومیان در آنجا شکست خوردند. اهالی شهر مقاومت زیادی کردند اما طولانی شدن محاصره و مشکل غذا آنان را مجبور به تسلیم کرد و قرارداد صلحی منعقد شد. و از آن سال یعنی 15م فلسطین در دست مسلمانان افتاد.
از سال 1095م، با تهاجم اروپائیان علیه مسلمانان جنگهای صلیبی آغاز شد که حدود دو قرن ادامه یافت. اگر چه این جنگ علتهای گوناگونی داشت اما مورخان یکی از علل آنرا، مساله فلسطین و شهر بیت المقدس و خراجگزار بودن مسیحیان این شهر به مسلمانان ذکر می کنند. صلیبیون پس از نبردی سخت و محاصره طولانی بیت المقدس، وارد شهر شده و دست به قتل عام زدند و همه چیز را به عنوان غنیمت، غارت کردند.
بدین سان مسیحیان 90 سال بر فلسطین حکومت کردند. در مراحل پایانی جنگ دوم صلیبی (1149-1147م) مطابق با 544-542 ه.ق صلاح الدین ایوبی صلیبیون را تار و مار کرد و بیت المقدس را باز پس گرفت و آنها را از سوریه و مصر و سایر مناطق بیرون راند.
پس از هفتمین جنگ صلیبی و مرگ آخرین پادشاه سلسله ایوبی، ممالیک حدود سه قرن زمام امور را در دست گرفته و بیت المقدس را نیز در اختیار داشتند و با سپاه مغول جنگیدند و آنها را شکست دادند و بازماندگان صلیبی ها را در عکا نابود ساختند. از سوی دیگر سلسله عثمانی با جنگهای طولانی و فتوحات عثمانیان غازی در نبرد با مغولان و یونانیان، پایه گذاری شد. در زمان سلطان محمد فاتح در سال 1453م. شهر قسطنطنیه که مهمترین مرکز اقتدار صلیبیون و پایتخت روم شرقی بود فتح شد و به مدت 500 سال به پایتخت امپراطوری عثمانی تبدیل گردید.
اواخر قرن نوزدهم شورشهایی در فلسطین به وجود آمد. انگلستان در این سالها مدافع عثمانی بود، ناگهان تغییر روش داد و در برابر عثمانی قرار گرفت و از شورشیان حمایت کرد. از جمله « حسین، امیر مکه» را که نماینده عثمانی در حجاز و مردی جاه طلب بود تحریک کرد و با حمایت انگلیس از عثمانی جدا شود. در چنین شرایطی عده ای از یهودیان، اندیشه ملت واحد یهود را مطرح کردند و برای تشکیل کشوری مستقل دست به اقداماتی زدند که کار آنها مورد تشویق و حمایت دولت انگلیس قرار گرفت. این عده با گرفتن کمکهای مالی از یهودیان ثروتمند، برای پیشبرد مقاصد خود حزبی تشکیل دادند و نام صهیون را بر خود نهادند.
در سال 1916 قرارداد « سایکس ـ پیکو» میان روسیه، فرانسه و انگلیس به امضا رسید تا به موجب آن سرزمینهای تجزیه شده از عثمانی را میان خویش تقسیم کنند. اما انگلیس که چندی بعد آن پیمان را مغایر با سلطه خود بر کانال سوئز دید در سال 1917 با استفاده از ضعف روسیه و انقلابی که در آن کشور به وقوع پیوست، از پیمان سرباز زد و فلسطین را تحت قیمومیت خویش درآورد.
صهیونیستها در اوایل قرن بیستم با استفاده از سلطه انگلیس بر فلسطین، راه حل تشکیل یک کشور یهودی را در برابر ضدیت با یهودیان جهان و آزار آنان مطرح کردند. انگلستان در این زمان برای تداوم سلطه خود به پایگاهی در این منطقه نیاز داشت. در جریان جنگ جهانی اول صهیونیستها از انگلیس و امریکا خواستند در صورتی که دولت عثمانی متحد آلمان، شکست بخورد، پس از خاتمه جنگ فلسطین تبدیل به مملکت یهود گردد. کوشش صهیونیستها نتیجه بخشید و توانستند نظر « لرد بالفور» وزیر خارجه انگلیس را جلب کنند. سرانجام در آوریل 1920 متفقین و جامعه ملل، قیمومیت فلسطین را رسماً به دولت انگلستان واگذار کردند و آن را موظف کردند، با تاسیس کانون ملی یهود، برای اجرای اعلامیه بالفور کمک کند.
با واگذاری حکومت از سوی انگلیس به یک یهودی، مهاجرت و انتقال یهودیان به فلسطین شروع شد. این امر موجب شورش و مخالفت اعراب گردید. در این هنگام سایر اعراب که دچار تفرقه بودند جز در شعار کمک دیگری به فلسطینیها نمی کردند. اعراب فلسطینی و مسیحیان اختلافات خویش را کنار گذاشتند و در برابر یهودیان صهیونیست متحد شدند. در تابستان 1929 نخستین برخورد خونین میان فلسطینیها و صهیونیستهای مهاجر درگرفت. در این درگیری صهیونیستها و سربازان انگلیسی با آتش گشودن بر روی فلسطینی ها حدود 351 تن را شهید و عده ای را مجروح و دستگیر کردند. در اواخر دهه 1920 تا 1936 قیام مسلحانه شیخ عزالدین قسام به وقوع پیوست اما وی یارانش به شهادت رسیدند. در سال 1937 عبدالقادر حسینی رهبری مبارزات را در دست گرفت اما او نیز پس از نبردهای زیادی علیه سلطه گران انگلیسی صهیونیستها همراه با یارانش به شهادت رسید. در سال 1944 حسن سلامه فرماندهی جنگ با نیروهای مشترک صهیونیستی، انگلیسی را برعهده گرفت ولی او نیز به شهادت رسید.
از دهه 40 قمری، مساله فلسطین به یک مساله عربی تبدیل شد و در راس مسائل بین المللی قرار گرفت. در طول جنگ جهانی دوم آرامش نسبی بر فلسطین حکمفرما بود. انگلیس در 14 مه 1948 به قیمومیت خود خاتمه داد و نیروهایش را از فلسطین خارج کرد. در همان روز شورای ملی یهود در تل آویو تشکیل شد و در ساعت چهار بعد از ظهر روز جمعه 14/5/1948 موجودیت دولت اسرائیل توسط « دیوید بن گورین» با اجتماعی در موزه تل آویو اعلام گردید. وی ضمن سخنانش گفت: « ما در اینجا می گوئیم که با پایان گرفتن حکومت قیمومیت در نیمه شب 14-15 مه 1948 در انتظار برپایی دستگاههای دولتی طبق قانون اساسی هستیم که توسط شورای قانون اساسی در زمان مناسبی ـ که ان را حداکثر اول اکتبر 1948 تعیین کرده بود ـ تدوین خواهد شد.»
چند دقیقه پس از اعلام تشکیل اسرائیل، « ترومن» رئیس جمهور وقت امریکا دولت جدید اسرائیل را به رسمیت شناخت. انگلیسیها نیز هنگام خروج از فلسطین، تجهیزات خویش را در اختیار صهیونیستها قرار دادند.
پس از اعلام تشکیل رژیم صهیونیستی، یهودیان غاصب شروع به تصرف شهرها و روستاها و بیرون راندن فلسطینیها از خانه و کاشانه شان کردند. آنها هنگامی که با مقاومت مردم فلسطین روبه رو شدند جنایاتی مانند کشتار روستای « دیر یاسین» و « کفر قاسم» را در آوریل 1948 به راه انداختند. این کشتار وحشیانه موجب گسترش وحشت و فرار فلسطینیها از خانه و کاشانه شان شد. نتیجه مستقیم اشغال فلسطین و برپایی دولت اسرائیل در این سرزمین منجر به آن شد که ملت تاریخی فلسطین تقریباً به ملتی آواره و پناهنده تبدیل شود. و در اردوگاهها پراکنده در دیگر کشورهای عربی زندگی فقرآلود و آکنده از بیماری بگذرانند.
جنگ 1948:
پس از اعلام موجودیت رژیم اشغالگر قدس و توسط بن گوریون، اولین جنگی که این رژیم علیه فلسطین و کشورهای عربی منطقه به راه انداخت به جنگ 1948 معروف است. در طی این جنگ صهیونیستها 78 درصد کل خاک فلسطین را به اشغال خود در آوردند. در اثر این جنگ، نخستین مرحله آوارگی بزرگ مسلمانان فلسطین به وقوع پیوست. طی آن حدود یک میلیون فلسطینی از مجموع یک میلیون و نهصد هزار فلسطینی در آنزمان آواره شدند. حدود 200000 تن از مسلمانان فلسطین به نوار غزه مهاجرت کردند و 496000 تن به اردن و 100000 تن به لبنان و 85000 تن به سوریه و 20000 تن به مصر و عراق کوچ کردند.
پس از جنگ 1948، رژیم اشغالگر قدس از سویی با اجرای سیاست خشونت و توسعه طلبی و دست زدن به اقداماتی نظیر تخریب منازل و آتش زدن مزارع، سعی و تلاش می کرد تا باقیمانده اعراب منطقه را مجبور به فرار از خانه هایشان کند. و از سوی دیگر شرایط و تسهیلات لازم را برای ادامه انتقال یهودیان سراسر جهان به فلسطین فراهم می کرد.
در مه 1949 اسرائیل به عضویت سازمان ملل متحد درآمد. در پی تحکیم سلطه رژیم صهیونیستی بر فلسطین اشغالی به تدریج گروهها و سازمانهای مبارزه فلسطینی اعلام موجودیت کردند. در 28 مه 1964، کنگره فلسطین در شهر قدس تشکیل شد و تاسیس « سازمان آزادی بخش فلسطین» را اعلام کرد. در پی آن نیز ارتش آزادی بخش فلسطین تشکیل شد و مبارزات فلسطینیان شکل جدیدی به خود گ