فی توو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

فی توو

مرجع دانلود فایل ,تحقیق , پروژه , پایان نامه , فایل فلش گوشی

تحقیق در مورد آسیب شناسی حکومت دینی از نگاه امیر مومنان علیه السلام

اختصاصی از فی توو تحقیق در مورد آسیب شناسی حکومت دینی از نگاه امیر مومنان علیه السلام دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد آسیب شناسی حکومت دینی از نگاه امیر مومنان علیه السلام


تحقیق در مورد آسیب شناسی حکومت دینی از نگاه امیر مومنان علیه السلام

ینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

 

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)

  

تعداد صفحه31

 

فهرست مطالب

آسیب شناسی حکومت دینی از نگاه امیر مومنان علیه السلام

دشواریهای امام رادر چند زمینه مرور می کنیم:

گرد بادی در پیرامون

علی در مقابل افکار عمومی

مقدمه :

  • ابتدا باید مقصود خود را از مفهوم حکومت یا دولت که در اینجا به کار می بریم ، روشن کنیم . دست کم آنچه در اینجا ، در این باره می توان گفت، این است که مراد ما از حکومت چیزی وسیع تر از اصلاح دولت ، آن هم به معنای امروزی آن است.

حکومت عبارت از نوعی نظام حکومتی است که در گذشته ، در قالب های خلافت یا سلطنت شکل گرفته و در دوران آن شاهان و خلفای متعدد از یک نسل و در یک قالب و فرم ، فرمانروایی می‌کرده اند. در حال حاضر ، نظام جمهوری به عنوان یکی از اشکال اصلی نظام سیاسی در دنیا ، قالب وجودی حکومت اسلامی است. در کنار آن و به عبارتی در دل حکومت جمهوری اسلامی ، دولت ، به معنای به قدرت رسیدن یک فرد در درون این نظام حکومتی دانست؛ در آنجا، دولت، همان به قدرت رسیدن امین یا مامون یا فردی دیگری از سلسله است که ممکن است به دلایلی سقوط کند اما در اصل خلافت بر جا بماند .

درباره هر حکومت دیگری هم ، به همین ترتیب می توان از حکومت یا دولت سخن گفت. بر این اساس، نظام جمهوری اسلامی نوعی نظام حکومتی است که در درون آن، دولت های متعددی تا به حال به قدرت رسیده اند.

 


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد آسیب شناسی حکومت دینی از نگاه امیر مومنان علیه السلام

تحقیق در مورد آسیب شناسی اندیشه انسان امروز

اختصاصی از فی توو تحقیق در مورد آسیب شناسی اندیشه انسان امروز دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد آسیب شناسی اندیشه انسان امروز


تحقیق در مورد آسیب شناسی اندیشه انسان امروز

ینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب*

فرمت فایل:Word (قابل ویرایش و آماده پرینت)


تعداد صفحه:41

فهرست: ندارد

 

برگی از تاریخ :

 

(هیتلر و پایان قدرت فاشیسم):

سال 43 سال عقب نشینی آلمان در جبهه شرق بود.

فاشیسم در ایتالیا در ماه جولای سال 43 به زانو درآمده و موسولینی (رهبر ایتالیا) بعد از 21 سال حکومت استعفا داد. دولت بعدی ابتدا اعلام بیطرفی کرد. اما فشار آمریکا از یک سو و اقدام آلمان در عملیات چریکی برای نجات موسولینی از بند، از سوی دیگر، ایتالیاییها را به حمایت از متفقین مجبور کرد تا دشمنی به دشمنان هیتلر اضافه شود. اما همچنان سربازان آلمانی شمال ایتالیا را در دست داشتند. از ابتدای سال 44 حدود 6 ماه جنگ بین آلمان و متفقین در ایتالیا ادامه یافت تا اینکه ارتش هیتلر مجبور به عقل نشینی کامل گشت.

هماهنگی عجیب شوروی، انگلیس و آمریکا و امضای قرارداد ملل متحد دیگر مشکل هیتلر بود.

چرچیل نخست وزیر بریتانیا در نطقی در پارلمان در سال 41 گفت "اختلافات تئوریک من و استالین به جای خود اما از امروز تا پایان جنگ، دشمن مشترک انگلیس و شوروی، فقط هیتلر است. جنگ ما با کمونیسم بماند برای بعد"

در سال 44 اوضاع بد آلمان غیر قابل تصور بود. نیمی از نیروی زمینی در جبهه شرق، نیمی در ایتالیا. نیروی دریایی در کانال مانش (انگلستان) و دریای شمال. ضمن اینکه نهضت‌های مقاومت در کشورهای مختلف بخصوص فرانسه و بلژیک بر مشکلات هیتلر افزوده بود. نیروی هوایی قدرتمند آلمان در این سال شکست خورده و جنگنده‌های انگلیسی موفق شدند انتقام بمب‌ باران‌های سالهای قبل را گرفته و برلین را بلرزانند.

در ژوئن 1944 آمریکا هم رسما با حمله به سواحل نورماندی فرانسه تحت اشغال، به شکل مستقیم با آلمان رودررو شد. ارتش سرخ در اواخر سال 43 کیف را تصرف کرده و در فوریه 44 به سمت لهستان و رومانی پیشروی کرد. فرانسه، هلند و بلژیک با کمک آمریکا آزاد شده و متفقین از غرب به مرزهای آلمان رسیدند. شوروی هم کشورهای اروپای شرقی را یک به یک نه آزاد بلکه به تصرف خود در آورد. از نظر مردم کشورهای اروپای شرقی یعنی لهستان، بلغارستان، فنلاند، چکوسلواکی، یوگسلاوی و رومانی تفاوتی بین فاشیسم و کمونیسم وجود نداشت اما آنها توان آغاز جنگی دوباره را نداشتند. در اکتبر سال 44 پاریس آزاد شد.

سال 44 سال با خاک یکسان کردن برلین، هامبورگ، کلن، فرانکفورت و سایر شهرهای آلمان بود. و نهایتا زمان حمله نهایی آغاز گشت. از ابتدای سال 45 متفقین وارد خاک آلمان شدند. در ماه مارس شهر کلن با حمله آمریکا سقوط کرد. روسها از شرق، فرانسوی‌ها و آمریکائیها از غرب و انگلیسیها از شمال وارد آلمان شده و شهرهای بی‌دفاع آلمان یکی پس از دیگری تسلیم آنها می شدند. ماه می برابر بود با ورود همزمان چهار نیرو به برلین.

آلمان نازی در هم شکست و هیتلر این اسطوره آرمان‌خواهی یک روز قبل از سقوط برلین، خودکشی کرد. همانطورکه گفتیم او تمام قدرت خود را فدای ارزشها و آرمان‌هایش کرد و در نهایت آخرین و عزیزترین ثروت خود یعنی جانش را هم قربانی هدف کرد تا با مردن خود هم درسی برای آیندگان باشد. و بدین شکل به موسیلینی که توسط پارتیزان‌های ایتالیایی کشته شده بود پیوست. هرچند بسیاری هیتلر را در کنار جنگ‌طلب‌ها و دیکتاتور‌هایی مثل ناپلئون، سزارهای روم باستان، هیدکی تویو (نخست وزیر ژاپن)، استالین، ژنرال فرانکو، پینوشه و صدام قراد دادند. اما از دید من حداقل تفاوتی که بین همه اینها با هیتلر وجود داشت آرمان خواهی و ذوب در ایدئولوژی بود. هدفی غیر از قدرت‌طلبی، جاه‌طلبی و دشمنی با مردم خود.

مدت کوتاهی بعد از تصرف برلین، روزولت (رئیس جمهور وقت آمریکا) فوت کرده و ترومن جای او را گرفت. ترومن قسم خورد که هر چه سریعتر جنگ را خاتمه داده و آخرین کشور شروع کننده جنگ یعنی ژاپن را از پای درآورد. در طول سال 44 (زمان روزولت) هواپیماهای آمریکا نیمی از توکیو را به تلی از خاک بدل کرده بودند اما هنوز ژاپن حاضر به ترک مخاصمه نبود. بنابراین ترومن که اصلا آدم صبوری نبود تصمیم به انجام کاری گرفت که به تنهایی تمام جنگ را تحت الشعاع قرار داد. او در 6 اکتبر سال 45 هیروشیما یکی از پایگاههای اصلی نظامی ژاپن را با بمب اتمی هدف قرار داده و بیشتر شهر و ساکنانش را نابود کرد. و پس از آن به دولت ژاپن هشدار داد تا کنار رود اما ژاپن تسلیم نشد. دو روز بعد نوبت به ناکازاکی بود که با بمباران هسته‌ای از نقشه حذف شود. تا اینکه ژاپن پیشنهاد تسلیم بدون قید و شرط را پذیرفت و آمریکا به راحتی ژاپن را اشغال نظامی کرد.

در جریان این بمباران‌ها نیم میلیون نفر کشته شدند که بیشتر آنان را غیر نظامیان تشکیل می‌دادند. جالب اینجاست که قبلا در جریان بمباران‌های معمولی در سایر شهرهای ژاپن هم نیم میلیون کشته شده بودند. ژاپن در 10 اکتبر تسلیم شده و هیدکی تویو به دار آویخته شد. ترومن میدانست که ژاپن دیر یا زود تسلیم می‌شود اما بدلایلی این کار باید در همان سال 45 انجام می‌گرفت. یکی از دلایل این بود که شوروی در حال حرکت به سمت ژاپن بود. اگر آمریکا کمی دیرتر اقدام می‌کرد احتمالا این کشور توسط استالین فتح شده و مانند کشورهای اروپای شرقی به دام کمونیسم می‌افتاد. البته جنایت از سوی هرکس که باشد محکوم است اما فراموش نشود که ژاپنیها هم از کوچکترین جنایتی نسبت به کشورهای دیگر بخصوص چینیها و کره‌ایها دریغ نکردند. ضمن اینکه این ژاپن بود که با حمله به پرل هاربر جنگ را با آمریکا آغاز کرد و میدانیم که عواقب جنگها به عهده شروع کننده جنگ میباشد.

در بحث کشتن غیر نظامی ها هم باز آمریکا به ژاپن در این زمینه پاسخ داد و مقابله به مثل کرد.

ایران هم در جریان جنگ هشت ساله بنابر حکم فقهی مقابله به مثل، مناطق مسکونی عراق را هدف قرار داد.

محکوم کنندگان فاجعه اتمی یادشان باشد که آمریکا با زودتر پایان دادن جنگ به نوعی از جنایت و خونریزی بیشتر جلوگیری کرد و طبق براوردها اگر بمب اتم استفاده نمیشد آمریکا یا شوروی برای اشغال ژاپن میبایست بیش از یک

برگی از تاریخ :

قسمت اول

(هیتلر و آغاز جنگ دوم جهانی):

 

مقاله بعدی که در اختیارتان خواهم گذاشت نیاز به یک پیش زمینه دارد. این مقاله پیشزمینه مقاله بعدی خواهد بود

کارل یاسپرس: "پرسیدم مرد بی‌فرهنگی چون هیتلر چطور می‌خواهد آلمان را اداره کند. جواب داد فرهنگ و تربیت مهم نیست. به دستان جذابش نگاه کنید"

هیتلر، کسی که علی‌رغم انجام جنایات فراوان به نظر من یکی از قهرمانان مظلوم قرن بیستم بود. چرا قهرمان!

انصافا کدام خصوصیت یک قهرمان در وجود او یافت نمی‌شد؟ ایمان ثابت، اعتقاد عملی، عقیده راسخ، قربانی کردن همه چیز در راه هدف، شجاعت، جسارت، تدبیر، دانش، بلاغت گفتاری، یکرنگی همه و همه در وجود او متبلور بود.

او مثل سایر حکمرانان با دروغ و نیرنگ و فریب به قدرت نرسید. مردم واقعا به او اقبال نشان دادند. بر خلاف سایر حاکمان تاریخ او بعد از رسیدن به قدرت عوض نشد.

هرگز زرق و برق قدرت سیاسی و ظاهر حکومت در او تاثیری نداشت. بر خلاف اکثر سیاست مداران او برای باقی ماندن در راس تلاشی نکرد. چراکه قدرت سیاسی هرگز هدف نبود. او فقط وسیله‌ای می‌خواست برای رسیدن به اهداف آرمانی خود، و چه وسیله‌ای بهتر از نخست وزیری، ریاست جمهوری و سپس رهبری.

او ذوب در عقاید و مقدسات خود بود. هرگز خود را برتر از آرمان‌هایش ندید. آرمان، آرمان، آرمان، تنها دلیل زندگی کردن، حکومت کردن، صحبت کردن و جنگیدن.

آیا خصوصیات فوق دلیلی بر قهرمان بودن آدولف هیتلر نیست؟

او مردم را دوست نداشت! عاشق آنها بود! نه می‌توان گفت آنها را می‌پرستید!

اما کدام مردم؟ ژرمن نژاد‌های مسیحی. او بزرگترین ناسونالیست تاریخ است. و از این جهت می‌تواند الگوی تمام ناسیونالیست‌های جهان باشد.

فراموش نکنیم که او مذهبی بود. یا بهتر است بگوییم خود مذهب بود. بزرگترین مذهب گرایان اروپایی در علاقه به مذهب به گرد پای او نمی‌رسند.

او قصد داشت انتقام عیسی مسیح را از تمام یهودیان بگیرد.

او خواهان بازگشت به اروپای 1000 سال قبل بود. یک اروپای واحد مسیحی و متحد که البته قوم ژرمن در آن سرور باشد.

او اسطوره آلمانیها، ژرمن‌ها، آریاییها، مسیحیان، طرفداران حکومت قرون وسطایی و شاید همه ناسونالیست‌ها و مذهبیون است.

اقدامات او برهان و دلیل واضح گفته‌های بالا است. او می‌توانست سالهای بیشتری بر آلمان حکومت کند. اگر جنگ را راه نمی‌انداخت. اگر به یهودیان گیر نمی‌داد. یا حداقل به شوروی حمله نمی‌کرد.

چرا این اقدامات را انجام داد؟ آیا واقعا او نمی‌دانست شوروی بزرگترین ارتش جهان را در اختیار دارد؟ آیا نمی‌دانست غولی به‌ نام استالین منتظر نشان دادن قدرت کمونیسم است؟ پس چرا در حالی که تا سال 1941 روز به روز قلمرو مرزهای خود را افزایش می‌داد با حمله به متحد استراتژیکش (شوروی) فاتحه ارتش رایش سوم را خواند؟

آیا او احمق بود؟ چطور ممکن است یک احمق از پایین ترین سطح جامعه به بالاترین و محبوب‌ترین فرد جامعه تبدیل شود؟

آیا او جنگ آور خوبی نبود؟ پس چطور در مدت 3 سال بیشتر نقاط اروپا را فتح کرد؟ و 3 سال مقابل تمام دنیا مقاومت کرد؟

فرانسه و سایر کشور‌های اروپا ضعیف نبودند. اما در برابر استراتژی‌های شخص پیشوا و ایمان فوق العاده سربازان چاره‌ای جز تسلیم نداشتند.

شرایط آلمان دوران جنگ، ما را یاد قدرت جنگاوری مسلمانان در قرنهای اولیه ظهور اسلام می‌اندازد. که با استفاده از ایمان قوی و رهبری اشخاصی چون عمر خطاب و سایر خلفا. اقصی نقاط جهان را فتح کردند.

فتح نروژ، دانمارک، لوکزامبورگ و یونان در چند روز، فتح لهستان در سه هفته و هلند، بلژیک و رومانی در چند ماه و نهایتا تصرف فرانسه با یک حمله یک میلیون نفری از سه جهت در ژوئن 1940 و اوکراین و بلاروس فعلی (شوروی غربی) در سال 1941 و سپس مقاومتی تاریخی در برابر ابرقدرتهای جهانی مثل شوروی، آمریکا و انگلیس در حالیکه تنها متحدش، ایتالیای ضعیف بود.

آیا میدانید در طول سه سال ابتدای جنگ، مردم آلمان اصلا شرایط جنگی را احساس نمیکردند؟

سربازان با بهترین حقوق و بهترین امکانات و کمترین تلفات فقط جلو می‌رفتند. و خانواده‌های آنها در شهرها فقط اخبار پیروزی را از رادیو می‌شنیدند. در حالی که مردم برلین مفاهیمی مثل بمباران هوایی، قحطی و ترس را نمی‌شناختند. ساکنان لندن در همان زمان تفاوت شب و روز را نمی‌ شناختند.

نیروی هوایی پر ادعای سلطنتی (انگلیس) در همان روزهای اول تار و مار شد. 50 هزار کشته غیر نظامی توسط بمباران‌های هوایی که البته اگر متروها و پناهگاههای لندن نبود تلفات آن مانند توکیو به بالای 200 هزار نفر می‌رسید.

اما با اینحال حمله به شوروی انجام شد. اتفاقی که روند جنگ را تغییر داد. خیر او احمق نبود. او هم می‌دانست که شکست شوروی بسیار سخت و پر تلفات است و هم می‌دانست که دشمن واحد فاشیسم و کمونیسم چیزی نیست جز لیبرال دموکراسی غرب. اما اعتقاد، مصلحت و توافق نمی‌شناسد.

چیزی که

حکومت روحانیون در ایران :

ترور یا اعدام سرنوشت شوم انقلابیون :

میدانیم که در بهمن و اسفند سال 57 در پشت بام مدرسه علوی به دستور آیت‌الله خمینی و با حکم شرعی قاضیان بدون مجوز در کشوری که هیچ قانونی نداشت صدها نفر به جرم همکاری با رژیم شاه اعدام شدند. در میان آنها افسران و ژنرالهای ارتش و گارد که تا لحظه آخر تسلیم نشده بودند و نمایندگان و وزرا و مسئولین و سیاستمداران تسلیم نشده وجود داشتند. همچنین کارمندان ساواک یا بسیار کسانی که به عنوان ساواکی معرفی شدند.

در این زمان کسی فکر نمیکرد که به زودی نوبت خود انقلابیون هم میرسد تا به اعدام شدگان شاهنشاهی بپیوندند. اولین سری نیروهای مخالف قومی بودند (مهمترین آنها کردهای مخالف). و سپس نوبت سران و طرفداران جریانات غیر اسلامی و نهایتا در سال 60 نوبت جریانات اسلامی غیر خودی گشت.

از طرفی ترور مسئولین هم در دستور کار مخالفین قرار گرفت تا کشور در فاصله سالهای 58 تا 62 به حمام خون بدل شود. پروسه ای که در سالهای بعد کمرنگ شد اما تعطیل نشد و در سال 67 قتل صدها زندانی سیاسی داخل زندان اوین برملا گشت و سپس در اواخر دهه 60 و نیمه اول دهه 70 قتل دگراندیشان داخل و خارج کشور که به قتلهای سیاسی زنجیره مشهور شد.

در سال 59 در جریان جنگ قدرت دو جناح سیاسی بزرگ، بازنده دیگر جریانات بودند. مواضع بنی‌صدر زیاد تفاوتی با مواضع دکتر بهشتی نداشت بنابراین آنان توافق کردند که با جریانات دیگر (بخصوص چپ‌ها و ملی‌ها) به شدت برخورد شود. بنی‌صدر با اینکه مدتی تمامیت‌طلبان را از قدرت دور نگه داشته بود اما بسیاری از دغدغه‌های فکری آنان را عملی کرد. سال 59 یکی دیگر از اتفاقات ناگوار تعطیلی دانشگاه‌ها تحت عنوان انقلاب فرهنگی بود. تمامیت‌طلبان توانستند به این ترتیب محیط دانشگاه را در مدت 3 سال از حضور تمام کسانی که به نوع دیگری می‌اندیشیدند (اعم از دانشجو، استاد و کارمند) پاکسازی کنند. در سال 62 که دانشگاه‌ها بازگشایی شد دقیقا همان چیزی بود که طراحان انقلاب فرهنگی می‌خواستند، کارخانه انسانسازی! اما طولی نگذشت (14 سال) که دانشجویان دوباره بیدار شده و ثابت کردند دانشگاه جای تبلیغ فاشیسم و توتالیسم نیست.

اما برنامه بعدی جریانات مخالف بنی‌صدر، وارد کردن آیت‌الله خمینی به جریانات سیاسی بود و نهایتا با اصرار آنها آیت‌الله از قم به تهران نقل مکان کرد. شکست کارتر و انتخاب ریگان جمهوری‌خواه در آمریکا بزرگترین تحولات را بوجود آورد. ایران و عراق از سالها قبل بر سر مرزها اختلاف داشتند و حتی تا سرحد جنگ واقعی هم پیش رفته بودند. در اینکه صدام منتظر فرصتی بود تا رویاهای خود را عملیاتی کند شکی نیست اما چرا سال 59 آیا بهتر نبود زودتر تصمیم می‌گرفت مثلا فروردین 58 ؟

در این تاریخ هیچ چیزی تحت عنوان تشکیلات در ایران وجود نداشت. چرا صدام زودتر تصیمیم نگرفت؟ دلیل آن فقط مواضع کارتر بود. صدام تا قبل از سال 59 اجازه حمله به ایران را نداشت.

با اینکه انقلاب ایران و پایداری آن در سالهای نخست به وجود شخصی چون کارتر در کاخ سفید متکی بود اما جالب است که یک سال بعد از ماجرای گروگانگیری 13 آبان 58، در آستانه انتخابات ریاست جمهوری آمریکا، مقامات ایرانی به مذاکره و توافق با حزب رقیب کارتر یعنی حزب جمهوری خواه پرداختند. در اثر این توافق بین اینها ایران تصمیم گرفت که چند ماه دیگر گروگانهای آمریکایی را نگه دارد. این همپیمانی بین ایران و حزب جمهوری خواه به دور زدن کارتر انجامید. در تبلیغات انتخاباتی، رونالد ریگان کاندیدای حزب جمهوری خواه بیشترین بار روانی را معطوف به مسئله گروگانگیری ایران کرد و نهایتا این باعث شد تا جیمی کارتر با اینکه در مسائل داخلی آمریکا موفق بود به دلیل مسائل خارجی، شکست بخورد.

بعد از پیروزی رونالد ریگان، قسمت دوم پروژه انجام شد. ایران و آمریکا بر سر میز مذاکره نشسته و ایران گروگانها را آزاد کرد و آمریکا قول داد تا شاه ایران را به کشور راه ندهد. ریگان با این سیاست خود هم به پیروزی در انتخابات آمریکا رسید و هم به عنوان حل کننده ماجرای گروگانگیری به محبوبیت رسید. اما خواب خوش جمهوری اسلامی بعد از این به پایان رسید.

در 31 شهریور 59 صبر عراق به سر آمد و به ایران حمله کرد. ریگان در مدت حکومت 8 ساله خود به حمایت قاطع از صدام پرداخته و تمام تلاش خود برای سرنگونی رژیم جمهوری اسلامی را انجام داد تا تفاوت خود با کارتر را نمایان کند.

آغاز جنگ حادثه خوش یمن دیگری بود که جریانات تمامیت‌طلب به اندازه کافی از آن استفاده کردند. وضع اجتماعی-سیاسی ایران در سال 59 اگرچه از دید تمامیت‌طلبان از سال 58 بهتر بود اما هنوز آنچیزی نبود که باید باشد. هنوز آثار چندرنگی بودن در آن دیده می‌شد. زنان اگرچه دیگر موهای خود را می‌پوشاندند اما هنوز لباس و روسری آنان رنگین بود. روزنامه‌ها هم در زمان بنی‌صدر بیشتر کنترل می‌شدند اما هنوز افکار رنگارنگ را منتشر می‌کردند. پس باید مقابله می‌شد و جنگ بهانه آن را بوجود می‌آورد.

آنان با این شعارها که "فرزندان ملت در جبهه‌ها در حال خون دادنند آنوقت شما جوانان می‌خواهید خوش‌گذرانی کنید؟" "رزمندگان بر روی مین می‌روند آنوقت شما بحث تئوریک می‌کنید. انقلاب شده است تا دیگر نیازی به بحث تئوریک نباشد" "شما خجالت نمی‌کشید با این سرو وضع به خیابان می‌روید شهدا برای حفظ ارزشها جان خود را از دست داده‌اند"

این درحالی بود که عراق کشوری مسلمان و جنگ ایران و عراق نه جنگ اسلام و کفر بلکه جنگی درون جامعه اسلامی برای اهداف مادی بخصوص مالکیت چاههای نفت بود و شهدا قطعا نمی‌توانستند هدفی داشته باشند جز دفاع ملی از مرز‌ها.

یکی دیگر از بزرگترین خدمات بنی‌صدر به انقلاب که البته از یاد رفت مقابله و افشای کوتای نوژه بود. خدا می‌داند که اگر بنی‌صدر در مورد این موضوع سکوت پیشه می‌کرد چه بر سر انقلاب می‌آمد.

سال 60 آغاز دورخیز جریان مخالف بنی‌صدر بود. شکست‌های پیاپی ایران در جنگ باعث شد مخالفان بنی‌صدر در مجلس به انتقادات صریح از او بپردازند. البته فراموش نشود که نخست وزیر آن زمان (شخص دوم کشور و رئیس دولت) محمد علی رجایی بود که کاملا مورد تایید حزب جمهوری اسلامی بود. در بهار این سال بنی‌صدر و مجاهدین خلق که تنها جریانات باقی‌ مانده در میدان بودند، مورد حملات شدید جریان تمامیت‌طلب که مجلس و قوه قضاییه را در اختیار داشت قرار گرفتند. این اقدام باعث نزدیکی این دو جریان (بنی‌صدر و مجاهدین) به هم شد. سران نظام آماده بودند تا با حرکتی هماهنگ آنان را به طور کامل کنار بزنند. اما قانونا بنی‌صدر خیلی قوی بود و قدرت او به عنوان شخص اول کشور بر تمامی نیروهای مقابل می چربید (البته او این نکته را نادیده گرفته بود که اینجا جهان سوم است و مسائل مهمتری از قانون وجود دارد)

طبق قانون مجلس میتوانست رئیس جمهور را استیضاح و برکنار کند اما این کار نیاز به دلیل داشت. مردم قبول نمیکردند که رئیس جمهور محبوب آنها آنهم وسط جنگ به دلیل اختلافات داخلی احزاب برکنار شود. پس لازم بود قبل از مجلس ابتدا چهره رئیس جمهور خراب شده و محبوبیت او از بین برود و سپس مجلس بتواند به راحتی او را از قدرت پایین بکشد.

در طول سال 59 حزب جمهوری اسلامی و یاران دکتر بهشتی تمام سعی خود را کردند تا بنی‌صدر را تخریب کنند اما برعکس او روز به روز به جامعه روشنفکران و تحصیل کرده ها و دانشگاهیان نزدیکتر میشد. پس نیاز بود از قدرتمندترین و محبوبترین چهره ایران که با حضور در تهران سیاسیتر از قبل شده بود استفاده شود.

آنان به آیت‌الله خمینی پناه برده و او را متقاعد ساختند تا برای اولین بار نقشی پر رنگ در صحنه سیاسی بازی کند. آیت‌الله خمینی سرانجام بر اساس مقام ولایت فقیهی!!!! خود از قدرت معنوی خود استفاده کرده و حکم فرماندهی کل قوا را از بنی‌صدر گرفت. این اولین باری بود که ثابت شد قانون اساسی در ایران شوخی است. چون طبق آن کسی نمیتوانست مسئولیت و اختیارات کسی را از او بگیرد.

مجلس که منتظر این حرکت بود با استیضاح رئیس‌جمهور او را برکنار کرد. با فرار بنی‌صدر و رجوی (رهبر مجاهدین) به خارج، حزب جمهوری اسلامی ماند و تمام قدرت سیاسی کشور.

یک نکته در این زمان مهم است و آن اینکه خود بنی‌صدر در ماجرای تعطیلی دانشگاهها و انقلاب فرهنگی نقش داشت درحالیکه مهمترین ابزار او دانشجویان بودند. بنابراین در سال 60 دیگر دانشگاهی نبود تا به حمایت از بنی‌صدر بپردازد.

اما تمام مسائل آنطور که باید پیش نرفت. در تابستان 60، صحنه سیاسی ایران به حمام خونی بدل شد که هیچکس انتظارش را نداشت. مهمترین ترور سیاسی بعد از انقلاب واقعه 7 تیر بود که در آن، جلسه سران حزب جمهوری اسلامی منفجر شده و دکتر بهشتی و بسیاری از نمایندگان مجلس و اعضای دولت و فعالان سیاسی (گفته شد 72 نفر بوده‌اند. درست مانند شهدای کربلا!!!) از صحنه سیاسی ایران حذف شدند. تنها عضو سرشناس حزب که از این حادثه جان سالم بدر برد هاشمی رفسنجانی بود که بدلایل نامعلومی از حضور در جلسه خودداری کرده بود.

بدین‌ شکل دو قطب سیاسی ایران در آن زمان یعنی احزاب انقلاب اسلامی و جمهوری اسلامی که در طول سال 59 با کمک هم سایر جریانات را خانه نشین کرده بودند در مبارزه‌ای خونین در مدتی کوتاه هردو با هم نابود شدند. البته حزب جمهوری اسلامی مدتی دیگر رسما وجود داشت اما تقریبا بعد از این حادثه مفهوم چیزی به عنوان حزب در ایران از بین رفت. حزب متعلق به جریانات سیاسی است و در آن برهه یک جریان سیاسی تمام قدرت کشور را در دست گرفته بود و دیگر نیازی به حزب نبود و البته حزب جمهوری اسلامی بدون بهشتی هم اهمیتی نداشت.

در انتخابات ریاست جمهوری دوم که به شکل زود هنگام در تیر 60 برگزار شد تنها گزینه مهم آن، محمد علی رجایی نخست وزیر پیشین به پیروزی رسید. او پس از رسیدن به این مقام دکتر باهنر را به عنوان نخست وزیر به مجلس معرفی کرد. (آیت‌الله خمینی با توجه به کمبود نیروهای متخصص قبول کرد تا یک روحانی ریاست دولت را در دست بگیرد) از این هنگام تمامیت‌طلبان که با هر ترور، مخالفان خود را تنفرانگیزتر و خود را محبوبتر می‌دیدند با خیالی آسوده اقدام به پاکسازی دگراندیشان کرده و آرزوی دیرینه تحقق جامعه مذهبی یکرنگ یا بهتر بگوییم بیرنگ را به واقعیت تبدیل کردند. اما حکومت رجایی و باهنر هم دولت مستعجل بوده و با انفجار روز 8 شهریور 60 دفتر نخست وزیری، رجایی و باهنر هم به بهشتی پیوستند.

نکته‌ای که در این میان باید به آن توجه کرد اینست که مجاهدین خلق قطعا مسئول بسیاری از ترورهاست اما چیزیکه در مشی این سازمان دیده شده است اینست که حتی اگر تروری توسط آنان انجام نشده باشد هم آنها با افتخار مسئولیت آن را می‌پذیرند زیرا عاشق مطرح شدن هستند. مجاهدین مسئولیت حادثه‌های 7 تیر و 8 شهریور را بر عهده گرفتند و این هم به نفع آنها بود و هم به نفع نظام که مسئول را خیلی راحت به ملت معرفی می‌کرد اما از دیدی متفاوت ممکن است مسائل به این شکل نباشد. یعنی نهادی دیگر این اقدامات را انجام داده باشد و مجاهدین خلق مسئولیت آن را پذیرفته باشد.

بعد از این تاریخ واقعا جمهوری اسلامی کمبود نیرو را احساس کرد بنابراین آیت‌الله خمینی مجبور شد قانون منع شرکت روحانیون در انتخابات ریاست جمهوری را لغو کند. آنان پس از رایزنیهای بسیار آیت‌الله خامنه‌ای (امام جمعه تهران) را به عنوان رئیس جمهور بعدی انتخاب کردند و البته مردم هم که چند وقتی بود عادت کرده بودند فقط تایید کننده باشند نه انتخاب کننده، به انتخاب نظام آری گفتند.

مهندس میرحسین موسوی هم از سوی مجلس مامور تشکیل کابینه دولت شد. از آن تاریخ دیگر شاهد ترورهای مهم نبودیم و نظام از لحاظ داخلی ثبات و آرامش خود را پیدا کرد. نکته دیگری که باید به آن اشاره کرد افزایش نقش رهبر و نخست وزیر و کاهش قدرت رئیس جمهور بود. گفتیم که در زمان بنی‌صدر تنها مهره قدرتمند نظام سیاسی ایران رئیس‌جمهور بود. اما از پاییز 60 به بعد رهبر درواقع قدرت اصلی سیاست بوده و در زمینه اجرایی هم نخست وزیر تمام قدرت را در دست داشته و رئیس جمهور دخالتی در مسائل اجرایی نمی‌کرد. پیروزی‌های ایران در جنگ در سالهای 60 و 61 باعث قدرت بیشتر نظام شد. آخرین گروه چپ گرایی که رسما از صحنه سیاسی حذف شد حزب توده بود که در سال 62 در دادگاه به انحلال محکوم شده و سران آن اعدام شدند. متاسفانه وضع زندانهای ایران بعد از انقلاب حتی بدتر از زمان رژیم شاه بود.

وزارت اطلاعات جمهوری اسلامی دقیقا همان اقدامات ساواک را در مورد دگراندیشان انجام داد. چه کسانیکه تنها به جرم خواندن یک کتاب یا روزنامه سالهای جوانی خود را در زندان سپری کردند. بدین شکل یکی از شعارهای اصلی انقلاب یعنی آزادی کاملا فراموش شد. مهندس سحابی از اعضای جبهه ملی چند سال پیش در سخنرانی گفت: "هر تکاملی که زود به نتیجه برسد زود منحرف می‌شود. نمونه‌اش انقلاب ما که خیلی زود به نتیجه رسید و خیلی زود هم منحرف شد" البته آرنت اعتقاد دارد که هر انقلاب کل گرایانه‌ای که مدعب تغییر کل ساختارها باشد، لزوما به توتالیسم می‌انجامد و شکست می‌خورد. و از دید او انقلابی که شکست بخورد انقلاب نیست


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد آسیب شناسی اندیشه انسان امروز

مقاله آسیب شناسی طرح های توسعه شهری در کشور

اختصاصی از فی توو مقاله آسیب شناسی طرح های توسعه شهری در کشور دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

مقدمه

شهر به عنوان واقعیتی جغرافیایی، اقتصادی، سیاسی و جامعه شناختی در هر دوره ای از رشد و تحول خود از هر کدام از این عوامل تأثیر پذیرفته و بر هر کدام از آنها تأثیر گذاشته است. پیچیدگی هر یک از این عوامل خود موجد پیچیدگی شهر به عنوان تبلور فضائی آنها بوده است. مطمئناً سازمان دادن و نظم بخشیدن به شهر و چگونگی رشد و تحول آن نیازمند موضوع شناسی شهر و مسائل شهری و سپس برنامه ریزی برای آن می باشد. (پوراحمد, حاتمی نژاد, & حسینی, 1385) به طور کلی اعتقاد به بهبود محیط یکی از سرچشمه های ایده برنامه ریزی شهری و شاید مهمترین ایدئولوژی ثابت و رشد و تحول سریع شهرها در قرن اخیر و به خصوص در چند دهه اخیر باعث : استوار آن می باشد ( سوتکلیف،1980). (Sutcliffe, 1980) رواج طرح های شهری برای موزون ساختن توسعه های شهری شد و کشورهای صنعتی و پیشرفته به عنوان اولین کشورها اقدام به طرح ریزی برای شهرهای خود نمودند. در ایران نیز رشد و توسعه شهری هر چند با تاخیر شروع شد اما در عمل در برگیرنده همان مشکلاتی است که شهرهای غربی با آن روبرو بودند در برگیرند. در واقع تحولات شهرسازی 200 سال اخیرجهان صنعتی و 100 سال گذشته ایران تفاوتی جز تفاوت زمان و مکان ندارد. مشکل اصلی هر دو تاخیر در ادراک ضرورت، واقعیات و خامی در تدبیر و اندیشه های شهرسازی ااست (مهدیزاده, 1382). 

تعداد صفحات 17  فرمت ورد


دانلود با لینک مستقیم


مقاله آسیب شناسی طرح های توسعه شهری در کشور

تحقیق در مورد آسیب های اجتماعی

اختصاصی از فی توو تحقیق در مورد آسیب های اجتماعی دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

تحقیق در مورد آسیب های اجتماعی


تحقیق  در مورد آسیب های اجتماعی

لینک پرداخت و دانلود *پایین مطلب *   فرمت فایل :Word ( قابل ویرایش و آماده پرینت )    تعداد صفحه:34

فهرست : ندارد

آسیبهای اجتماعی

بیایید دنیا را بسازیم نه با دنیا بسازیم بیاییم از شعار بگذریم و به شعور برسیم

فقر , مرگ بزرگی که همه جا هست

 

یکی از مهمترین دلایل ظهور و رشد معضل فقر، توزیع ناعادلانه درآمدها و پرداخت غیر منصفانه حقوق( حق الزحمه ها) است. یکی از مهمترین دلایل بعثت پیامبران الهی اجرای «قسط» در جامعه است آیا به راستی این قانون مسلم و موثر  در سیستم های سیاسی و اقتصادی ایران و حتی سایر کشورهای جهان به اجرا درآمده است؟

جدیدترین اخبار و آمار حاکی از این است که 37 میلیون از مردم آمریکایی یا 6/ 12 درصد از جمعیت این کشور بر اساس اعلام رئیس سازمان‌های خیریه کاتولیک ایالات متحده آمریکا زیر خط فقر زندگی می‌کنند و یک سوم کودکانی که در واشنگتن هستند در فقر بسر می برند. هر هفته 200 هزار کودک در کشور های فقیر می میرند؛ به عبارتی هر روز 28572 کودک و هر سال 10 میلیون و 428 هزار و 780 کودک در اثر نداری و بی چیزی جان خود را از دست می دهند. در حال حاضر 20 درصد از کل جمعیت جهان در فقر مطلق زندگی می ‌کنند و در آمد سرانه آن‌ها از یک دلار در روز کمتر است.

طبق آمار یونسکو 7 درصد از مردم ایران با در آمد کمتر از 2 دلار در روز ، در فقر مطلق زندگی می کنند. به این ترتیب اگر جمعیت ایران را در حال حاضر 70 میلیون نفر بر آورد کنیم، بیش از 5 میلیون ایرانی در فقر مطلق به سر می برند. آمار و داده های موجود در مجلس شورای اسلامی بیانگر این مهم است که که در سال 1383 تعداد 2359000 خانوار فقیر در کشور وجود داشته‌اند که 12409860 نفر را شامل  می شده است. کشورهای فقیر بالاترین درصد جمعیت جوان را دارند که در این میان بیش از 500 میلیون نفر از آنها با روزی کمتر از 2 دلار زندگی می‌کنند. گزارش سال ۲۰۰۲ اُنکتاد، کنفرانس تجارت وتوسعه سازمان ملل متحد درباره کشورهای کمتر توسعه یافته جهان پیش بینی کرده است که اگر روند اقتصادی جاری همچنان ادامه یابد ، تا سال ۲۰۱۵ بالغ بر ۱۱۳ میلیون نفر از مردم جهان به کسانی اضافه خواهند شد که هم اکنون در زیر بدترین خط فقر به سر می برند. در این گزارش، برمبنای آمار سرانه ملی تنظیم شده، بد ترین خط فقر، شرایطی توصیف شده است که مردم طی آن با مبلغی کمتراز یک دلار در روز امرار معاش می کنند. همچنین در این گزارش، فقر به ویژه کشورهای کمتر توسعه یافته آفریقا را فلج کرده است.


دانلود با لینک مستقیم


تحقیق در مورد آسیب های اجتماعی

گزارش تخصصی معلمان آسیب شناسی درس زبان انگلیسی و چالشها و مشکلات در رابطه با علاقه مندی و جذب دانش آموزان به این درس مهم

اختصاصی از فی توو گزارش تخصصی معلمان آسیب شناسی درس زبان انگلیسی و چالشها و مشکلات در رابطه با علاقه مندی و جذب دانش آموزان به این درس مهم دانلود با لینک مستقیم و پر سرعت .

گزارش تخصصی معلمان آسیب شناسی درس زبان انگلیسی و چالشها و مشکلات در رابطه با علاقه مندی و جذب دانش آموزان به این درس مهم


گزارش تخصصی معلمان آسیب شناسی درس زبان انگلیسی و چالشها و مشکلات در رابطه با علاقه مندی و جذب دانش آموزان به این درس مهم

دانلود گزارش تخصصی معلمان آسیب شناسی درس زبان انگلیسی و چالشها و مشکلات در رابطه با علاقه مندی و جذب دانش آموزان به این درس مهم بافرمت ورد وقابل ویرایش تعداد صفحات 110

دانلود گزارش تخصصی معلمان,راهکارها,پیشنهادات,گزارش تخصصی فرهنگیان,

این گزارش تخصصی جهت ارائه برای ارزشیابی و کسب امتیاز کامل و همچنین جهت ارائه به عنوان تحقیق ارتقاء شغلی بسیار کامل میباشد

مقدمه


زبان جزو نخستین وسایل ارتباطی میان انسان ها بوده است. قبل از پیدایش جوامع بشری، انسان ها به اشکال گوناگون معنا را به یکدیگر انتقال می دادند، تصاویرحک شده بر دیوار غارها، استفاده از آتش برای فرستادن پیام خطر،تقلید صدای حیوانات و... قبل از ارتباط کلامی برای انتقال معنا به کار گرفته شدند.
زبان جزو نخستین وسایل ارتباطی میان انسان ها بوده است. قبل از پیدایش جوامع بشری، انسان ها به اشکال گوناگون معنا را به یکدیگر انتقال می دادند، تصاویرحک شده بر دیوار غارها، استفاده از آتش برای فرستادن پیام خطر،تقلید صدای حیوانات و... قبل از ارتباط کلامی برای انتقال معنا به کار گرفته شدند.
سپس ارتباطی قراردادی میان صدا و معنا از کلمات بکار رفت و همه چیز نام گذاری شد. بعد ها که زبان حالت قانونمندی یافت؛ هر قبیله بسته به ساختار فرهنگی اجتماعی خود آن را به گونه ای به کار گرفت که توانستند هدف غائی<ارتباط> را حفظ کنند.
تنوع و گوناگونی زبان امتیاز ویژه ای را برای هرقوم دارد و از این رو هر زبان دارای نکات ظریف، کنایه ها و اشاراتی است که نمی توان آن را نادیده انگاشت و با هیچ ترجمه سلیسی نمی توان لذت فهم کلمات آن را به دیگر زبان ها رساند، مگر آنکه آن زبان را فراگرفت.
اما بنا بر بعضی ملاحظات سیاسی یا تهاجم نظامی ارزشهای فرهنگی بعضی ملل، از جمله زبان تحت نفوذ عوامل خارجی قرار گرفتند. شاید یکی از مهمترین دلایل به کار گرفتن آسان تر انگلیسی، فرانسه یا اسپانیایی حضور استعماری بلند مدت دولتمردان سابق کشورهای فوق در دیگر کشورها باشد.چین با بیش از یک میلیارد و دویست میلیون نفر، هند با جمعیت یک میلیارد نفر و روسیه با صد و پنجاه میلیون نفر چنین نفوذی را از زبان خود در دیگر کشورها ندارند.
البته تک زبانی جهانی امر بسیار نکوهیده ای است و نباید از تقویت زبان شیرین خودمان <فارسی> غافل شویم، اما از یاد نبریم که اگر به یادگیری زبان انگلیسی اهمیت ندهیم مشکلات جدی را خواسته یا نا خواسته فرارو خواهیم داشت! چرا که جهان رو به توسعه در هر ثانیه در حال تولید علم و فن آوری است و غالب این پژوهشهای علمی به زبان انگلیسی در مجامع بین المللی ارائه می شود و یا در اینترنت به نمایش در می آید. از طرفی نیروی انسانی از مهمترین سرمایه های ملی هر کشور است،سیستم آموزشی ما چند درصد از سهم جهانی تولید فن آوری رابا تربیت شاگردان کارآمد امروز و آینده سازان فردا کسب خواهد کرد؟ در جهان امروز که عصر ارتباطات است و به عبارتی اینترنت، کره خاکی را به شکل دهکده ای در آورده، سهم ما در زبان آموزی چه اندازه است؟
در سال ۲۰۰۴ گزارشی از مرکز زبانی میشل توماس انگلستان صورت گرفت که به موجب آن دستمزد یک کارگر متوسط بواسطه دانستن زبان دوم تا ۳۰۰۰ پوند در سال افزایش می یابد... مطالعات نشان می دهد که شخص دو یا چند زبانه می تواند به خاطر دانش زبان خارجی و استفاده از آن در راه های موفقیت، بهتر از مهندس یا برنامه نویس رایانه پول در آورد.
حال بنا بر هر دلیل به وضعیت زبان آموزی در مدارس کشورمان نگاهی داشته باشیم.توجه داشته باشید که از مقطع راهنمایی تا دبیرستان و پیش دانشگاهی دانش آموزان بطور متوسط ۲، ۳ یا ۴ساعت زبان انگلیسی در هفته می آموزند، و این در حالی است که پس از پایان دوره تحصیلی متوسطه از بر آوردن کمترین نیاز خود عاجزند!!
بعنوان مثال اگر به کشورهای خارجی سفر کنند یا جهانگرد خارجی را در شهر خود ببینند توانایی ارتباط با او را ندارند! جملاتی ساده را نمی توانند درک کنند یا متن انگلیسی را بخوانند و بدان پاسخ دهند! و نقاط ضعف از این دست فراوان است. مشکل از کجاست؟ می دانید که ازعوامل مؤثر تدریس در هر وضعیت آموزشی معلم، روش آموزش و شاگرد است .
هنوز شاگردان از زبان آموزی در کلاس فقط گرامر نویسی می دانند!چرا که اغلب کلاس ها بواسطه نبود

امکانات سمعی و بصری با شیوه GTM هدایت می شود.کتابهای درسی برایشان جذاب نیست و انگیزه لازم برای خواندن زبان ندارند! ولب به شکوه و گلایه می گشایند چرا زبان می خوانیم؟ نمی شد زبان نداشتیم؟ کتابها را بسیار سخت و گاهی دشمن خود می پندارند.
راستی صحبت از کتاب های انگلیسی شد، آیا کتا بهای مدارس منا بع مناسبی برای آموزش زبان هستند؟
کتاب های انگلیسی از لحاظ محتوا و ظاهر (طراحی، تصاویررنگی) باید به روز شوند. آیا تصاویر کتاب های سال اول و دوم متوسطه مناسب سن دانش آموزان است؟ از لحاظ محتوا نیز این کتاب ها در سطح کلان (ملی) نمی تواند پاسخگوی نیاز واقعی فراگیران در برقراری ارتباط با انگلیسی زبانان باشد.
بعنوان مثال در امتحانات داخلی و حتی نهایی (سال سوم متوسطه) مهارت شنیدن در بخش مکالمه کتاب درسی( ( LANGUAGE FUNCTION، در شکل سؤالات جور کردنی( ( Match آزمون کتبی گرفته می شود؟ در حالی که شیوه صحیح آن است که فراگیران توسط دبیر یا با پخش نوار کاست، متنی را گوش دهند و سپس به سوالات آن پاسخ دهند!.
آیا برای دانش آموزان پیش دانشگاهی مشکل نیست که با سه سال زبان آموزی با سبکی متفاوت در مقطع متوسطه ناگهان به کتاب( ( Reading based بپردازند؟ آن هم در یک قدمی کنکور! چرا تحول در مواد درسی زبان انگلیسی در آخرین و حساس ترین مرحله صورت گرفته است؟آیا بهتر نبود تغییر در تالیف کتاب های انگلیسی از پایه اول متوسطه آغاز می شد؟
در طول سالهای تحصیلی فراگیران برای تقویت مهارت listening چند ساعت نوارآموزشی گوش می کنند؟ یا چند ساعت فیلم های آموزشی انگلیسی می بینند؟ آیا با کلاسهایی که هیچ گونه شعر، تمرینهای مناسب، بازی یادگیری زبان برای کاستن اضطراب، تحقیق و... ندارند می توان به دانش افزایی فراگیران امید داشت؟
امروزه که عصر ارتباطات است شاید این سوالات بسیار پیش پا افتاده به نظر برسد ولی بیاییم واقع گرا باشیم، دانش آموزان ما از شنیدن تلفظ کلمات زبان با امکانات سمعی در کلاسها محرومند؛ حال این محرومیت دلایل مختلفی دارد، از جمله: نبود امکانات، بی حوصلگی بعضی دبیران برای پخش نوار آموزشی در کلاس و همچنین زمان کم تدریس!
واقعاً در کشورمان استاد، مدرس و پژوهشگر دلسوز نیست که هنوز یادگیری زبان انگلیسی به معضلی لاینحل تبدیل شده است؟ چرا تشتت آراء در این حیطه فراوان است؟ چرا پاسخ مناسبی نیا فته ایم؟چه کسی باید این خلا را پر کند؟مگر مدعی نیستیم که جوانان با استعدادی داریم! پس ما راچه شده؟ به کشوری مثل ترکمنستان نگاه کنیم که درآنجا نه یک زبان بلکه چند زبان زنده دنیا (فارسی، عربی، روسی، و انگلیسی) از مقطع ابتدایی آموزش داده می شود! ما چه تفاوتی با دیگران داریم؟
آموزش زبان خارجی در مالزی از سال های اول ابتدایی، در مدارس مصر از ۹ سالگی، در ونزوئلا اموزش زبان اسپانیایی در مدرسه است، همچنین دو زبان انگلیسی و فرانسه ازپیش دبستانی (۶ سالگی) آغاز می شود.
در نروژ، ایتالیا و مالت از ۶ سالگی، در مدارس بلژیک فرانسوی در ۱۰سالگی وانگلیسی ۱۲ سالگی اجباری است و یادگیری اسپانیایی یا آلمانی در۱۵ سالگی ادامه می یابد.
دبیران متوسطه بخشی از ضعف شاگردان در درس زبان انگلیسی را ناشی از بنیه علمی ضعیف از مقطع راهنمایی می بینند.همین شاگردان با پیشرفت نه چندان مقطع متوسطه را به هر شکل به پایان می رسانند و به دانشگاه راه می یابند! و در ابتدای تحصیلات عالی از درس زبان پیش نیاز می خورند؟ چرا؟
آیا ضعف بنیه علمی نشان می دهد آموزش و پرورش با تمام مشکلاتی که با آن مواجه است در آموزش زبان انگلیسی منفعل بوده است؟... متأسفانه عدم توانایی کاربرد زبان ادامه می یابد تا آنجا که دانشجویان برای تحصیلات تکمیلی و حتی دکترا (که نیاز به امتیاز قابل قبولی در آزمون تافل تخصصی دارند) با آن دست به گریبان می شوند!؟
چند درصد از دبیران ما کار با رایانه و ارتبا ط با INTERNET را می دانند؟ ساعات ضمن خدمت همکاران به چه شکل می گذرد؟ آیا این کلاسها توان علمی آنان را با تجربه کاریشان پیوند می زند؟یا ساعاتی از عمر گرانبهایشان را با اعطای گواهینامه ضمن خدمت مبادله می کنند؟چرا هنوز به این مسائل سطحی نگاه می کنیم؟
انسان موجود پیچیده ای است که آشنایی با روحیات او نیاز به روانشناسی دارد. چند درصد از دبیران توانسته اند بی انگیزگی فراگیران را با همین شرایط فعلی بناچار برطرف کنند؟ از اینکه بارها مشاهده کرده ایم فرزندان ما در کلاس با داشتن نیروی جوانی و تحرک، در کلاس زبان به نیروی منفعلی تبدیل شده اند چه کاری صورت دادیم؟ در نظر بگیرید اگر تعدادی دانش آموز در شهرهای بزرگ در کلاسهای خصوصی یا موسسات زبان در یادگیری انگلیسی موفقیت نسبی داشته اند برای دیگر دانش آموزان کشور این چنین نبوده است!
همه دانش آموزان چنان تمکن مالی ندارند تا از کلاسهای مکالمه زبان بهره برند.
معتقدیم که دانش آموزان باید برای زندگی بهتر زبان دوم را بیاموزند، اگر چنین راهکارهایی معرفی و تا حد امکان اجرایی شوند نتا یج بهتری حاصل خواهد شد:
۱) معلم: معلم زبان باید مهارت هایی در تربیت مطلوب بدست آورد:
الف) تسلط عالی به زبانی که یاد می دهد.
ب) آشنایی خوب با زبانشناسی زبانی که تدریس می کند.
ج) آشنایی گسترده با ادبیات کشور بیگانه
د) آشنایی مقدماتی از روانشناسی تربیتی و مسائل نظری و عملی تدریس
۲) تدریس زبان انگلیسی از مقطع ابتدایی: همانند دیگر کشورها که زبان آموزی را از مقطع ابتدایی با برنامه و اجرای صحیح آغاز می کنند، ما نیز می توانیم چنین طرح مفیدی را عملی کنیم. دولت هر سال هزینه های گزاف برای افت تحصیلی فراگیران و از جمله در درس زبان انگلیسی می پردازد، یعنی، با میانگین هزار ساعت تدریس در مقطع های راهنمایی و متوسطه (بدون احتساب هزینه های خانواده ها جهت کلاس های تقویتی و خصوصی) نتیجه قابل قبولی نمی گیرد.
اگر آموزش زبان از مقطع ابتدایی آغاز شود وضعیت بحرانی فعلی حتماً بهبود خواهد یافت.
۳) فعال کردن گروههای آموزشی دبیران: تشکیل جلسه تخصصی هر ماه یکبار برای رفع مشکلات تحصیلی، استاندارد سازی آزمون های ترم اول و دوم با طرح سؤالات هماهنگ، تشکیل کلاسهای ضمن خدمت با رویکردی نوین به طوری که یک ششم ساعات تدریس موظف هفتگی به این کلاس اختصاص یابد، یعنی به دانش افزایی و تثبیت یافته های کنونی آنها، حتی اگر به بررسی مقاله ای علمی باشد می تواند به ارتقاء کیفی آموزش کمک کند. باید محیطی فراهم شود تا همکاران با یکدیگر در مورد تدریس کلاسی به تبادل تجربیات و اطلاعات بپردازند و از حضور فعال صاحب نظران، مؤلفان و استدان دانشگاه در جمع دبیران زبان انگلیسی در گروه های آموزشی استفاده شود.
۴) احترام به نظرات دبیران بعنوان افرادی که درگیر مستقیم با فراگیران هستند:
کتاب های علمی و کمک آموزشی در حیطه آموزش زبان نگارش شده اما تجربه عملی تدریس کلاسی به مراتب مؤثر تر از مطالعه تئوریها و روشها است. پس در تالیف کتاب های زبان انگلیسی متوسطه در ایران باید ازتجربیات دبیران بهره برد. از جمله آنها بررسی دلایل افت تحصیلی پایه اول متوسطه است، ضعف در درس انگلیسی سالانه منجر به تجدیدی عده زیادی از دانش آموزان و درنهایت به افت تحصیلی آنان ختم می شود؟ آیا تاکنون نظرات دبیران دلسوز را در این مورد خواسته ایم؟ و برای رفع این مشکل در عمل کاری را صورت داده ایم؟
۵) تخصیص امکانات و بودجه: متأسفانه بیشتر مدارس ما امکانات کافی از جمله آزمایشگاه زبان ،رایانه و دستگاه وی سی دی برای تقویت مهارتهای LISTENING SPEAKING ندارند. کتاب های فعلی بیشتر بر دو مهارت خواندن و نوشتن تاکید دارند در حالی که دو مهارت دیگر در عمل نقشی در رفع نیاز فراگیران ندارند.
۶) تأکید همه جانبه در همه مدارس کشور بر آموزش استفاده از فرهنگ لغت یک زبانه Monolingual Dictionary از سال اول دبیرستان بعنوان مرجع لازم، موثق و بهترین خود آموز برای برطرف کردن مشکلات لغوی است.
باید همه دبیران در سال اول دبیرستان علائم آوایی( ( phonetic symbols )را بر اساس قرارداد انجمن بین المللی آوانگاری(( IPA )حتماً تدریس کنند تا فراگیران حتی در منزل بتوانند به آسانی لغتی را همراه با تمام مشخصات بشناسند.
۷) افزایش ساعت تدریس زبان
ساعت های تدریس زبان اندک است و در بعضی دروس از جمله زبان متوسطه ۳ (با توجه به اهمیت کتاب برای گرفتن دیپلم و آمادگی برای ورود به دانشگاه) قابل قبول نیست! یعنی دبیر نمی تواند با ساعت کم تدریس هفتگی که گاهی با تعطیلات نیز همراه می شود، تقویم سالانه درسی را بدون تعجیل اجرایی کند.
۸) برگزاری جشنواره کتاب سال برای آنکه از کتاب های آموزشی نو از سوی دبیران و استادان دانشگاه و دیگر مولفان مجرب بهره مند شویم، باید آنان را به این عرصه مهم دعوت کنیم و از آنان یاری بطلبیم تا شاید با بهره مندی از تجربه علمی و عملی آنان در تالیف کتاب های درسی تحولی درخور شأن آموزش و پرورش و بویژه آموزش زبان گام برداریم.
نقش فرهنگ و آمیزش با زبان انگلیسی
جوامع بشری از ابتدا تاکنون برای برقراری ارتباط با یکدیگر از ابزارهای متعددی استفاده می کرده اند که در این میان زبان تنها وسیله ای است که می توان از طریق آن پیچیده ترین مفاهیم را به شکلی ساده و کامل انتقال داد، اما نکته ای که در اینجا به ذهن خطور می کند این است که مردم سراسر این کره خاکی با زبان های مختلفی با هم صحبت می کنند و این موضوع خود برقراری ارتباط میان جوامع مختلف را مشکل می سازد. پس باید زبانی مشترک در سراسر دنیا وجود داشته باشد تا مردم برای برقراری ارتباط با یکدیگر از آن استفاده کنند. به دلیل تاثیر بالای نظامی، اقتصادی، علمی، سیاسی و فرهنگی بریتانیا بر جهان پس از سده هجدهم و تاثیر ایالات متحده آمریکا از سده بیستم میلادی به این سو، این زبان در سطح جهان گسترش یافته و به عنوان زبان دوم، زبان بین المللی در بسیاری نقاط جهان کاربرد پیدا کرده‌است و امروزه در فعالیت های مختلف جهانی به عنوان ابزار اصلی انتقال مفاهیم به کارگرفته می شود. از این رو اهمیت یادگیری زبان انگلیسی در جهان کنونی بر هیچ کس پوشیده نیست و روز به روز نیز با گسترش ارتباطات بین جوامع مختلف بر اهمیت آن افزوده می شود(37).
زبان انگلیسی به عنوان زبان مادری در کشورهای انگلستان، آمریکا، کانادا، استرالیا، ایرلند، نیوزلند، آفریقای جنوبی، غنا و بسیاری کشورهای دیگر کاربرد دارد. امروزه از نظر تعداد، افرادی که از زبان انگلیسی بعنوان گویش اصلی استفاده می کنند، پس از چینی و اسپانیایی، سومین زبان جهان هستند. تعداد کسانی که زبان مادری‌شان انگلیسی است امروزه ۳۸۰ میلیون نفر است(37).
امروزه یادگیری زبان انگلیسی یک ضرورت انکار ناپذیر است چراکه زبان انگلیسی، زبان علم است و آموزش رشته‌های مختلف در سطوح عالی و تولید علم به زبان انگلیسی صورت می گیرد. با افزایش روند جهانی سازی ارتباطات بین المللی، برنامه‌های رادیوئی و تلویزیونی، تجارت جهانی و آموزش علوم جدید همگی به زبان انگلیسی صورت می‌گیرند و عدم آشنایی با این زبان برابر با عدم زندگی در دنیای مدرن امروزی است.
اما در این میان نظرات بسیاری در مورد آموزش و یادگیری زبان انگلیسی وجود دارد برخی اعتقاد دارند آموزش حتماً باید همراه با یادگیری فرهنگ کشور مورد نظر صورت گیرد و برخی براین باورند که آموزش زبان انگلیسی باید بدون اعتنا به فرهنگ کشور مورد نظربوده و به بُعد امپریالیستی زبان انگلیسی تاکید می کنند. به همین جهت با توجه به اهمیت یادگیری زبان انگلیسی، این مقاله سعی دارد که به نحوه آموزش این زبان از دیدگاههای مختلف اشاره کرده و مزایا و معایب آموزش زبان انگلیسی و اهمیت ان را در کشورهای غیرانگلیسی زبان و مسلمان مورد بحث قرار دهد.

نقش فرهنگ در آموزش زبان انگلیسی
در نمونه های متعارف آموزش زبان انگلیسی غالباً گفته می شود که آموزش انگلیسی را نمی توان از آموزش فرهنگ گویش کنان بومی آن زبان جدا کرد. بر همین اساس بسیاری از معلمین زبان بر وجود رابطه مهم بین زبان و فرهنگ سخنوران بومی و بر لزوم ادغام آن فرهنگ در آموزش زبان تاکید دارند. کراوفورد - لانگ (1984) قاطعانه بیان می کند که مطالعه زبان بدون مطالعه فرهنگ سخنوران بومی آن زبان کار عبثی است(11).
به نظر نوستراد زبان وابسته به فرهنگ است و بدون توجه به روابط اجتماعی و فرهنگی یک جامعه که زبان بخشی از آن است ، درک مفاهیم زبان امکانپذیر نیست(24) . رابرت لادو در کتاب آموزش زبان معتقد است که زبان پاره ای از فرهنگ مردم و مهمترین وسیله برای ایجاد ارتباط میان افراد اجتماع است و از اینرو زبان نه تنها بخشی از فرهنگ است ، بلکه اگر فرهنگ را شبکه ای در نظر بگیریم ، زبان پایه اساسی آنست به گونه ای که بخشهای دیگر شبکه با کمک آن توصیف می شود(22) .
الی هینکل (2005) نیز معتقد است که زبانشناسان کاربردی و معلمان انگلیسی متوجه اند که زبان دوم و خارجی را بندرت می توان بدون آگاهی از فرهنگ جامعه ای که به آن زبان تکلم می کنند، آموخت و تدریس کرد(18).
ساپیر همچنین در توجیه نظریه مربوط به رابطه فرهنگ و زبان خود می گوید که لازمه درک یک شعر ساده صرفا دانستن معنی واژه های آن نیست، بلکه باید با پدیده های زندگی اجتماعی مردمی که مفاهیم واژه ها از آنها نشات گرفته اند آشنا بود. به سخن دیگر بدون آگاهی از الگوهای زندگی اجتماعی یک جامعه زبانی، نمی توان به ارزشهای واقعی و مفاهیم واژه ها پی برد. و بالاخره بروکسی معتقد است که زبان عنصر اساسی فرهنگ مردم است(27).
اسکات (1965) بیان می کند که متخصصان امر آموزش زبان انگلیسی به عنوان زبان خارجی بر این عقیده هستند که یادگیری زبان تنها با یادگیری صورت زبانی (آواها، کلمات، واژه آرایی آواها و کلمات) نیست و مطالعه چگونگی ادای جملات تنها عنصر لازم جهت ارتباط زبانی موثر و کامل نیست، به عبارت دیگر، یادگیری فرهتگ افرادی که به آن زبان صحبت می کنند برای یادگیری زبان آنها ضروری است(28).
نلسون بروکس معتقد است که آموزش نکات فرهنگی بیش از آنچه که تاکنون تصور می رفته اهمیت دارد، بویژه اگر هدف از آموزش زبان یادگیری نحوه ارتباط با سخن گویان آن باشد .به عقیده وی، زبان آموز در کلاس درس، برای اولین بار با بسیاری از الگوهای فرهنگی و اجتماعی زبان بیگانه مواجه می شود و عکس العمل و برداشت وی از این الگوها برای ایجاد ارتباط مناسب و درست حائز اهمیت است(6).  بنظر ندسیلی یادگیری الگوهای زبانی، آگاهی از نظام اجتماعی سیاسی، مذهبی و اقتصادی جامعه را به دنبال ندارد و حال آنکه کلاس­های آموزش زبان می­تواند وسیله مناسبی برای آگاهی از الگوهای اجتماعی و فرهنگی جامعه زبانی بیگانه باشد. به عقیده وی ایجاد ارتباط با سخن گویان زبان خارجه، بدون آگاهی از فرهنگ آنان غیر ممکن نیست، اما معتقد است که با آموزش زبان، ناگزیر آموزش فرهنگ نیز صورت می پذیرد، زیرا که الگوهای فرهنگی زمینه آموزش زبان همواره خودنمایی می­کند. اگر فرهنگ را از زبان جدا سازیم و یا اگر زبانی را با فرهنگ زبانی دیگر در آمیزیم، زبان آموز را با مفاهیم نادرست روبرو ساخته ایم و موجب سوء تفاهم شده ایم(6).
ویلکنینز هم معتقد است که اگر هدف نهایی آموزش زبان خارجی ایجاد ارتباط با خارجیان از طریق مطالعه آثار ادبی آنها، سخن گفتن و مکاتبه با آنها و از این قبیل است  برای رسیدن به این هدف، مطالب درسی زبان آموزان باید صرفا حاوی الگوهای فرهنگی همان زبان خارجی باشد. اینکه نکته های فرهنگی چگونه باید تدریس شود، نظرات گوناگونی ارائه شده است. برخی معتقدند که مطالب فرهنگی ابتدا از طریق آشنا ساختن زبان آموز با نکته های فرهنگی زبان مادری وی ارائه شود و برخی دیگر به انگیزش معتقدند(6).
باتوجه به نظرات مختلفی که بیان شد برخی از کارشناسان و محققان اموزش زبان انگلیسی همراه با یادگیری فرهنگ آن زبان  لازم و ضروری می دانند و گر نه، آن را کاری عبث و بیهوده می دانند.

آموزش زبان انگلیسی جدا از فرهنگ
اسمیت (1987) بر این باور است که لزومی ندارد گویش کنندگان غیر بومی، انگلیسی را همانند افراد بومی آن زبان، بکار برند. اگر این منطق پذیرفته شود، ارتباط مستقیم و معمولی بین زبان انگلیسی و فرهنگ­های بومیانی که به این زبان سخن می گویند، پیش فرض انگاشته نخواهد شد(29)، اما این به منزله تدریس انگلیسی در خلاء فرهنگی نمی‌باشد.
بلکه بر اساس نظر کاچور (1992) انگلیسی بیانگر مجموعه ای از فرهنگها و نه یکی دو فرهنگ خاص می باشد. همچنین آلپتکین و آلپتکین معتقدند که یک زبان باید مستقل از محتوای فرهنگی آن تدریس شود و تنها در امر تدریس باید به نگرش های بین المللی ارجاع داده شود(21). پژوهشگرانی نیز هستند که به مقوله امپریالیسم زبانی پرداخته اند. برای مثال، سورش کاناگاراج (1999) نویسنده سریلانکایی در کتاب مقاومت در برابر امپریالیسم زبانی در آموزش زبان، تلاش کرده است معلم های زبان را نسبت به جنبه های سیاسی و زوایای پنهان آموزش زبان آگاهی دهد (38). شوهامی (2006) در مورد این زوایای پنهان می گوید «روشی است که به موجب آن زبان، با ماهیت شفاف، پویا و سیال برای مقاصد عقیدتی و سیاسی مورد سوء استفاده قرار می گیرد(30).
 اکبری (2004) نیز در تحقیقی تحت عنوان امپریالیسم زبانی، دمکراسی زبانی و آموزش زبان، ایده دمکراسی زبانی را مطرح و تاکید کرده است کاربران انگلیسی زبان تفاوتهای فرهنگی و تنوع موجود در گونه های متفاوت انگلیسی را بپذیرند. به بیان دیگر، با بهره گیری از پدیده دمکراسی زبانی راه برای سوء استفاده های امپریالیستی از زبان تا حد امکان مسدود گردد(38).
اساساً ویدو سان (1998) معتقد است زبان فی نفسه حائز ویژگی برتری(هژمونیک) نمی‌باشد. وی می افزاید اگر زبان دارای قدرت امپریالیستی باشد هیچ گاه نمی‌توانیم چنین قدرت ماورای کنترل را به چالش بکشیم. بنابر این، زبان نیست که کنترل هژمونیک دارد، بلکه کاربرانند که از آن به عنوان ابزار تسلط استفاده می کنند(34).
بر طبق تعریف تر پان یر ( 1991)  هژمونی چیزی بیش از تفوق صرف یک عنصر بر عنصر دیگر است. به بیان دیگر، عامل پذیرش است که شالوده این مفهوم را می سازد(33). به عنوان مثال، گریبس (1995) چگونگی تبدیل شدن زبان مجله پزشکی مکزیک به انگلیسی را این گونه به تصویر می کشد. در وهله نخست، خلاصه مقالات به انگلیسی منتشر و پس از مدتی مقالات نیز برای انتشار به انگلیسی ترجمه می شد. سرانجام مسئولان نشریه ویراستاری امریکایی را برای ویرایش مقالات استخدام کردند و نشریه پس از آن تنها مقالات نوشته شده به انگلیسی را پذیرش می کند(15).
نگرش مردم برخی کشورهای غیر انگلیسیزبان به آموزش انگلیسی به عنوان زبان خارجی
از دید مردم برخی کشورها اموزش زبان انگلیسی در مجموع برای کشور میزبان مفید است زیرا روزنه ای به سوی دنیای تکنولوژی پیشرفته و توسعه صنعتی را به روی مردم آن دیار می گشاید. با این حال، معیارها و ارزش های فرهنگی کشورهای انگلیسی زبان که معمولاً با ورود اطلاعات و ابزار فنی همراه است، اغلب، بی هیچ تعصب میهن پرستانه، به مثابه صفاتی نا آشنا و غیرقابل قبول از فرهنگ زبان مقصد، تلقی می شود. در واقع مردم کشور میزبان، به این دلیل که در یک سوی جریان واقعا یک جانبه اطلاعاتی قرار دارند ( که از جهان غرب مخابره می شود)، در این فکرند که مبادا فرهنگ خاص آنها با خطر نابودی روبه رو گردد. از این رو با تحمیل محدودیت هایی بر حوزه ای اموزشی و فرهنگی، از نحوه ادامه حیات خود دفاع می کنند(26). در ژاپن، آموزش انگلیسی ابزاری کارآمد برای ایجاد ارتباط بین فرهنگی و روابط بین المللی تلقی نمی شود؛ بلکه به مثابه نماینده نظامی مدون از ویژگی های زبانی فرد آمریکایی یا بریتانیایی آرمانی، تدریس می گردد(1، 23). در چین و کره  نیز، ظاهراً نقش های ارتباطی و یا فرهنگی انگلیسی مورد توجه نیست، بلکه تنها به تدریس مشخصه های دستوری آن بسنده می شود (31).  نخبگان فرهیخته نقاط دیگر آسیا و همچنین مناطقی در آفریقا و آمریکای لاتین نیز چون بر این باورند که برنامه های آموزش انگلیسی به طور اخص و نوگرایی به طور اعم، به لحاظ فرهنگی با نیازهای کشور آن ها منطبق نیست، هویت ملی آن ها را تهدید می کند(2).
پیشنهاداتی به این مضمون ارانه شده که باید انگلیسی را ابتدا از جنبه های زبانی و فرهنگی انگلیسی- امریکایی آن زدود تا با نیازهای فراگیران انگلیسی به عنوان ربان خارجی در کشورهایی مانند ژاپن و ونزوئلا منطبق شود. وانگهی در تهیه مواد اموزشی داخلی (که سعی می شود به لحاظ فرهنگی و تجربی مناسب طبع زبان آموزان کشورهای در حال توسعه باشد) افزایش نظرگیری مشاهده می شود. کتاب های درسی آموزش زبان انگلیسی به عنوان زبان خارجی در کشورهای کویت با تاکید بر موقعیت کویت تهیه می شود(20). در کشور چین نیز مطالب آموزشی با اقتباس از کتاب های درسی دهه 1960 بریتانیا تهیه می شود، البته با این تفاوت که محتوای فرهنگی آن ها را با هدف تقویت معیارها و ارزش های این کشور، کاملا تغییر می دهند(28). بنا به گفته فرودنشتاین و همکاران (1981)، فراگیرندگان انگلیسی به عنوان زبان خارجی در کشورهای صنعتی اروپایی نیز مایلند به گونه ای انگلیسی بین المللی را فراگیرند که از معیارها و ارزش های فرهنگی افراد بومی آن زبان عاری باشد. در واقع، بسیاری از این زبان آموزان در عین حال که علاقمندند انگلیسی را به طور رضایت بخش فراگیرند تا با نگرش های بین المللی حوزه هایی مانند فرهنگ موسیقی پاپ، فرهنگ مسافرت و فرهنگ علمی – که وسیله اصلی ارتباط آن­ها انگلیسی است آشنا شوند و احساس همبستگی به پذیرش معیارها و  ارزش ها و فرهنگ های کشورهای انگلیسی زبان را ندارند(13).
بررسی عمیق تر در این زمینه نشان می دهد که علاقه مردم در کشورهای میزبان به فراگیری انگلیسی بر پایه معیارها و ارزش های ملی و بین المللی از آن حکایت دارد که آن ها احتمالا مایل به دو زبانه شدن منهای دو فرهنگه شدن هستند، یعنی به پدیده ای که پالستون(1978) نیز اشاره داشته است(25).
نگرش مسلمانان به  آموزش زبان انگلیسی
به جرأت می‏توان گفت که عموم مسلمانان همواره نگران وجود یا احتمال وجود عوارض فرهنگی در آموزش زبان انگلیسی‏ بوده‏اند.برای مثال، هاید به آن دسته از کارشناسان‏ آموزش و پرورش در مراکش اشاره می‏کند که بر تفکیک زبان‏ انگلیسی از فرهنگ کشورهای انگلیسی‏زبان اصرار دارند و معتقدند: این زبان باید صرفاً به صورت ابزار، آن هم در حد وسیلهء زبانی برای رسیدن به اهداف خاص تدریس شود(2).
به گفتهء وی، این کار به این دلیل است که در مراکش، انگلیسی را ابزار نفوذ امپریالیسم می‏دانند. چنین دریافتی، حاصل‏ تجربهء دوران طولانی حکومت‏های استعمارگر فرانسه و اسپانیا بر این کشور بوده است. افزون بر این،واقعیت شایان ذکر دیگر این است که انگلیسی‏دانی،اغلب با مظاهری از این دست قرین‏ بوده است که:«انگلیسی کلید کاریابی است»،«انگلیسی انسان‏ را با جامعهء بین المللی پیوند می‏دهد»،«انگلیسی زبان تجدد است» و....نزد این کارشناسان آموزشی، خطر چنین نمادسازی ها‏ این است که تلویحاً زبان و فرهنگ‏های بومی زبان‏آموزان را واپس‏گرا و عاجز از تجدد معرفی می‏کند. ازاین‏رو، فرهنگ‏زدایی یا از میان بردن اعتقاد به توانایی زبان و فرهنگ بومی در پرداختن به دنیای مدرن، قربانیان آن را در کنف حمایت نیروهای‏ استعمارگر فرهنگی مانند آموزش زبان انگلیسی قرار می‏دهد. علاوه بر مراکش، کشورهای عربی دیگر آفریقای‏ شمالی نیز ظاهرا دربارهء زبان‏های خارجی چنین تجربه‏ای را از سر گذرانده‏اند.برای مثال، طبق گزارش شومان، یکی از لوازم‏ کسب وجهه در جامعه، دانستن زبان خارجی، مثل فرانسه یا انگلیسی است. هرکس که بخواهد در جامعه او را فردی فرهیخته بدانند، باید بتواند به زبان خارجی سخن بگوید. در بازار پررونق زبان‏های‏ خارجی، زبان عربی نزد بسیاری از مردم، مرتبهء مادون را داشت.  شومان وابستگی این کشورها به غرب را نتیجهء وابستگی‏ فرهنگی دورانی می‏داند که آن‏ها تحت سلطهء فرانسه و انگلیس‏ بوده‏اند. مردم مراکش،الجزایر و تونس تحت نفوذ کامل سیاست‏ استعماری فرانسه بودند و بنای چنین سیاستی عبارت بود از تربیت فرهیختگان بومی که طرز گفتار و تفکرشان مانند فرانسوی‏ها باشد(4).
حاجی رستملو نیز اشاره به بحث تهاجم فرهنگی غرب در قالب آموزش زبان انگلیسی دارد و بیان می کند که در چند دهه گذشته به دلیل گسترش تقاضا برای یادگیری انگلیسی در کشورها ی توسعه یافته و توسعه نیافته، غربی ها تلاش کرده اند از کتب اموزشی زبان انگلیسی نیز که تقریبا تولید و توزیع آن ها  انحصاراً در اختیار خودشان قرار دارد، به عنوان ابزاری برای خدمت به اهداف تهاجم فرهنگی خود استفاده کنند. وی ترویج فرهنگ بی بند و باری و ضد اخلاقی، تخطئه دین و دینداری، برجسته نمایی موفقیت های غرب و بی توجهی به جایگاه خانواده را بخشی از مشخصه های این هجمه فرهنگی در این کتابها دانسته است(3).
 هیمن ضمن‏ بحث دربارهء آموزش زبان در آفریقا،چنین می‏گوید: منظور از تدریس ادبیات منحصر به اروپا...در مدارس‏ ما جز این نیست که دانش‏آموزان ما هرروز نقش فرنگیان را در آینهء تاریخ آنان ببینند.فرزندان ما را وامی‏دارند که دنیا را آن‏گونه‏ که فرنگیان ساخته‏اند و دیده‏اند، ببینند و تحلیل و ارزیابی‏ کنند. تازه از این هم بدتر،فرزندان ما با تصور واژگونه‏ای از خود و تاریخ خود چنان‏که در ادبیات امپریالیستی اروپا جلوه‏ یافته و تفسیر شده است،روبه‏رو می‏شوند.  فرهنگ‏زدایی در بسیاری از کشورها به قدری حاد است که‏ مزورعی در تشریح اوضاع آفریقای غربی می‏گوید: به نظر بسیاری از افراد، آموزش و پرورش به معنی تکلم و نگارش‏ به زبان انگلیسی است(4).
از کلام چی‏شیمبا نیز همین مفهوم برمی‏آید؛ آن‏جا که می‏گوید:«کلید موفقیت در آموزش متوسطه در آفریقا در دوران استعمار عبارت بود از:«توانایی انتقال آنی فکر فرد از محیط حاضر به محیط اروپایی.»ازاین‏رو،میزان مفهوم«دانش‏ آموختگی»از دیدگاه تعلیم و تربیت غرب و بنابراین با توجه به‏ میزان آشنایی فرد با زبان انگلیسی با زبان‏های دیگر اروپایی‏ سنجیده می‏شد و به انگلیسی ‏سخن گفتن تقریباً همردیف روشنفکری تلقی می‏شد(10). گرانبارترین نفوذ استعمار از راه تسلط بر فکر افراد تحت‏ سلطه صورت ‏گرفت. با این‏حال، تجربیات همین کشورها از استعمار بود که درنهایت، به مبارزهء با آن انجامید. مبارزه با قدرت‏های استعماری-با عاملیت وحدت‏بخش‏ اسلام-ادامه یافت و نسل‏ اندر نسل بر ذهن و نگرش مسلمانان‏ عرب‏زبان در برابر هرچه وابسته به غرب بود، تأثیر گذاشت. بعد از آن‏که کشورها به استقلال دست یافتند،مردم سعی کردند نفوذ کشورهای استعمارگر، ازجمله نفوذ فرهنگی و زبانی را محو کنند(1).
ازاین‏رو، مقاومت اندیشه در برابر گویش انگلیسی در برخی از نواحی‏ جهان اسلام و همین‏طور کشورهای دیگری هم که با استعمار دست‏وپنجه نرم کرده‏اند، معلول رابطهء زبان انگلیسی با استعمار و امپریالیسم بوده است. فیشمن  چنین استدلال‏ می‏کند: با فاصله گرفتن تدریجی نسل‏های جدید از جهان‏بینی‏های قشری و بسته‏ای که والدین و معلمان آن‏ها در مسیر مبارزات سرنوشت‏ساز خود برای کسب استقلال سیاسی و فرهنگی عرضه کرده و از آن دفاع کرده‏اند، انتظار می‏رود رفته‏رفته‏ از قدرت این مقاومت فکری کاسته شود. با این‏همه، به دلیل‏ مداومت سلطهء امپریالیسم فرهنگی غرب بر این مردم استعمارزده- که در کسوت استعمار نو اثر آن از گذشته هم زیانبارتر است - این‏گونه افکار منفی نسبت به زبان انگلیسی و انگیزه فراگیری آن، هنوز بکلی از بین نرفته است(12).
عوارض آموزش زبان انگلیسی در کشورهای مسلمان
مسائلی که در بالا از آن‏ها سخن به میان آمد، طرز تفکر زبان‏آموزان را نسبت به یادگیری زبان انگلیسی تاحدی تحت تأثیر قرار داده است. درحالی که از یکسو لازم است فرد از عوارض فرهنگی یادگیری و آموزش زبان‏ انگلیسی و«خطر»جذب شدن در جامعه «انگلیسی» یا غربی‏ باخبر باشد؛ ولی از سوی دیگر همین آگاهی نیز سبب شده است‏ که بسیاری از مسلمانان نسبت به یادگیری این زبان نگرش منفی‏ پیدا کنند. درصورت تداوم این نگرش‏های منفی و زبان کفر قلمداد شدن زبان انگلیسی، حاصلی جز بی‏نصیبی برای‏ مسلمانان به‏بار نخواهد آورد.
همانطور که بیان شدزبان انگلیسی، زبان علم است و آموزش رشته‌های مختلف در سطوح عالی و تولید علم به زبان انگلیسی صورت می گیرد. با افزایش روند جهانی سازی ارتباطات بین المللی، برنامه‌های رادیوئی و تلویزیونی، تجارت جهانی و آموزش علوم جدید همگی به زبان انگلیسی صورت می‌گیرند و عدم آشنایی با این زبان برابر با عدم زندگی در دنیای مدرن امروزی است. حـدود ۹۵% مقـالات علمی منتشر شده، به زبان انگلیسی است کـه تنها حدود ۵۰% از آنها مربوط بـه کشورهای انگلیسی‌زبان (مانند آمریکا و انگلستان) می‌باشد. علاوه بر این تقریباً همه کنفرانسها و مسابقات بین‌المللی به زبان انگلیسی برگزار می‌شود
زبان انگلیسی زبان رسمی اخبار و اطلاعات مبادله‌شده‌ی جهان است. حدود نیمی از روزنامه‌های منتشر‌شده‌ی جهان به انگلیسی است. تنها در کشور هند سه هزار مجله‌‌ی انگلیسی‌ زبان منتشر شده است. پنج تا از بزرگترین شبکه‌های اطلاع‌ رسانی (CBS,NBC,ABC,BBC,CBC) به انگلیسی برنامه پخش می‌کنند. همچنین فقط مجله‌ها و روزنامه‌های انگلیسی زبان هستند که به راحتی در هر کجای جهان یافت می‌شوند. ۷۵% تله‌تکس‌های دنیا به انگلیسی فرستاده می‌شود و بیش از ۸۰% از صفحه‌های اصلی سایت‌ها به انگلیسی‌ هستند. همچنین حدود ۷۰% ایمیل‌های دنیا به انگلیسی فرستاده می‌شوند حدود ۸۰% اطلاعات کامپیوتر‌ها به انگلیسی پردازش می‌شوند. یادگیری فنون کامپیوتر برای افرادی که به انگلیسی تسلط دارند فوق‌العاده راحت است. سیاستمداران کشورهای مختلف از زبان انگلیسی برای برقراری ارتباط با یکدیگر استفاده می‌کنند. انگلیسی، زبـان اصلی سازمانهایی از قبیـل سازمـان ملل متـحد (UN)، نـاتـو (NATO) و… می‌باشد. بنابراین وقتی تعداد مسلمانان متبحر در زبان انگلیسی کافی نباشد، در آن صورت نمی‏توان از معلومات‏ مفیدتری که ناقل آن زبان انگلیسی است، بهره‏مند شد؛ همچنین دیگر قادر نخواهیم بود که در عرصهء جهانی به رقابت با سایر کشورها بپردازیم(7).
گرادول به طور خلاصه 12 حوزه بین‌المللی انگلیسی را به این شرح بر می شمارد(14).
    * انگلیسی زبان کاری سازمانها و کنفرانس های بین‌المللی است.
    * انگلیسی امروزه زبان علم و فناوری گشته است.
    * انگلیسی زبان بانکداری بین‌المللی، امور اقتصادی و تجاری است.
    * انگلیسی زبان آگهی تجاری برای برند های جهانی است.
    * زبان محصولات شنیداری - بصری - فرهنگی است.
    * زبان گردشگری بین‌المللی است.
    * زبان آموزش متوسطه است.
    * زبان ایمنی بین‌المللی در هوا و دریاست.
    * انگلیسی زبان حقوق بین‌الملل است.
    * زبان واسط در ترجمه حضوری و غیر حضوری است.
    * زبان انتقال فناوری است.
    * زبان ارتباط اینترنتی است.
 به همین جهت یادگیری این زبان بسیار حائز اهمیت است.
آموزش زبان انگلیسی با توجه به ویژکی های خاص این درس، همواره با مشکلات و مسایلی همراه بوده و بیش از همه، برای دبیران و مدرسان این زبان که در ارتباط مستقیم با امر آموزش هستند، چالش برانگیز است. برای رویارویی با هر چالشی، در مرحله ی نخست لازم است، مشکل را شناخت، در مرحله ی دوم امکانات و استعدادها را مشخص کرد و در آخرین گام به ارئه راهکارها پرداخت. در همین راستا ،  نگارنده عوامل زیر را  به عنوان موانع و مشکلات پیش روی آموزش کارآمد زبان انگلیسی در مدارس شایسته ی توجه و تاکید می داند:
1.  جابه جایی دبیران زبان انگلیسی و تغییر محل تدریس آنها در سازمان دهی های سالانه
2.  تفاوت کتاب های درسی پایه های اول، دوم و سوم متوسطه با کتاب درسی سال چهارم با توجه به متون علمی و وقت کافی برای اتمام کتاب چهارم در مقایسه با سایر پایه ها.


دانلود با لینک مستقیم


گزارش تخصصی معلمان آسیب شناسی درس زبان انگلیسی و چالشها و مشکلات در رابطه با علاقه مندی و جذب دانش آموزان به این درس مهم