مقدمه
نوشته های روی خودروها یا همان caresticyes شاید زیرکی نگاه روشنفکران را نداشته باشد اما چیزی بیشتر از تصور ماست. نظریه هویت ایرانی که عموماً نام هویت مردم عامه بر روی آنها می گذاریم و بیشتر اوقات خارج از فرهنگ گروه روشنفکر و تحصیلکرده قرار می گیرد در خور توجه است. از آن جا که نه تنها از گیرایی و زیبایی خاص خود برخوردار است. بلکه روح این عبارات علاوه بر اندیشه و احساس می تواند به عنوان شمایی از هویت ایرانی مورد مطالعه قرار گیرد. دلایل چنین انتخابی در طول بررسی زیر مشخص خواهد شد. به این استفاده اشعار و نوشته های پشت کامیون ها و وانت ها و دیگر خودروهای جاده به خاطر تخیل و زیبایی خود ادبیات و به مناسب مکان ، ادبیات جاده ای نامیده می شود و باز به تناسب مخاطب و مصرف کننده هایش دسته ای از ادبیات عامه است.
در تعریف ادبیات گفته اند: زبان به اضافه ذوق وهنر بشری، یعنی وجه تمایز زبان با ادبیات در دلاویزی و لطافت آن است ولی گاهی این تشخیص مقداری دشوار می نماید. زیرا زبان با ادبیات رابطه بسیار تنگاتنگی دارد و حتی در آنجا که نوشته ای ادبی نیست علاقه و ذوق مطرح است و آن به نوعی به درون مایه سخن ادبی بر می گردد.
شاید بارها بیت یا عباراتی بر روی خودرویی در جاده ها شما را به خود خوانده باشد و به دلیل گیرایی و زیبایی این نوشته ها احتمالاً تعدادی از آنها را جمع آوری کرده اید، با توجه به روح این عبارات ، یعنی تخیل، اندیشه و احساس و با نظر به تعریف نوشته ادبی می توان آنها را هم بخشی از ادبیات داشت.
مقایسه آنها با دیگر بخشهای ادبی ما را متوجه خصوصیات ویژه این بخش می نماید به طوری که در صدد انتخاب عنوانی برای آن می شویم، مانند: ادبیات روان، ادبیات جاده ای و ...
گاه دیدن ابیات و عباراتی ممتاز آن هم از زبان عامه ما را بر آن می دارد که در صدد یافتن جایگاه آنها در میان دیگر بخشهای ادبی بر آییم و سرانجام به این نتیجه می رسیم که گویی این جملات مراحل محاوره و نوشتار را طی کرده و حتی از مرحله ادبی هم گذشته اند از خود می پرسیم آیا می شود افرادی حتی سخن گفتنشان کاملاً تحت پوشش عناصر اصلی ادبیات باشد؟
خیلی وقتا شده که سوار بر خودروتون در جاده و خیابون ها ، مطالب نوشته شده در عقب خودروی جلویی توجهتونو جلب میکنه.... خیلی وقتا مطالبش آموزنده است اشعاری که که حتی روحتونو تلطیف میکنه یا شما رو به فکر میندازه... ادبیات جاده ای بررسی همین اشعار و جملات پشت کامیونها و سایر خودروهای سواریه تا به حال این اشعار رو دیدید؟ براتون جالب بوده؟ جالبترین شعری که دیدی چی بوده؟
از عشق تو لیلی... خوردم به تریلی
رادیاتور عشق من از برایت جوش آمده ! باور نداری بر آمپرم بنگر
تمام عمر اگر در بیابان سرگردان شوی
به که یک شب محتاج نامردان شوی
کار صد عیسی کند یک یا علی
هیشکی ندیدم تو نخت نباشه...
" ادبیات جاده ای » به بررسی اشعار ونوشته هایی می پردازد که صاحبان مرکب های آهنین بر مرکب خود می نگارند ، این عبارات بیانگر عشق و ناکامی، غربت و تنهایی، شکوه و فریاد، پند و اندرز ، تمنا و مناجات و ... است.
احمد باوند سواد کوهی نویسنده ی کتاب ادبیات جاده ای می نویسد :
« ... هنگامی که روی صندلی خودرو آرمیده ای ، نظاره گر خودروهایی هستی که از مقابلت می گذرند و تو در این مدت به دنبال هر چیزی می گردی تا درازای سفر و مسیر راهت را کوتاه کنی... اما در همین جاده کتابی نهفته است بی نظیر. کتابی پر از اشعار ، تمثیل ها و... کتابی که هر ورق و نوشته آن را پشت تریلی ، نیسان ، کامیون و ... می توانی بیابی و بخوانی.»
در غم عشق لیلی راندم تریلی
بیاد انیشتن نیوتون زکزیای راضی خودم و بقیه دانشمندان
مانده ام در جاده های بی کسی سنگ قبرم را نمیزارد کسی
به حرمت اشک مادر توبه کردم
دانی که چرا راز نهان با تو نگفتم طوطی صفتی طاقت اسرار نداری
بوق نزن شاگردم خوابه
"منمشتعلعشقعلیمچهکنم یعنی" من مشتعل عشق علیم چه کنم
خوش باخ خمار گز (ترکی)
بر چشم بد لعنت ... بیشمار
تو برو من میام
مدعی خواست از بیخ کند ریشه ما / غافل بود خدا هست در اندیشه ما
ای کاش زندگی هم دنده عقب داشت
مگر چه نوع رابطه ای میان این گویندگان و زبان آنها وجود دارد؟
از ا«جا که هدف، معرفی ادبیات جاده ای است ، بنا را بر خلاصه گویی گذاشته ام و می خواهم جملات و ابیات مختلف را که بر روی خودروها نوشته شده بشناسم . چون معتقدم از طریق شناخت این ابیات و جمله می توانم روحیه راننده آن خودرو را بشناسیم ، در واقع راننده حرف دلش را بر خودروی خود نوشته است و بدین وسیله می توان به فرض مثال به علاقه مندی او به زادگاه ، مادر ، زندگی ، عشق ، دنیا، خودرو و ... پی برد.
پیشنه تحقیق
به نظر می رسد نخستین بار در اواخر دهه 80، جواد جلیلی ، مبادرت به جمع آوری اطلاعات در این باره کرده و کتابی تحت همین عنوان به چاپ رسانده است . در این باره آقای احمد باوند سواد کوهی هم در سال 84 کتابی چاپ نموده اند که گزارش چاپ آن در روزنامه شرق تاریخ 17 اسفند 84، آمده است. بنابر قول اساتید ( دکتر جلال الدین رفیع فر ، دکتر ابراهیم فیاض ) مطالعات انسان شناسی هم توسط دانشجویان صورت گرفته است که اینجناب علی رغم تلاش هایی چند،هنوز نتوانسته ام به آن تحقیق ها دسترسی پیدا کنم.
پرسش های تحقیق
1- آیا می توان مصارف ادبی قشری که لزوماً توانایی شناساندن نیازهای خود به صاحبان -قدرت و منزلت در جامعه را درست به علت نداشتن این ابزارها ندارند شناخت؟
2-آیا نباید به عنوان یک جامعه شناس یا انسان شناس از خود سوال کرد که آنها چه می خوانند و چه می خواهند؟
3- مواد و خط مورد استفاده ، تناسب با نوع و کهنگی ماشین، تناسب با قسمت های قابل نوشتن ( دید ساختاری )، تغییرات در طول زمان ، ( دید تطوری) ، چگونگی گسترش جغرافیایی (دید اشاعه گرا) ، چگونه است؟
یافته های تحقیق
1- از چه مواردی استفاده می کنند ؟ بیشتر با رنگ روغن می نویسند برای خطاط نوشتن روی قسمت های چوبی و فلزی راحت تر است خطاط ها در جاده ها نزدیک غذا خوری ها یا در دکه ها مستقر هستند ؛ سخت ترین قسمت از نظر نوشتن برای خطاط ، گل پخش کن هاست؛ زیرا باید ساعت های متمادی زیر ماشین سینه خیز شوند؛ به علاوه چون جنس این قسمت از ماشین پلاستیک نرم است و این بر سختی خطاطی می افزاید.
2- روی چه قسمت هایی از ماشین چه اشعاری بیشتر می نویسند ؟ روی گل پخش کن ها اشعار دو مصرعی مینویسند ؛ قسمت بالای ماشین که از پشت روی اتاق دیده می شود یک صلوات یا یک جمله مذهبی خواهد بود؛ اما این کافی نیست زیرا هنگام بار داشتن ماشین اصلاً دیده نمی شوند ؛ بنابراین به بغل نویسی هم می پردازند؛ و در این جا عموماً جملات تک کلمه ای می نویسند.
3- با چه خطی می نویسند؟ بیشتر خط نستعلیق ، از شکسته نستعلیق به خاطر نا خوانایی و پیچیدگی استفاده نمی شود. از خط تیتر به علت عدم سازگاری با مضامین و به اصطلاح " حس و حال" هم استفاده نمی کنند.
4- چه تیپ هایی چه اشعاری را بیشتر می نویسند ؟ آیا بین نوع و مدل ماشین با تیپ اشعار تناسبی وجود دارد؟ بله ، میتوان از این همبستگی سخن گفت : بطور کلی بر اساس مشاهدات محقق هر چه ماشین سنگین تر و باری تر بالتبع مسافت بیشتر و از خانواده دورتر؛ نوع اشعار خشن تر و به اصطلاح " داش مشی تر" می شوند؛ این در حالی است که پشت نوشته ها بین وانت ها و نیسان بارها هم فراوانی کمتری دارد هم اشعار کوتاه تری دارند؛ و این حالت در ماشین های سواری به حداقل می رسد و استفاده از رنگ روغن جای خود را به حروف شبرنگ می دهد که تمیز تر و استفاده از آن راحت تر است.از طرفی روحیه اتوبوس دارها کاملاً متفاوت است زیرا آنان چند روز یکبار خانواده خود را می بینند ؛ در راه هم تنها نیستند بلکه با شوفر و شاگرد خود همراه هستند بنابراین روحیه ی رقیق تری دارند و اشعار و بیشتر جملات مذهبی می نویسند . ماشین های سازمانی ( تاکسیرانی ، جهاد سازندگی و ...) به هیچ وجه حق نوشتن هیچ گونه نوشته ای با هر مضمونی ندارند ؛ البته تاکسی پیکان های تا تولید 60 از این امر مستثنا هستند و کلمات کوتاه روی نوار نارنجی پشت ماشین می نویسند؛ اما تاکسی های جدید ( روا، سمند، پراید و...) جز یک مورد دیده نشد.
5-چگونه این اشعار را انتخاب می کنند ؟ در بین تمام مواردی که توسط مشاهده گر بررسی شد؛ شیوه انتخاب ، ادبیات شفاهی بود؛ زیرا موارد مورد مطالعه هیچ گونه شعر مکتوب به دیوان شعری در دست نداشتند . به طور کلی تابلو نویس ها هم آنها را ثبت نمی کنند ؛ بلکه با نشستن دور هم و در گفتگو های روزمره یا شنیدن ابیاتی از رادیو و تلویزیون یا کمک گرفتن از تابلو نویس به این مهم می پردازند . بنابراین تاثیر گروه بر فرد در این جا کاملاً به چشم می آید.
6- تغییرات آن در طول زمان چگونه بوده است ؟ اگر با کمی اغماض از عدم جزمی بودن تیپ سازی در واقعیت و مشاهدات نه چندان گسترده مشاهده گر، به تیپسازی دست بزنیم؛ می توانیم بگوئیم تا پیش از انقلاب اشعار " لاتی کاباره ای" استفاده می شده است( ترانه های هایده ، سوسن کوری و ...) و بعد از انقلاب تحت تاثیر جریان های دینی گرایش آنها هم به مذهب بیشتر شده است؛ البته با درک خاص خود از این مفاهیم ، که میتوان نام " لات مذهبی" بر آن نهاد.
این روزها می توان گفت به سمت کارهای اصطلاحا ، " زبان پریشی" پیش رفته اند؛ یعنی از طریق در هم ریختگی و گسیختگی زبان به نوعی معما و چیستان رسیدن که مخاطب ( همکار دیگر در جاده ) را به فکر فرو ببرد. مثل:
4030( چلسی: تیم فوتبال لیگ انگلیس ، نشانه طرفداری از تیم هم هست .
باظعصط ( روی اتاق کامیون باز است)
یا تحت تاثیر خط فینگلش اس. ام. واسی استفاده از حروف انگلیسی زیاد شده است:I am tanha
روش شناسی
در این تحقیق سعی ما بر این بوده که ترکیبی از روش های مختلف اسنادی و شفاهی شامل مصاحبه و مشاهده کار پارچه نویس ها، تابلو نویس ها، راننده ها استفاده کنیم. اما بنابر ماهیت موضوع با مشکلاتی مواجه هستیم.
- اول اینکه کمتر این موضوع جدی گرفته می شود حتی از جانب خود تابلو نویس ها و راننده ها ، و ما در ابتدای مصاحبه با جملاتی چون ، چه ارزشی داره ، شما می خواین چیکار؟ روبه رو شدیم.
- دوم در دسترس نبودن موارد مصاحبه و شکاف از فضای آکادمیک بود و ثبت نشدن این اشعار در دفتری خاص.
- و نیز امکان کمتری برای یادداشت سریع آنها در جاده یا نمونه گیری از آنهاست. اما یادآوری این نکته ضروری است که هر آنچه هست اعم از خوب یا بد جمع آوری شده و هیچ گونه تغییری در جملات داده نشده است.
فصل اول
کارکرد اجتماعی شعر و ادبیات
الف) آمیختگی کلام روزمره با سخن ادبی
ب) ادبیات مختص گروه سنی خاصی نیست
ج) همه اقشار جامعه به نوعی با ادبیات سر و کار دارند
د) ادبیات گره گشا ست
هـ ) شعر و ادبیات متحول کننده است
و) شعر وبهترین ابزار آموزش
ز) شهر بهترین وسیله ابزار احساسات
1- کارکرد اجتماعی شعر و ادبیات
هنر از آنجا که زاییده اندیشه و احساس آدمی است، قدمتی به درازای خلقت بشر دارد. این ویژگی که گوهری بی بدیل از وجود عالی تمایز آدمی از نوع حیوان است و و از این منظر، معجزه بزرگ آفرینش است که خداوند به واسطه آن بر خود آفرین فرستاده، بدان مباهات می کند ( تبارک الله احسن الخالقین) ادبیات نیز که می توان آن را عالی ترین مظهر تظاهرات هنری دانست از چنین قدمتی بهره واقعی وافی دارد و همگام با خلقت و رشد عقلی، اجتماعی و فرهنگی انسان شانه به شانه تاریخ سائیده است. کسی به حقیقت نمی داند اولین جملات ادبی را کدامین بشر و در کدام عصر ابراز نمود؟ اما آیا آدم ابوالبشر در نیایش های تضرعانه خویش نکوشیده است تا با کلامی زیباتر و متفاوت از کلام معمول، خداوند را بستاید و عذر گناه خویش طلب کند؟ از آن که انسان اولیه به غارها روی آورد و کوشید تا منویات خود را بر دیوارهای سنگی نقاشی کند، می دانست که باید ابزاری موثرتر برای ابزار آنچه در درون او می گذشت بیابد و این نیاز مشق اولیه هنر و به تبع آن ادبیات بود.
"ویل دورانت" در خصوص پیدایش ادبیات می گوید : " ابتدای مرحله انسانیت را باید هنگام پیدایش کلمه و کلام دانست. با همین وسیله بود که انسانیت انسان آشکار شد... ادبیات علی رغم آنچه از خود این کلمه بر می آید و دلالت بر نوشته و حروف می کند، در اغاز پیدایش بیشتر کلماتی بوده که گفته می شده ، نه حروفی که نوشته می شد. ادبیات از آوازها و ترانه های دینی و طلسم های ساحرانه سرچشمه می گیرد که معمولاً کاهنان آن را تلاوت می کرده اند و از دهنی به دهنی انتقال می یافت." با تشکیل اولین اجتماعات بشری و رشد روابط عقلی و عاطفی انسان ، ادبیات نیز به صورت های مختلف رخ نموده تا حاصل دغدغه های درونی آدمی باشد. کلام ادبی که از سرودهای موزون دینی آغاز گردیده بود به تدریج نسج و گسترش یافت و در طی قرون، شقوق مختلف ادبیات را نظیر داستان، ضرب المثل، افسانه های دینی و حماسی، نثرهای ادبی و بالاخره شعر که عالی ترین نوع از انواع ادبی است پدید آورد و هر یک از این انواع، جایگاه مستحکمی در میان اقشار مختلف جامعه به دست آورند و انچنان با زندگی روزمره بشر گره خوردند که گویی با ملزومات حیات نظیر آب، غذا، مسکن و هوا همراهی و همتایی می کنند و شعر و کلام منظوم در این میان گویی سبقت را از سایر انواع ربوده است. با نگاهی اجمالی به تاریخ ادبیات، ردپای شعر را در تمامی قرون و اعصار و در میان تمامی اقشار جامعه به وضوح می بینیم. از مسجد و کلیسا و کنیسه گرفته تا قهوه خانه و بازار و دربار سلطان، همه جا شعر با کارکرد خاص خویش حضور دارد. از سیر تحول شعر و فراز و نشیب های تاریخی آن که بگذریم، در خصوص جایگاه ادبیات در اجتماعات امروزی و کارکردهای مختلف آن موارد بسیاری را می توان بر شمرد که در ذیل نمونه هایی از آن را می آوریم؛
الف) آمیختگی کلام روزمره با سخن ادبی:
ادبا وجه تمایز کلام ادبی بخصوص شعر را با سخن معمول، خیال انگیزی و بهره مندی آن از آرایه ها و زیبایی های ادبی می دانند، احساس و اندیشه متمایزی که بر روح ادبیات حاکم است، کلامی را پدید می آورد که با سخن روزمره متفاوت است اما امروزه مرز میان دو به باریکی مویی است و شاهد ان، کثرت استعمال ابیات و مصراع هایی است که در طول زمان به صورت ضرب المثل در آمده و در محاورات مختلف استفاده می شود.
نظیر:
آن دم که دل به عشق دهی خوش دمی بود
در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست
(حافظ)
ره نیکمردان آزاده گیر
چو ایستاده ای دست افتاده گیر(سعدی)
زلیخا گفتن و یوسف شنیدن
شنیدن کی بود مانند دیدن(سعدی)
از تنگی چشم فیل معلوم شده
آنان که غنی ترند محتاج ترند
شیشه نزدیک تر از سنگ ندارد خویشی (صائب تبریزی)
سعدیا چند خوری چوب شترداران را
می توان صرف نظر کرد شتر دیدی؟ نه (سعدی)
ما نمانیم و عکس ما ماند
کار دنیا همیشه برعکس است
ضرب المثل ها و داستان های کوتاه نیز کاربردهای خاص خویش را در سخنان روزمره را در سخنان روزمره دارند و به وفور مورد استفاده قرار می گیرند.
ب) ادبیات مختص گروه سنی خاصی نیست:
این موضوع را می توان از شاخه های مختلف به وجود آمده در ادبیات مانند " ادبیات کودکان و نوجوانان، ادبیات برگسالان، شعر بانوان و ..." یافت. کودکان از دوران طفولیت به وسیله لالایی ها، مثل ها، افسانه ها و داستان های شیرین کودکانه با دنیای رنگین ادبیات آشنا می شوند و در صورت علاقه در تمامی مراحل سنی اعم از نوجوانی، جوانی و کهنسالی همواره اشعاری متناسب با سن و نوع اندیشه و ذوق خویش می یابند و هرگز کمبودی از این حیث وجود نخواهد داشت.
ج) همه اقشار جامعه به نوعی با ادبیات سرو کار دارند:
هیچ طبقه و قشری از اجتماع نیست که از شعر ، ضرب المثل و داستان بهره خاص خویش را نبرده باشد. رانندگان خودروها همواره در پشت خودرو خود اشعار خاصی را می نویسند که نمایانگر نوع بینش این طبقه است و در صورت گردآوری می توان بدان ادبیات جاده ای نهاد . کارگران و بناها ، اشعار مخصوصی را در هنگام کار زمزمه می کنند. به همین ترتیب طبقات دیگر نظیر ملوانان ، کشاورزان ، ماهیگیران ، نمدمالان و ... هریک اشعاری متناسب با نوع شغل و نوع نگرش خود دارند. جایگاه شعر در میان طبقات بالای اجتماع و افراد باسواد نظیر علما، وعاظ ، محصلات ، مدرسان ، اهل سیاست و غیره نیز که اظهر من الشمس است و نیاز به اطاله کلام نیست.
د) ادبیات ، گره گشاست:
گاه در روند روزمره زندگی ، مشکلاتی پیش می آید که کلام ادبی در حل آن ، مشارکت مستقیم یا غیر مستقیم دارد. نظامی عروضی در "چهار مقاله" داستانی را نقل می کند که خلاصه ای از آن خالی از لطف نیست؛ امیر نصربن احمد سامانی که معاصر رودکی است. سالی به هرات سفر می کند تا فصلی را در آنجا اقامت نماید . آب و هوای خوش و نعمت های فراوان باعث می شود تا پادشاه سامانی بازگشت خویش را به تاخیر افکند و با دفع الوفت، چهار سال در هرات بماند. لشکریان و همراهان خسته از فراق خانواده و شهر و دیار، در حالی که هیچ یک جرات درخواست مراجعت از پادشاه را ندارند به رودکی ، شاعر بزرگ دربار سامانی متوسل می شوند تا در ازای دریافت پنج هزار دینار پادشاه را مایل به بازگشت به بخارا کند. از این جا به بعد داستان از زبان نظامی شنیدنی است؛ " رودکی قبول کرد ، او می دانست که نثر در امیر اثر نکند، به نظم روی آورد. قصیده ای بگفت و به وقتی که امیر به شراب نشسته بود درآمد و به جای خویش بنشست ، چنگ برگرفت و در پرده عشاق این قصیده آغاز کرد:
بوی جوی مولیان آید همی
یاد یار مهربان آید همی
رود آموی و درشتی راه او
زیر پایم پرنیان آید همی
ای بخارا شاد باش و دیر زی
میر زی تو شادمان آید همی
چون رودکی بدین بیت رسید، امیر چنان منفعل گشت که از تخت فرود آمد و بی کفش، پای در رکاب اسب آورد و رو به بخارا نهاد چنانکه کفش و اسباب او را دو فرسنگ در پی امیر بردند و آنجا در پای کرد و عنان تا بخارا هیچ جای بازنگرفت.
مشابه این واقعه البته به صور دیگر شاید در زندگی اغلب ما وجود داشته باشد. چه بسیار اختلافاتی که با سخنان حکمت آمیز یا نصایح ادبی بزرگی برطرف می شود و در این میان شعر، داستان های حکمی ، سرگذشت ها و ضرب المثل ها نقش تعییین کننده ای دارند.
هـ) شعر و ادبیات ، متحول کننده است:
سرگذشت بزرگان علم و ادب مشحون از حوادثی است که در شخصیت و نگرش آنان رخ داده است و بسیاری از این تولد های دوباره با یک شعر یا نکته ادبی آغاز می شود. گاه بیتی یا جمله ای ، چنان تاثیری عمیق در جان آدمی به جای می گذارد که زمینه ساز تحولی بزرگ در شخص می شود. سرگذشت بزرگانی همچون سنایی غزنوی ، ناصر خسرو، فضیل ایاز و ... شواهدی است بر این مدعا ، در احوالات ناصر الدین شاه آورده اند که در هنگام خشم ، فرمان های ناروا صادر می کرد و پس از فروکش کردن خشم، نادم و پشیمان می گشت. روزی از درویشی علاج کار خواست و درویش انگشتری به او داد که بر نگین آن این جمله زیبا نقش بسته بود: " این نیز بگذرد" از آن پس پادشاه هرگاه خشمگین می شد با نگاهی به کلام منقوش انگشتر بر خشم خویش فائق می آمد.
و) شعر بهترین ابزار آموزش:
شعبات مختلفی از علوم ادبی و معرفتی ، شعر را بهترین ابزار آموزش خویش یافته اند. عرفای بزرگ همچون مولانا، حافظ ، عطار و دیگران ناب ترین آموزه های عرفانی خود را به رشته نظم کشیده اند و شیخ اجل سعدی، تلخی نصایح اخلاقی و اجنماعی را با شهد شعر به مذاق طالبان ، شیرین و گوارا نموده است. در برخی موارد صاحبان ذوق حتی علوم دیر یاب و مشکل نظیر صرف و نحو عربی را به صورت شعر دراورده اند مانند " الفیه ابن مالک " که لغات و اصطلاحات عربی را در قالب شعر فارسی آموزش می دهد. در علم نجوم نیز به اشعاری این گونه بر می خوریم چنان که شاعری دوازده برج فلکی را دربیتی این گونه آورده است؛
چون حمل چون ثور چون جوزا و سرطان و اسد
سنبله ، میزان و عقرب ، قوس و جدی و دلو و حوت
و یا شاعر دیگری ، ماه های رومی را این گونه به نظم در آورده و یادگیری آن را آسان نموده است؛
دو تشرین و دو کانون و پس آنگه
شباط و آذر و نیسان ایار است
حریزان و تموز و آب وایلول
نگهدارش که از من یادگار است
ناگفته پیداست که شعر هرگاه به کمک آموزش آمده ، فراگیری علوم را سهل و راحت نموده است.
ز) و بالاخره شعر بهترین وسیله ابراز احساسات:
شعر ، زبان حالات گوناگون بشر است. چندانکه می توان از ابیاتی نشاط انگیز بر زبان می راند و این گونه خرسندی خویش را ابراز می کند و یا برعکس، در لحظه های اندوه و غم ابیات حزن انگیز و محزون. این حرکت در واقع نوعی تخلیه انرژی مثبت و منفی است و به صورت یک کنش طبیعی در اغلب افراد اجتماع دیده می شود. گاه حتی از طریق اشعاری که شخص بر زبان می آورد می توان به سطح فکر، شخصیت ، میزان اعتقادات و یا حتی طبقه اجتماعی فرد پی برد. پس می توان به راحتی عنوان نمود که شعر بهترین معرف شاعر خود و یا کسی است که آن را قرائت می کند.
آنچه گذشت تنها گوشه ای از کارکرد اجتماعی شعر و ادبیات و نقش و جایگاه این هنر شریف و اساطیری در میان لایه های مختلف اجتماع است که حکایت از پیوندی گسست ناپذیر با زندگی روزمره بشر دارد و بی شک موارد بسیار دیگری را می توان بر آن افزود که باعث اطاله کلام خواهد شد و پسندیده نیست . اما به حکم " مشت نمونه خروار" و " در خانه اگر کس است یک حرف بس است" به همین مختصر قناعت می شود. باشد که مطابق سنت دیرینه ادبیات که همانا زاییدگی آن است، روز به روز برخلق نوبران این ودیعه الهی افزوده گشته و بزرگان متعهد، با خلق آثار ارزشمند همچنان به رسالت انسان سازی خویش ادامه دهند چرا که:
مثل مرد هنرمند به شمعی ماند
که شب و روز برای دگران می سوزد
فصل دوم
موضوعات ادبیات جاده ای و علت یا بی گرایش به سوی آنها
الف) مناسبات کاری
ب) دوستی بزرگان دینی و مذهبی و حب اهل بیت
ج) توصیف خودرو
د) مادر
ه) تعریف عشق
و) زندگی و نوعی تقدیرگرایی
ز) دوست
ک) علاقه به زادگاه و نمودهای اختلالات قومی
ل) زندگی و رویا
م) رندانه ها و دندانه ها
ن) ریسک
ح) مردم سالاری
ط) متفرقه
الف) مناسبات کاری
در اینجا سخنانی آمده که بر گرفته از نوعکار است و گویی خاص جماعت راننده می باشد. سفر و ترک یار و دیار یک هنر است و تردد بین شهرها ، کشورها و نیز بیابانگردی به شکل امروزی آن شما در نزد این جماعت یافت می شود. یک راننده در آن واحد باید دو عمل برعکس انجام دهد. دل بردارد و دل بندد.دل بر می کند از چیزی که نسبت به آن علاقه ای در کار است، یعنی خانه و فرزندان و دل می بندد به چیزی که پایدار نیست، یعنی صحرا و بیابان.گویی اینجا داشتن یک علاقه و عشق ورزیدن به آن هنر نمی باشد. دارای دو وطنند یکی در حضر ودیگری در سفر،وقتی در شهرند از بیابان سخن می گویند و چون روی در بیابان می گذارند گویی نیمه ای از وجود خویش را جا گذاشته اند و تنها دلیلش ناچاری است.
خواهی که رسی به منزل خود با نشاط احتیاط کن احتیاط کن احتیاط
داداش ! مرگ من یواش امان از دست گلگیر و نقاش
تکیه بر بالش غربت زده ام در همه عمر تا که از بهر دو نان منت دو نان بزم
به غربت می فرستد چرخ گردون بی سبب ما را نمی دانم پی روزی فرستد یا اجل ما را
جز توکل بر خدا سرمایه ای در کار نیست هر که را باشد توکل کار او دشوار نیست
روز و شب در جاده ها کار من است از خطر باکی ندارم چون خدا یار من است
چون همسفر عشق شدی مرد سفر باش هم منتظر حادثه هم فکر خطر باش
من نمی رفتم به غربت تو فرستادی مرا گر بمیرم من به غربت آه من گیرد تو را
خواهی که رسی به منزل خود با نشاط احتیاط کن احتیاط کن احتیاط
در طواف شمع می گفت این سخن پروانه ای سرپیچ سبقت نگیر جانا! مگر دیوانه ای
پروانه صفت گرد جهان گردیوم تا مردم اگر مرد به دوران دیدم
داداش! مرگ من یواش امان از دست گلگیر ساز و نقاش
می کنم رانندگی دارم توکل بر خدا از خطر محفوظ از همت شاه رضا
مواظب باش رفتارت منطقی باشد مباد سبقتت پایان زندگی باشد
فرمان را گرفتم به نام خدا علی با محمد مرا راهنما
جون من داداش بخورد و بخواب کارمه یه خورده یواش الله نگهدارمه
آهسته برانید سلامت برسانید خود را به زمین خانه و زندان نگشایند
احتیاط کن التماس نکن
اسیرتم غارغارک
در طواف شمع می گفت این سخن پروانه ای سر پیج سبقت نگیر جانا ! مگر دیوانه ای
به غربت می فرستد چرخ گردون بی سبب ما را نمی دانم پی روزی فرستد یا اجل ما را
روز و شب در جاده ها کار من است از خطر باکی ندارم چون خدا یار من است
ب) دوستی بزرگان دینی و مذهبی
در این قسمت ما از نوشته هایی که توسط بعضی از شرکت های خودروسازی روی اتاق آنها طراحی شده است سخن نمی گوییم بلکه از عباراتی سخن می گوییم که خود مردم در آنجایی که به فردیت خود بر می گرداند بیان کرده اند.
دوستداران حضرت علی ( ع ) بیشتر از همه هستند و جالب آنکه دسته خاصی از رانندگان علاقه بیشتری به ایشان دارند،ادای احترام به آن ها حضرت بیشتر از زبان رانندگان ماشین سنگین است ولی نه هر ماشین سنگینی، بلکه ماشین هایی که راننده آنها در جاده ها تنها یا با افراد کمتری سفر می کند مانند اکثر ماشین های باری : خاور، تریلی و ... اینان گویی مشترکاتی بین خود و تنهایی های آن حضرت در اواخر عمرشان ، یعنی فاصله بین حرکت رسول اکرم (ص) تا خلافت آن حضرت یافته اند و خوب تشخیص داده اند:
- از علی آموز اخلاص عمل شیر حق را دان منزه از دغل
شراکت با ابوالفضل
- مولای درویشان علی است.
برای خود ارزشی قائلند و خویش را دوست دارند برای آن است که مولایشان علی است:
- هر کس به کسی نازد ما هم به علی نازیم
-در این مثال وجودشان چنان با وجود آن حضرت به هم آمیخته که نزدیک است او را خدا بدانند ولی ناگزیر و گفته اند:
- ما علی را خدا نمی دانیم از خدا هم جدا نمی دانیم
تمام اشعاری را که تا به حال در ستایش حضرت می گرفته شده می توان نزد جماعت راننده یافت:
- علی ای همای رحمت تو چه آیتی خدا را که به ما سوی فکندی همه سایه هما را
تنها به کسی حق سبقت و ورود می دهند که خصم علی نباشند:
- بر خصم علی ورود ممنوع
اعتقاد به این خاندان تا حدی است که خود را به واسطه آنها در برابر خطر بیمه می کنند باور دارند که با چنین بیمه ای خطری در کار نخواهد بود:
- بیمه ابوالفضل
- شراکت با ابوالفضل
- چو خواهی شوی از خطر در امان پناهنده شو بر امام زمان
- می کنم رانندگی دارم بر خدا از خطر محفوظ مانم از شاه رضا
حتی از چنین عباراتی به نوعی معما ساخته اند هر چند با گذشت زمان صورت پیچیده خود را از دست داده است.
منمشتعلعشقعلیمچکنم ( من مشتعل عشق علیم چه کنم)
- یا امید عرب
- السلام علیک یا فاطمه الزهرا
- دختر نبودت همسر ولایت مادر امامت
- الحسود لا یسود
- امیر المومنین ! ای شاه یزدان دل تا شادما را شاد گردان
- ایحجتخدا
- ای دل غمین مباش که مولایمان علی است.
- بابا حیدر
- تا زبان باز نمودم به تکلم شب و روز نام نامی علی ورد زبانم باشد
- جهان در انتظار عدالت ، عدالت در انتظار مهدی (عج)
- دلهای همه خدا پرستان کانون محبت حسین است
- علی سلطان قلبهاست
- فرزند بزرگ روزگار است علی با مردم رنج دیده یار است علی
- ماه تابانم رضا
- شاید این جمعه بیاید شاید
- یا ابوالهول
- محمد شمع جمع آفرینش
- هزار آتش اگر بر پوست داری نسوزی گر علی را دوست داری
- اگر مهر علی در سینه ات نیست بسوزی گر ز آهن پوست داری
- هشگیم یخ فقط الله ( هیچ کس فقط خدا )
- یا سلطان خراسان
- یا ضامن آهو
ج) توصیف خودرو
چه بسیار نوشته هایی را می توان یافت که توصیف ماشین و یا مجموعه ماشین و سرنشینان آن است ترکیباتی که از زندگی روان و بیابنگردی تراوش کرده است. آنانکه بعد از مدتها انتظار تازه موفق به خریدن وسیله نه چندان تازه شده اند توانسته اند شوق خود را پنهان سازند و واقعیت امر را بپذیرند . ماشین را تمیز نگه می دارند و روی آن می نویسند و به توصیف آن می پردازند . رانندگان بعضی از ماشین ها هم که بیشتر عمر خود را در بیابان گذرانده اند خود را از مردم و زندگی اجتماعیشان جدا نمی دانند و با نوشتن این ترکیبات می خواهند دیگران به آنها توجه داشته باشند و بگویند که ما هم هستیم:
- رخش بی قرار
- پرنده طلایی
- ستاره شب
- پرستوی تشنه
- شبرنگ
- ببر بنگال
- رعد صحرا
- طوفان
- زرد قناری : پشت فولک زرد رنگ
- عروس شب: پشت مینی بوس سفید و بسیار تمیز
- سوپر عشقی : پشت سه چرخه باری که صاحبش زندگی محدودی دارد و با آن معاش خود را تامین می کند.
- عروس بندر
-ئ گل گمگشده
- شتر بی ساربان
- گرگ بیابان ، عروس خیابان
- پبرمرد خیابان ، جوانمرد بیابان
- عروس حجله رنگین کمان
- سالار صحرا
- داغلار مارالی
- آهوی تنهای دشت
- اتوبوس من غصه نخور من یه روزی بزرگ می شم( ژیان)
- اغنیا بنز سوارند من مسکین خاور جان به قربون تو خاور! که بنز فقرایی
- ای آهنین پیکر از سنگینی حق ناله مکن
- بپر بالا گیر نمی آید
- در دیزی بازه اتوبوس 100 تا میره؟!
- دلاور نخوری به خاور
- ژیان جون غصه نخور تو هم یه روزی بزرگ می شی
- ژیان ساندویچ من است
- ژیان عشقت مرا بیچاره نمود ز شهر خانه آواره بنمود
- سر پایینی پرنده سربالایی شرمنده ( ژِیان)
- عشق من اسکانیا
- گلگیرم ولی گل نمی گیرم
- گاز دادن نشر مردی عشق آنست که برگردی
- کوسه جنوب
- گوشت قربانی موجود است( تریلی)
- نازش بده گازش بده
اقتضای مکانی بارز ترین خصوصیت آنهاست ، یعنی ترکیب با توجه به نوع ماشین و محیط حاکم بر آن ساخته شده است. مثلاً روی ماشین کوچکی ننوشته اند:
« شکارچی» این توصیف مخصوص خودروهای سنگین است که در تصادفات همیشه شکار می کنند و یا « اسیرتم غارغارک » روی ماشین باری و قدیمی نوشته شده است، ماشینی که هم دود می کند و هم صدای غار غار موتور آن همه جا را فرا گرفته است.
د) مادر
کسانی که بیشتر تنها به سر می برند و در تنهایی خود می اندیشند به نتایج نابی می رسند که دیگران از آن عاجزند ، کسی که در این تنهایی به سراغ آنها می آید کس حقیقت آنهاست . یکی از این حقیقت ها پاکی و صداقت مادر است. شاید او تنها کسی باشد که از همه چیز به فکر فرزند بیابانگرد خویش است ، چرا فرزند در = تنهایی و شمارش فرصت به او نیندیشد. ارتباطی که در آن هر دو همزمان پرنده خیال خود را به سوی هم به پرواز در می آورند و بر این پیوند گره دیگری می زنند یا یکی چون محرکی دیگری را از قفس تن رهایی می دهد تا دوستی در اوج معصومیت همچنان برقرار باشد. مناظر شناخته شده ذیل که با خط زیبای نستعلیق اکثرا در بالای اتاق کامیون ها نقاشی شده اند حاکی از این صمیمیت است:
- رفیق بی کلک مادر
- رفیق گریه هاتم مادر
- سلطان قلبها مادر
- ترا می ستایم مادر
- گلی گم کرده ام در باغ هستی گلم پیدا شده مادر مادر! تو هستی
- امید قلبم مادر چراغ راهم پدر
- فدای همت والای مادر که به زیر پای مادر
- مادر شمع فروزان است
- تنها غمخوار خانه تویی مادر
- همی نالم که مادر در برم نیست شکوه سایه او بر سرم نیست
- مرا گر عالمی دولت ببخشند برابر با نگاه مادرم نیست
- ای مادرم تا در نگاهت خورشید پاک مهربانی است نتوان گریخت
- من گلی را به لحظه ای دوست دارم ولی مادر تو را برای همیشه دوست دارم
- نوکرتم ننه
- گه به مامانت نگفتم
- برمی گردم به خاطر اشک مادر
- به مادرت رحم کن کوچولو
- به خاطر اشک مادر احتیاط کن سالار
- گدای محبت توام مادر
- مادر خوشه مهر
- مادر یک نگاه تو را به عالمی نفروشم
یا شاسین آنا ( زنده بمانی مادرم )
هـ) تعریف عشق
عشق یعنی دوست داشتن در حد افراط ، عشق در اصطلاح چه تعریفی دارد؟
می توان تعریفی مانع و جامع از آن به دست آورد ؟ جالب اینکه برای اصطلاحی با این عظمت انواعی هم ذکر کرده اند در حالی که اطلاق انواع بر آن در واقع انکار آن است . از دیدگاه فلاسفه، عرفا، رندان، مقیدین و ... ت
عشق به صورتهای گوناگون مورد بحث قرار گرفته است. در عشق یکی به آن عرشی نگریسته و دیگری فرشی با یکی آن را همسر می داند و دیگری به داشتن آن فخر می ورزد، یکی خود را بنده آن دانسته و دیگری خود را خدای عشق نامیده. حال ببینیم این بندگان آزاد از چه دریچه ای به آن نگریسته اند؟
- عشق گذشتن از مرز وجود است
- عشق جوشش کوری است که از سر نابینایی حاصل می شود
- عشق میکروبی است طبیعی که از راه چشم وارد می شود و قلب را عاشق می کند
- زندگی بدون عشق مثل شلوار بدون کش است( اشاره به عدم فساد در عشق)
- زندگی بدون عشق مانند ساندویچ بدون نوشابه است
- فقیران در زندگی حق عاشق شدن ندارند
- بر دریچه قلبم نوشتم ورود مطلقا ممنوع عشق با آن همه عظمتش آمد و گفت: من بیسوادم
- عشق را در پستوی خانه نهان باید کرد
- عشق من عاشقم باش
- عاشق بازیچه دست معشوق
- عشق آخرین مصرع شعر زندگی است
- عشق من کویر حماسه هاست
- عشق من شهر من
- عشق خطهای موازی را به هم می رساند
- عشق یعنی مست یک لیلا شدن همچو مجنون دردل صحرا شدن
- عاقبت با حیله سوداگران عشق هم کالای هر بازار گشت
- عاشقت گشتن تو گفتی عاشقان دیوانه اند عاقبت عاشق شدی دیدی خودت دیوانه ای
- پول عاشقی یورولماز ( عاشق راه خسته نمی شه)
- پول عاشقی یول گوزلر ( تنها عاشق راه انتظار می کشد)
- عشق گذشتن از مرز وجود است.
- هفت شهر عشق را عطار گشت
- هر که را در سر نباشد عشق یار بهر او افسار و پالان را بیار
- هر جوانی که عشق ندارد بدلی است
- وصال مدفن عشق است
- منم عاشق مرا غم سازگار است
تو معشوقی تو را با غم چکار است
- کشتی شکسته عشق هرگز به ساحل نخواهد رسید
- کشتی عشق است یا رب! نا خدا باش
- گریه کن عاشق ولی اشک نریز
- فرجام عشق مرگ است
- کاش معشوق ز عاشق طلب جان می کرد
تا که هر بی سر و پایی نشود یار کسی
- قلب من جایگاه عشق توست زیرا فقط عشق می تواند از درهای بسته وارد شود
- فقر که از در بیاید عشق از پنجره بیرون می رود
- غم عشقت بیابان پرورم کرد فراقت مرغ بی بال و پرم کرد
- دلبرم عاشق شدن کار دل است دل که دادی دل گرفتن مشکل است
- در مصرف عشق صرفه جویی کنید ........ شوخی کردم!
- خدایا عاشقم عاشق ترم کن سراپا آتشم خاکسترم کن
- چون همسفر عشق شدی مرد سفر باش
هم منتظر حادثه هم فکر خطر باش
- چو عاشق می شدم گفتم که بردم گوهر مقصود
ندانستم که این دریا چه موج خونفشان دارد
- پرنده طلایی عاشق شدی بلایی
- بیایید دوستی ها را جمع، غمها را تفریق و شادیها را تقسیم کنیم. عشق ها را به توان برسانیم و خلاصه همدیگر را تنها نگذاریم
- بیا ای ساقی میخانه عشق
دمی مستم کن از پیمانه عشق
- به عشقت شهره شهر و دیارم
مکن ترکم مرو صبر و قرارم
- از طعنه این و آن غمی نیست مرا
جز عالم عشق عالمی نیست مرا
- آخر از عشق تو ساکن در کلیسا می شوم
می کشم دست از مسلمانی مسیحا می شوم
و) زندگی – تقدیر گرایی
در بعضی خودروها ابیات و جملاتی درباره زندگی نوشته است هر چند که هیچ کس منکر زندگی نشده ولی برداشت ها از آن متفاوت است. یکی آن را خاطر دانسته. دیگری آن را خون دل خوردن . به طور کلی دید قشری که مورد بحث ما هستند از زندگی منفی است. شاید بتوانید ماشینی را بیابید که روی آن نوشته اند:
« زندگی زیباست ، اما برای بی نیازان
مثال ها دیگر:
- زندگی چیست؟ خون دل خوردن اولش رنج و آخرش مردن
- زندگی طنابیست پیچ در پیچ اولش هیچ و آخرش هم هیچ
- زندگی خاطره ای بیش نیست
- زندگی چیست؟ خون دل خوردن پشت دیوار آرزو مردن
- زندگی مانند یک صفحه دوربین است که شما در مقابل آن هستید، پس لبخند بزنید.
- اسیر زندگی
- زندگی را دوست دارم به خاطر غوغایش
مرگ را دوست دارم به خاطر سکوتش
- زندگی تکثیر ثروتی است به نام محبت
- زنگی چیست؟ اسبی است در حال دویدن
- زندگی یعنی خستگی ندانستن
- زندگی آیینه شکسته ای است به نام دل
- زندگی افسانه ای بیش نیست
- زندگی بازی شطرنجی است در دو کلام کوتاه : کیش و مات
- زندگی بدون عشق مثل ساندویچ بدون نوشابه است
- زندگی به دو نیمه است، نیمه اول به امید نیمه دوم و نیمه دوم به حسرت نیمه اول می گذرد
- زندگی چیست ؟ آهی است در حال کشیدن
- زندگی چیست؟ اشکی است در حال کشیدن
- زندگی زندانی است. در زندان چرا؟
- زندگی زیباست اما ......
- زندگی زیباست اما نه به اندازه چشمان تو
- زندگی سیب سرخی است که باید آن را گاز زد با پوست
- زندگی طلوع آرزوهاست
- زندگی غروب آرزوهاست
زندگی گل زردی است به نام غم
تقدیر گرایی: شاید تجربه چند ساله و تصادفات پیاپی به آنها نشان داده که بعضی از امور خارج از اراده آنهاست.
- آنچه دلم خواست نه آن می شود آنچه خدا خواست همان می شود
- عاقبت خاک گل کوزه گران خواهیم شد.پس چرا ؟ دهر را که اگر به وفا نیست گل باره
- کاش معشوق ز عاشق طلب جان می کردی تا هر بی سر و پایی نشود بار کسی
- آنکه دانم هوس سوختن ما می کرد کاش میامد واز دور تماشا می کرد
- شد شد نشد نشد
ز) دوست
عاملان نوشته های جاده ای نیز چون همه دوستی را دوست دارند هر چند که گریزی از برخی مسائل منفی نیست ، این ویژگی سبب شده است تا از دیرباز ابراز نظر درباره دوست و دوستی متفاوت باشد یکی از داشتن دوست رنجیده و شروع به مذمت دوستی کرده و دیگری به واسطه دوستی از رنج رهایی یافته و تمجید را آغاز کرده است.
- دوستی با مردم دانا چو زرین کوزه است
بشکند یا نشکند باید زنو پرداختن
- دوستی با مردم نادان سفالین کوزه است
بیگانه جدا دوست جدا می شکند
- هر کس به طریقی دل ما می شکند
از دوست بپرسید که چرا می شکند
- بیگانه اگر می شکند حرفی نیست
از دوست بپرسید چرا می شکند
- دوستی با هرکه کردم خصم مادر زاد شد
آشیان هر جا گزیدم لانه صیاد شد
- دریغا که با خود ندیدم مصاحب
من از دشمن نمی ترسم ولی از دوست میترسم
- من از عقرب نمی ترسم ولی از سوسک می ترسم
من از دشمن نمی ترسم ولی از دوست میترسم
- من رفیق بی وفا را کمتر از دشمن نمی دانم
سرم قربان آن دشمن که بویی از وفا دارد
- بی دوست شبی نیست که دیوانه نباشم
می میرم اگر ساکن میخانه نباشم
- به من نگو دوستت دارم
- بیا ای دوست تا بی کینه باشیم
- تا هستم رفیق ندانی که کیستم
روزی سراغ وقت من آیی که نیستم
- جان فدای دوست کردن پیش ما دشوار نیست
دانه ناقابل ما قابل اظهار نیست
- آزمودم دل خود را به هزار شیوه
هیچ چیزش به جز از وصل تو خشنود نکرد
- از محبت خارها گل می شود وز محبت سرکه ها مل می شود
- اگر روزی تو را کردم فراموش بدان شمع وجودم گشته خاموش
- با یاد تو می سازم بی یاد تو می سوزم
- با یار بساز تا توانی تا بی کس و مبتلا نمانی
- ای دوست اگر جان طلبی آن به تو بخشم از جان چه عزیز است بگو آن به تو بخشم
- ای دوست بر جنازه دشمن چو بگذری شادی مکن که با تو همین ماجرا رود
- ای دوست کمی هم سگ باش
- این دوستان امروز مثل گل انارند
از دور جلوه دارند نزدیک بو ندارند
- با بدان بد باش و با نیکان نکو جای گل گل باش و جای خار خار
- با رفیق بی وفا قطع رفاقت واجب است
چون درختی خشک گردد قابل پیوند نیست
- بد نامی حیات نبود دو روز بیش
آن هم رفیق با تو بگویم چه سال گذشت
- بگذاشتیم غم تو نگذاشت مرا حقا که غمت از تو وفادار تر است
- بمیرد آنکه غربت را بنا کرد تو را از من مرا از تو جدا کرد
- به عشقت شهره شهر و دیارم مکن ترکم مرو صبر و قرارم
- تا تو را دیدم ندادم دل به کس عاشقم کردی به فریادم برس
- تا جام اجل نکرده ام نوش هرگز نکنم تو را فراموش
- تا هستم ای رفیق ندانی که کیستم روزی سراغ وقت من آیی که نیستم
- تا تو با منی زمانه با من است
- حدیث عشق خونین است خونین فراق یار سنگین است سنگین
- دوستی آن است که بلبل با رخ گل می کند صد جفا می بیند ز خمار و تحمل می کند
- یاری اندر کسی نمی بینم یاران را چه شد؟ دوستی کی آنی آمد دوستداران را چه شد؟
ک) علاقه به زادگاه و نمود های اختلافات فرعی
علاقه به وطن را بیشتر روی سپرها و گل پخش کن ها نشان داده اند
اگر اصفهان است نصف جهان
تمام جهان است مازندران
یا سلطان خراسان
جانب بندر بوشهر شوای پیک شمال
به برشاه فریدون فر جمشید خصال
سراب...
هگمتانه...
سرزمین من خداحافظ ( از ترانه های هایده)
ل) زندگی و دنیا
همراه با نوعی از تقدیر گرائی و رضا به سرنوشت و نوعی افسردگی:
دنیا ، غروب آرزوهاست.
زندگی چیست ؟ خون دل خوردن
پشت دیوار آرزو مردن
دوستی با هر که کردم خصم مادرزاد شد
آشیان هر جا گزیدم لانه صیاد شد
به من نگو دوستت دارم( از ترانه های داریوش)
فرمت این مقاله به صورت Word و با قابلیت ویرایش میباشد
تعداد صفحات این مقاله81 صفحه
پس از پرداخت ، میتوانید مقاله را به صورت انلاین دانلود کنید
دانلود مقاله عنوان تحلیل مردم شناختی ادبیات جاده ای